به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 16 نخستنخست 12345678910111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 159
  1. #61
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 آبان 96 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    4,001
    سطح
    40
    Points: 4,001, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 208 در 97 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام
    مرگ ارزوهای عزیز چه خوب یادت مونده منو. حنا جون آره منم طعم این روزا رو چشیدم این روزا این هوا و همه چی خیلی بیشتر شبیه اون موقع ها شده روزایی که یه وقتاییش پر شده بود از خودسازی و اون لحظات چقدر برام قشنگ بود. اینکه تو اون روزا هیچکس نفهمید من مشکل دارم منظورم همکارامه و هیچکس سوالی نپرسید و مطمئنا تا الان همه فهمیدن اما ممنونم ازشون که به روم نیاوردن. من سال گذشته فقط کار کردم غرق کار شده بودم. هیچ ماهی مرخصی نگرفتم. پیش کسی گریه نکردم. دو ماه اول تو شوک بودم اونم چون دلیل این اتفاق رو نمیدونستم. هنوزم کامل نفهمیدم یه روز مشخص میشه مطمئنم اما واسه من الان زندگیم مهمه.
    حنا جون این حال تو طبیعیه من یادم میاد یه بار رفته بودم مشاور چند روز بود غذا نخورده بودم اونجا یهو خودمو دیدم که بدنم کبود و سیاه شده داشتم غش میکردم. رفتم روانپزشک خیلی بهم کمک کرد. خودتو نباز حنا ارزششو نداره. میدونم نمیشه بیخیال بود اما سعی کن خودتو سرگرم کنی.
    این سایت و دوستان همراهان من بودن تو اون روزا.

  2. 3 کاربر از پست مفید زانکو تشکرکرده اند .

    masomeh2016 (دوشنبه 26 مهر 95), بارن (سه شنبه 27 مهر 95), شیدا. (دوشنبه 26 مهر 95)

  3. #62
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام
    الان ميدونم اگه نوشته هامو بخونين از دست من و اتفاقايى كه برام ميفته كلافه ميشين ولى خوب چاره اى ندارم جز اينكه اينجا بيام و از راهنمايي هاتون استفاده كنم.
    من روز چهارشنبه كه روز عاشورا بود نااميد نشسته بودم و داشتم كاملا به طلاق فكر ميكردم، تصميم قطعى رو گرفته بودم و شرايط بعد از طلاق رو تصور ميكردم، حالم بد بود ولى وقتى فكر ميكردم كه اگه محمد و مامانش نباشن چقققققدرررر آرامش دارم، داشتم فكر ميكردم كه يه دفعه محمد زنگ زد، احوالپرسى كرد كه منم خيلى خشك و عادى جوابشو دادم، گفت بيام دنبالت بريم بيرون، گفتم نه كار دارم(الكى گفتم ميرم خونه عموم اينا) بعدش هم حس كرد كه تحويلش نگرفتم خداحافظى كرد.
    تا ظهر ساعت ١٢ نشستم فكر كردم كه محمد هيچوقت زنگ نميزنه، اگه زنگ زده حتما دلش برام تنگ شده، بعدش هم كه دو روز تعطيلى بود گفتم فرصت ندم به محمد و اون دختر كه دو روز تعطيلى با هم باشن. بهش زنگ زدم، شانسمو امتحان كردم و واسه نهار دعوتش كردم خونمون (فكر كردم طبق معمول دعوتمو رد ميكنه و نمياد) گفت باشه ميام. بعد نهار به بابا مامانم گفت مياين دو روز تعطيلى بريم شمال؟! اولش مامانم اينا قبول نكردن ولى خيلى اصرار كرد و همون روز بعدازظهرش آماده شديم و رفتيم شمال، تا جمعه شمال بوديم خيلى اخلاقش خوب بود، مهربون بود نذاشت بابام حتى يه تومن هم پول خرج كنه، خيلى بهمون خوش گذشت. شب چهارشنبه كه تو هتل بوديم تا صبح بغلم كرد و كمى حتى معاشقه كرديم (كه اولين بارمون بود) البته چون اون خواست، چون تو اين يكسال و دو ماه عقدمون هيچوقت نخواسته بود، اون شب باهام خيلى خوب بود و من باورم نميشد كه محمد اينقدر عوض شده.
    ولى متاسفانه فقط همون يك شب بود، بعدش كه دو شب ديگه كنار هم بوديم و دو شب بعدش كه من خونه اش بودم، خييييلى باهام سرد رفتار ميكرد، منم وسايلامو امروز جمع كردم اومدم خونه خودمون. بهم زنگ زد گفت كجايى، گفتم خونه مامانم اينا، گفت چرا رفتى، الان مثلا واسه چى پاشدى رفتى اونجا؟! منم گفتم وقتى اونجام محل نميذارى، دير مياى خونه، پشتتو ميكنى ميخوابى خوب ديگه واسه چى بمونم، اونم گفت باشه هرطور راحتى. بعدشم خداحافظى كرد.
    من واقعا نميدونم با اين زندگى نكبت چيكار كنم؟! من كجاى كارم اشتباست؟ چرا اينقدر سرده باهام؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید Hanli تشکرکرده است .

    masomeh2016 (سه شنبه 27 مهر 95)

  5. #63
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    همه این کارا حفظ ظاهره
    ایشون اومدن و یه خبری گرفتن و از خودشون خبر دادن که جلوی انظار اینجوری بنظر بیاد که شما زن و شوهرین که کسی نگه چرا خبری ازشون نیست.
    ایشون هیچوقت برای طلاق اقدام نمیکنن و شمارو برای حفظ ابرو میخوان که بگن من زن دارم همینو بس.گهگاهیم باهمین که جلوی بقیه همه چیز طبیعی بنظر بیاد.
    ایشون زندگی خودشو داره در اصل اون خانم زنشه.معذرت میخوام اینو میگم ولی انگار ازدواجشون با شما صوری بوده.
    من امیدی به درست شدن اقا محمد شما ندارم و بهت بازم خواهرانه میگم خودتو زندگیتو نجات بده.
    حرف قلبیم اینه که برای همچین ادمی واقعا متاسفم.ذره ای وجدان نداره که بیدار شه.ادم اگه دلش از سنگم باشه و هرچقدر هم زوری ازدواج کرده باشه باز با دیدن ویژگی های مثبت شما مجذوبتون میشه و توبه میکنه و دست ازین رفتارا بر میداره.چطور میتونن با زندگی یه دختر و ابروی یه خانواده بازی کنن.
    حنا فکر میکنی همه مثل خودت ساده و روراستن و دلت زیادی بزرگه و زود صاف میشه که سادگی تو این زمونه خیلی خطرناکه.
    قدر خودتو بدون و به خودت کمک کن.
    هرچند روزی بالاخره با همین روند خودت متوجه میشی این اقا مرد زندگی نیست و بدون اینکه اینجا کسی بهت چیزی بگه صبرت لبریز میشه و برای همیشه این اقا از چشمت میوفته.با رفتارای زشت این اقا کم کم داری به اون مرحله نزدیک میشی.
    شاید نظراتم کارشناسانه و کتابی نباشه ولی خواهرانه و دلسوزانه ست و از ابتدای تاپیک هات سعی داشتم کنارت باشم.زانکو درست میگه لطفا تاپیک هاش رو مطالعه کن کمکت میکنن تا با این روزا کنار بیای

  6. 2 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    masomeh2016 (سه شنبه 27 مهر 95), آنیتا123 (سه شنبه 27 مهر 95)

  7. #64
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-5-19
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,243
    سطح
    28
    Points: 2,243, Level: 28
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 81 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام حنا جان
    راستشو بخای من اگه جای شما بودم به این زندگی ادامه میدادم ، یعنی بالاخره ی راه حلی پیدا می کردم
    برای ادامه دادنش هم از خودم شروع می کردم ، چند تا جمله گفتی که اگه میخای ادامه بدی باید خودتو اصلاح کنی :
    1) گفتی بعد از اینکه محمد زنگ زد ، جوابشو سرد دادی بعد یهو فکر کردی الان میره با اون دختره ، بعد بهش زنگ زدی ! این موجود یا دختره رو چه فضایی و کذایی باشه ، چه واقعی از ذهنت حذف کن ، تو صاحب بی قید و شرط این زندگی هستی ، جوری که همسرتم اینو میدونه و با شما تماس گرفته
    2) یادمه تو تایپیکم به من گفتی که اگه ی ماهم از همسرت خبر نگیری بهت زنگ نمیزنه ، پس چرا وقتی عدم حضور تو رو تو خونه درک کرد ، سراغت رو گرفت ؟؟؟
    3) یادته من توی تایپیکم بهت گفتم که نه به همسرم زنگ میزدم و نه باهاش سرد حرف میزدم ، یعنی دو طرف قضیه رو گرفتم در نره !! پس چرا تو فقط یک طرف قضیه هستی ، اگه بهت زنگ میزنه چرا باهاش سرد برخورد میکنی که رشته زندگی از دستت در بره ، الاکلنگه ، اگه ی طرف سنگین باشه اون ور محکم میخوره زمین !!
    بیا و بعد این همه تایپیک فقط دو هفته این روش رو امتحان کن
    روش : زیاد باهاش تماس نگیر ، طبق معمول برو خونش ،اگه اومد سمتت تو بیشتر مایه بزار ، اگه تماس گرفت باهاش خیلی خوب برخورد کن و ازش تعریف کن و از روزمرگیت تعریف کن چقد داره بهت خوش میگذره ، ولی بعدش زیاد آویزونش نباش
    ببین هر مردی ی قلقی داره ، حالا که خدا هم نمیخاد من و تو امثال ما راحت زندگی کنیم ، و زندگی با سختی رو برای ما رقم زده ، حداقل بیا قشنگ بازی کنیم ، بیا برد برد باشه
    ازت خواهش می کنم این روش دو هفته ، فقط دو هفته پیش بگیر اگه نتیجه نگرفتی به راه حل های دیگه بپردازیم
    راستی من از تایپیک هات متوجه شدم ، تو فکر میکنی مغرور نیستی ، در صورتی که هنوز غرورت رو داری و به محض نرم شدن همسرت ، سخت و سفت و بد خلق میشی و این اشتباه محضته که به نظرم درصد تقصیر بیشتر رو گردن تو هست، پس خودتو اصلاح کن تا ببینیم نتیجش چی میشه
    آفرین دختر خوب ، لازم نیست هر روز بیایی بنویسی ، چون روزای اول خیلی اجرای این برنامه سخته و باید به خودت فشار بیاری و ممکنه نظرات افراد سردت کنه ، پس برو بعد ی هفته دیگه بیا نتیجه رو بنویس بعد دو هفته دیگه بیا و نتیجه کامل بنویس
    یا علی
    ویرایش توسط masomeh2016 : سه شنبه 27 مهر 95 در ساعت 12:22

  8. 2 کاربر از پست مفید masomeh2016 تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (چهارشنبه 28 مهر 95), ستاره زیبا (سه شنبه 27 مهر 95)

  9. #65
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام
    امروز با مامانم حرفم شد، وسايلامو جمع كردم اومدم خونه شوهرم. اصلا درك نميكنه كه اينجا موندن من خوب نيست ميگه برو اونجا، اونجا خونته. هر موقع ميرم خونه مامانم ميگه واسه چى اومدى. الان نميدونم اومدنم خونه شوهرم چقدر كار درستيه!!!! به خدا چاره نداشتم، وقتى ميرم خونه هر لحظه بيرونم ميكنن سرم داد ميزنن از گريه كردن افسرده ميشم. ديروز از وقتى رسيدم خونه بابام ده بار الكى سرم داد زد (يه مشكل مالى داره خيلى عصبى شده) با مامانم هم كه رابطه ام هيچوقت خوب نبوده. ديگه تحملم تموم شد اومدم اينجا. الكى به محمد گفتم اينجا خلوته اومدم اينجا درس بخونم، اونم هيچى نگفت ولى دو روز ديگه كلافه ميشه ميگه كى ميخواى برى خونتون.
    خيلى شرايط بدى دارم

  10. #66
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    اینا خانواده نیستن داری، جمع کن برو خوابگاه از دانشگاه درخواست بده یا واسه خودت خونه اجاره کن، غصه خوردن چه فایده ای داره

  11. 2 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    Amina (سه شنبه 27 مهر 95), ستاره زیبا (سه شنبه 27 مهر 95)

  12. #67
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آخیش نمایش پست ها
    اینا خانواده نیستن داری، جمع کن برو خوابگاه از دانشگاه درخواست بده یا واسه خودت خونه اجاره کن، غصه خوردن چه فایده ای داره
    اينى كه ميگين اصلا عملى نيست، درسته از نظر مالى مشكلى واسه گرفتن خونه ندارم ولى به نظرتون مردم، دوست فاميل آشنا، بدتر از همه خانواده شوهرم نميگن خوابگاه چرا رفتى يا خونه چرا گرفتى؟! خانواده من تو جامعه و اطرافمون يه خانواده خوب و محترمه، من اگه اين كارو بكنم خودم و خانواده ام رو زير سئوال بردم. اين راه حلتون كمى دور از واقعيته.
    البته اينو بگم بابام خيلى خيلى مهربونه، فقط اين روزا مشكلات ماليش اذيتش ميكنه امروز زنگ زده بود ميگفت چرا رفتى اونجا، پاشو بيا خونه.... روزى چندبار بهم زنگ ميزنه. مامانم اخلاقش تنده و هيچ وابستگى به بچه هاش نداره و كمى عصبيه، دلش ميخواد من يا داداشم زود بريم دنبال زندگيمون و ماه تا ماه هم نبينتمون.
    حالا اين وسط هم من با يه آدم مثل محمد ازدواج كردم كه رو مشكلات من يه مشكل بزرگ شده.
    معصومه جون، عزيزم راهكارى كه گفتين رو ميتونم اينجا، خونه شوهرم اجرا كنم؟! اينجا موندنم به صلاحه؟

  13. #68
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام دوست عزيز
    به نظر من شرايط شما مثل شرايط معصومه خانم نيست
    ايشون از قيد يه زندگي با عشق و احترام متقابل ديگه گذشتن و ديگه تصميم گرفتن زندگيشون ظاهر يه زندگي مشترک رو داشته باشه حتي اگر در باطنش خبري از عشق و احترام نباشه
    اگر شما اين ديدگاه رو داري راه ايشون ميتونه براي شما مفيد باشه
    ولي اگه نميتوني تحمل کني
    نميتوني تصور کني همسرت همزمان که همسر شماست با افراد ديگه روابط موازي داشته باشه اگه دنبال يه عشق و احترام خالص هستي راه حل ايشون و ديدگاه ايشون مناسب حال شما نيست

    زياد به حرف مردم اهميت نده داشتن يه خونه مجردي شايد نامناسب باشه ولي رفتن به خوابگاه اگر امکانش رو داري چيز بدي نيست
    يه محيط کاملا زنانه با نگهبان چه مشکلي ميتونه داشته باشه
    ميتوني به مردم هم بگي يک سري مطالعه داشتي که محيط خوابگاه برات مناسب تر هست فعلا

    به نظر من حتي توي خونه پدري هم ميتوني نيمه مستقل باشي
    اصلا چه نيازي هست دائما با مادرت حرف بزني توي اتاق خودت بمون حتي غذا هم ميتوني از بيرون بگيري که زحمتي براي مادرت نداشته باشي
    در هر صورت بعيد ميدونم در شرايطي که عروسي هم نکردي موندن دائمي توي خونه اين مرد که دو روز نشده کلافه ميشه کار معقولي باشه

    ضمنا مردم وقتي زندگي ما به هم ميريزه و يه مشکلي براش پيش مياد هيچ کاري براي آدم نميکنن
    به فکر روحيه خودت باش
    و همينطور به فکر شخصيت خودت که بيش از اين تحقير نشه
    اگر دنبال خوابگاه هم نيستي با پدرت در تماس باش و ازش بخواه که بياد دنبالت بري خونه خودتون
    مادرت هم اگر زياد باهات دعوا راه انداخت بگو خونه پدرم هست اينجا و من هم اندازه شما حق زندگي دارم در اين مکان چه متاهل باشم و چه مجرد
    مادر شما حق نداره از خونه بیرون کنه شما رو

    البته شما شرايط خودت رو بهتر ميدوني و تصميم گيري نهايي با خودت هست

    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  14. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    haniye68 (پنجشنبه 29 مهر 95), masomeh2016 (چهارشنبه 28 مهر 95)

  15. #69
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-5-19
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,243
    سطح
    28
    Points: 2,243, Level: 28
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 81 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام فکور جان
    راستش خودم از صبح چندین بار اومدم برای حنا پیام بزارم و براش بنویسم اما نمی دونستم چطوری بنویسم
    فکور جان شما بهترین تعبیر از تصمیم من داشتی و خیلی قشنگ گفتی
    اما من به خاطر این به حنا این پیشنهاد رو دادم که حنا به صورت موقت این روش امتحان کنه شاید شوهرش به سمتش برگرده ، به هر حال شرایط حنا الان از من خیلی بهتر هست ، ایشون هنوز باکره هستند و ازدواجی صورت نگرفته و با طلاق هم اسم اون آقا از شناسنامش پاک میشه ، یعنی نه خانی اومده و نه خانی رفته
    راستی فکور جان اگه وقت کردی به تایپیک منم سر بزن ، میخام ازت ی مشورتی رو بگیرم اما اینجا تایپیک خودم نیست
    ویرایش توسط masomeh2016 : چهارشنبه 28 مهر 95 در ساعت 13:58

  16. کاربر روبرو از پست مفید masomeh2016 تشکرکرده است .

    فکور (چهارشنبه 28 مهر 95)

  17. #70
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام مجدد
    معصومه خانم همسر ایشون به سمت ایشون بارها برگشته
    ولی همسر ایشون در حد یه روز ایشونو میخواد در عین حال بقیه رابطه هاشم میخواد

    کاربر شیدا تفسیر خیلی درستی از شرایط ایشون داره پستهاش توی این تاپیک واقعا فوق العاده است
    همسر ایشون به این روابط اعتیاد داره و سالهاست این مدلی زندگی کرده یه زندگی مجردی با روابط متعدد برای یه مرفه بی درد
    به این راحتی هم این مدل زندگی رو کنار نمیذاره
    البته خود من هم وقتی به ایشون پیشنهاد میدم توی ذهنش وابستگی به این آدمو کم و کمتر کنه و ازش دور باشه هنوز هم ته دلم امید دارم که همسرش به خاطر ترس از دست رفتن ایشون برگرده و کارهاشو ترک کنه
    ولی این اتفاق هم تا وقتی که ایشون وابسته شدید باشه به همسرش نمی افته

    البته در کل احتمال اینکه همسر ایشون اون مدل زندگی رو ترک کنه کم هست ولی حداقل اگر اشتباهاتشو بپذیره و حاضر بشه پیش مشاور بره خودش یه قدم بزرگ هست

    که به نظر من تا وقتی حنا زیاد توی دست و پای همسرش باشه این اتفاق هم نمی افته
    حنا نباید اجازه بده توی این خونه شخصیتش تحقیر بشه که اگر این تحقیر شخصیت مکرر اتفاق بیفته به طور کلی از چشم این شوهر می افته

    نمیدونم پیشنهاد من مبنی بر دور شدن از این همسر و به حداقل رساندن یا حتی حذف وابستگی عاطفی اشتباه تا چه حد درسته فقط میتونم بگم اگر توی شرایط ایشون بودم حتما این کارو میکردم
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : چهارشنبه 28 مهر 95 در ساعت 14:26

  18. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (چهارشنبه 28 مهر 95), ستاره زیبا (چهارشنبه 28 مهر 95)


 
صفحه 7 از 16 نخستنخست 12345678910111213141516 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.