به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 12 از 16 نخستنخست ... 2345678910111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 159
  1. #111
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط delkhaste نمایش پست ها


    کاش درمورد مشکل خودتم اینجوری رفتار میکردی

    - - - Updated - - -

    الان شما تاپیکت از حد مجاز عبور میکنه، قفل میشه، باز یه تاپیک دیگه وا میکنی
    چرا سعی نمیکنی خودتو از این گردابی که گیر افتادی توش نجات بدی؟
    برای خودت ارزش قائل باش
    وقتی رها شدی ، تازه پشیمون میشی که چرا زودتر تموم نکرده بودی، تمام کسایی که مثل تو هستن، اینجوری فکرمیکنن

    الان در واقع مشکل اصلی خودتی که عزت نفستو از دست دادی، اون آقا داره خودش عشق و حالشو میکنه، نگهت داشته چون طلاق واسش کسر شان میاره
    اما اگه هم تو باشی هم دوست دخترش باشه، افتخاره!

    تو40 سالگی انتظار نداشته باش که همچین آدمی متعهد و وفادار بشه ، همینیه که هست
    تو به فکر خودت باش، نه اینکه چجوری بیشتر از این خودتو کوچیک کنی تا بهت توجه کنه

    - - - Updated - - -

    عقده کمبود محبتتو اگه بری مثلا خونه سالمندان بهشون کمک کنی، بری یه خیریه به نیازمندا کمک کنی داوطلبانه
    یا حتی یه حیوون خونگی نگه داری ، جبران کنی
    خیلی شرافتمندانه تره ازینکه اسیر یه مردی باشی که اندازه (ببخشید که اینو میگم اما با چیزایی که توصیف کردی همینه ) یه حیوون برات ارزش قائل نیست

    - - - Updated - - -

    اینقدر ناله نکن که کسی درکت نمیکنه، بری تهِ زندگی آدمای موفق میبینی همشون یه سری کمبودها داشتن
    خودتو قوی کن ، آخرش فقط خودت برای خودت میمونی،
    انتظار نداشته باش خونواده بیاد بهت کمک کنه ، تو هرکاری هم بکنی ، تو جامعه ای که زندگی میکنیم همیشه حرف هست ، پس بیخودی ذهنتو درگیر این نکن این چی گفت اون چی گفت ، بهونه تراشی نکن ، خودتو نجات بده

    منم با شما موافقم. اینطوری که حنا خانم جلوی بقیه کاربرانی که حرفایی می زنند که باب میلش نیست، رفتار می کنه و با قدرت و جدیت جلوشونو می گیره و از خودش دفاع می کنه، واقعاً اگه در زندگی خودشم اینطوری محکم و جدی رفتار می کرد و خودشو نشون می داد و از خودش دفاع می کرد (مثل اینجا)، زندگیش به اینجاها کشیده نمی شد!

    حنا خانم اینجا میای و جبهه می گیری که داستانت الکی نیست و واقعیه، با بقیه دعوا می کنی و خط و نشون می کشی.. بعد شوهرت راست راست داره جلو چشمات بهت بی احترامی و خیانت می کنه و هیچ جایی توی زندگیش نداری و عملاً داره به بدترین شکلها تحقیرت می کنه (طبق گفته های خودت)، هیچی بهش نمی گی و می شینی فقط غصه می خوری؟! خب یه کم از این جنمی که اینجا در این فضای مجازی نشون ما دادی، در زندگی واقعیت نشون شوهرت می دادی تا بیشتر روت حساب می کرد و کار به اینجاها نمی کشید!


    آدم فکر کنه تاپیک الکی و داستانه بهتر از اینه که بفهمه واقعیه و این همه حرص بخوره.

    دوستان صدبار تاحالا به نشونه ی تعجب ازت پرسیدن که دلت به چیه شوهرت خوشه و چرا هنوز بهش وابسته ای. منم برای صدو یکمین بار می پرسم که واقعاً به چه چیز شوهرت دلبسته ای؟!

    خصوصیات خوب و بارز شوهرت که ارزش دوست داشته شدن و زندگی مشترک رو داره، چیا هستند که با وجود این همه خیانت و اخلاق تندش هنوز بهش دلبسته ای؟

    اینکه پولداره؟ کارخونه داره؟ سرشناسه؟ پزشکه؟ خوش تیپ و خوش قیافه س؟

    هان؟ چیه که نمی تونی ازش دل بکنی؟ بگو شاید دلیل قانع کننده ای باشه تا دوستان بهتر باز راهنماییت کنن!!!!!

    اینها مهمتره یا اخلاق؟ شخصیت باطنی؟

    من تجربه ی زندگی مشترک و این چیزا رو ندارم. ولی طبق تجربیات و راهنمایی های متاهلان و مشاورین، درسته که پول و مسائل اقتصادی مهم و لازمه ی داشتن زندگی خوبه. ولی اخلاق بد باشه و شما در عذاب باشی یک ریال هم اون زندگی ارزش نداره.

    شما استاد دانشگاهی، از لحاظ ظاهری هم که خوبی و گفتی خانواده ی خوب و سرشناسی هم داری. نگران چی هستی؟ این که مورد خوبی گیرت نیاد بعداً؟ میاد . مطمئن باش میاد. همینطور که قبلاً گفتی خیلی خواستگار داشتی.

    حرف مردم رو بذاریم کنار(چون اصلاً مهم نیست.) ، کلاً برای منه نوعی جالبه که چرا از طلاق گرفتن طفره می ری و می ترسی؟!

    به هرحال دوستان خیـــــــلی راهنمایی کردن و اگه می خواستی اینجا همدردی ببینی و راهنمایی بگیری، دیگه کافیه واقعاً. نه؟





    و من الله توفیق!

  2. 4 کاربر از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده اند .

    maryam988 (چهارشنبه 05 آبان 95), پریا 66 (یکشنبه 09 آبان 95), ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 05 آبان 95), بارن (چهارشنبه 05 آبان 95)

  3. #112
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    سلام حنا جان

    نظر من اینه که خیلی فرقی نمیکنه که همسرت خیانت میکنه یا نه.میدونم خیانت خیلی کار کثیفیه و خط قرمزه توی زندگی. ولی حتی اگر خیانت هم نکنه مشکلات اساسی

    دیگه ای داره.

    اینکه به شما نزدیک نمیشه با این توجیه که عقد هستید به هیچ وجه قابل قبول نیست.پس یا خیانت می کنه یا فوق العاده سرده.

    مشاورهایی که رفتین راجع به شخصیت همسرتون چه حدسی زدن؟من متخصص نیستم و شاید حرفم اشتباه باشه ولی حس می کنم همسرتون اختلال شخصیتی

    خودشیفته دارن.

    من یه تجربه داشتم که شاید بد نباشه تو بدونی.یه خواستگار که بعدا معلوم شد خودشیفته بوده.بعد از تموم شدم اون جریان من در وضعیت خوبی نبودم.

    پیش یه روانپزشک رفتم.چون منم دچار وابستگی شده بودم.در واقع حرفهای محکم و قاطع اون روانپزشک منو از اون وابستگی نجات داد.

    ایشون گفتن که آدمهای خودشیفته بسیار خطرناک هستند.در شروع یک رابطه وقتی غرور طرف مقابل بالاتر از غرور خودشون قرار بگیره کوتاه میان و ادعای عشق عاشقی

    و سعی در وابسته کردن طرف مقابل دارن( مثل دوران دوستی که شما محلش نمیذاشتی و اون دنبال شما بود) ولی بعد که طعمه رو به دست آوردن تغییر می کنن.

    دیگه حتی تو رو لایق تمیز کردن کفششون هم نمیدونن.گفت اگه وارد همچین رابطه ای شدی اونقدر داغون میشی که بقیه باید تو رو از این زندگی خارج کنن.

    و بعدش احتیاج به درمان خواهی داشت.

    حنا جان اگر همسر شما هم همچین شرایطی داشته باشه حالات شما طبیعیه.توی اینترنت ویژگی های افراد خودشیفته رو سرچ کن.معمولا خانواده های همچین افرادی

    هم ویژگیهای خودشیفتگی رو دارن.

    اگر اینطور باشه باید هر چه سریعتر از این زندگی خارج بشی. متاسفم که خانوادت باهات همکاری نمیکنن. ولی تو چون هنوز به طور کامل با این آقا زندگی نکردی هنوز

    به اون شدت آسیب ندیدی و میتونی خودت رو نجات بدی.من حتی به مشاور گفتم به برگشت به اون خواستگارم فکر می کنم با صدای بلند داد زد و گفت هیچ وقت

    همچین کاری نکن.زندگیت نابود میشه.همین خیلی منو تحت تاثیر قرار داد.

    شما هنوز باکره ای .هنوز دیر نیست خودت رو نجات بدی. میخوای چقدر صبر کنی وابستگییت کم کم قطع بشه.کدوم وابستگی؟ به آدمی که تا این حد تو رو تحقیر کرده

    چه وابستگی داری آخه؟

    امیدوارم یه روزی به خودت نیای که کاملا توی این باتلاق غرق شده باشی ، درس و کارت رو هم از دست داده باشی و اعتماد به نفس خودت هم نابود شده باشه.

    ببین آدمهای خودشیفته مارهای خوش خط و خالی هستن که بلدن چطور آدمها رو اسیر خودشون کنن.گول محبت های گاه به گاهش رو نخور.

    یادت به توهین ها و تحقیرهاش بیفته. همین که مثل یه زن با تو رفتار نمیکنه و حتی تو رو از یه معاشقه محروم میکنه خودش یه توهین بزرگه برای یک زن.

    قوی باش عزیزم. هیچ کس نمیتونه تو رو مجبور به تحمل این شرایط کنه.

    من درکت میکنم. با تمام وجودم.تصمیم به طلاق به این راحتی نیست.مخصوصا وقتی خانواده حمایتت نکنن.تو باید خودت و تواناییهات رو باور کنی.به عنوان یک انسان

    و یک زن خودت رو باور کن.نذار رفتارهای مریض اون آدم خودباوریت رو کم کنه.
    با سپاس فراوان از كامنت خيلى خوب و مفيدتون....
    من ويژگى هاى اختلال خودشيفتگى رو سرچ كردم و خوندم و همسرم اكثر اون ويژگيهارو داشت....
    عزيزم وقتى نوشته هاتو خوندم يه نيرويى گرفتم كه اين آدم رو از زندگيم پاك كنم ولى گفته فكور خيلى كمكم كرد كه چطورى اين جرأت بدستم بياد كه كاملا مصمم هستم محمد رو از لحاظ عاطفى از ذهنم دور كنم تا بتونم راحت تصميم بگيرم.
    ديروز نوشته هاى شما رو به مامانم نشون دادم، مامانم كلى گريه كرد و طفلك تا صبح نخوابيده، امروز صبح ميگفت حنا خيلى غصه تو رو ميخورم، گفت ولش كن بره به دردت نميخوره، گفت نترس از طلاق من هميشه پشتت هستم، گفت سلامتى تو واسه من از هر چيزى مهمتره، گفت مگه محمد كيه كه كرديش مركز زندگيت، تو لياقتت بالاتر از اين آدمه.... از صبح تا حالا ده بار بهم زنگ زده و روحيه داده بهم. آنيتاى عزيزم بابت حرفهاى مهم و مفيدت هزاران بار ممنونم كه مامانم با حرفهاى شما خيلى نظرش تغيير كرده و از شخصيت محمد خيلى ميترسه، حرفاتون خيلى منطقى بود عزيزم.
    از همه دوستان ممنونم

  4. 7 کاربر از پست مفید Hanli تشکرکرده اند .

    masomeh2016 (پنجشنبه 06 آبان 95), Shadi2 (چهارشنبه 05 آبان 95), tanha67 (شنبه 08 آبان 95), نجمه چ (پنجشنبه 06 آبان 95), آنیتا123 (چهارشنبه 05 آبان 95), بارن (چهارشنبه 05 آبان 95), دیار (چهارشنبه 05 آبان 95)

  5. #113
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    خدا روشكر

  6. #114
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    38
    Array
    آفرین حنا
    بالاخره یه قدم مثبت برداشتی!


    خیلی خوبه که مادرت پشتیبانیت میکنه
    گفته بودی پدر مهربانی هم داری!
    انشالله بزودی به آرامش برسی

  7. 2 کاربر از پست مفید Shadi2 تشکرکرده اند .

    masomeh2016 (پنجشنبه 06 آبان 95), بارن (یکشنبه 09 آبان 95)

  8. #115
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-5-19
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,243
    سطح
    28
    Points: 2,243, Level: 28
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 81 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام حنا جان
    حالت خوبه ؟ بالاخره چه تصمیمی گرفتی ؟

  9. #116
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط masomeh2016 نمایش پست ها
    سلام حنا جان
    حالت خوبه ؟ بالاخره چه تصمیمی گرفتی ؟
    سلام عزيزم، ممنون كه به فكرمى...
    معصومه جون، من چند روزى بود خونه خودمون بودم و داشتم كلا به نبود محمد فكر ميكردم، خيلى وضع روحى بدى داشتم، من باز با مامانم حرفم شد و باز جمع كردم اومدم خونه محمد.
    دارم داغون ميشم، نه اينجا جايى دارم نه خونه خودمون... همين الان درمونده نشسته بودم و داشتم فكر ميكردم كه كجا برم و چيكار كنم؟!
    از كار و درسم موندم، من به فرصت و آرامش نياز داشتم تا گفته هاى فكور و آنيتا رو عملى كنم ولى مامانم كمك نكرد، اگه مامانم يك ذره بهم محبت كنه به خدا روحيه ام خوب ميشه و زود ميتونم تصميم بگيرم، الان من تا محمد رو از مغزم نندازمش دور نميتونم اقدامى واسه طلاق بكنم، اونم كه فعلا مامانم محيط خونه رو واسم جهنم كرده، ميگم اينجا بهتر از اون جهنم آباده واسه همون بلند شدم اومدم اينجا، اينجا هم محمد اذيتم ميكنه، صبح چنان هولم داد كه كمرم خورد به لبه ميز و زخم شد، وقتى ديد دارم از درد كمرم گريه ميكنم دلش سوخت بغلم كرد. وقتى بغل ميكنه همه چى يادم ميره ولى اون همونطوريه، بدتر هم ميشه

  10. #117
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hanli نمایش پست ها
    سلام عزيزم، ممنون كه به فكرمى...
    معصومه جون، من چند روزى بود خونه خودمون بودم و داشتم كلا به نبود محمد فكر ميكردم، خيلى وضع روحى بدى داشتم، من باز با مامانم حرفم شد و باز جمع كردم اومدم خونه محمد.
    دارم داغون ميشم، نه اينجا جايى دارم نه خونه خودمون... همين الان درمونده نشسته بودم و داشتم فكر ميكردم كه كجا برم و چيكار كنم؟!
    از كار و درسم موندم، من به فرصت و آرامش نياز داشتم تا گفته هاى فكور و آنيتا رو عملى كنم ولى مامانم كمك نكرد، اگه مامانم يك ذره بهم محبت كنه به خدا روحيه ام خوب ميشه و زود ميتونم تصميم بگيرم، الان من تا محمد رو از مغزم نندازمش دور نميتونم اقدامى واسه طلاق بكنم، اونم كه فعلا مامانم محيط خونه رو واسم جهنم كرده، ميگم اينجا بهتر از اون جهنم آباده واسه همون بلند شدم اومدم اينجا، اينجا هم محمد اذيتم ميكنه، صبح چنان هولم داد كه كمرم خورد به لبه ميز و زخم شد، وقتى ديد دارم از درد كمرم گريه ميكنم دلش سوخت بغلم كرد. وقتى بغل ميكنه همه چى يادم ميره ولى اون همونطوريه، بدتر هم ميشه

    سلام به خاطر چه موضوعی با مادرتون حرفتون شد که ترجیح دادید باز به اونجا برگردید؟!

  11. کاربر روبرو از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 09 آبان 95)

  12. #118
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hanli نمایش پست ها
    سلام عزيزم، ممنون كه به فكرمى...
    معصومه جون، من چند روزى بود خونه خودمون بودم و داشتم كلا به نبود محمد فكر ميكردم، خيلى وضع روحى بدى داشتم، من باز با مامانم حرفم شد و باز جمع كردم اومدم خونه محمد.
    دارم داغون ميشم، نه اينجا جايى دارم نه خونه خودمون... همين الان درمونده نشسته بودم و داشتم فكر ميكردم كه كجا برم و چيكار كنم؟!
    از كار و درسم موندم، من به فرصت و آرامش نياز داشتم تا گفته هاى فكور و آنيتا رو عملى كنم ولى مامانم كمك نكرد، اگه مامانم يك ذره بهم محبت كنه به خدا روحيه ام خوب ميشه و زود ميتونم تصميم بگيرم، الان من تا محمد رو از مغزم نندازمش دور نميتونم اقدامى واسه طلاق بكنم، اونم كه فعلا مامانم محيط خونه رو واسم جهنم كرده، ميگم اينجا بهتر از اون جهنم آباده واسه همون بلند شدم اومدم اينجا، اينجا هم محمد اذيتم ميكنه، صبح چنان هولم داد كه كمرم خورد به لبه ميز و زخم شد، وقتى ديد دارم از درد كمرم گريه ميكنم دلش سوخت بغلم كرد. وقتى بغل ميكنه همه چى يادم ميره ولى اون همونطوريه، بدتر هم ميشه
    لطفا لطفا لطفا قبل ازینکه اقدامی کنی اینجا از بقیه راهنمایی بخواه که بگن کاری که میخوای انجام بدی به صلاحه یا نه نه اینکه اون کار رو انجام بدی و بعد بیای بگی متاسفانه اینجوری شد.
    خونه مادرت صدبرابر بهتر بود از خونه اقا محمد که بیای و هولت بده و کمرت زخم شه.مادر ادم اگه سر ادمم ببره باز مادرشه به دنیا اوردتت بزرگت کرده همه چی فراموش میشه ولی این اقای غریبه که نسبتش با شما فقط یه اسمه تو شناسنامه گذشته و الان و اینده تو نابود میکنه با تحقیراش.
    حنا متاسفانه بی اراده ای و به این زندگی دل بستی و هیچ حرکت مفیدی هم نمیکنی.بعد اینهمه مشورت و حرص خوردن باز رفتی سر خونه اولت.باز به این نتیجه رسیدی که تنها جاییکه الان برات مناسبه اون خونه ست؟رفتی سراغ بدترین حالت؟؟؟جاییکه تحت هر شرایطی نباید میرفتی؟؟؟
    مغزم ارور داد دیگه

  13. 8 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    masomeh2016 (دوشنبه 10 آبان 95), mehdi.ma.mm (سه شنبه 11 آبان 95), sahar67 (یکشنبه 09 آبان 95), tanha67 (دوشنبه 10 آبان 95), نیکیا (یکشنبه 09 آبان 95), میس بیوتی (جمعه 12 آذر 95), بانوی آفتاب (یکشنبه 09 آبان 95), بارن (یکشنبه 09 آبان 95)

  14. #119
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط miss-golegandom نمایش پست ها
    لطفا لطفا لطفا قبل ازینکه اقدامی کنی اینجا از بقیه راهنمایی بخواه که بگن کاری که میخوای انجام بدی به صلاحه یا نه نه اینکه اون کار رو انجام بدی و بعد بیای بگی متاسفانه اینجوری شد.
    خونه مادرت صدبرابر بهتر بود از خونه اقا محمد که بیای و هولت بده و کمرت زخم شه.مادر ادم اگه سر ادمم ببره باز مادرشه به دنیا اوردتت بزرگت کرده همه چی فراموش میشه ولی این اقای غریبه که نسبتش با شما فقط یه اسمه تو شناسنامه گذشته و الان و اینده تو نابود میکنه با تحقیراش.
    حنا متاسفانه بی اراده ای و به این زندگی دل بستی و هیچ حرکت مفیدی هم نمیکنی.بعد اینهمه مشورت و حرص خوردن باز رفتی سر خونه اولت.باز به این نتیجه رسیدی که تنها جاییکه الان برات مناسبه اون خونه ست؟رفتی سراغ بدترین حالت؟؟؟جاییکه تحت هر شرایطی نباید میرفتی؟؟؟
    مغزم ارور داد دیگه


    دقیقاً سوال منم به همین خاطر بود.

  15. 2 کاربر از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده اند .

    tanha67 (دوشنبه 10 آبان 95), ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 09 آبان 95)

  16. #120
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    شما دلتون میخواد بگید که نمیتونید تصمیم بگیرید چون مادرتون پشتتون نیستن اما این حرفارو کسی به جز خودت ازت نمیپذیره
    شما دلت میخواد دنبال بهانه باشی برای توجیه ضعف خودتون در قاطع بودن

    دلت برا کس دیگه تنگ میشه میخوای بری خونش چرا مادر بیچارتو مقصرمیکنی؟؟؟
    شما مشکل از خودتونه
    من توی پست قبلیمم بهتون گفتم مشکل از خودتونه که همسرتون باهاتون اینطور رفتار میکنه اصلا انگار نه انگار باز کارای خودتو انجام میدی

    شما بی توجهی همسرتون به شدت منفعلتون کرده البته من مطمینم شما از قبلم همین بودین منتها الان شدت پیدا کرده

    میتونم بپرسم قبلا که خونه ی محمد نبود وقتی با مامانت دعوات میشد کجا میرفتی؟؟؟

    ببین مشکل کار خودتی عزیزم

    تا خودت نخوای زندگیت همینه
    مردا از زنهای ضعیفی که همیشه تو دست و پان بدشون میاد و براشون احترامی قایل نیستن بهت قول میدم اگر خودتو اصلاح نکنی نه تنها طلاقم نمیگیری بلکه میمونی و زندگیتو ادامه میدی کم کم حتی استانه ی تحملتم بالا میبری وبا زنهای رنگارنگ دور و ور شوهرتم کنار میای فقط و فقط به یک دلیل ............ضعف

    پس اگه میخوای زندگیت به اون سمت بره به کارات ادامه بده همین نتیجم در انتظارته
    اگر میخوای زندگیت تغییر کنه و به این حالت راضی نیستی پس تغییر کن

    خواهش میکنم ازت قدر خودتو بدون اینقدر خودتو مفلوک و مظلوم و بی دست و پا نشون نده

    راستی دوای درد مردهایی مثل شوهرت اینه که در برابرشون قوی باشی بی تفاوت باشی و نشون بدی که هر لحظه میتونی مثل اب خوردن بندازیش دور بره
    وابستگی و ضعف طرف مقابل باعث میشه بیشتر توهم بزنن
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : یکشنبه 09 آبان 95 در ساعت 17:53

  17. 6 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    mehdi.ma.mm (سه شنبه 11 آبان 95), tanha67 (دوشنبه 10 آبان 95), نیکیا (یکشنبه 09 آبان 95), میس بیوتی (جمعه 12 آذر 95), بارن (یکشنبه 09 آبان 95), خانم مهندس (یکشنبه 09 آبان 95)


 
صفحه 12 از 16 نخستنخست ... 2345678910111213141516 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.