به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 16 نخستنخست 12345678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 159
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    من نمی دونم چرا پدر شما هیچ نقشی تو این داستان ندارن.

    ولی پدر و مادرها و آدمهای با تجربه معمولا در برخوردهای اول می فهمن با کی طرفن. حداقل بعد از چند ماه عقد می فهمن !!

    نرمال نبودن این آقایی که شما تعریف می کنید خیلی راحت قابل تشخیصه. مگه می شه پدر شما نفهمیده باشه.
    حتما که نباید تو اتاق خواب شما باشن که بفهمن رفتاراش غیرعادیه

    در ضمن شما در دوران عقد! هفته ای دو وعده کتک صرف می کنید. به پدر مادرتون جاش را نشون بدین کافی نیست برای طلاق؟
    ناراحت بودن و ناراضی بودن شما کافی نیست برای طلاق؟

    مگه بقیه مردم برای طلاقشون چه مدرکی می آرن که شما مدرک نداری؟ مگه زندگی مدرک کتبی داره؟ رضایت یا نارضایتی، خوشی و ناخوش فیلم و مستندات داره ؟

    شوهرت را با پدر و مادرت ببر یه روانشناس ماهر ازش تست بگیره و بهشون بگه که چقدر غیرنرماله. این می شه مدرکت ...

    چه اعصابی داری این تاپیک را هی می نویسی و می نویسی ....
    اینا واقعا راسته؟
    اون طورى كه نميزنه جاش بمونه، به نظر اونا زندگى همه مشكل داره و من بايد تحملم رو ببرم بالا و زندگيمو حفظ كنم. پدرم شديدا تحت تاثير حرفهاى مادرمه و مامانم اصلا اجازه نميده بهش كه دخالت كنه، حتى به بابام گفته وقتايى كه حنا ميره خونه محمد بهش زنگ نزن، زشته. محمد هم هميشه ميگه چرا پدر مادرت اصلا بهت زنگ نميزنن و اصلا سراغتو نميگيرن.
    مامانم چند بار بهم گفته اگه طلاق بگيرى و اين زندگى رو حفظ نكنى نهايت بى لياقتيتو نشون ميدى، ميگه دليل محكمه پسند واسه طلاق ندارى. ميگه همون مونده طلاق بگيرى و مسخره عالم آدم بشى، ميگه ميان تف ميكنن تو روى آدم ميگن يه شوهر رو نتونستى نگه دارى!!!!
    شيدا من از زندگى و كار و درسم موندم، حوصله هيچى رو ندارم، فكر كردى اينقدر ميام اينجا مينويسم واسه چيه؟! انقدر ناچار موندم كه نميدونم راه چاره كجا پيدا ميشه، دنبال يه راهى هستم از اين حالت برزخ دربياد ، نه مرده ام نه زنده.
    ديروز زنگ زدم به دوستم پنج ساعت حرف زدم و درددل كردم و گريه كردم، نه ناهار خوردم نه شام، مامانم يه بار نيومد بپرسه دخترم چرا چيزى نميخورى؟ چرا گريه ميكنى؟
    عزيزم شما ميخونى و شرايط من واست باورنكردنى مياد حالا به نظرت من اين وضعيت رو چطورى دارم تحمل ميكنم؟!!!
    يه شوهر خيانتكار بداخلاق بددهن بيمار دارم و يه خانواده كه پشتم نيست. من خيلى تنهام، بى پشت و پناهم، خيلى وضعيت بدى دارم. هم طلاقم شكسته هم ادامه زندگيم با اين آدم بيمار.
    امروز ميرم با يه وكيل حرف بزنم شايد از اونجا يه نتيجه اى بگيرم.

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    حنا جان توصیفی که از مادرت کردی نشون می ده که چرا انقدر در مقابل شوهرت ضعف نشون می دی. در واقع مادرت هست که اعتماد به نفست رو ازت گرفته.

    دوست من، اوضاع سختی داری. نمی دونم چقدر توصیه ی من به دردت می خوره و چقدر توان داری که از عهده ی این کار بربیای یا نه ولی من فکر می کنم با توجه به شرایط خانواده ات و همسرت بهترین راهی که داری اینه که از شرایط اقتصادی همسرت استفاده کنی. منظورم از این حرف اینه که سعی کنی کم کم یک سرمایه ی مناسب برای خودت فراهم کنی و اگر ممکنه به گزینه هایی مثل مهاجرت فکر کنی. می دونم این حرف ها ممکنه برات خیلی ترسناک، غم انگیز و حتی غیرانسانی به نظر بیاد ولی واقعیت زندگی ات اینه و چاره ای جز جنگیدن نداری. همون طوری که همسرت از تو سوءاستفاده کرده تو هم حق داری که از اوضاعی که ایشون فراهم می کنه استفاده کنی. روی هیچ کسی دیگه حساب باز نکن و فقط و فقط به خودت متکی باش. به فکری کسی هم جز خودت نباش.

  3. 2 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    masomeh2016 (چهارشنبه 14 مهر 95), sphinx (جمعه 16 مهر 95)

  4. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط miss-golegandom نمایش پست ها
    باز میگین چیکار کنم که مثل سابق بیاد طرفم؟
    دوستم یه واقعیتی رو میدونین؟اگرم بیاد سمتت از روی حس ترحم و عذاب وجدانه
    از یه خانم تحصیلکرده بعیده که اینجوری راضی به زندگی با همچین ادمی باشه و بپذیره که میتونه نفر چندم تو زندگی شوهرش باشه.
    برعکس شده بجای اینکه اون اقا بیاد دنبالت شما همش میگی چه کنم چه کنم؟؟؟؟؟؟
    دیگه چی میخوای ازش ببینی که ازش سرد چی؟که از چشمت بیوفته؟چجوری تحمل میکنی آخه دختر؟؟؟
    منکه فکر میکنم شما اصلا صحبتای مارو نمیخونی یا طوطی وار اول و آخرشو میخونی.
    دختر خوب یکم اراده یکم غرور یکم ارزش قائل شدن....داری چیکار میکنی با خودت؟
    فکر کن این اقا وجود نداره برو تا زمانیکه نیومده دنبالت کلا بیخیالش شو.بعدم اگه اومد سنگاتو درست و حسابی وابکن باهاش زندگی که مسخره نیست تعارف ندارین که بگو دیدم که خیانت میکنی یا خودتو اصلاح کن یا بیخیال من شو.طلاقم نمیدی؟باشه اینقدر مثل مجردا زندگی میکنم تا طلاقم بدی(البته اینو میگم چون شما خودت عمرا برای جدایی پا پیش نمیذاری).
    این اولین ارتباط شما با یه جنس مذکر بوده؟؟؟
    حرفاتونو قبول كردم، ديگه كاريش ندارم، اون به زندگى و كارهاى كثيف عادت كرده درست هم نميشه. طلاق ميگيرم، چند ماه غصه ميخورم و تموم ميشه، به قول يكى از دوستان كه اينجا نوشته بود، چند ماه غصه خوردن بهتر از يك عمر غصه و عذابه. واقعا ديگه خسته شدم از اين مدل زندگى جهنمى.
    اولين ارتباطم نيست ولى اولين تجربه منه كه شكستم و له شدم. اولين باره كه به جنس مذكر محبت يكطرفه ميكنم، اولين باره كه بى ارزش ميشم و تنهايى رو از عمق وجودم حس ميكنم، دوران مجرديم اينقدر حس تنهايى نداشتم، اولين باره كه كوتاه ميام و بى ارزش ميشم، كتك ميخورم و دم نميزنم.
    من خيلى خواهان و خواستگار داشتم، خيلى مغرور و پرادعا بودم، هيچ وقت به جنس مذكر نه محبتى كردم و نه توجهى. هيچ وقت يادم نمياد با پسرى دوست شده باشم و بهش زنگ بزنم، هميشه بهم زنگ زدن و من دوست داشته شدم، حتى خود محمد هم تو شش ماه دوستى خودش يكطرفه بهم زنگ ميزد و محبت ميكرد.من قبل ازدواجم هميشه احساس زيبايى ميكردم، كسى نبود بگه چه چشماى قشنگى دارى، چه خوش اندامى، چه پوست صاف و بلورى دارى.... از وقتى با محمد ازدواج كردم حس ميكنم زشت ترين آدم روى زمينم، حس ميكنم هيچ زيبايى نداشتم و شانس آوردم محمد باهام ازدواج كرده.

  5. کاربر روبرو از پست مفید Hanli تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 18 مهر 95)

  6. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام
    دوست عزیز به نظرم شما اول باید آماده بشی برای هر اقدامی از نظر روانی
    اگر تصمیمت به جدایی هست اول سعی کن توی ذهنت جدا بشی اصلا همین الان فکر کن جدا شدی از نظر عاطفی این فرد رو از ذهنت حذف کن فکر میکنم با قطع رابطه عاطفی با این مرد خودبخود زندگی شما روال عادی خودشو پیدا کنه
    این مرحله رو پشت سر بذار
    اگر احیانا قبل از اتمام این مرحله این آقا برگشت فقط و فقط شرط مراجعه به روانشناس و روانپزشک رو براش بذار بگو خیانت بعد از ازدواج خط قرمز شما بوده که رد شده حالا اگر این روند قراره ادامه پیدا کنه که کلا هیچ حرفی نمی مونه اگر هم بحث یک بیماری روانی هست که در صورتی که درمان بشه شما میتونی به ادامه زندگی فکر کنی

    البته کلا توی ذهنت دنبال برگشت این آقا نباش به خودت القا کن که این فرد برنخواهد گشت و اگر هم برگرده با این شخصیت که ایشون داره زندگی شما رو تباه میکنه

    به نظرم قبل اتمام این مرحله طلاق عاطفی به وکیل مراجعه نکن

    درسته که ممکن هست طلاق به نوعی شکست یک زندگی باشه ولی همیشه قرار نیست این روند ادامه پیدا کنه بلند میشی سرپا میشی و زندگیت رو میسازی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  7. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 18 مهر 95)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,793
    سطح
    73
    Points: 12,793, Level: 73
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    من نمی دونم چرا پدر شما هیچ نقشی تو این داستان ندارن.

    ولی پدر و مادرها و آدمهای با تجربه معمولا در برخوردهای اول می فهمن با کی طرفن. حداقل بعد از چند ماه عقد می فهمن !!

    نرمال نبودن این آقایی که شما تعریف می کنید خیلی راحت قابل تشخیصه. مگه می شه پدر شما نفهمیده باشه.
    حتما که نباید تو اتاق خواب شما باشن که بفهمن رفتاراش غیرعادیه

    در ضمن شما در دوران عقد! هفته ای دو وعده کتک صرف می کنید. به پدر مادرتون جاش را نشون بدین کافی نیست برای طلاق؟
    ناراحت بودن و ناراضی بودن شما کافی نیست برای طلاق؟

    مگه بقیه مردم برای طلاقشون چه مدرکی می آرن که شما مدرک نداری؟ مگه زندگی مدرک کتبی داره؟ رضایت یا نارضایتی، خوشی و ناخوش فیلم و مستندات داره ؟

    شوهرت را با پدر و مادرت ببر یه روانشناس ماهر ازش تست بگیره و بهشون بگه که چقدر غیرنرماله. این می شه مدرکت ...

    چه اعصابی داری این تاپیک را هی می نویسی و می نویسی ....
    اینا واقعا راسته؟


    سلام
    منم می گم داستانه، ایشون می گن متاسفم بابت طرز فکرت!

    انسانی که همچین زندگی زناشویی اسفناکی داره، به این راحتی میاد هی قصه می بافه و اینقد قدرت و تحمل کشش این نوع زندگی رو داره؟!

    خب داستانه دیگه

    اینقد می گی يه شوهر خيانتكار بداخلاق بددهن بيمار دارم و .... بازم دلیل داری برای ادامه ی این زندگی رویایی؟! که هی می یای اینجا تاپیک می زنی و ادامه می دی؟!

    خب عجیبه دیگه. مثل شخصیت های یه داستان یا رمان برخورد می کنی نه زندگی واقعی

    امیدوارم داستانت پایان خوبی داشته باشه و همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه. اینطوری ما خوانندگان بیشتر می پسندیم. !!
    ویرایش توسط بانوی آفتاب : پنجشنبه 15 مهر 95 در ساعت 10:21

  9. کاربر روبرو از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده است .

    maryam988 (پنجشنبه 15 مهر 95)

  10. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    اري بابا سركاريه . انسان مگه چقدر تحمل داره؟

  11. 2 کاربر از پست مفید paria_22 تشکرکرده اند .

    maryam988 (پنجشنبه 15 مهر 95), بانوی آفتاب (پنجشنبه 15 مهر 95)

  12. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 20:16]
    تاریخ عضویت
    1393-9-19
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,510
    سطح
    42
    Points: 4,510, Level: 42
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    120

    تشکرشده 32 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paria_22 نمایش پست ها
    اري بابا سركاريه . انسان مگه چقدر تحمل داره؟

    من هم موافق هستم.

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    زندگى من انقدر سخت و غيرقابل تحمله كه به نظر شما غيرواقعى و داستان مياد. شما هر طور دوست دارين فكر كنين. متاسفم كه زندگى منو اينقدر به مسخره گرفتين. اگه خانواده خوبى داشتم جدا ميشدم، اگه مامانم پشتم بود و بهم محبت ميكرد اينقدر آويزون شوهرم نبودم. ميدونين الان چند روزه هيچى نخوردم؟!!!
    ابنو مطمئن باشين اونى كه مشكلش كمه نمياد اينجا هى بنويسه و بره، اونى كه از خانواده اش حمايت ميبينه و تكيه گاه محكم داره نيازى نداره بياد اينجا هى بنويسه. اينجا ننويسم چيكار كنم؟ دردمو برم به كى بگم؟
    خودتون هم ميدونين مشكلم چقدر سخته، من خيلى تنها و ناچارم.
    هيچ وقت در مورد زندگى ديگران اينقدر راحت قضاوت نكنين.

  14. کاربر روبرو از پست مفید Hanli تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 18 مهر 95)

  15. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    دوستان عزیز من، به احترام مهربانی و انسانیت نباید بدون اطمینان به پست گذارهای این سایت چیزی گفت. یک لحظه تصور کنید که برای شما مشکلی پیش اومده باشه و حتی غریبه های اینترنتی هم شما رو پس بزنن و بهتون دروغگو بگن. احساس خوبیه؟! بیاین بی رحم نباشیم. حتی اگر این پست ها الکی باشه به شما ضرری می رسه؟ اگر احساس می کنین پستی الکیه خوب جواب ندین.

    پست های حنا تا جایی که من دیدم هیچ ضد و نقیضی نداشتند. من شخصا احساس نمی کنم این پست ها سرکاری باشند.

  16. 3 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    masomeh2016 (پنجشنبه 15 مهر 95), میشل (جمعه 16 مهر 95), ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 18 مهر 95)

  17. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-5-19
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,243
    سطح
    28
    Points: 2,243, Level: 28
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 81 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حنا جان بیا بنویس ، ما حداقل کاری که میتونیم بکنیم اینه که همدردی کنیم

  18. کاربر روبرو از پست مفید masomeh2016 تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 16 مهر 95)


 
صفحه 3 از 16 نخستنخست 12345678910111213 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.