به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    سلام
    واسه گوشیت پسورد بذار وقتی جاهای شلوغ و عمومی (مثل خونه ی خانواده ی شوهر ) میری.
    به ادم هایی که می خوای بهت احترام بذارن تحت هر شرایطی احترام بذار. حتی اگر اعصابت خورد بود حداقل احترام کلامی رو حفظ کن و یا بگو الان ناراحتم و بهتره برم یه وقت مناسب تر صحبت کنیم

    تا جایی که می تونی حواست به حرفات و کارات باشه. با کسی دهن به دهن نکن. جواب نده. چیزی ازت کم نمیشه. اروم باش و حرمت خودت رو حفظ کن

    دیگه شده. این یعنی مشکلاتی بینتون هست. بخون مطالعه کن مشاوره برو و نیاز بود هر دوتون مشاوره برین و رفتارهای مناسب رو یاد بگیرین

    نتیجه اش هم (بعد از این تلاش ها که نوشتم و اگر کردی) هر چی بشه خیره

    موفق باشی

  2. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    نیکیا (چهارشنبه 03 شهریور 95)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 شهریور 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,384
    سطح
    29
    Points: 2,384, Level: 29
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ویژگیش که خیلی منو ازش سرد میکنه اینه که اصلا محکم نیست .اقتدار مردانه نداره هنوز نابالغه با اینکه 28سالشه.فرزند اخر بوده و مامانش به نظرم لوس بارش اورده و پدرش هم به گفته خودش نزاشته بره بیرون . مدام به خودش تلقینات منفی میکنه ما نمیتونیم ما اخرش طلاق می گیریم.اعتماد به نفسش پایینه مدام میگه من نمیتونم و اینو کل خانوادش میدونن و تیکه کلامش اینه: من نمیتونم
    سر پدرمادر پیر و مریضش داد میزنه اونم بی دلیل.سیگار میکشه در صورتیکه روز اول به بابام قول داد سیگار نکشه یعنی گفت سیگاری نیست.من مطمینم که قبلش هم سیگار میکشیده چون یه روز بعد از نامزدی دهنش بوی سیگار میداد .میگه بعد عقد و بخاطر دعواهامون سیگاری شدم درصورتیکه وقتی باهم خوبم هستیم سیگار میکشه.مگه اصلا میشه کسی یهو سیگاری بشه.قلیون هم زیاد استفاده میکنه .با پدرمادرش شوخی هایی میکنه که من زشت میدونم.مثلا یه بار تو کوچه با پاش میزد به پای باباش .(باباش 70 سالشه)باباشم سرش داد کشید .بعد شوهرم شاکی بود که چرا باباش سرش داد کشیده.مدام میگه چرا من پول ندارم و به پدرش میگه تقصیر تویه که مثلا تو چرا همچین کاری رو نکردی که پولدار بشیم
    شوهرم 28سالشه ولی سر هر تصمیم کوچیکی باخواهرش مشورت میکنه .خواهرش 40سالشه.و به گفته خودش مادر دومشه
    قرص ارامبخش را از روانپزشک گرفتم.شوهرمم خودش قرصای ارامبخش میخوره .البته من مقابل اون نمیخورم چون فردی اتو بگیر هستش و اگه ببینه میره همه جا اعلام میکنه خانمم روانیه و قرص اعصاب میخوره
    مدام به من انگ اختلال شخصیت،اسکیزوفرنی و...میزنه.به نظرتون جایی هست که گواهی سالم بودن بدن تا دهنشو ببندم؟.در صورتیکه خودش به نظر من عصبی هست.

    - - - Updated - - -

    هQUOTE=golehamishebahar;417650]ویژگیش که خیلی منو ازش سرد میکنه اینه که اصلا محکم نیست .اقتدار مردانه نداره هنوز نابالغه با اینکه 28سالشه.فرزند اخر بوده و مامانش به نظرم لوس بارش اورده و پدرش هم به گفته خودش نزاشته بره بیرون . مدام به خودش تلقینات منفی میکنه ما نمیتونیم ما اخرش طلاق می گیریم.اعتماد به نفسش پایینه مدام میگه من نمیتونم و اینو کل خانوادش میدونن و تیکه کلامش اینه: من نمیتونم
    سر پدرمادر پیر و مریضش داد میزنه اونم بی دلیل.سیگار میکشه در صورتیکه روز اول به بابام قول داد سیگار نکشه یعنی گفت سیگاری نیست.من مطمینم که قبلش هم سیگار میکشیده چون یه روز بعد از نامزدی دهنش بوی سیگار میداد .میگه بعد عقد و بخاطر دعواهامون سیگاری شدم درصورتیکه وقتی باهم خوبم هستیم سیگار میکشه.مگه اصلا میشه کسی یهو سیگاری بشه.قلیون هم زیاد استفاده میکنه .با پدرمادرش شوخی هایی میکنه که من زشت میدونم.مثلا یه بار تو کوچه با پاش میزد به پای باباش .(باباش 70 سالشه)باباشم سرش داد کشید .بعد شوهرم شاکی بود که چرا باباش سرش داد کشیده.مدام میگه چرا من پول ندارم و به پدرش میگه تقصیر تویه که مثلا تو چرا همچین کاری رو نکردی که پولدار بشیم
    شوهرم 28سالشه ولی سر هر تصمیم کوچیکی باخواهرش مشورت میکنه .خواهرش 40سالشه.و به گفته خودش مادر دومشه
    قرص ارامبخش را از روانپزشک گرفتم.شوهرمم خودش قرصای ارامبخش میخوره .البته من مقابل اون نمیخورم چون فردی اتو بگیر هستش و اگه ببینه میره همه جا اعلام میکنه خانمم روانیه و قرص اعصاب میخوره
    مدام به من انگ اختلال شخصیت،اسکیزوفرنی و...میزنه.به نظرتون جایی هست که گواهی سالم بودن بدن تا دهنشو ببندم؟.در صورتیکه خودش به نظر من عصبی هست.[/QUOTE]
    فکر میکنم خیلی بد شد که تو خونشون داد کشیدم .کاش عصبانیتمو کنترل میکردم.از رفتارم بشدت پشیمونم.پدرش گفت 2ماه بهتون فرصت میدم که باهم خوب بشین اگه نشدین جدا میشین.پدرش فرهنگش روستاییه و میگه عروس مثل دختر میمونه .میگه عروسام مثل دخترامن .میگه اومدی خونمون باید جلو دست و پا باشی و با من بگی بخندی .ولی اون پیر هست و بیسواد .من چه حرفی دارم باهاش بزنگم.میگه چرا به من زنگ نمیزنی .
    هروقت به شوهرم زنگ میزنم گوشیشو جواب نمیده و یا میگه مشتری دارم .گاهی شبا میاد تو تلگرام و چت میکنه .خود پیام دادن دلیل نصفی از مشکلاتمونه چون تو پیام ادم روش بازه .الان از چیزی که بیشتر دلم میسوزه اینکه من حرف نزدم اینکه کارای شوهرمو تو جمع نگفتم .اگه میگفتم اونم میگفت و همینجوری پیش میرفت و طبق ضرب المثل معروف هرچی ...به هم بزنی بدتره .مسلما نه من نه خانوادم بهش زنگ نمی زنیم تا خودش ی اقدامی بکنه .تو این مدت بابام گفته روی خودت کار کن.حدس میزنم به خاطر مشکلات جسمی یا عصبی معاف شده و نمیخواد بفهمیم.البته این فقط یه حدسه .روی شکمش هم یه خط داره و تا حدودی عصبی هست و موقع حرف زدن وقتی استرس داره یه مدل خاصی حرف میزنه انگار نفس کم میاره و حرف زدنش قطع و وصل میشه.ایشون هیچ خجالتی نمیکشه و مسایل جنسی رو تو جمع میگه
    زیاد داد میزنه و همش برا توجیهش میگه فشار مالی رومه در صورتی که پدرش قسطاشو میده .نمیدونم شاید بخشی از داد زدنش به خاطر فشار مالیش باشه .البته شبی ک جلسه داشتیم پدرش بهش گفت فشار مالی نداره
    هیچ محبتی به من نکرده و نمیکنه و اگه بهش بگم چرا دوست داشتنتو ابراز نمیکنی میگه مرد دوست داشتنشو ابراز نمیکنه و تو عمل نشون میده و اگه ابراز کنه پس در عمل نشان نخواهد داد .خیلی از خرفاش غیر منطقیه .مهارت صحبت کردن و حل مشکل نداره .وقتی یه مشکلی پیش میاد ومیگم بیا صحبت کنیم و حلش کنیم فقط ایه یاس میخونه.منم اشتباهاتی داشتم .جلوی شوهرم با پدر مادرم بد حرف میزدم .چون بیشتر از من شوهرمو تحویل میگرفتن فکر میکردم دارن لوسش میکنن .امروز رفتم پیش روانپزشکم .گفت از موضع ضعف با شوهرت رفتار نکن .گفتم شوهرم روم انگ میزاره گفت تو هیچ مشکلی نداری(تو دعوای اخر شوهرم تو جمع به مامانم گفت دخترت مشکل روحی و اختلال شخصیت داره) .جواب تست شخصیتمم اومده بود نوشته بود :درونگرا .استرس و اضطراب در مسایل روزمره و کمی مایل به افسردگی .قراره برم مشاوره.قبلا مشاوره میرفتم(وقتی شوهرم 2ماه قهر کرده بود) ولی چون مرد بود نتونستم باهاش راحت باشم و جواب نگرفتم .و تازه زود هم بحث طلاقو پیش کشید گفت شوهرت دیگه برنمیگرده به طلاق فکر کن و اجرا گزاشتن مهریه!!.
    روانپزشک گفت اگه شوهرت باهات نمیاد مشاوره و همکاری نمیکنه و همش میخواد تورو مقصر جلوه بده چه اصراری داری ادامه بدی باهاش؟
    چونمن از طلاق میترسم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط golehamishebahar نمایش پست ها
    ویژگیش که خیلی منو ازش سرد میکنه اینه که اصلا محکم نیست .اقتدار مردانه نداره هنوز نابالغه با اینکه 28سالشه.فرزند اخر بوده و مامانش به نظرم لوس بارش اورده و پدرش هم به گفته خودش نزاشته بره بیرون . مدام به خودش تلقینات منفی میکنه ما نمیتونیم ما اخرش طلاق می گیریم.اعتماد به نفسش پایینه مدام میگه من نمیتونم و اینو کل خانوادش میدونن و تیکه کلامش اینه: من نمیتونم
    سر پدرمادر پیر و مریضش داد میزنه اونم بی دلیل.سیگار میکشه در صورتیکه روز اول به بابام قول داد سیگار نکشه یعنی گفت سیگاری نیست.من مطمینم که قبلش هم سیگار میکشیده چون یه روز بعد از نامزدی دهنش بوی سیگار میداد .میگه بعد عقد و بخاطر دعواهامون سیگاری شدم درصورتیکه وقتی باهم خوبم هستیم سیگار میکشه.مگه اصلا میشه کسی یهو سیگاری بشه.قلیون هم زیاد استفاده میکنه .با پدرمادرش شوخی هایی میکنه که من زشت میدونم.مثلا یه بار تو کوچه با پاش میزد به پای باباش .(باباش 70 سالشه)باباشم سرش داد کشید .بعد شوهرم شاکی بود که چرا باباش سرش داد کشیده.مدام میگه چرا من پول ندارم و به پدرش میگه تقصیر تویه که مثلا تو چرا همچین کاری رو نکردی که پولدار بشیم
    شوهرم 28سالشه ولی سر هر تصمیم کوچیکی باخواهرش مشورت میکنه .خواهرش 40سالشه.و به گفته خودش مادر دومشه
    قرص ارامبخش را از روانپزشک گرفتم.شوهرمم خودش قرصای ارامبخش میخوره .البته من مقابل اون نمیخورم چون فردی اتو بگیر هستش و اگه ببینه میره همه جا اعلام میکنه خانمم روانیه و قرص اعصاب میخوره
    مدام به من انگ اختلال شخصیت،اسکیزوفرنی و...میزنه.به نظرتون جایی هست که گواهی سالم بودن بدن تا دهنشو ببندم؟.در صورتیکه خودش به نظر من عصبی هست.

    - - - updated - - -

    هquote=golehamishebahar;417650]ویژگیش که خیلی منو ازش سرد میکنه اینه که اصلا محکم نیست .اقتدار مردانه نداره هنوز نابالغه با اینکه 28سالشه.فرزند اخر بوده و مامانش به نظرم لوس بارش اورده و پدرش هم به گفته خودش نزاشته بره بیرون . مدام به خودش تلقینات منفی میکنه ما نمیتونیم ما اخرش طلاق می گیریم.اعتماد به نفسش پایینه مدام میگه من نمیتونم و اینو کل خانوادش میدونن و تیکه کلامش اینه: من نمیتونم
    سر پدرمادر پیر و مریضش داد میزنه اونم بی دلیل.سیگار میکشه در صورتیکه روز اول به بابام قول داد سیگار نکشه یعنی گفت سیگاری نیست.من مطمینم که قبلش هم سیگار میکشیده چون یه روز بعد از نامزدی دهنش بوی سیگار میداد .میگه بعد عقد و بخاطر دعواهامون سیگاری شدم درصورتیکه وقتی باهم خوبم هستیم سیگار میکشه.مگه اصلا میشه کسی یهو سیگاری بشه.قلیون هم زیاد استفاده میکنه .با پدرمادرش شوخی هایی میکنه که من زشت میدونم.مثلا یه بار تو کوچه با پاش میزد به پای باباش .(باباش 70 سالشه)باباشم سرش داد کشید .بعد شوهرم شاکی بود که چرا باباش سرش داد کشیده.مدام میگه چرا من پول ندارم و به پدرش میگه تقصیر تویه که مثلا تو چرا همچین کاری رو نکردی که پولدار بشیم
    شوهرم 28سالشه ولی سر هر تصمیم کوچیکی باخواهرش مشورت میکنه .خواهرش 40سالشه.و به گفته خودش مادر دومشه
    قرص ارامبخش را از روانپزشک گرفتم.شوهرمم خودش قرصای ارامبخش میخوره .البته من مقابل اون نمیخورم چون فردی اتو بگیر هستش و اگه ببینه میره همه جا اعلام میکنه خانمم روانیه و قرص اعصاب میخوره
    مدام به من انگ اختلال شخصیت،اسکیزوفرنی و...میزنه.به نظرتون جایی هست که گواهی سالم بودن بدن تا دهنشو ببندم؟.در صورتیکه خودش به نظر من عصبی هست.
    فکر میکنم خیلی بد شد که تو خونشون داد کشیدم .کاش عصبانیتمو کنترل میکردم.از رفتارم بشدت پشیمونم.پدرش گفت 2ماه بهتون فرصت میدم که باهم خوب بشین اگه نشدین جدا میشین.پدرش فرهنگش روستاییه و میگه عروس مثل دختر میمونه .میگه عروسام مثل دخترامن .میگه اومدی خونمون باید جلو دست و پا باشی و با من بگی بخندی .ولی اون پیر هست و بیسواد .من چه حرفی دارم باهاش بزنگم.میگه چرا به من زنگ نمیزنی .
    هروقت به شوهرم زنگ میزنم گوشیشو جواب نمیده و یا میگه مشتری دارم .گاهی شبا میاد تو تلگرام و چت میکنه .خود پیام دادن دلیل نصفی از مشکلاتمونه چون تو پیام ادم روش بازه .الان از چیزی که بیشتر دلم میسوزه اینکه من حرف نزدم اینکه کارای شوهرمو تو جمع نگفتم .اگه میگفتم اونم میگفت و همینجوری پیش میرفت و طبق ضرب المثل معروف هرچی ...به هم بزنی بدتره .مسلما نه من نه خانوادم بهش زنگ نمی زنیم تا خودش ی اقدامی بکنه .تو این مدت بابام گفته روی خودت کار کن.حدس میزنم به خاطر مشکلات جسمی یا عصبی معاف شده و نمیخواد بفهمیم.البته این فقط یه حدسه .روی شکمش هم یه خط داره و تا حدودی عصبی هست و موقع حرف زدن وقتی استرس داره یه مدل خاصی حرف میزنه انگار نفس کم میاره و حرف زدنش قطع و وصل میشه.ایشون هیچ خجالتی نمیکشه و مسایل جنسی رو تو جمع میگه
    زیاد داد میزنه و همش برا توجیهش میگه فشار مالی رومه در صورتی که پدرش قسطاشو میده .نمیدونم شاید بخشی از داد زدنش به خاطر فشار مالیش باشه .البته شبی ک جلسه داشتیم پدرش بهش گفت فشار مالی نداره
    هیچ محبتی به من نکرده و نمیکنه و اگه بهش بگم چرا دوست داشتنتو ابراز نمیکنی میگه مرد دوست داشتنشو ابراز نمیکنه و تو عمل نشون میده و اگه ابراز کنه پس در عمل نشان نخواهد داد .خیلی از خرفاش غیر منطقیه .مهارت صحبت کردن و حل مشکل نداره .وقتی یه مشکلی پیش میاد ومیگم بیا صحبت کنیم و حلش کنیم فقط ایه یاس میخونه.منم اشتباهاتی داشتم .جلوی شوهرم با پدر مادرم بد حرف میزدم .چون بیشتر از من شوهرمو تحویل میگرفتن فکر میکردم دارن لوسش میکنن .امروز رفتم پیش روانپزشکم .گفت از موضع ضعف با شوهرت رفتار نکن .گفتم شوهرم روم انگ میزاره گفت تو هیچ مشکلی نداری(تو دعوای اخر شوهرم تو جمع به مامانم گفت دخترت مشکل روحی و اختلال شخصیت داره) .جواب تست شخصیتمم اومده بود نوشته بود :درونگرا .استرس و اضطراب در مسایل روزمره و کمی مایل به افسردگی .قراره برم مشاوره.قبلا مشاوره میرفتم(وقتی شوهرم 2ماه قهر کرده بود) ولی چون مرد بود نتونستم باهاش راحت باشم و جواب نگرفتم .و تازه زود هم بحث طلاقو پیش کشید گفت شوهرت دیگه برنمیگرده به طلاق فکر کن و اجرا گزاشتن مهریه!!.
    روانپزشک گفت اگه شوهرت باهات نمیاد مشاوره و همکاری نمیکنه و همش میخواد تورو مقصر جلوه بده چه اصراری داری ادامه بدی باهاش؟
    چونمن از طلاق میترسم ما خیلی از موضع ضعف برخورد کردیم .به خصوص مامانم .مامانم یه جوری حرف میزنه باهاشون انگار میخواد منو بهشون تحمیل کنه.من و مامانم هردو ساده و بی سیاست هستیم .و بدتر از همه اینکه من با پدر مادرم دوست نبودم .شوهرم باحرفاش ازارم میداد ولی نمیتونستم به پدرمادرم بگم و همینطور بهم پرروتر شد تا منو از خونشون بیرون کرد .همیشه تا چیزی میشد شوهرم زنگ میزد به پدرمادرم و شکایت منو میکرد و مامانم میگفت بچگی کرده و .... من هیچ شناختی از ازدواج نداشتم .خیلی خوشبین بودم به همه چیز و برای همین اشتباه پشت اشتباه .فکر میکردم به شوهر میشه همه چیزو گفت
    خوشبختانه پدرم برخلاف مادرم پشتم هست .ماهرچی میکشیم از سادگی مادرامون میکشیم .مادرم یه زن مذهبیه و تا مشکلی پیش میاد از خدا میخواد ویا گریه میکنه البته منطقی هست ولی سیاست نداره .پدرم خیلی با تجربه هست و اصلا زیربار حرف زور نمیره .متاسفانه حرفایی که من تو این مدت به مامان] زدم اون به از پدرم مخفی کرد و پدرم منو مقصر دونست .مادرم مخفی کاری میکنه تا من به زندگیم ادامه بدم ولی چه زندگی ؟ به قیمت خارشدن و فحش خوردن .اخه اینم شد زندگی ؟
    مامانم خیلی درمورد شوهرم خوشبینه فکر میکنه فرشته است .حالا داره میفهمه که شوهرم چه ادم اتو بگیری بوده
    وردی که الان ذهن منو مشغول کرده و خانوادمو اینه که اول به ما گفتن معاف شده با پارتی بازی ولی پدرم طی تحقیقاتش از کلانتری متوجه شد که علت معافیاش قید نشده و گفتن برین تهران بپرسین .ایشون 28سالشه ولی هنوز گواهینامه نداره و چندوقت قبل ک ب اصرار من واسه گرفتن گواهینامه متوجه شد گفت پسر خواهرش کارت معافیتش رو گم کرده و 2ماه دیگه میادموردی که الان ذهن منو مشغول کرده و خانوادمو اینه که اول به ما گفتن معاف شده با پارتی بازی ولی پدرم طی تحقیقاتش از کلانتری متوجه شد که علت معافیاش قید نشده و گفتن برین تهران بپرسین .ایشون 28سالشه ولی هنوز گواهینامه نداره و چندوقت قبل ک ب اصرار من واسه گرفتن گواهینامه متوجه شد گفت پسر خواهرش کارت معافیتش رو گم کرده و 2ماه دیگه میاد
    میشه میگه من شیطونم .مگه بچه اس؟ اصلا نمیتونم درکش کنم .یه ادم 28ساله همش میخواد شیطونی کنه .مگه میشه؟ زندگی خیلی جدی تر از این حرفاس.همش به برادرش و زن برادرش میگه من به زندگی شماها غبطه میخورم در صورتیکه اونا 8سال از زندگیشون گذشته .با اینکه 6تا خواهر و برادر داره با زندگی خوب ولی هیچی از زندگی مشترک نمیدونه .
    همیشه میگه من شیطونم .مگه بچه اس؟ اصلا نمیتونم درکش کنم .یه ادم 28ساله همش میخواد شیطونی کنه .مگه میشه؟ زندگی خیلی جدی تر از این حرفاسالان دارم قرص میخورم .پروپرانول(تپش قلب).کلرودیازپوکساید(ارامب ش) و سیتالوپرام(ضد افسردگی)(به توصیه پزشک و به خاطر تپش قلبی ک خیلی وقتا دارم و یکم هم از جمع .مهارت کلامیم پایین هست .گاهی منظورمو نمی تونم درست بنویسم
    خیلی تنهام .هیچ دوستی ندارم.تک فرزندم .کسی نیست باهاش حرف بزنم و خودمو خالی کنم .درسته من ضعفهایی دارم ولی شوهرم ضعف منو جلوی همه عنوان میکنه .من میگم هردومون باید به هم کمک کنیم ضعف همو از بین ببریم بدون اینکه هیج کس بفهمه.ایا حرف من درست نیست ؟
    مثلا به خواهرش میگه زنم اجتماعی نیست منزویه تنبله به نظافتش اهمیت نمیده(نظافت منظورش چنتا موی زاید هست).من ب ی علتی سینه هام افت کرد بعد یه روز خواهرش گفت زنداداش سینه هاش افت کرده .یعنی شوهرم بهش گفته بود .من خیلی ناراحت شدم.انقدر مشکل داریم که هرچی می نویسم تموم نمیشه

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 شهریور 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,384
    سطح
    29
    Points: 2,384, Level: 29
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ویژگیش که خیلی منو ازش سرد میکنه اینه که اصلا محکم نیست .اقتدار مردانه نداره هنوز نابالغه با اینکه 28سالشه.فرزند اخر بوده و مامانش به نظرم لوس بارش اورده و پدرش هم به گفته خودش نزاشته بره بیرون . مدام به خودش تلقینات منفی میکنه ما نمیتونیم ما اخرش طلاق می گیریم.اعتماد به نفسش پایینه مدام میگه من نمیتونم و اینو کل خانوادش میدونن و تیکه کلامش اینه: من نمیتونم
    سر پدرمادر پیر و مریضش داد میزنه اونم بی دلیل.سیگار میکشه در صورتیکه روز اول به بابام قول داد سیگار نکشه یعنی گفت سیگاری نیست.من مطمینم که قبلش هم سیگار میکشیده چون یه روز بعد از نامزدی دهنش بوی سیگار میداد .میگه بعد عقد و بخاطر دعواهامون سیگاری شدم درصورتیکه وقتی باهم خوبم هستیم سیگار میکشه.مگه اصلا میشه کسی یهو سیگاری بشه.قلیون هم زیاد استفاده میکنه .با پدرمادرش شوخی هایی میکنه که من زشت میدونم.مثلا یه بار تو کوچه با پاش میزد به پای باباش .(باباش 70 سالشه)باباشم سرش داد کشید .بعد شوهرم شاکی بود که چرا باباش سرش داد کشیده.مدام میگه چرا من پول ندارم و به پدرش میگه تقصیر تویه که مثلا تو چرا همچین کاری رو نکردی که پولدار بشیم
    شوهرم 28سالشه ولی سر هر تصمیم کوچیکی باخواهرش مشورت میکنه .خواهرش 40سالشه.و به گفته خودش مادر دومشه
    قرص ارامبخش را از روانپزشک گرفتم.شوهرمم خودش قرصای ارامبخش میخوره .البته من مقابل اون نمیخورم چون فردی اتو بگیر هستش و اگه ببینه میره همه جا اعلام میکنه خانمم روانیه و قرص اعصاب میخوره
    مدام به من انگ اختلال شخصیت،اسکیزوفرنی و...میزنه.به نظرتون جایی هست که گواهی بدن ک من دهنشو ببندم ک سالمم
    فکر میکنم خیلی بد شد که تو خونشون داد کشیدم .کاش عصبانیتمو کنترل میکردم.از رفتارم بشدت پشیمونم.پدرش گفت 2ماه بهتون فرصت میدم که باهم خوب بشین اگه نشدین جدا میشین.پدرش فرهنگش روستاییه و میگه عروس مثل دختر میمونه .میگه عروسام مثل دخترامن .میگه اومدی خونمون باید جلو دست و پا باشی و با من بگی بخندی .ولی اون پیر هست و بیسواد .من چه حرفی دارم باهاش بزنگم.میگه چرا به من زنگ نمیزنی .
    هروقت به شوهرم زنگ میزنم گوشیشو جواب نمیده و یا میگه مشتری دارم .گاهی شبا میاد تو تلگرام و چت میکنه .خود پیام دادن دلیل نصفی از مشکلاتمونه چون تو پیام ادم روش بازه .الان از چیزی که بیشتر دلم میسوزه اینکه من حرف نزدم اینکه کارای شوهرمو تو جمع نگفتم .اگه میگفتم اونم میگفت و همینجوری پیش میرفت و طبق ضرب المثل معروف هرچی ...به هم بزنی بدتره .مسلما نه من نه خانوادم بهش زنگ نمی زنیم تا خودش ی اقدامی بکنه .تو این مدت بابام گفته روی خودت کار کن.حدس میزنم به خاطر مشکلات جسمی یا عصبی معاف شده و نمیخواد بفهمیم.البته این فقط یه حدسه .روی شکمش هم یه خط داره و تا حدودی عصبی هست و موقع حرف زدن وقتی استرس داره یه مدل خاصی حرف میزنه انگار نفس کم میاره و حرف زدنش قطع و وصل میشه.ایشون هیچ خجالتی نمیکشه و مسایل جنسی رو تو جمع میگه
    زیاد داد میزنه و همش برا توجیهش میگه فشار مالی رومه در صورتی که پدرش قسطاشو میده .نمیدونم شاید بخشی از داد زدنش به خاطر فشار مالیش باشه .البته شبی ک جلسه داشتیم پدرش بهش گفت فشار مالی نداره
    هیچ محبتی به من نکرده و نمیکنه و اگه بهش بگم چرا دوست داشتنتو ابراز نمیکنی میگه مرد دوست داشتنشو ابراز نمیکنه و تو عمل نشون میده و اگه ابراز کنه پس در عمل نشان نخواهد داد .خیلی از خرفاش غیر منطقیه .مهارت صحبت کردن و حل مشکل نداره .وقتی یه مشکلی پیش میاد ومیگم بیا صحبت کنیم و حلش کنیم فقط ایه یاس میخونه.منم اشتباهاتی داشتم .جلوی شوهرم با پدر مادرم بد حرف میزدم .چون بیشتر از من شوهرمو تحویل میگرفتن فکر میکردم دارن لوسش میکنن .امروز رفتم پیش روانپزشکم .گفت از موضع ضعف با شوهرت رفتار نکن .گفتم شوهرم روم انگ میزاره گفت تو هیچ مشکلی نداری(تو دعوای اخر شوهرم تو جمع به مامانم گفت دخترت مشکل روحی و اختلال شخصیت داره) .جواب تست شخصیتمم اومده بود نوشته بود :درونگرا .استرس و اضطراب در مسایل روزمره و کمی مایل به افسردگی .قراره برم مشاوره.قبلا مشاوره میرفتم(وقتی شوهرم 2ماه قهر کرده بود) ولی چون مرد بود نتونستم باهاش راحت باشم و جواب نگرفتم .و تازه زود هم بحث طلاقو پیش کشید گفت شوهرت دیگه برنمیگرده به طلاق فکر کن و اجرا گزاشتن مهریه!!.
    روانپزشک گفت اگه شوهرت باهات نمیاد مشاوره و همکاری نمیکنه و همش میخواد تورو مقصر جلوه بده چه اصراری داری ادامه بدی باهاش؟
    چونمن از طلاق میترسم. ما خیلی از موضع ضعف برخورد کردیم .به خصوص مامانم .مامانم یه جوری حرف میزنه باهاشون انگار میخواد منو بهشون تحمیل کنه.من و مامانم هردو ساده و بی سیاست هستیم .و بدتر از همه اینکه من با پدر مادرم دوست نبودم .شوهرم باحرفاش ازارم میداد ولی نمیتونستم به پدرمادرم بگم و همینطور بهم پرروتر شد تا منو از خونشون بیرون کرد .همیشه تا چیزی میشد شوهرم زنگ میزد به پدرمادرم و شکایت منو میکرد و مامانم میگفت بچگی کرده و .... من هیچ شناختی از ازدواج نداشتم .خیلی خوشبین بودم به همه چیز و برای همین اشتباه پشت اشتباه .فکر میکردم به شوهر میشه همه چیزو گفت
    خوشبختانه پدرم برخلاف مادرم پشتم هست .ماهرچی میکشیم از سادگی مادرامون میکشیم .مادرم یه زن مذهبیه و تا مشکلی پیش میاد از خدا میخواد ویا گریه میکنه البته منطقی هست ولی سیاست نداره .پدرم خیلی با تجربه هست و اصلا زیربار حرف زور نمیره .متاسفانه حرفایی که من تو این مدت به مامان] زدم اون به از پدرم مخفی کرد و پدرم منو مقصر دونست .مادرم مخفی کاری میکنه تا من به زندگیم ادامه بدم ولی چه زندگی ؟ به قیمت خارشدن و فحش خوردن .اخه اینم شد زندگی ؟
    مامانم خیلی درمورد شوهرم خوشبینه فکر میکنه فرشته است .حالا داره میفهمه که شوهرم چه ادم اتو بگیری بوده
    وردی که الان ذهن منو مشغول کرده و خانوادمو اینه که اول به ما گفتن معاف شده با پارتی بازی ولی پدرم طی تحقیقاتش از کلانتری متوجه شد که علت معافیاش قید نشده و گفتن برین تهران بپرسین .ایشون 28سالشه ولی هنوز گواهینامه نداره و چندوقت قبل ک ب اصرار من واسه گرفتن گواهینامه متوجه شد گفت پسر خواهرش کارت معافیتش رو گم کرده و 2ماه دیگه میادموردی که الان ذهن منو مشغول کرده و خانوادمو اینه که اول به ما گفتن معاف شده با پارتی بازی ولی پدرم طی تحقیقاتش از کلانتری متوجه شد که علت معافیاش قید نشده و گفتن برین تهران بپرسین .ایشون 28سالشه ولی هنوز گواهینامه نداره و چندوقت قبل ک ب اصرار من واسه گرفتن گواهینامه متوجه شد گفت پسر خواهرش کارت معافیتش رو گم کرده و 2ماه دیگه میاد
    میشه میگه من شیطونم .مگه بچه اس؟ اصلا نمیتونم درکش کنم .یه ادم 28ساله همش میخواد شیطونی کنه .مگه میشه؟ زندگی خیلی جدی تر از این حرفاس.همش به برادرش و زن برادرش میگه من به زندگی شماها غبطه میخورم در صورتیکه اونا 8سال از زندگیشون گذشته .با اینکه 6تا خواهر و برادر داره با زندگی خوب ولی هیچی از زندگی مشترک نمیدونه .
    همیشه میگه من شیطونم .مگه بچه اس؟ اصلا نمیتونم درکش کنم .یه ادم 28ساله همش میخواد شیطونی کنه .مگه میشه؟ زندگی خیلی جدی تر از این حرفاسالان دارم قرص میخورم .پروپرانول(تپش قلب).کلرودیازپوکساید(ارامب ش) و سیتالوپرام(ضد افسردگی)(به توصیه پزشک و به خاطر تپش قلبی ک خیلی وقتا دارم و یکم هم از جمع .مهارت کلامیم پایین هست .گاهی منظورمو نمی تونم درست بنویسم
    خیلی تنهام .هیچ دوستی ندارم.تک فرزندم .کسی نیست باهاش حرف بزنم و خودمو خالی کنم .درسته من ضعفهایی دارم ولی شوهرم ضعف منو جلوی همه عنوان میکنه .من میگم هردومون باید به هم کمک کنیم ضعف همو از بین ببریم بدون اینکه هیج کس بفهمه.ایا حرف من درست نیست ؟
    مثلا به خواهرش میگه زنم اجتماعی نیست منزویه تنبله به نظافتش اهمیت نمیده(نظافت منظورش چنتا موی زاید هست).من ب ی علتی سینه هام افت کرد بعد یه روز خواهرش گفت زنداداش سینه هاش افت کرده .یعنی شوهرم بهش گفته بود .من خیلی ناراحت شدم.انقدر مشکل داریم که هرچی می نویسم تموم نمیشه[/quote]

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 19:54]
    تاریخ عضویت
    1395-5-30
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    619
    سطح
    12
    Points: 619, Level: 12
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام خیلی متاسفم از اتفاقی که افتاده من هم با نظر دوستان موافقم به هیچ وجه باهاش تماس نداشته باش صبر داشته باش گذشت زمان خیلی مسایل رو روشن میکنه مطمینن همسرت هم توی این فرصت خوب فکر میکنه اینطوری معلوم میشه که چقدر دوستون داره بالاخره میتونه پا روی غرورش بذاره یا نه .در هرصورت ایشون باید بیاد سراغ شما.پس رو خودت کار کن و صبور باش .امیدوارم آنچه که به صلاحتون اتفاق بیفته

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 شهریور 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,384
    سطح
    29
    Points: 2,384, Level: 29
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ما یه بار دیگه هم دعوا کردیم که 2ماه طول کشید .اون دفعه پیش ی مشاور مرد میرفتم که واقعا کارش افتضاح بود و راهنمایی های غلط و عجولانه میداد .بعد از یکماهش که به پدرم گفت زنگ بزن به پدرش .پدرم زنگ زد پدرش گفت میایم واسه صحبت ولی تا 2ماه خبری نشد .مشاور باز گفت که زنگ بزنین و بگین میخواد ادامه بده یا نه .اگه گفت نه سریع برو مهریه تو اجرا بزار !!!!!که ما با فامیل روحانیمون مشورت کردیم و گفت نه شما زنگ نزنین و چندماه صبر کنین برمیگرده که همینطورم شد .حالا این بارم مثل اون بار شده .ما صبر می کنیم خودشون خبر بدن

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 شهریور 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,384
    سطح
    29
    Points: 2,384, Level: 29
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از راهنماییت خودم هم همین تصمیمو گرفتم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    مشکلات قبلی بین شما و همسرتون که باعث شده در مورد جدایی شما صحبت بشه چی هست؟
    نوشتم مشکلاتمو .میشه لطفا راهنمایی کنین

  8. کاربر روبرو از پست مفید golehamishebahar تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 07 شهریور 95)

  9. #17
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شما هر دو در زمان عصبانیت هیچ کنترلی روی رفتارتون ندارید. این ضعف عصبی شرایط را بدتر می کنه.
    در کنارش همسرتون ظاهرا بلوغ کافی برای اداره زندگی و مرد خانواده بودن را نداره.
    شما هم کاری به جز دعوا و بحث و کشمکش برای آگاه کردن ایشون به ضعفش انجام ندادی.

    صبر کردن تا این که اونها بیان و حرف بزنن دردی را دوا نمی کنه.
    پدر و مادر ایشون که متخصص مشاوره و روانشناسی و ... نیستن ... الان هر دوی شما باید با نظر مشاور و کارشناس ضعفهاتون را بشناسید و کنترل کنید.
    اومدن یا نیومدن اونها این ضعفها را برطرف نمی کنه. دنبال راه حل باش.

    اگر همسرت نمی آد مشاوره فعلا مهم نیست
    خودت تنهایی برو
    یه مشاور خوب و مجرب پیدا کن
    فعلا روی خودت کار کنه. قویتر که بشی بهتر می تونی تصمیم بگیری که می خوای بمونی؟ بری؟

    با آگاهی و توانایی تصمیم می گیری
    نه از سر ضعف و خستگی و درماندگی

    برو مشاوره. کمکت می کنه افکارت را مرتب و دسته بندی کنی
    هدف و مسیرت را مشخص کنی
    مشکلاتت را بشناسی و بهتر رفتار کنی
    با صحبت کردن با اطرافیان و ریختن حرفهای غیر کارشناسی این و اون توی ذهنت فقط فکرت شلوغ تر و آشفته تر می شه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    نیکیا (یکشنبه 07 شهریور 95)

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 شهریور 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,384
    سطح
    29
    Points: 2,384, Level: 29
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مشاوره تخصصی همدردی خوب هست ؟ یه مورد دیگه هست اینکه شوهرم میخواد خواهرش به ما مشاوره بده .یعنی خواهرش نقش روانشناس مارو داشته باشه .همه چیزو بدونه و اظهار نظر کنه .به نظر شما درسته من همه چیزمو به ایشون بگم .نمیشه که تا ابد ما از ایشون مشاوره بگیریم . راستش زن خوبیه ولی من دوست ندارم رازهامو بدونه و حتی مسایل جنسیمونو و خلاصه همه چیز

  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 شهریور 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,384
    سطح
    29
    Points: 2,384, Level: 29
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهرم سر وام ازدواج هم باهام دعوا میکنه و میگه وام مال شوهره تو چرا وامتو خودت بر داشتی .

  13. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 شهریور 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,384
    سطح
    29
    Points: 2,384, Level: 29
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پرواز1 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    انشاله به زودی مشکلت حل میشه.


    دعواتون سر چی بوده؟ (مهمه) قبلش حتما مشکلاتی داشتید دیگه؟ سر خانواده همسرت نبود؟

    بنظرم الان فقط باید صبر کنی. نه پیام نه تماس. یک کم زمان بگذره اتیش این دعوا بخوابه. بعد سر فرصت بشین با شوهرت سنگاتو وا بکن.

    چطور تونستی تو عقد 12 روز خونه شوهرت بمونی. اونم تو تهران.

    من تو عقدم دو روز اگه سه روز میشد اوضاع خراب میشد اونم ما که دوسه هفته یه بار همو میدیدم. خونه خانواده شوهر تو عقد نمون زیاد. مشکل ایجاد میشه.

    واااااااای از دست وابستگی شوهر.

    خدا خودش به بهترین شکل برات حلش کنه.
    سلام عزیزم
    من نمیخواستم این همه مدت بمونم .به اصرار همسرم موندم .و چون همسرم وقتی میاد شهرستان خونه ما ،ما خیلی باهم خوبیم .و دوری زمینه ساز دعوا بین ما میشه و علاقه مونو کم میکنه .و اینکه اون نمیتونه زیاد بیاد خونه ما .من این همه موندم .البته جاریم تعریف میکرد ک اول ازدواج یه ماه مونده خونه مادر شوهرم !!!!!! یبار دیگه هم رفتم 2هفته موندم اونبارم خیلی مسایل پیش اومد ولی همسرم دهن لقی نکرد .این دفعه اینجوری شد.شاید بخاطر اینکه دو سه بار خونشون ازش پیش پدر مادرش شکایت کردم ولی سر چیزای کوچیک مثلا تا ظهر میخوابید بدون توجه به من که رفتم دیدنش یا سر مانتو گیر الکی میداد به پدر مادرش میگفتم .اینا بار اول بود بعد از یکسال که من شکایت سوهرمو میکردم .شاید چون خسته شده بودم .اینکه حرمتا شکسته شده نمیدونم چی بگم .من زندگیهای خیلی بدترو دیدم ک دارن زندگی میکنن .مگه چی شده یه دعوا بوده بین من و شوهرم و هردو سر هم داد زدیم .یعنی دیگه نمیشه زندگی کرد؟


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.