موضوع: همسرم باز منو زد

نوشته اصلی توسط Hanli

سلام
من بابت پستم ازتون عذرخواهى ميكنم شايد از شدت ناراحتى يه چيزايى نوشتم، به دل نگيرين لطفا، من از نظر روحى روانى خيلى آسيب ديدم واسه همون حواسم نيست گاهى چى ميگم، شايدم حرصمو خواستم يه جايى خالى كنم، در هر صورت عذر ميخوام بابت رنجشتون.
شما درست گفتين، من اصلا اعتماد بنفس ندارم و نميدونم اون تلنگر چيه كه ميتونه منو به خودم بياره.
ديگه به آخر خط رسيدم تنها راه من شايد فقط دعاى شما دوستان باشه....
ممنون بابت پست هاتون

خواهش میکنم ، خیلی متاسفم بخاطر این آسیب دیدگی شدید روحی
کلاس یوگا رفتی ؟به صورت حرفه ای؟
یه روش هایی هست که میتونه کمک کنه کنترل امواج مغزیتو خودت بدست بگیری
شما که با قلبت فکر نمیکنی، مغزت دستور همه چیرو میده!
شما الان مغزت کنترل همه اعمال و رفتارتو بدست گرفته
اجازه نمیده تصمیم درست بگیری ، شما باید یکاری کنی اول مغزت از این مسیری که داره میره منحرف بشه
اگه نمیتونی خودت به خودت کمک کنی، به نظرم یوگا کار کن ، البته باید با یه استاد مطمئن کار کنی به مدت زیاد ، نه اینکه 2 روز بری بعد ول کنی

سلام حنا جان
من ازدواج کردم و زیر یک سقف داریم زندگی میکنیم خواستم از تجربم بهت بگم توی این مدت من هر بار مدارک خیانت رو برای شوهرم جور می کردم اون بیشتر از من فاصله می گرفت ، اشتباهی که نمیدونستم اشتباهه ، ازت خواهش می کنم مدارک اثبات جور نکن
مدارک اثبات کننده مثل ی باتلاق می مونه هیچ وقت تموم نمیشه و مثل بازی های کامپیوتری معتاد میشی که هر لحظه باید مدرک جدیدی رو کنی و این یعنی ته بدبختی ، یعنی آدم انقدر بدبخت میشه که فقط دلش به مدرک جور کردن خوشه تا دلشو راضی نگه داره که دیدی دارم ثابت می کنم ، این ثابت کردن چیزی جز بدبختی برای خود ادم نداره
من یا بقیه دوستان نمیگن که طلاق بگیر با نگیر اما سهم خودتو از این زندگی بگیر
بابت این ضربه به خودت سهم خودتو بگیر ، از لحاظ مالی خودتو تامین کن که اگر حمایت خانوادت از دست دادی دست خالی نباشی

نوشته اصلی توسط masomeh2016

سلام حنا جان
من ازدواج کردم و زیر یک سقف داریم زندگی میکنیم خواستم از تجربم بهت بگم توی این مدت من هر بار مدارک خیانت رو برای شوهرم جور می کردم اون بیشتر از من فاصله می گرفت ، اشتباهی که نمیدونستم اشتباهه ، ازت خواهش می کنم مدارک اثبات جور نکن
مدارک اثبات کننده مثل ی باتلاق می مونه هیچ وقت تموم نمیشه و مثل بازی های کامپیوتری معتاد میشی که هر لحظه باید مدرک جدیدی رو کنی و این یعنی ته بدبختی ، یعنی آدم انقدر بدبخت میشه که فقط دلش به مدرک جور کردن خوشه تا دلشو راضی نگه داره که دیدی دارم ثابت می کنم ، این ثابت کردن چیزی جز بدبختی برای خود ادم نداره
من یا بقیه دوستان نمیگن که طلاق بگیر با نگیر اما سهم خودتو از این زندگی بگیر
بابت این ضربه به خودت سهم خودتو بگیر ، از لحاظ مالی خودتو تامین کن که اگر حمایت خانوادت از دست دادی دست خالی نباشی

سلام عزيزم
الان وضعيت زندگيتون بهتره؟ شوهرتون ديگه خيانت نميكنه؟ در مقابل خيانت چه ميشه كرد؟
اون ميخواد من خودم برم درخواست طلاق بدم كه بهم هيچى نده، تو اين وضعيت چطورى ميتونم خودمو از لحاظ مالى تأمين كنم؟!

باشه امینا جان.حالا اگر راه ارتباطی پیدا شد خبرم کن.ببخش من هم دیر به دیر میام.

یه نکته ای هم بگم درباره پست برای این که اسپم نکرده باشم.فکر می کنم کاربرها هر حرفی رو که میشد به شما بزنن زدن ولی شما همچنان سرگردان هستی.به نظرم چند روز همسرت رو رها کن و به خودت فکر کن.ببین ریشه این بی ارزش دونستن خودت کجاست؟با توجه به مشکلات فرهنگی که در ایران داریم من شخصا حدس اولیه م خانواده ست.تحقیر،بی محبتی،بی توجهی و ارزش قائل نبودن برای بچه ها تو سنین کودکی و نوجوونی حاصلش میشه موجودی که خودش رو بی ارزش میدونه حتی اگر ادای مغرور بودن دربیاره.به نظرم تا زمانی که این گره های روانی در شما باز نشه در تمام شئون زندگی تون مشکل خواهید داشت.به جای روانشناس و روانپزشک و مشاور این بار برید پیش یه روانکاو.

امینا جان من الان دیدمت و هنوز تماسی باهات نگرفتم.ولی با همین اسم آیدی که دارم(یا اسم مشابه) عضو پی سی میشم و برات پیام میذارم.مرسی.
لایک رو هم به منظور وصول پیامت می زنم.

محمد آقاي شما فقط پنج درصد تغيير خواهد کرد.
اما شما مي تواني 95درصد خودت و رفتارت را تغيير دهي.
آدم سربار و جيره خوار حقي براي گرفتن ندارد و هرچه به او برسد ار لطف ارباب است.

سلام، اين روزها خيلى منگم... گاهى خوبم گاهى خييييلى بد، موقع غذا خوردن اشكام مثل شير آب ميريزه، هميشه تنها غذا ميخورم چون معمولا اشتها ندارم و وقتى همه خوابن من گرسنه ام ميشه، حالت تهوع نميذاره ولى وقتى گريه ميكنم حالم بهتر ميشه، زير دوش تو حموم بى صدا گريه ميكنم، پياده ميرم خيابوناى خلوت گريه ميكنم و همش واسه خودم دعا ميكنم، دارم خودم رو واسه جدايى آماده ميكنم ولى نميدونم چقدر بتونم تحمل كنم!!
اصلا به بعدش نميتونم فكر كنم، اصلا نميدونم بعد طلاق برنامه ام چى ميتونه باشه؟! هنوز نميدونم جواب سئوالاى مردم رو چى بدم؟! نميدونم با خانواده ام چطورى كنار ميام!!! نميدونم چه مدت افسردگى بگيرم!
تنها چيزى كه منو آروم ميكنه اينه كه ديگه مجبور نيستم قيافه نفرت انگيز مادرشوهرمو تحمل كنم، ديگه مجبور نيستم گوش به توهين ها و حرفهاى تلخ اون پيرزن بدم و واسه هميشه از زندگيم ميره بيرون. و مورد ديگه كه بهم آرامش ميده اينه كه ديگه دنبال كاراگاه بازى واسه كارهاى كثيف يه آدم خائن بى مسئوليت نخواهم بود و كسى نخواهد بود كتكم بزنه...
خسته شدم از بس كه هرشب خواب خيانت محمد رو ديدم.
فعلا دارم خودمو واسه طلاق عاطفى آماده ميكنم. دارم تمركز ميكنم به نبودن محمد...
ولى بعدش چى؟!!!!
ديروز خيلى به خودم فشار آوردم كه بهش فكر نكنم ولى نتونستم تحمل كنم، بهش زنگ زدم اونم زود جواب داد، صداش ميلرزيد خيلى هم دستپاچه بود. گفت بهت زنگ ميزنم و گوشيو قطع كرد.... دوباره خودش بهم زنگ زد گفتم چى شد قطع كردى كه يكدفعه داد زد سرم گفت اين سئوالاى احمقانه چيه كه ميپرسى، معلومه كه كارى پيش اومده و قطع كردم، گفتم اين چيزى نيست كه به خاطرش بخواى تا اين حد عصبانى بشى، گفت نه سئوالى كه ميپرسى سئوال يه آدم عقب افتاده است. گفتم ببخشيد مثل اينكه كار اشتباهى كردم زنگ زدم اگ ميدونستم تا اين حد ناراحت ميشى زنگ نميزدم، خداحافظى كردم و نشستم زار زار گريه كردم.
نميدونم سئوال من واقعا احمقانه بوده يا اون خيلى عصبيه. گاهى به خودم شك ميكنم كه نكنه من يه ايرادى دارم.

حال این روزای شما رو زانکو وسبکتکین،زهراو...تجربه کردن.برای اونا گذشت برای شماهم میگذره.همه ترس ازطلاق،حرف دیگران وآینده رو دارن.کاش دردنیای واقعی دوست وهمصحبتی داشتین اینجور کمترتنها بودین.خودتونو دوست داشته باشین نذارین محمدباعث بشه ازخواب وخوراک بیفتین.اگه نمیتونین به تنهایی براین حالات خودتون غلبه کنین حتماباکمک یک روانکاو انجامش بدین.درسته ماهمدردیها ندیدیمتون ولی واقعا نگرانتونیم.اگه قابل باشم این روزاخیلی دعات میکنم انشالله خداخودش مشکلتو بگشایه.به امید اون روزی که بیایی واز حال خوبت برای ما بنویسی