به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 آذر 95 [ 22:51]
    تاریخ عضویت
    1395-6-20
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    برای شوهرت خیلی سنگین بوده که بقیه بدونن خواهرش را از خونه اش بیرون کرده.
    الان هم درگیر این مشکله.
    می خواسته اون موضوع را مخفی نگه داره ( که اعتبار و غیرت و غرورش پیش دیگران زیر سوال نره) ولی حالا که موضوع گفته شده، نمی تونه باهاش کنار بیاد.

    فکر می کنه راهش اینه که از شما جدا بشه.
    همونقدر که روی شما غیرت داره، روی خواهرش هم داره.
    شاید توی خانواده و فرهنگشون خیلی زشت باشه که خواهرش جدا زندگی کرده توی آلمان ( گفتید خیلی اختلاف فرهنگی دارید)

    به نظر من یه کم فاصله بگیر و بهش فرصت بده با موضوع کنار بیاد.
    اگه کمتر جر و بحث کنی و کمتر خواهش و التماس ... بهتره.

    خودت هم گفتی که بعد اون دعوا، هیچوقت نخواست در موردش صحبت کنیم. شاید اخلاق همسرت اینه که باید با خودش و توی خلوت خودش مشکل را حل کنه.
    نیازی به صحبت و گفتگو در موردش نداره.




    متاسفانه دقیقا همینطوره که میگین
    اما مشکلی که وجود داره اینه که من فک نمیکنم بتونه تو تنهاییش مشکل و حل کنه
    همون طور که خودم بعد از یه هفته بش پیام دادم که یا خونه نیا یا شبو دیگه جدا نخواب و اون شب ایشون تصمیمشو گرفت ،و اگه تا یک ماه دیگه هم بش پیام نمیدادم همچنان رو کاناپه میخوابید
    ب نظر من اگه الان میخواد تنها باشه به خاطر این نیس ک مشکل و حل کنه ،میخواد بش فک نکنه و بتونه با تنهاییش و فک نکردن زندگیشو کنه و ببینه بقیه چکار میخوان بکنن

    و متاسفانه هر روز این دوری مثل سم داره به احساس هردومون نسبت به هم لطمه وارد میکنه
    بله منم سه هفتست هیچ تماسی باش نداشتم و بار اخر هم گفتم اگه تصمیمت جدایی باشه منم میرم دنبال کارای دانشگام ولی کنارشم گفتم این زندگی قابل ساختنه
    از طرفی هم تحمل این شرایط واقعا برام عذاب اوره

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    فکر می کنی اگه تو این موقعیت بری آلمان پیش همسرت چه برخوردی باهات داره؟؟
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 آذر 95 [ 22:51]
    تاریخ عضویت
    1395-6-20
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    فکر می کنی اگه تو این موقعیت بری آلمان پیش همسرت چه برخوردی باهات داره؟؟
    تمام مشکل همینه که مدت طولانی منو ندیده دیوونه شده ، بش فک کردم بدون اینکه بش بگم برم
    اما واقعا میخوام یه تصمیم درست حسابی بگیره برای زندگیمون
    برام سخته بخاطر جزییترین مسائل برگرده بگه ما بدرد هم نمیخوریم
    با این وضعیتم برم برچسب اویزون بودن و اینکه نمیخواستمت تو دعواها میاد وسط
    که من اینو نمیخوام
    چون یک سالو نیم منو اینجا علاف ویزا کرد
    سه ماه از خونه خودمون رفتنمون نگذشته بود خواهرشو اورد ،با اون همه توقعات عصر حجریشون
    تابستونم ب جا اینکه زنشو ببره یه مسافرتی جایی ، برا خونوادش مسافرت ترکیه جور کرد
    الانم این داستانو راه انداخته
    واقعا میخوام خودش یه تصمیم درست حسابی بگیره
    من بیشتر از سنم و توانم با شرایط اون کنار اومدم
    وگرنه اینو میدونم که یکی از دلایلی که نمیزاره باش تلفنی صحبت کنم اینه که میدونه نرم میشه با حرفام
    مرد خوبیه واقعا و اینکه وقتی پیششم غلغش دستمه
    و وقتی مزاحمی پیشمون نباشه خوب باهم کنار میایم ولی متاسفانه اون اتفاقا یکم شرایطو عوض کرد

  4. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1393-3-03
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    7,599
    سطح
    58
    Points: 7,599, Level: 58
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 151
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    622

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم Halle شبتون بخیر.
    به نظر من اولین اشتباه بزرگ شما این بود که گذاشتید تمامی این مشکلات روی هم جمع بشه و سعی تکردد تا وقتی که پیش شوهرتون هستید برید مشاوره. دومین اشتباه بزرگتون این بود که خیلی کوتاه اومدید. همیشه میگیم زن و شوهر باید گذشت داشته باشن، اما حالتی که شما تعریف کردی بیشتر شبیه ناز کردن ایشون و ناز کشیدن از سوی شماست. شما یک زن هستید و نباید پس از یکی دو بار خواهش برای حف زندگتون بیشتر التماس می‌کردید تا شوهرتون دور از جون سوارتون نشه. شخصا از این که هی به یه نفر سرکوفت بزنم خوشم نمیاد. این موارد رو هم فقط برای این گفتم که از اشتباهاتتون درس بگیرید.
    اما راه حل
    خب طبیعتا زندگی با چنین فردی ساده نخواهد بود. سعی نکنید با التماس به اشون برگردید. به هیچ وجه این کار بیهوده رو انجا ندید. بیاید فکر کنیم ایشون پشیمون شدن و شما رو برگردوندن به خونه. آیا رفتار خانواده و اخلاق و روحیات خود ایشون عوض شده؟ خیر! به هیچ وجه! پس کمتر از یک ماه بعد، باز هم همون آشه و همون کاسه. ایشون از شما که هیچ چیز رو نمی‌پذیرن. پس به نظر من بهتره پدر محترمتون با حالتی جدی و تا حدودی عصبانی باهاشون صحبت کنن و برای این کار دلایل منطقی ازشون بخوان. خانواده‌ی شما خیلی با این فرد ساختن و گویا جایگاه خودش رو فراموش کرده! پدرتون حتما حتما هر طور شده باید باهاش مفصل حرف بزنن و مشکل رو شناسایی و حل کنن. به هر حال ۲ تا مرد حرف همو خوب می‌فهمن. اگر هم خدای ناکرده مشکل حل نشد، بهتره دیگه بیش از این به چنین فردی امید نبندید. پس به ناچار باید با کواه‌باری از تجربه این فرد رو از ذهنتون بیرون کنید و سعی کنید عزت نفس ارزشمند خودتون رو که به خاطرش از دست داده و له کردید مجددا به دت بیارید. با آرزوی موفقیت و خوشبختی برای شما خواهر عزیز.
    ویرایش توسط کلانتر جو : دوشنبه 22 شهریور 95 در ساعت 23:44

  5. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    از دید من هر چیزی! حتی محبت کردن و کوتاه اومدن و نادیده گرفتن و گذشت کردن و ... هم یه اندازه ای داره!!! هر چیزی از اندازه ی خودش که بگذره حالت مرض پیدا میکنه! در حال حاضر بدترین کار اینه که شما کوتاه بیای، سعی کن صبور باشی و یکم روی خودت و عزت نفست کار کنی، اصلا با همسرت و خانواده ش تماسی برقرار نکن و مشغول زندگی خودت شو، کوتاه اومدن مکرر و بیش از اندازه در مقابل رفتارهای زننده ی ایشون و خانواده ش فقط اونا رو نسبت به شما پررو تر میکنه و منفعتی نداره، همه ی کارهای همسرت و خانوادشو که باعث رنجش تو و به وجود اومدن دعوا بین تو و همسرت شده روی یه کاغذ بنویس و زمانی که همسرت تماسی باهات برقرار کرد بهش بگو، اگر از دوستانش در المان کسی رو میشناسی که دلسوز هم باشه موضوع رو باهاش در میون بزار تا بره باهاش حرف بزنه و اونو متوجه بدرفتاری های خودش و خانواده ش بکنه، با یه وکیل خوب هم صحبت کن تا راهکاری رو جهت تحت فشار قرار دادن شوهرت بهت نشون بده چون ما از قوانین بین المللی اطلاعی نداریم، اما رفتار تو هم یه مقدار ایراد داشته که تو این مدت نتونستی به خودت جذب و از غیر خودت ببریش!!! از دید من که ایشون لیاقت تلاش برای حفظ زندگی مشترک رو نداره چون فکرش معیوبه!!!! وقتی 33 سال زندگی تو اجتماع، 22 سال تحصیل در مدرسه و دانشگاه، سال ها زندگی تو کشور پیشرفته ای مثل المان و... نتونسته اون فرد رو اصلاح و تربیت کنه قطعا شما هم نمیتونی دوست عزیز، الان فرزندی نداری و سنت کمه و خانواده ی خوبی داری پس چرا خودتو اسیر همچین فرد نالایق و زندگی سطح پایینی میکنی؟ اخلاق زشت و غیر قابل تحمل این اقا رو هیچ کسی نمیتونه تحمل کنه، از دید من بدترین کار اینه که ادم خجالت بکشه و عیب ها و نقطه ضعف ها و کاستی های فرد رو بهش نگه، در این شرایط شاید یه نفر از هر 1000 نفر خجالت زده بشه و خودشو تغییر بده اما 999 نفر دیگه پررو تر و پر ادعاتر و گستاخ تر میشن،پس عیب هاش رو باید میگفتی و انتظاراتت رو هم به زبون میاوردی و خواسته هاتو حتی شده غیر مستقیم بهش گوشزد میکردی!
    ویرایش توسط nardil : دوشنبه 22 شهریور 95 در ساعت 23:59

  6. #16
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 95 [ 18:53]
    تاریخ عضویت
    1395-6-06
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    125
    سطح
    2
    Points: 125, Level: 2
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط halle نمایش پست ها
    ولی متاسفانه حالا که کار به اینجا کشیده فهمیدم اصلا برای درسش اونجا نیومده بوده

    وقتی بیخودی و بدون اینکه از من چیزی دیده باشه اخم میکرد همسرم میومد اتاق و با عصبانیت تمام هرچی به دهنش میومد بم میگفت که چرا خواهرم اینجا معذبه !!

    شیش ماه اونجا موند و فقط میخورد و میخوابید. و اخم میکرد ، البته فقط جلو شوهرم

    وقتی که شوهرم خونه نبود خواهرش با دوستاش تلفنی و نتی میگفت و میخندید تا صدای ایفونو میشنید که شوهرم داره میاد چراغ اتاقو خاموش میکرد و ناراحت جلو لپ تاپش میشست و شوهرم وقتی میومد اینو میدید دعوام میکرد و منم با چشم اشکی شامشونو میبردم ،

    دو یا سه بار با خواهرش نشستم صحبت کردم و پرسیدم تا حالا شما از من بی احترامیی یا چیزی دیدین؟ من کاری کردم که شما هر وقت شوهرم میاد اینطوری اخم میکنین؟

    گفت من قیافم کلا اینطوریه ، گفتم خب با این رفتاراتون رابطه من و شوهرم روز به روز داره بدتر میشه ، گفت خونه داداشمه هر کاری بخوام میکنم توام اگه میتونی و زنی زندگیتو نگه دار !!!

    کل مسئله ی جدایی شما از اینجا که نقل قول کردم سرچشمه می گیرد خواهر من ،
    کلید حل مشکلات شما چیزی نیست جز قاطعیت! قاطعیت! قاطعیت!
    متاسفانه شما در برخورد با این مسئله قاطعیت نداشته و در حال حاضر ، خواهرشوهر گرامی شما از شما سلطه جویی میکند! شما باید عنصر سلطه جو را حل کنید! مسائل خودبه خود می شود
    هنگام تایپ این مطلب ، ناخودآگاه یاد این شعر افتادم!
    سر چشمه شاید گرفتن به بیل
    چو پر شد نشاید گرفتن به پیل

    موقعی که یک ماه از ورود خواهر شوهرتان به آلمان گذشته بود ، اگر قاطعیت به خرج می دادید شاید الآن مشغول مشاوره گرفتن نبودید! شما وقتی 1 ماه از ماندن خواهرشوهرتان می گذشت ، وقتی می فهمیدید که دارد زندگیتان را به هم می ریزد ، باید به او می گفتید قادر به پذیرایی بیش از این از او نیستید و بهتر است به فکر جای دیگری باشد!
    و نباید از چیزی می ترسیدید! از واکنش شوهرتان نمی ترسیدید! از واکنش خواهرشوهرتان هم نباید می ترسیدید! از هیچ چیز نباید می ترسیدید!!!

    به هرحال ، توصیه ی من در حال حاضر به شما این است که حتی الامکان به آلمان مراجعه کرده و برخورد قاطع با خواهر شوهرتان انجام دهید! بدترین اتفاق ممکن این است که شوهرتان شما را به خانه راه نمی دهد و مجبورید در هتل بمانید و بعد به ایران برگردید!
    هنگام برخورد قاطع ، عصبانی نشوید ، سعی کنید یک دیالوگ بسازید و آن را با خودتان تمرین کنید و به شوهر و خواهر شوهرتان همان دیالوگها را تحویل دهید!
    کار بسیار ساده ای است! اگر شوهرتان 5 دلیل دارد که خواهرتان باید در خانه بماند ، کافی است شما 6 دلیل به او نشان دهید که ماندن خواهرش در خانه ی شما خوب نیست!
    پافشاری: در هنگامی که دارید قاطع برخورد میکنید پافشاری را فراموش نکنید! ممکن است شوهرتان یا خواهرش دست به اعمال مختلفی بزنند! تهدید به طلاق! تهدید فیزیکی یا هر کار دیگری! شما نباید تسلیم شوید! اگر زندگی خود را دوست دارید و میخواهید پابرجا بماند دوای شما همین است!

    توصیه ی آخر:
    خواهر عزیزم ،
    خوشبختی زن و شوهر بسیار بسیار مهم تر از پیوند ازدواج است!!!!


    در آخر امیدوارم مشکلتان حل شود ، حقیقتا وقتی این نوشته را خواندم لحظه ای بدنم خشک شد! هیچ وقت در زندگی ندیده بودم قاطعیت یا عدم قاطعیت بتواند اینقدر قدرت داشته باشد که زندگی را از هم بپاشاند! ولی امروز این را دیدم!!
    به هرحال نسخه ی که برایتان پیچیدم مشکلتان را انشاالله حل خواهد کرد! توسل به خدا و ائمه را فراموش نکنید و در این راه حتما از آنها کمک بخواهید...

    موفق باشید


  7. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 آذر 95 [ 22:51]
    تاریخ عضویت
    1395-6-20
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط صبور سنگ نمایش پست ها
    سلام خانم Halle شبتون بخیر.
    به نظر من اولین اشتباه بزرگ شما این بود که گذاشتید تمامی این مشکلات روی هم جمع بشه و سعی تکردد تا وقتی که پیش شوهرتون هستید برید مشاوره. دومین اشتباه بزرگتون این بود که خیلی کوتاه اومدید. همیشه میگیم زن و شوهر باید گذشت داشته باشن، اما حالتی که شما تعریف کردی بیشتر شبیه ناز کردن ایشون و ناز کشیدن از سوی شماست. شما یک زن هستید و نباید پس از یکی دو بار خواهش برای حف زندگتون بیشتر التماس می‌کردید تا شوهرتون دور از جون سوارتون نشه. شخصا از این که هی به یه نفر سرکوفت بزنم خوشم نمیاد. این موارد رو هم فقط برای این گفتم که از اشتباهاتتون درس بگیرید.
    اما راه حل
    خب طبیعتا زندگی با چنین فردی ساده نخواهد بود. سعی نکنید با التماس به اشون برگردید. به هیچ وجه این کار بیهوده رو انجا ندید. بیاید فکر کنیم ایشون پشیمون شدن و شما رو برگردوندن به خونه. آیا رفتار خانواده و اخلاق و روحیات خود ایشون عوض شده؟ خیر! به هیچ وجه! پس کمتر از یک ماه بعد، باز هم همون آشه و همون کاسه. ایشون از شما که هیچ چیز رو نمی‌پذیرن. پس به نظر من بهتره پدر محترمتون با حالتی جدی و تا حدودی عصبانی باهاشون صحبت کنن و برای این کار دلایل منطقی ازشون بخوان. خانواده‌ی شما خیلی با این فرد ساختن و گویا جایگاه خودش رو فراموش کرده! پدرتون حتما حتما هر طور شده باید باهاش مفصل حرف بزنن و مشکل رو شناسایی و حل کنن. به هر حال ۲ تا مرد حرف همو خوب می‌فهمن. اگر هم خدای ناکرده مشکل حل نشد، بهتره دیگه بیش از این به چنین فردی امید نبندید. پس به ناچار باید با کواه‌باری از تجربه این فرد رو از ذهنتون بیرون کنید و سعی کنید عزت نفس ارزشمند خودتون رو که به خاطرش از دست داده و له کردید مجددا به دت بیارید. با آرزوی موفقیت و خوشبختی برای شما خواهر عزیز.


    باورم نمیشه همه شما دوستان اینهمه حرفای منو خوندید و برای مشکلم دنبال راه حلین واقعااا ممنونم

    همسر من ب هیچ وجه مشاور و قبول نداره و میگه نیاز نیس ابنقد کتاب بخونی من بت میگم چکار کن توام همونو انجام بده !


    من مثل خیلی زن هایی که دور و برم میبینم که نمیتونن جواب شوهرشونو بدن نیستم و اگر جواب نمیدم حتی همسرمم میفهمه به خاطر اروم شدن اوضاست ک جواب نمیدم نه اینکه حق بااون باشه و من جوابی نداشته باشم،میدونم این قضیه اذیتش میکنه
    که یکبارتو دعوامون بم گفت ،اینقد راجع به مشکلامون حرف نزن ،اینقد منو نخواه روانشناسی کنی ،اگه حرفی میزنم که میدونی درست نیس ،هیچی نگو ،حتی بعدا هم وقتی ارومم نگو ، اخم نکن و ناراحت هم نشو

    منم بش گفتم این درست نیس که مشکلاتمونو بزاریم زیر خاکستر ،یه روز منفجر میشه که نمیشه جمش کرد ،
    منم سر همین قضیه واقعا خیلی وقتا جواب نمیدادم ،اما تو ذهنم میشمردم تا سه بار ،سری چهارم جوابشو خیلی منطقی میدادم ،که خودشم یه بار بم گفت تو حرف نمیزنی نمیزنی ولی یه جمله میگی که باهمون یه جمله میزنی تو دهن ادم :(

    من هیچ وقت قصد تغییر دادنشو نداشتم اما واقعا از روزای اول ازدواج خیلی بهتر شده و من فک میکنم با رفتارم و صبر و محبت بهتر خواهد شد
    اخلاق خونوادش ک فک نمیکنم عوض شه
    اما مسئله ای هم که هست اینه که ک من فک میکنم عوض کردن زندگی و شوهر فقط عوض کردن مشکله و نه از بین بردنش
    اینم میدونم ک حق با شماست ، منم منتظرم ببینم ایا تصمیمی واقعا خواهد گرفت یا نه
    من اگه ازون زندگی برم هیچ عذاب وجدانی ندارم چون مطمئنم همه تلاشمو برای اون زندگی کردم
    اما میخوام با مشورت شما دوستان و سایر مطمئن شم ک همه راه هارو رفتم و اگه راهی برای برگشت هست اونم امتحان کنم
    من هیچوقت از برنامه های زندگیم نزدم ،حتی با ابنکه اونجا هم بودم کلی زبان خوندم و مطالعه داشتم چون بابا همیشه بم میگفت فعلا ک هنوز دانشگات درست نشده ولی اجازه نده با خونه موندنت مغزت تنبل شه و همیشه روحیه علمیتو حفظ کن



    nardil عزیز مامان من همیشه یه حرف بم میزنه ، بم میگه مردا همیشه سالای اول زندگیشون میخوان بگن من ریسم ، باباتم همینطوری بود ولی الان مامانم حوصله هم نداشته باشه و به قولی حسش نباشه برای کاری بابام حرف مامانو قبول میکنه و من فک میکنم خوشبخت تر از مامانم تو این دنیا زنی وجود نداره

    اینی هم که گفتین تو این مدت نتونستم جذبش کنم شاید ایراد از من بوده اما واقعا فقط همون سه ماه اولی که رفتیم خونمون باهم تنها بودیم
    و اینکه اگه خواهرتون بتون بگه همسرت تو چاییم اب دهنشو انداخته شما عاشق همسرت میمونی؟؟؟؟

    حق با شماست منم خیلی جاها بیخودی معذرت خواهی کردم ( البته راجع به کارای خواهرش هیچ وقت ) .

    قبل ازدواجم رفتم حرم امام رضا بشون گفتم اگه این اقا صلاح زندگیمه بیاد تو زندگیم ، نمیدونم خدا صلاح زندگیمو تو چی دیده ...

  8. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 تیر 96 [ 23:58]
    تاریخ عضویت
    1395-5-24
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    648
    سطح
    12
    Points: 648, Level: 12
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بهتره که شما اقدامی انجام ندین ( البته تماس گرفتن یا واسطه کردن و می گم ) . صبر کنین خودش پیشقدم بشه و اگه می گه طلاق ، مشکلی نیس حق و حقوق شما رو پرداخت کنه و طلاق بده . اگر هم بیشتر از 6 ماه خبری ازش نشد می تونید طلاق غیابی بگیرید و برا مهریه هم اقدام کنید که نتونه برگرده داخل کشور مگر اینکه حقوق شمارو پرداخت کنه >( حتی بعد از طلاق غیابی) .ارزش خودتون و حفظ کنید شاید خدا صلاح نمیدونه شما با همچین آدمی زندگی کنید . ( تو غربت حق نداشت با شما اونطور رفتار کنه )

  9. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 مهر 95 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    605
    سطح
    12
    Points: 605, Level: 12
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 59 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    اول بگم که راهنمایی های دوستان بسیار خوب بود و من با اون قسمت آلمان رفتنش به شدت موافقم
    یه سوال الان شما ویزای آلمان داری؟؟؟
    میتونی پیگیری کنی ببینی ویزات فعال هست یا نه؟ اگه ویزای ازدواج بوده باید پنج سال بگذره تا ویزا دایم شه آیا گذشته؟
    شما و المان دانشگاه میرفتی؟ یعنی ویزای تحصیلی هم داری؟؟

    دوم بگم که من یکم درجه منفی گراییم بالاست یعنی نکته ها منفی وسو استفاذه گرانه رو زیاد میگیرم
    با توجه به دیدگاه من که به نظرم اصلا بهش توجه نکن و فقط ته ذهنت نگهش دار

    1. خواهر همسرت خونه رو ترک کرد و بعدش دعوا و قهر همسر و پیام شما که اگه پیشم نمیای خونه نیا
    2. بودن شما در کشور آلمان که حق و حقوق زن بسیار بالاست در صورت دعوا و طلاق و مشاجرات
    3. فرستادن شما به ایران و رفتن به ترکیه و قرار گذاشتن با خانوادش
    4.ندادن مدارک شناساییتون به شما
    5. تو آلمان اگه مرد بخواد جدا شه باید از خونه بره خونه برای زن میشه(برای همین نرفته و برگشت به تخت) تا جایی که من میدونم و در صورت طلاق حق و حقوقت بالاست
    6. حالا که شما ایران هستین درخواست طلاق داده که همه چی به نفع ایشون باشه اونم بدون دلیل موجه

    احساس میکنم یکم داری پیچونده میشی و احتمالا تا الان اگه ویزای ازدواج داشتی از طرف همسرت کنسل شده ونمیتونی هم برگردی آلمان. تو منفعالانه منتظری اون کاری انجام بده و خانوادت که دکتر و مشاور هستن دارن نگاه میکنن؟؟
    یکم به خودت بیا برای خودت ارزش قایل شو و حق و حقوقت رو بشناس

  10. کاربر روبرو از پست مفید نهال :) تشکرکرده است .

    nardil (سه شنبه 23 شهریور 95)

  11. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 آذر 95 [ 22:51]
    تاریخ عضویت
    1395-6-20
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نهال عزیزم...
    بله ویزا دارم و فکر نمیکنم اقدامی در این زمینه انجام داده باشه
    دانشگام هنوز درست نشده کاراش ،من کلاس المانی میرفتم تو این مدت ،البته همیشه میگفت از ترم دیگه ثبت نامت میکنم ولی واقعا کاری انجام نداد

    چون یک سال بیشتر نیس اونجام فک نمیکنم با قوانین اونجا بتونم طلاق بگیرم و اینکه اونجا مهریه ندارن و نمیدونم میتونم اقدامی کنم یا نه
    اون هنوز هیچ اقدامی نکرده فقط حرفشو زده و گفته ب درد هم نمیخوریم
    بله در حقم داره نامردی میکنه،قبل اومدنم ازش پرسیدم ک اگه برنامه ای برای جدایی داری بگو بدونم ولی تاکیید کردک نه برنامه ای نیس و میخوام این زندگیو نگه دارم

    روز ب روز حسم نسبت بهش داره بدتر میشه ...

    خونوادش بعد از یک ماه دیشب زنگ زدن از شهرستان مثل اینکه میخوان بیان مشکل و حل کنن!!!!!!!!!!! ...
    ویرایش توسط halle : سه شنبه 23 شهریور 95 در ساعت 15:52


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بیایید تا بخندیم....
    توسط ویدا@ در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 25 آبان 92, 15:34
  2. بیایید همدیگر را ببخشیم
    توسط بالهای صداقت در انجمن هیجانات و احساسات
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 26 دی 88, 07:42
  3. بیایید از عشق صحبت کنیم
    توسط parnian1 در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 آبان 88, 21:53
  4. از دام ترس بیرون ببایید !
    توسط ani در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 30 خرداد 88, 08:56
  5. بیایید کمی بیندیشیم
    توسط tina در انجمن سخنان نغز و جملات قصار بزرگان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 اسفند 86, 16:53

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1402 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.