به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 46
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1391-8-17
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    5,053
    سطح
    45
    Points: 5,053, Level: 45
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 177 در 80 پست

    Rep Power
    31
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abi.bikaran نمایش پست ها
    من برم روستا چیکار کنم؟ این همه خیر سرم درس خوندم برم بچپم تو روستا؟
    برادرم 4تا بچه کوچیک داره وخیلی شیطونن من برم اعصاب بچه های اون ندارم همش حس سرباری میکنم دوست ندارم زنش طعنه بزنه که مادر شوهر وخواهر شوهرش مزاحم و سربار زندگیش هستن که چند بار هم این گفته
    تو خونه ای که حریم شخصی نداری حتی یه وجب جا نباشه که متعلق به خودت باشه وهر وقت بخوای تنها باشی بری داخلش بشینی وکسی بهت کاری نداشته باشه پولی که میخوام بدم تو روستا خونه بسازم میام تو شهر خونه میگیرم که امکانت برای کارم دم دستم باشه.
    دلیل اینکه میخوام مستقل باشم این نیست که با همه خانواده مشکلی دارم ولی خوب از بچگی فقط من با مادرم میونه خوبی ندارم واین رابطه هم هیچ وقت درست بشو نیست هر چی از مادرم دور باشم به نفع هر دوی ماست چون هر چی سختی میکشم و مشکل روحی دارم همش مقصر مادرم میدونم.
    الان به این چندر قاز پس انداز که دارم وبا کمی قرض میخوام خونه بگیرم تو شهر بشینم یه جای اروم بی دردسر کار انجام بدم کار هنری هم احتیاج به ارامش داره جای اروم میخواد که تمرکز کنی .الان که من میخوام خونه بگیرم تو شهر برادرم هم گفته میخواد بیاد شهر به خاطر بچه هاش میگه نباید خونه جدا بگیری اخه اونا نمیدونن من دارم از چی فرار میکنم اینا دست از سرم بر نمیدارن رفتارشون خیلی رواعصاب فکر میکنن من دختر بچه 15 سالم که میخوان همش تو زندگیم و کارهایی که انجام میدم دخالت کنن. همش میکوبن تو سرم تو که نه کار داری نه ازدواج کردی چرا میخوای خونه بگیری فردا کی خرجت میده اجاره خونت میده میگم بابا خودم کار میکنم میفروشم خرجم در میارم بلاخره بیکار نمیمونم.
    میخوای مستقل بشی باید هی جواب پس بدی میخوای بری باهاشون زندگی کنی باز همش سرکوفتت میزنن که این همه درس خوندی به هیج جا نرسیدی ببین دختر فلانی ببین پسر فلانی ماهی چقدر حقوق داره وووووووووووو....... با این طعنه هاشون ادم بد جور میچزونن داغون میکنن
    اخه تو سن وسال من و این همه مشکلات همجوره به جای اینکه باری از رو دوشم بردارن همش اعصابم بهم میریزن به خدا زندگیم همش شده استرس اضطراب همش تپش قلب دارم شبا به سختی خوابم میبره از بس فکر وخیال همجوره میاد سراغم
    میگی مسیر غلط رفتی واقعا کجا اشتباه کردم؟ اصلا مسیر درست چی بود تو زندگی که من ندیدم؟
    سلام .

    من بعضی از پست های شما رو خوندم ... نمیدونم بقیه در مورد این قسمت قرمز رنگ من اظهار نظر کردند یا نه . چون پست ها رو نخوندم ....

    به نظرم خیلی از مشکلات شما به همین بر می گرده که رابطه شما با مادرتون خوب نیست . می دونید چه قدر برکت و خیر و نعمت از زندگی ادم گرفته میشه وقتی یکی رابطه اش با مادرش خوب نباشه ؟
    می دونید یه دعای مادر چه قدر توی زندگی ادم اثر داره ؟

  2. 2 کاربر از پست مفید skyzare تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (سه شنبه 09 شهریور 95), زندگی خوب (پنجشنبه 11 شهریور 95)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hamed-kr نمایش پست ها
    سلام علیکم و رحمت الله (خیلی غلیظ بخونین)


    بعدش این که من می تونم به شما یه پیشنهاد بدم (فرض کنین من الآن یه شیطون هستم دیگه) ،

    ما یه کم پول داریم حاضریم بدیم شما یه کاری بکن یه کوچولو از حجاب تون لطفا کم بکنین ، یه قدری که ما هم به عنوان شیطون پیش رفیق مان شرمنده نشیم دیگه .

    یا مثلاً یه مدتی نمازتون رو ترک کنین ،اصلاً خدایی که اولا نیست ، دوما اگر باشه که نماز شما به چه دردش میخوره ، سوما به چه درد شما میخوره خدای به این بدی این همه نماز و روزه آخه برای چی ؟

    به هر حال ما اهل معامله هستیم دیگه خبر بدین


    جدی جدی چقدر می گیری بی حجاب بشی؟

    چقدر می گیری یه دشنام به امام حسین بدی ؟ اگر الآن حقیقتا صد هزار هزار هزار میلیارد تومن بهتون بدن حاضرین این کار رو بکنین؟
    سلام
    فکر کنم بدونید جوابم چیه فقط قبلش بگم خیلی ادما اطرافم بودن وهستن که بارها وبارها با طعنه وبا لحن جدی وشوخی وخلاصه همجوره بهم گفتن
    تا این اعتقاداتت سفت وسخت چسبیدی زندگیت همینه شاید خیلی از مشکلاتت به خاطر همین که دختر مقید وتقریبا خشک مذهبی البته خودم فکر نمیکنم اینجوری باشم ولی خیلی موقعیتها تو زندگی پیش اومده که به خاطر همین باورها و حجاب ضربه خوردم موقعیت کار و ازدواج از دست دادم بخصوص ازدواج
    چون اینجا همه دنبال دخترای هستن که به مد روز میگردن کلا دخترای محجبه ومقید هیچ طرفداری ندارن خیلی تحقیر امیز نگات میکنن یا پسرای دور برم اکثرا غیر مذهبی هستن ودنبال دخترای غیر مذهبی میگردن.
    حتی تو دانشگاه یادمه استادامون به دخترای چادری هر چقدر هم کارت قوی بود نمره خوب نمیدادن اصلا از کارت تعریف نمیکردن تازه چند بار هم مستقیم از چادرمون ایراد میگرفتن میگفتن مزاحم کار دربیارین راحت باشین من خیلی عذاب کشیدم خیلی سختی کشیدم ولی هیچ وقت این توهین ها وطعنه ها وتحقیرها که الان شدتش بیشتر شده منو از اعتقادات وباورهام دلسرد نکرده .خلاصه با پول به دست نیوردم که به خاطر ثروت هم از دستشون بدم.!
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  4. 3 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 09 شهریور 95), باغبان (سه شنبه 09 شهریور 95), زندگی خوب (پنجشنبه 11 شهریور 95)

  5. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط skyzare نمایش پست ها
    سلام .

    من بعضی از پست های شما رو خوندم ... نمیدونم بقیه در مورد این قسمت قرمز رنگ من اظهار نظر کردند یا نه . چون پست ها رو نخوندم ....

    به نظرم خیلی از مشکلات شما به همین بر می گرده که رابطه شما با مادرتون خوب نیست . می دونید چه قدر برکت و خیر و نعمت از زندگی ادم گرفته میشه وقتی یکی رابطه اش با مادرش خوب نباشه ؟
    می دونید یه دعای مادر چه قدر توی زندگی ادم اثر داره ؟
    سلام
    ممنون از نظرتون
    شما فکر میکنید من و مادرم هر روز در حال جنگ ودعوا یا خدای نکرده بی احترامی به همدیگه هستیم نه اینطوری نیست فقط کاری به کار هم نداریم
    این رابطه سرد هم برمیگرده به کودکی من واتفاقاتی که از اون زمان افتاده اون موقع که من بچه بودم وچیزی حالیم نبود یعنی زمانی که پدرم و از دست دادم تشنه محبت توجه بودم مادرم همه اینهارو از من دختر بچه حساس و ضربه خورده ای بودم دریغ کرد در عوض رفتارش بسیار خشک گاهی به شدت خشونت امیز بود کتک میزد من هیچ خاطره خوبی ندارم به جز رفتار بد مادرم که هنوز که هنوز شبا کابوسش میبینم.
    خیلیا چیزا تو زندگی ادما هست که اطلاعی نداریم ظار بیرونیش میبینیم واقعا نمیتونیم در مورد شخص و رفتارش زود قضاوت کنیم من الان به مادرم بی احترامی نمیکنم فقط زیاد کاری به کار هم نداریم اونم اینجور نیست که بگین همش نشسته و داره منو نفرین میکنه نه اتفاقا با این اخلاقای خاصش خیلی هم نگران من واینده من هست همش پیگیر که من الان تو چه وضعی هستم وهر جوری میخواد کمک کنه وضعیت من تغییر کنه هر چند در کنارش هم کارهایی میکنه وحرفایی میزنه که ادم از زندگی دلسرد میکنه.
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  6. 3 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 09 شهریور 95), باغبان (یکشنبه 14 شهریور 95), زندگی خوب (پنجشنبه 11 شهریور 95)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام
    چیزی تا محرم نمونده ،بیرق سیاه ،لباس های مشکی ، و یه عالمه غم نشاط آور!!!

    جیگر آدم شرحه شرحه میشه که علی اکبر رو ،علی اصغر رو ، ابوالفضل العباس رو ، عبدالله بن حسن رو و .................... و و و اباعبدالله ،فرزند دردانه علی و زهرا رو با اون وضع به خاک و خون کشیدن ، ولی چرا میگم نشاط آور ،چون اونها قهرمان های ما هستن ،جان جان ما هستن ، هویت ما هستن ،علت بودن ما هستن وقتی خیلی چیزهای دیگه نیستن ، اون چیزی که نشاط آور هست اوج بی نهایتی هست که این قهرمان های همیشه تاریخ برای همیشه حفظش کردن اگرچه بهای بسیار سنگینی بابتش دادن ،قهرمان های ما دست نیافتنی هستن ، خیلی بلند پرواز تر از این که نیاز های معمول دنیا ،ترس هاش ،وعده هاش، و و و، اونها رو زمین گیر کنه .
    ما از بودن اونها احساس نشاط و افتخار می کنیم ،توی عزاداری هاشون آب چشم مون رو به پای لب های تشنه ابوالفضل میرزیم که تا لب جشمه رفت و لب به آب نزد و احساس غرور می کنیم که چنین قهرمانی داریم ،قهرمان های ما مردان و زنان بلند همتی هستن که حتی در اوج نیاز های خودشون یه لحظه هم به سختی خودشون فکر نمی کردن ، اصلا مگه میشه غیر از این از عباس انتظار داشت ،اصلا همه این حرف به خدا نمی از هزاران دریاست ،افق و ملکوت کربلا خیلی بزرگ تر از این حرف هاست .

    خانم آبی بیکران میدونم که شرایط تون خیلی سخت هست ، حتی بهتون حق می دم خیلی خسته و آزرده باشین ، بهتون حق هم میدم که برای خودتون مرثیه سرایی هم بکنین به شرط این که این مرثیه سرایی بودی نا امیدی شدید نده ،نه تنها من حق میدم خدا بهتون حق میده و اصلاً من کی باشم.

    بله خانم آبی بیکران ایستادن پای چنین عقایدی سوختن هم داره و اگر توی چنین جمعی هم باشین سخت تر هم خواهد شد ، امام حسین هم میدونست پایان کار کربلا چیه و چه درد و رنجی برای اهل بیتش ایجاد خواهد شد ، پس دلیل ایستادگی تون که معلومه حالا اگه بهاش اینی هست که الآن میگین انتخاب خودتون بوده ،ولی یه انتخاب غرور آفرین ،یه انتخابی که حضرت زهرا ازش راضیه حالا بقیه ناراضی(که اکثرا هم از روی جهالت هست و نه عنادشون پس این جهالت شون رو بهشون ببخشین و سعی کنین خیر خواه باشین).

    یه مدت شاید بد نباشه پیش خودتون تکرار کنین:

    آبی چیه نترس،خدا هست ،امام زمان هست ،امام حسین هست ،پس نترس

    ​ أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ
    ویرایش توسط hamed-kr : چهارشنبه 10 شهریور 95 در ساعت 00:35

  8. 3 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (چهارشنبه 10 شهریور 95), باغبان (چهارشنبه 10 شهریور 95), زندگی خوب (پنجشنبه 11 شهریور 95)

  9. #25
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    سلام
    فکر نمی کنم به حجاب ربط داشته باشه اینکه ازدواج نکردی. یه جایی بی حجاب بودن مشکل ادمه یه جایی با حجاب بودن. احتمالا متناسب با ادمایی نیست که می بینی مذهبی بودنت. فقط همین.
    آبی اصلا کیس مناسب هست در اطرافت؟ وقتی اصلا پسر مجرد مناسب اطراف ادم نباشه ادم اگه سیندرلا هم باشه بازم مجرد می مونه. همه چی هم عیب ما نیست.

    نیم ساعت راه چیزی نیست. دو ساعت هم چیزی نیست. اگر نتونستی شهر جایی اجاره کنی راحت برو خونه پدریت.

    در کل به نظرم می خوای همون رویه ای که تا الان ادامه دادی رو ادامه بدی. نمی دونم به نظرم اینطور اومد از نوشته هات.

    امیدوارم موفق باشی. و امیدوارم خیلی زود همسر خوبی داشته باشی و به آروزهات برسی

  10. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 11 شهریور 95), hamed-kr (یکشنبه 14 شهریور 95), parsa1400 (چهارشنبه 17 شهریور 95), زندگی خوب (پنجشنبه 11 شهریور 95)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام.

    خوابی که گفتین دقیقا مربوط به سطح ناخودآگاهتونه و اون دختر هم عزیزم کسی نیست جز خودتون.

    ببینید همه ی آدم ها دنبال حمایت از خودشونن.حمایت از زندگی و ادامه ی حیات. در واقع این واکنش غریزی هست. اینکه ما میخوایم زنده بمونیم اصل اول و مهم ترین اصل و در واقع میشه

    گفت بنیاد وجود ماست. ما همیشه بر اساس اصولمون عمل میکنیم. حیات مهم ترین انگیزه دهنده ی ماست. اینکه گفتم شما میتونستید بسیار بسیار موفق باشید اینه که همیشه در تهدید

    و شرایط بحرانی زندگی کردید شما در واقع در شرایطی زندگی کردید که همیشه حس مرگ رو داشتید و به خاطر فرار از اون دست به هر کاری میزدید. بنابراین شما شاید ده ها برابر بیشتر از

    دیگران انگیزه داشتید اما به خاطر چیزهای دیگه متاسفانه و شاید هم خوشبختانه انگیزه تون منحرف شده و به سمت دیگه رفته. حالا جزئیات زندگیتون رو خودتون می دونید.

    به هر حال این جور چیزها شوخی بردار نیست خدایی نکرده شما دچار افسردگی یا درگیری های دیگه ی روحی بشید که میشید باید بگم من به شخصه خودمو مقصر می دونم اگه شما رو

    به این سمت ببرم. بنابراین امیدوارم تهدید افسردگی رو جدی بگیرید لطفا با ورزش و تلاش و تغذیه ی مناسب و حتما و حتما مطالعه خودتون رو از این درد بی درمان در امان نگه دارید. توجه

    داشته باشید احتمال ایجاد افسردگی یا مشکلات اضطرابی در شما چندین برابر بیشتر از دیگرانه و درمانش در صورت عمیق شدنش بسیار بسیار زمان گیره. همین طور چون افسردگی

    درمان صددرصدی نداره (مثل سرماخوردگی یا فشار خون که هیچ وقت درمان نمیشن بلکه در بدن مخفی میشن) توصیه اکید من به شما رعایت نکات پیشگیرانه اس. بهترین راه فرار از

    افسردگی چه قبل از ایجاد این بیماری و چه در حین آن ایجاد آگاهیه.مثلا به خودتون تلقین نکنید که بی انگیزه اید چون این اتفاق براتون می افته اما همیشه در مورد دلایل علمی بی انگیزه

    گی مطالعه کنید.

    مطالعه در مورد روح و روان دقیقا با کمک عملکرد ناخودآگاه مغز باعث پیشگیری از ایجاد مشکل روحی میشه.

    درسته ما نه می تونیم و نه حق داریم که دو نفر رو با هم مقایسه کنیم و کسی رو به خاطر رفتارش سرزنش کنیم ولی من چند تا پستی که از دوستان خوندم و پاسخ شما رو در مقابلش

    دیدم احساس میکنم بهتره بیایید خودتون رو مقایسه کنید و به جای اینکه بگید مثلا اینجا من رو درک نمیکنن این سوال در شما ایجاد بشه که شاید اونها راست میگن.مثلا خانم مینوش و

    میشل به شما پیشنهاد میدن که برید منزل برادرتون و هر چقدر هم خانواده اش به شما بد بگن به خاطر اینکه دخترید باید این طور رفتار کنید. اون چه که شما باید تو این تقابل نظرات بهش

    توجه کنید اینه که چه چیزی در وجود اونهاست که راحت این حرف رو میزنن در حالی که مثل شما خانم هستن و چه چیزی در وجود شما هست که قبول این حرف رو براتون سخت میکنه.


    من برداشتم اینه آبی بیکران دختریه که به علت اینکه به هیچ کسی در دنیا اعتماد نداره تمام تلاشش اینه که تنها زندگی کنه و در عمق وجودش خوشحاله که ازدواج نکرده حتی اگه زبانی بگه در واقعیت در عمق وجودش قصد ازدواج نداره. گفتن زبانی هم به خاطر تضادهایی هست که در درون و بیرونش مشاهده میکنه.


    حرفهای دخترانه اگه بزنم ببینید آبی عزیز زنداداش در همه جای ایران زنداداشه و در واقع این فرد توانایی این رو داره که با یک پشت چشم نازک کردن در یک آن غمی به اندازه ی غم دنیا تو دل آدم بندازه. من این رو میدونم و مطمئنم چون اینجا ایرانه اکثریت این رو میفهمن. همه متوجه هستن که دوست نداری سربار اونها باشی ولی آیا این عمل تو که بری و یه جای دیگه تنها زندگی کنی در حالی که مثلا اونها هم در شهر خونه داشته باشن کاریه که هر دختری انجام میده یا کاریه که مختص سیستم فکری آبی بیکران هست چیزیه که باید بهش فکر کرد.

    این طوری خودت رو مقایسه کن بدون ذره ای سرزنش و ناراحتی .من نه میخوام سرزنشت کنم نه نصیحت بلکه فقط دعوتت میکنم به تفکر در مورد نوع فکر و تصمیم گیریت و فقط این رو بهت

    میگم که همه تفکرات تو درست نیست و لازمه تقریبا یه تغییر اساسی در خودت ایجاد کنی. همین طور باید بدونی جامعه ی ما جاییه که یک فرهنگ خاص روش حاکمه .باید کم کم قبول کنی

    یه کارایی رو دیگه انجام ندی مثل تنها زندگی کردن!!!

  12. 3 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 11 شهریور 95), hamed-kr (یکشنبه 14 شهریور 95), باغبان (یکشنبه 14 شهریور 95)

  13. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    مثلا خانم مینوش و

    میشل به شما پیشنهاد میدن که برید منزل برادرتون و هر چقدر هم خانواده اش به شما بد بگن به خاطر اینکه دخترید باید این طور رفتار کنید.
    سلام زندگی خوب

    شاید من خیلی متوجه پست شما نشده باشم. اما یه توضیح راجع به این قسمت بدم.

    وقتی می گم به جای دور شدن سعی کنه به خونوادش نزدیک بشه، منظورم این نیست که بره سربار بشه، و یه وضعیتی درست کنه، یا درست بشه، که با هم بداخلاق بشن حرف بدی به همدیگه بزنن و تحمل کنن، چون این دختره و اون هم زنه!

    من مطلقا چنین ذهنیتی ندارم. دختر بودن به معنای ضعیف بودن و سربار بودن نیست! دختر پر از استعداد و تواناییه.

    وقتی می گم جهت رو به سمت خونواده برگردونه، منظورم صرفا حضور فیزیکی نیست، منظورم حرکت ذهنی و عاطفیه.

    هدف از اینها هم تامین مالی نیست. خود اون ارتباطی که انسان با خونواده و اطرافیانش داره، اثر مستقیمی روی حالش داره.

    قبلا دو نمونه مثال زدم از دخترهای مجردی که با خونواده برادرشون زندگی کردن. هر دونفرشون خیــــــــــــلی با خانم برادرشون دوست بودن. علتش اینه که محبت تو اون خونه خرج کردن، سخاوتمند بودن، نه محتاط و بداخلاق.

    تازه شرایط آبی اینطور نیست که بخواد خونه برادرش هم زندگی کنه. اونجا خونه پدریش هست، و می تونه یه اتاق اون طرف حیاط بسازه. می شه هم دور باشه هم نزدیک. خیلی کارها می تونه انجام بده.

    از دوستی و ارتباط صمیمانه، چیزهایی بدست میاد که از خونه مستقل و پول و اینها بدست نمیاد. آرامش، شادی، امنیت، قلب گرم، ایمان واقعی.

    گاهی که من با آبی صحبت کردم متوجه شدم حس عمومیش منفیه، حتی نسبت به آدم هایی که هیچوقت ندیده.

    مثل اینه که یه ظرفی با یه آب تاریک پر شده باشه. حالا اینو بذارش تو قصر نور، هنوز تاریکه.

    به نظر من عجیب میاد که پسری (یا دختری، یا زن برادری) بتونه چند هفته با آبی راحت زندگی کنه، حالا شادی و عشق و خوشبختی رو میذاریم کنار.

    آدم از خونواده انتظار یه حس مثبت، یه حال خوب رو داره، با یه آدمی که پر از منفیه، پر از نگرانی و خشمه، چی رو می شه تجربه کرد؟

    فرار جنگیدن زدن خوردن.... با چشم بسته، با ذهن منجمد شده، با قلب سنگ شده....

    من نمی دونم چطور اینها رو منتقل کنم. شاید چون ما دوتا قطب مخالف همدیگه هستیم من نمی تونم باهاش ارتباط برقرار کنم. ممنون می شم اگه کسی چیزی از حرفای من متوجه شد، یه جوری که بلده، منتقل کنه...

    البته یه مشکلی هم که هست اینه که آبی اصلا اینجا تاپیک نمی زنه که چیزی رو دریافت کنه، یاد بگیره، انرژی بذاره و تغییری ایجاد کنه، همونطور که چندبار گفته، میاد درددل کنه. شاید تنها کاری که این تاپیک ها بتونن براش انجام بدن، دریافت نوازش و محبته. تا از یکی از چاله هایی که در مسیرش هست عبور کنه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  14. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 11 شهریور 95), hamed-kr (یکشنبه 14 شهریور 95), parsa1400 (چهارشنبه 17 شهریور 95), باغبان (یکشنبه 14 شهریور 95), زندگی خوب (پنجشنبه 11 شهریور 95)

  15. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    سلام
    فکر نمی کنم به حجاب ربط داشته باشه اینکه ازدواج نکردی. یه جایی بی حجاب بودن مشکل ادمه یه جایی با حجاب بودن. احتمالا متناسب با ادمایی نیست که می بینی مذهبی بودنت. فقط همین.
    آبی اصلا کیس مناسب هست در اطرافت؟ وقتی اصلا پسر مجرد مناسب اطراف ادم نباشه ادم اگه سیندرلا هم باشه بازم مجرد می مونه. همه چی هم عیب ما نیست. یا سنشون از من کمتره یا غیر مذهبی هستن یا شرایطشون مناسب من نیست چه میدونم شاید هم من مناسب هیچکس نیستم

    نیم ساعت راه چیزی نیست. دو ساعت هم چیزی نیست. اگر نتونستی شهر جایی اجاره کنی راحت برو خونه پدریت. خونه اجاره کردم چند روزه الان فقط استرس اخر ماه واجاره رو دارم واینکه هنوز هیچ کاری شروع نکردم

    در کل به نظرم می خوای همون رویه ای که تا الان ادامه دادی رو ادامه بدی. نمی دونم به نظرم اینطور اومد از نوشته هات.

    امیدوارم موفق باشی. و امیدوارم خیلی زود همسر خوبی داشته باشی و به آروزهات برسی
    مرسی مینوش جان
    دیگه به ازدواج فکر نمیکنم فقط الان دغدغه ام اینه بتونم از عهده زندگی تکی خودم بر بیام همین
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  16. 3 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    hamed-kr (یکشنبه 14 شهریور 95), parsa1400 (چهارشنبه 17 شهریور 95), زندگی خوب (پنجشنبه 11 شهریور 95)

  17. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میشل نمایش پست ها
    سلام زندگی خوب

    شاید من خیلی متوجه پست شما نشده باشم. اما یه توضیح راجع به این قسمت بدم.

    وقتی می گم به جای دور شدن سعی کنه به خونوادش نزدیک بشه، منظورم این نیست که بره سربار بشه، و یه وضعیتی درست کنه، یا درست بشه، که با هم بداخلاق بشن حرف بدی به همدیگه بزنن و تحمل کنن، چون این دختره و اون هم زنه!

    من مطلقا چنین ذهنیتی ندارم. دختر بودن به معنای ضعیف بودن و سربار بودن نیست! دختر پر از استعداد و تواناییه.

    وقتی می گم جهت رو به سمت خونواده برگردونه، منظورم صرفا حضور فیزیکی نیست، منظورم حرکت ذهنی و عاطفیه.

    هدف از اینها هم تامین مالی نیست. خود اون ارتباطی که انسان با خونواده و اطرافیانش داره، اثر مستقیمی روی حالش داره.

    قبلا دو نمونه مثال زدم از دخترهای مجردی که با خونواده برادرشون زندگی کردن. هر دونفرشون خیــــــــــــلی با خانم برادرشون دوست بودن. علتش اینه که محبت تو اون خونه خرج کردن، سخاوتمند بودن، نه محتاط و بداخلاق.

    تازه شرایط آبی اینطور نیست که بخواد خونه برادرش هم زندگی کنه. اونجا خونه پدریش هست، و می تونه یه اتاق اون طرف حیاط بسازه. می شه هم دور باشه هم نزدیک. خیلی کارها می تونه انجام بده.

    از دوستی و ارتباط صمیمانه، چیزهایی بدست میاد که از خونه مستقل و پول و اینها بدست نمیاد. آرامش، شادی، امنیت، قلب گرم، ایمان واقعی. ولی من اینارو در تنهایی حس میکنم این دیگرانی که اطراف من هستن به جز استرس هیچ خیری به من نمیرسونن

    گاهی که من با آبی صحبت کردم متوجه شدم حس عمومیش منفیه، حتی نسبت به آدم هایی که هیچوقت ندیده.

    مثل اینه که یه ظرفی با یه آب تاریک پر شده باشه. حالا اینو بذارش تو قصر نور، هنوز تاریکه.

    به نظر من عجیب میاد که پسری (یا دختری، یا زن برادری) بتونه چند هفته با آبی راحت زندگی کنه، حالا شادی و عشق و خوشبختی رو میذاریم کنار.

    آدم از خونواده انتظار یه حس مثبت، یه حال خوب رو داره، با یه آدمی که پر از منفیه، پر از نگرانی و خشمه، چی رو می شه تجربه کرد؟

    فرار جنگیدن زدن خوردن.... با چشم بسته، با ذهن منجمد شده، با قلب سنگ شده.... این چیزایی که در مورد من گفتی همین اطرافیان باعثش شدن چیزایی که قبل اینکه خودم بشناسم بدونم زندگی چیه دچارشون شدم تغییر دادنشون هم از عهده ام دیگه برنمیاد نمیتونم چون به نظرم شرایطم هیچ تغییری نکرده همون ادما با همون طرز فکر و رفتارها همیشه اطرافم هستن هیچ وقت کسی نبوده که بخواد باری از روی دوشم برداره یا درکم کنه غصه خورم باشه نگرانم باشه واقعا دوستم داشته باشه دستم بگیره تو شرایط سخت حامی من باشه اونم بدون منت خودم تنهایی بار همه مشکلات به دوشم کشیدم تا جایی که دیگه الان هم از نظر روحی هم جسمی تحلیل رفتم توان جنگیدن ندارم نمیگم خانوادم کمکی نکردن چرا همراهی میکردن ولی چیزی که من ازشون انتظار داشتم نبود همیشه منت گذاشتن هر جایی کاری از دستم بر نمی اومد سرکوفت زدن همش دیگران به رخم کشیدن همش به خاطر حرف وقضاوت مردم ازم میخواستن بزور هم که شده هر کاری رو قبول کنم فقط به خاطر اینکه بگن دخترشون این همه درس خونده بیکار نیست منم همیشه به خاطر رضایت اونا بیشتر از توانم از خودم کار کشیدم همه عمرم نگران همین بودم استرس همین داشتم ودارم که خانواده هیچ وقت از من راضی نیستن هی باید جون بکنم تا بمیرم

    من نمی دونم چطور اینها رو منتقل کنم. شاید چون ما دوتا قطب مخالف همدیگه هستیم من نمی تونم باهاش ارتباط برقرار کنم. ممنون می شم اگه کسی چیزی از حرفای من متوجه شد، یه جوری که بلده، منتقل کنه...

    البته یه مشکلی هم که هست اینه که آبی اصلا اینجا تاپیک نمی زنه که چیزی رو دریافت کنه، یاد بگیره، انرژی بذاره و تغییری ایجاد کنه، همونطور که چندبار گفته، میاد درددل کنه. شاید تنها کاری که این تاپیک ها بتونن براش انجام بدن، دریافت نوازش و محبته. تا از یکی از چاله هایی که در مسیرش هست عبور کنه.
    کسی نگفته قدم به قدم اول چیکار کن همه میان میگن بیخیال گذشته باش برو ورزش چه میدونم به خودت برس به تغذیه ات برس واینکه شرایط برای خیلیا اینطوره فقط تو نیستی و از این حرفا اینا شاید باعث بشه تسکین روحی پیدا کنم ولی کمکی طولانی مدت نمیکنه فقط موقتی برای چند ساعت یا خیلی چند روز بعدش همچی مثل اول میشه همه مشکلات سر جاشه.
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  18. 4 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    hamed-kr (یکشنبه 14 شهریور 95), میشل (پنجشنبه 11 شهریور 95), باغبان (یکشنبه 14 شهریور 95), زندگی خوب (پنجشنبه 11 شهریور 95)

  19. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام میشل عزیز

    من خودم کاملا حس میکنم آبی خودش دوست نداره که توی جمع خانواده باشه. البته من کاملا درک میکنم که اون مشکل خانوادگی داره و شاید رفتارهای خانواده اش بسیار بیشتر از اونچه

    که من تصور کنم دل آزرده اش میکنه اما قبول کنیم که سیستم فکری جامعه جوریه که دختر رو در خانواده بیشتر می پسنده.شاید از نظر سن ازدواج اصلا دیر نشده برای آبی من دوستای

    زیادی دارم که تو سن ابی ازدواج کردن و کلا اگه آبی بخواد میتونه ازدواج خوبی هم داشته باشه اما همین رفتار ساده ی اون که خودش رو دور از خانواده اش قرار میده واقعا روی نگاه جامعه

    به اون تاثیر منفی داره. در واقع هر دختری که قصد ازدواج داره می دونه که نباید تصور دیگران از خودش رو منفی کنه. چون افراد ظاهر ما رو می بینن و بر اون اساس قضاوت می کنن پس وقتی

    من نوعی دختر یا پسر با ذات خوبی باشم چرا باید نحوه ی رفتار بیرونی ایم یا ظاهرم تصورات نادرستی تو دیگران ایجاد کنه؟ باید جوری رفتار کنم که پاکی و نجابت و خانواده دوستی من برای

    دیگران روشن باشه که بتونن سمت من بیان. این قانونه ازدواجه. وقتی خودت می دونی خوبی چرا در ظاهر هم این رو نشون ندی؟ چه بسیار دخترایی که با دروغ و کلک ذات بدشون رو

    فرشته نشون میدن و دختران ساده دل و پاکی مثل آبی سرکوفت می خورن تا مریض بشن. رعایت همین نکات ساده واقعا میتونه تاثیر مثبتی رو زندگیش داشته باشه.

    شاید قصد شما از اینکه به آبی میگی برو خونه ات توجه به روح و روان اون باشه و مسلما اینکه اون به جای زجر دادن خودش به خاطر مکان زندگی و آواره بودن حقش رو بگیره. من هم همین

    نگاه رو دارم و به همین خاطر با شما موافقم ولی این نکته رو هم با تک تک ذرات وجودم میفهمم که اگه حس استقلال طلبی خودم رو در 100 ضرب کنم میرسم به آبی .

    فکر میکنم این رو گفتم که چون تو بچگی یه هویی بی کس بودن رو تجربه کرده با منی که تازه چند سال پیش فهمیدم انسان ها واقعا تنها و بی کس هستن فرق میکنیم. من اون اضطرابی

    که آبی تجربه کرده رو تجربه کردم اما تو بزرگسالی نه کودکی.

    میدونید آدم وقتی حس امنیتش رو از دست میده سعی میکنه برگرده به عقب و به نقطه ای که امنیت داشته بچسبه. تو بزرگسالی وقتی یه هویی حس نا امنی بهت دست میده به خاطر

    اینکه کامل رشد کردی میتونی خودت رو جمع کنی اما تو دوران کودکی به خاطر برگشت به عقب دیگه رشد روانی مدتی قطع میشه و یه مدتی جا می مونی تا اوضاعت بهتر بشه اما اون

    بخش متوقف شده جاش با چیز دیگه ای پر نمیشه بلکه همیشه خالی می مونه مگه اینکه بیای دل به دریا بزنی و پرش کنی. همه ی ما آدما کمبودهایی داریم نه اینکه آبی بدبخت جهان

    باشه ولی همه ی آدما ی دنیا اونقدر شجاع نیستن که مردونه خودشون رو تو آینه نگاه کنن. بدون گول زدن خودشون. بدون سرزنش خودشون بدون خیال بافی ها و منفی نگری ها.

    آبی تو خوابش فریاد میزنه من نیاز به حمایت دارم!!! اما تو عمل هیچ حمایتی رو قبول نمیکنه و حتی خیر خواهی خانواده اش رو دخالت حساب میکنه.

    آبی غصه ی تنهاییش داره اون رو به سمت افسردگی میبره اما تو عمل دقیقا جوری رفتار میکنه که هیچ کس سمتش نیاد. داد میزنه میخوام تنها باشم.

    آبی دلش ازدواج میخواد اما طوری عمل میکنه که حتی یک روز هم نشه باهاش زیر یه سقف رفت.

    آبی در درون دختر مهربونیه اما تو ظاهر جوری رفتار میکنه که انگار تا ابد قرار نیست مادرش رو ببخشه.

    آبی دختری باهوش هست اما تو رفتار اجتماعی و با خانواده اش ذره ای از هوش خودش رو استفاده نمیکنه.

    آبی دختر هنرمندیه اما هنرنش رو در زندگی به کار نمیبره.

    آبی دختریه که کاملا برعکس درونش رفتار میکنه.

    البته این هایی که گفتم حدسه و نظر اصلی رو باید آبی بگه. آبی واقعا داری خودتو مجازات میکنی یا من دارم اشتباه میکنم؟

    شاید آبی نتونه قانون این جامعه رو و فرهنگ حاکم بر عموم خانواده های ما رو قبول کنه و واقعا دوست داره آزاد باشه و راحت زندگی کنه و مدام براش سوال باشه که اصلا چرا جامعه ی ما

    باید این طوری باشه و چرا باید خانواده ام من رو تحت نظر داشته باشن و من به عنوان یک انسان آزاد حق دارم جدا و راحت زندگی کنم. همین تفکر اعتراضی که نمی دونم چه حد تو ذهن اون

    جاریه و این که چقدر فکر میکنه که حقش خورده شده تو ذهن بسیاری از ما هست و کاملا عادیه چون عموما دوست داریم آزادانه زندگی کنیم و همه برای حقوق ما احترام قائل بشن اما

    جامعه و آدما این طور نیستن و ما ناراحت میشیم ازشون اما هر کس با توجه به سطح آگاهیش از خودش رفتار میکنه . در واقع یک نفر دلخوریش رو سر خودش خالی میکنه و یک نفر سر

    دیگران.

    به نظر من آبی همیشه دنبال مجازات خودشه. من هم همیشه برام پیش میاد و بعضی وقتا فکر میکنم چرا این قدر با خودم بدم. من حرف زدن رو خیلی دوست دارم اما وقتی از دست کسی

    دلخور میشم باهاش قهر میکنم. در واقع کسی من رو آزار میده و من به جای اینکه مثلا حال اون رو بگیرم خودم رو از حرف زدن محروم میکنم. سکوت میکنم که نشان از عطش من به صحبته

    حتی اگه بگم اگه با فلانی حرف نزنم راحت ترم!!!

    شرایط زندگی آبی و اتفاقاتی که تو گذشته براش افتاده خیلی هم شرایط بدی نبوده که به فرض مثال بخوایم بگیم خیلی وحشتناک بوده ولی روش تاثیر زیادی گذاشته.

    میتونه این تاثیرات رو به حداق برسونه. تا مردن و زیر خاک رفتن راه زیاده. میگن لحظاتی قبل از مرگ آدم به بالاترین درجه از فهم میرسه کاش خدا توفیق بده که خیلی قبل تر از مرگ بفهمیم و

    به معنای واقعی انسان بشیم.

    ببخشید طولانی نوشتم.

  20. 5 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 11 شهریور 95), hamed-kr (یکشنبه 14 شهریور 95), meinoush (جمعه 12 شهریور 95), میشل (پنجشنبه 11 شهریور 95), باغبان (یکشنبه 14 شهریور 95)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.