به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 32
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    38
    Array
    دوست عزیز نگران نباش و اینقدر خودت رو سرزنش نکن
    همین که فهمیدی کارهات خیلی بد بوده و از اونها پشیمون هستی خیلی خوبه
    بشرطی که توبه کنی و هرگز آنها را تکرار نکنی خدا خیلی مهربانه و کمکت میکنه
    با خودت قول و قرارهایی بگذار و شرط کن که اگر دوباره فکر اون همکار اومد سراغت فلان کارو میکنم تا حواسم رو پرت کنم انقدر این رو تمرین کن تا واقعا برات کمرنگ بشه

    سعی کن جایگزینی برای اون افکار تو ذهنت پیدا کنی

    مثلا در اون شرایط اگه امکانش هست 10 صفحه از کتابی که دوست داری بخونی یا سخنرانی کسی که دوست داری گوش بدی (آهنگ فایده نداره چون خیال اون فرد را در اهنگ همراه میکنه و حتی چه بسا بدتر باشه)

    کتابی که این روزها قبل خواب 20-10 صفحه ای ازش میخونم و خیلی دوستش دارم اینه:

    پروژه شادی - نوشته گریچن رابین و ترجمه آرتمیس مسعودی

    خیلی جالبه ....باعث شده از کوچکترین کارهای روزمره ام لذت ببرم و لذت زنده بودن رو واقعا درک کنم

    خواهر گلم برات آرزو میکنم راه رسیدن به آرامش را پیدا کنی و قدر ذره ذره داشته هات رو بدونی و لذت ببری

  2. 2 کاربر از پست مفید Shadi2 تشکرکرده اند .

    carameli (چهارشنبه 20 مرداد 95), فکور (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    عزیزم انقدر خودت رو سرزنش نکن در عوض خدا رو شکر کن که در بدترین شرایط و فشارهای روحی کسی سر راهت بود که به خانواده و اصول اخلاقی پایبند بود و اون پرونده برای همیشه بسته شد و لطف خداوند بدون اینکه متوجه باشی تو رو از سقوط در ورطه تباهی حفظ کرد فکر کن اگه به یه ادم لاابالی ابراز علاقه کرده بودی و اونم ازت سو استفاده میکرد الان تو چه شرایطی بودی پس خدا رو شکر کن و برای جبران فکرهای بدی که داشتی و سرگرم کردن خودت رو به کارهای خیر بیار و مثلا با خودت قرار بزار هر روز یک کار خیر انجام بدی هیچ کسی نمیتونه به اندازه خودت بهت کمک کنه و حالت رو بهتر کنه تصمیم بگیر و از همین امروز شروع کن با شاد کردن دل دیگران و کمک به حل مشکلاتشون به خودت احساس ارزشمند بودن و مفید بودن و مورد احترام بودن میدی بعد هم همه زندگیت رو بسپار به خدا و توکل کن مطمعن باش تو رو در مسیر درست قرار میده همونطور که تا الان حفظت کرد بدون اینکه خودت متوجه باشی

  4. 2 کاربر از پست مفید آرام 10 تشکرکرده اند .

    carameli (چهارشنبه 20 مرداد 95), حسين40 (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 مهر 00 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1394-4-16
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    6,681
    سطح
    53
    Points: 6,681, Level: 53
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 156 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من در حدی نیستم که بخوام شما رو راهنمایی کنم فقط میخوام بهتون پیشنهاد کنم حتما حتما کتاب چهار اثر اسکاول شین رو بخونید یا صوتیشو یکبار هم که شده گذرا گوش بدید متحولتون میکنه بهتون قول میدم دیدتون و فکرتونو درباره زندگی و خودتون عوض میکنه
    روزهای شاد و خوبی رو براتون ارزو میکنم
    ویرایش توسط nilo95 : چهارشنبه 20 مرداد 95 در ساعت 10:16

  6. کاربر روبرو از پست مفید nilo95 تشکرکرده است .

    carameli (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 مهر 95 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    605
    سطح
    12
    Points: 605, Level: 12
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 59 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم چرا انقدر خسته آزرده و متنفر ؟؟؟

    شاید تو خیلی چیزها رو ننوشتی
    اما برداشت من از حرفای خودته

    این همه حس بد بخاطر چیه؟
    بخاطر چهارتا فحش که به یک زن خاین که زندگیتو نابود کرده دادی؟
    اون فحشها حق اون زن بوده
    بخاطر چهارتا اس ام اس که به یه مرد همکار که ردت کرده دادی؟
    چرا فکر میکنی مرد همکارت مقدسه؟ راستشو میخوای بگم تو به اندازه کافی برای اون مرد جذاب نیستی و هر چقدرم بهش التماس کنی فایده نداره التماست رو بیشتر از مرد دور میکنه چون مرد خودش دلش میخواد با التماس زنی رو به دست بیاره نه که زن بیافته به دست و پاش !

    میدونم شاید خیلی از حرفهام مشاوره ای نباشه .انسان تو زندگی گاهی بیشتر به یخه دوست که تاییدش کنه نیاز داره تا یه مشاور که منطقی حرف بزنه و من حس میکنم تو توی اون مرحله هستی چیزی که خودمم تجربش کردم

    من حرفهامو میزنم و خیالم راحته که اگه مشکلی بود مشاورین تالار میان و تصحیحش میکنن

    عزیزم
    تو همسری داشتی که به قول خودت:

    نقل قول نوشته اصلی توسط carameli نمایش پست ها
    بد دهن بود به من احترام نمی ذاشت.پر توقع بود.خیلی مستبد و زورگو بود.با اینکه من شاغل بودم کوچکترین همکاری در کارهای خونه نمی کرد.

    همچین مردی برای بسیاری از خانوم ها قابل تحمل نیست اما شما همش بهش عشق ورزیدی


    ولی از همون روزای اول عقد سر مسائل جنسی توافق نداشتیم....تا بالاخره یه روزی یه جایی به بدترین شکل ممکن این اتفاق افتاد.
    قبل عروسی.می تونم بگم یکی از زجر آور ترین خاطراتم هست...

    عزیزم مساله جنسی اون هم برای بار اول به این وضع بدترین خاطره عمرت میتونه باشه و تو پستهای دیگه دیدم نوشتی گذشته !!! نه تا وقتی درمان نشی نگذشته چرا تو همسرت رو متجاوز نمیدونی چون بعدش اومده عذر خواسته و باز تکرار کرده کارشو؟؟ وحشتناکه و این خاطره تاثیر به سزایی رو روابط تو با مردهدا میگذره حتی ممکنه به مرد پرخاشگر عادت کنی و آزاد دیدن رو وست داشته باشی و بدتر اینکه ممکنه باز همچین مردی و جذب کنی

    حتی بعدش عصبانی و بداخلاق بود.و گفت چرا خون نیومد!؟!

    عجب آدمی و البته شکاک و بدون دانش ! باز تو چی کار کردی رفتی خون بهش نشون دادی جای اینکه بهش آگاهی بدی که خیلی ها ممکنه اصلا خون نیاد یا بهش اعتراض کنی ؟؟؟چرا؟

    بعضی وقتا دستای منو می بست.یا پرتم می کرد رو تخت.هرکار که دوست داشت به زور می کرد.محبت نمی کرد نوازش نمی کرد.خیلی وقتا بدنم کبود می شد.

    اینا مصداق بارز تجاوزه و همسرت کاملا اشتباه میکنه که میگه زنهای دیه دوست دارن هیچ زنی این رفتا رو دوست نداره فقط تو فیلمهای پورن اینجوریه تون ژستشه نه که واقعا بدن زن کبود شه !! و باز هم اعتراض و قهر نکردی؟ و با عذر خواهی قانع شدی؟

    .ولی یه مدت بعد می گفت تو زیادی پوستت حساسه زیادی ظریفی.همه زنا از مردایی مثل من خوششون میاد.

    خیلی ببخشید اما کاملا توهم داره شوهرت


    تا موقعی که باردار شدم اقدام برای بارداری برام مهم بود بهش گفته بودم من اون اتفاق اول اونجوری نشد که دلم می خواست اینبار به حرف من توجه کن.دلم می خواست یه سری چیزهایی که تو دین سفارش شده انجام بدم.دلم می خواست ارتباطمون عمیق و عاشقانه باشه.ولی بازم نشد.بازم مثل همیشه حتی حرفای بدی هم می زد.


    ... وقتی سقط شد فقط روز اول خوب بود.بعدش می گفت تو عرضه نداشتی بچه رو نگه داری.
    ....هر وقت زاییدی این نازارو بکن.نمی دونید چقدر آدم تحقیر میشه.

    واقعا همسرت انقدر کوته فکر بوده که این حرفها رو زده و پیش مامانت هم گفته؟؟؟و مامانت هم سکوت کرد؟ و تو هم سکوت کردی و هیچی نگفتی؟؟
    لطف خدا اینجا شامل حالت شده که بچت الان تو بهشته و پدرش اون آدم نیست
    بهتر هم خودت بدونی و هم به همسرت میگفتی که سقط بسیار از زایمان سخت تره از نظر روحی نابود کننه است باز هم نمیدون چقدر دوره درمان بعدش رو گذروندی؟؟

    اینجا یه کار خوب انجام دادی عصبانی شدی و به همسرت همه حرفهای دلت و که حقیقت بود گفتی اما واقعا چرا و چطور تونستی بعدش بگی ناراحت بودی و معذرت بخوای؟ باز اون حق به جانب شد


    من از اول زندگی مون دقت کردم تو همش مریضی.
    همسرت مریض بوده که به تو این حرف و میزده هیچ وقت یه آدم سالم به یه آدم حتی مریض این حرف و نمیزنه

    کلا سه روز خوبی.در حالیکه زنای دیگه فقط سه روز مشکل دارن.می گفت من سرم کلاه رفت باید تو خواستگاری اینارو ازت می پرسیدم.منم بهش گفتم از این به بعد بزن تو تقویم.انقدر تهمت الکی به من نزن.همون ده روزم می گفت خیلی زیاده.دو سه روز قبلش میری پیشواز دو سه روز بعدش میری پسواز.زندگیت کلا مختل میشه.تو به خاطر فیبروم این مشکل رو داری.من باید زن بگیرم.که اون موقع ها برم پیش اون.

    بهت گفت باید زن بگیره و تو باز باهاش زندگی کردی؟

    علنا می گفت جدا بشیم

    و چرا التماس میکردی؟ میذاشتی جدا شه که البته آخرشم به زور جدا شد
    اون به من اصلا توجه نمی کرد اگه موهامو رنگ می کردم یه رنگ دیگه رو نشون می داد می گفت این خوبه.
    از تیپم ایراد می گرفت می گفت مانتو جدید نمی پوشی.از اینا که الان دخترا می پوشن بپوش.
    می گفت سی...نه هات مثل ژله می مونه سفت نیست.افتاده است.

    این حرفها و رفتار واقعا نشان مشکل بزرگی تو همسر سابق شماست و ایشون احتیاج به درمان داره حتی اگه منفعل بودن تو باعث بروز این رفتار شده باشه اما اشکال اصلی از همسرتونه


    .ولی الان می خواد رجوع کنه.می گه هرچی تو و خانوادت بگن قبول می کنم.
    این آدم با همه رفتارهای زشتش و کوتاه آمدنت،و تنها گذاشتنت تو سقط بچه ، رفت و با یکی دیگه بهت خیانت کرد و تو رو طلاق داد حالا میخواد رجوع کنه؟؟؟ اصلا چطور بهش اجازه دادی این پیشنهاد رو بده؟ عزت نفست کجاست؟
    این رفتار و همسرت باهات داشته ؟؟؟
    واقعا حالت خوبه؟
    یه جا تو حرفات گفتی که اگه هر زن دیگه ای بود میمرد بله درسته هر زنی باشه با این رفتار میمیره
    و تو هم مردی به نفس کشیدنت نگاه نکن تو روح و احساسات مرده یا حداقل انقدر آسیب دیده که باید ترمیم عمیق شه
    خوبیش اینه که میشه روح و احساس رو خوب کرد .

    ( تو نقل قول یه سری مطلب مینویسم برای هر اتفاق با رنگ آبی بخونشون


    نکته جالب میدونی چیه تو همه نوشته ها تو خودت رو مقصر میدونی و توبیخ میکنی
    حتی تاپیک ها قبلت و اولت نوشتی که همسرت خوب وبد زیبایی های تو رو میدید و بعد از بیماری مادرت و نبود تو مشکلات شروع شد

    فعلا واقعیت رو ول کن
    تو بیخ و انتقاد خودت رو رها کن

    برو جلو آینه تو چشمهای خودت نگاه کن و به خودت بگو من خودم رو دوست دارم و تایید میکنم
    ممکنه اوایل برات سخت باشه اما کم کم راحت میشه . از روزی سه بار شروع کن
    یه آینه کوچیک بزار تو کیفت هر جا تو ماشین سر کار تو مهمونی این افکار اومد سراغت آینه رو در بیار و به خودت بگو من خودم را دوست دارم و تایید میکنم

    حالا میخوام یکی دیگه از پست هاتو نقل قول کنم و جواب سوالات رو بد از این به بعد جواب همه سوالهای ذهنی خودت رو بده نزار سوالی بی جواب بمونه . اما به این شیوه که من جواب میدم و تمرین آینه رو همیشه به یاد داشته باش:

    نقل قول نوشته اصلی توسط carameli نمایش پست ها
    فکر می کنم خیلی گناه کارم و دلم می خواد بمیرم ولی عادت کردم اون چیزای گناه رو تو ذهنم مرور کنم
    تو خود ارضایی میکینی اگه درست فهمیده باشم .فعلا اصلا خودت رو برای این کار توبیخ نکن فقط یه قراری میزاریم بعد هر بار خود ارضایی غسل کن و صد بار استغفر الله ربی و اتوب الیه بگو . و امیدوار باش به رحمانیت و رحیمیت خداوند .


    همیشه همکارم تو ذهنم هست
    اشکالی نداره بزار باشه و خدا رو شکر اون تمایلی به تو نداره سعی نکن از دهننت دورش کنی یا خودت رو برای فکر بهش اصلا توبیخ نکن فقط زمان تعیین کن برای فکر هات مثلا ساعت ده تا یازده شب و هر وقت اوم تو ذهنت بگو الان نه اون ساعت مخصوص بهش فکر میکنم . ضمن اینکه یادت باشه اون تو تصورات تو ایده آل و زیباست تو زندگی واقعی یکیه بدتر از همسرت ( تو این شرایط هر مردی وارد زندگی تو بشه چه همکارت چه همسر سابقت چه هر کس دیگه وضع همونه پس فعلا بیخیال رابطه جدید شو حتی با همسرت )
    وقتی دارم نماز می خونم بازم غرق تو افکار خودمم
    عالیه که نماز میخونی
    همسر سابقم مرتب به من اس ام اس میده می گه خیلی پشیمونه به خودش توهین می کنه میگه من فقط به زیر شکمم فکر می کردم خاک بر سرم و این جور حرفا
    می گه می خواد بهترین مرد دنیا و بهترین پدر دنیا باشه فقط می خواد بهش فرصت بدم
    وقتی اینجور حرفارو می شنوم ازش آرامشم بیشتر میشه ذهنم آرومتر میشه کمتر به همکارم فکر می کنم ولی چون می ترسم از برگشتن باز دوباره جوابشو نمی دم و به هم میریزه ذهنم باز فکرای دیوونه کننده

    حق داری احساست به همسرت این باشه و اون هم نسبت به خودش حق داره . سعی کن به جواب ندادن ادامه بدی اما هر بیست تا پیامشو با یه پیام کوتاه یک خطی جواب بده و مثلا ( احساسم بهتر میشه وقتی میبینم میخوای جبران کنی) ( چقدر دلم برای مردی که اوایل ازدواج تحسینم میکرد تنگ شده ) ( کاش هیچ وقت هیچ مردی خیانت نکنه)متناسب با متن پیامش هر بیست تا پیامی که داد یکیشو جواب کوتاه میدی
    حال جسمیم هم بده.
    خیلی بد
    یه ورزش گروهی اگه بتونی انجام بدی عالیه مثلا والیبال . اگه نه فقط ده دقیه پیاده روی یا حتی حلقه هولاپ هوپ زدن کافیه اصلا به خودت فشار نیار خودت و مجبور نکن

    خواهش می کنم راهنمایی کنید چه جوری به هیچی فکر نکنم؟

    اشکالی نداره اگه فکر کنی اما اگه خیلی اذیتت کرد راههای زیادی هست :
    1. تمرین تنفس: با چهار شمار و آروم هوا رو به داخل ششهات میکشی. رنگ این هوا رو آبی یا زرد تصور کن و ووقتی وارد شش و بدنت میشه تصور کن این رنگ کل بدنت رو فرا گرفته . یک شماره نف رو نگهدار و با دو شماره خارجش کن هوای خارج شده و مشکی تصور کن انگار همهه تنفرات و افکار درونی باهاش بیرون ریخته شده

    2. موسیقی بدون کلام گوش کن . همراهش قدم بزن . با آرامش قدم بزن نه تند

    3. دوش آب سر بگیر آبش انقدر سرد باشه که بدنت بلرزه . خدا رو شکر الان تابستونم هست . بعدش یه چایی یا نوشیدنی گرم بخور . این عالیه ذهن رو به شدت آروم میکنه ( بهار نارنج و گل گاو زبون عالی هستن )

    منظورم فکر به مسائل جنسی نیست ها اشتباه برداشت نکنید
    میفهمم . فقط تو نیستی این تجربیات رو داشتی خیلی ها دارن
    فکر می کنم که مثلا پیر بشم تنها باشم چی میشه؟
    قرار شد همیشه به سوالات ذهنیت جواب بدی. پس من اینجا جواب میدم خود هم جواب بده ه سوالاتت . و سوالی رو بدون جواب نزار 1. دهنت آروم میشه 2. کمتر سوال ایجاد میشه
    فکر میکنم مثلا پیر شم و تنها شم چی میشه؟
    جواب:حتما پیر میشم اما دور برم و پر بچه و نوه میگیره و مطمینم وقتی پیر شم حس خوبی به زندگی دارم .
    مهم نیست که به خودت دروغ بگی یا شک کنی دروغه .مهم جوابیه که آرومت کنه
    حالا ذهنت میگه اگه نشد چی؟ تو میگی میشه حتما میشه دوباره ذهنت میگه


    مثلا اگر فلان همکارم متوجه بشه من طلاق گرفتم
    متوجه شه . من انقدر قوی بودم که از اون زندگی خودمو بکشم بیرون این یه پیروزیه
    عمم بفهمه
    عمم هم بفهمه کلی پشت سرم حرف میزنه مهم نیست مگه چی میشه؟ خیلی ها اصلا عمه ندارن . مهم اینه که دیگه تو زندگی نیستم که آزار ببینم
    پسر عمم بفهمه....
    اتفاقا خوبه که بفهمه .اصلا تا حالا حتما فهمیده . حالا پسر عمم مگه چقدر تو زندگی من تاثیر داره؟؟
    فکر می کنم خدایی نکرده پدر و مادرم نباشن چی؟
    واقعا دردناکه که پدر و مادرم نباشن . حتی اگه همسر و خانواده هم داشتم دردناک بود پدر و مادرم نباشن . مطمینن تا وقتی به حمایتشون نیاز دارم هستن و خدا رو شکر من پدر و مادری دارم که حمایتم کردن و الان هستن
    فکر می کنم خانواده شوهر خواهرم مطلع بشن چقدر آبرو ریزی هست
    هر کسی بدونه همچین مشکلاتی تو زندگی داشتم تاییدم میکنه . البته مهمم نیست بدونن تا وقتی تصمیم نگرفتم که برگردم پیش همسرم میتونم پنهان کنم . اگرم بفهمن هیچ تاثیری تو زندگی خانواده نداره . آبرو یه حقیقت نیست .
    فکر می کنم لباس هایی که خریدم برای خودم لباس هایی که تو خونه ای هستن و پیش پدرم نمیشه پوشید مثل شلوارک و تاپ که تازه برای خودم آورده بودم و خیلی خوشگل هم هستن چی کار کنم؟
    اونا حیف می شن
    خدا رو شکر عمرم حیف نشد . اگه عمرم حیف میشد وحشتناک تر بود خدا رو شکر تصمیم درست گرفتم و انشالله به زودی این لباسها رو برای کسی که تحسینم کنه و عاشقم باشه میپوشم
    فکر می کنم اگر از اول با این ازدواج نکرده بودم الان حتما بچه داشتم و زندگی خوب
    گاهی به خواستگارای قدیمیم فکرمی کنم می خوام بدونم الان اونا خوشبختن یا نه
    گاهی فکر می کنم پدرو مادرم آدمای خوبی بودن پدرم روزی حلال داشت شغل سختی داشت پس زندگی من چرا اینجوری شد؟
    خوب حالا نوبت خودت اینها رو جوا بده جواب خوب مثبت در راستای تایید خودت
    فکر می کنم چقد لذت بخشه شبا تو بغل کسی بخوابی و من تا اخر عمر دیگه نمی تونم این حسو داشته باشم
    حتما خیلی لذت خشه تصورش کن و مزمین باش بهش میرسی
    در مورد اینکه مادر می خواستم بشم ونمیشه
    میشه تا 35 سالگی وقت طلایی بچه دار شدن برای خانوم هاست
    در مورد اینکه برم یه بچه به سرپرستی قبول کنم بزرگش کنم عصای دست روزگار پیریم باشه و اینکه چه مسئولیت بزرگی هست وچه مراحل قانونی داره و دیگران چی قراره بگن....
    حالا بزار وضع خودت درست شه بعد ه بچه فکر کن اگه جواب سوالاتت رو بدی سوال جدید برات ایجاد نمیشه و ذهنت حول همون جواب سوال جدید میسازه اما اگه جواب ندی ذهن تند تند سوال جدید و مسخره و دور از واقع میپرسه
    در مورد اینکه کاش شغلمو عوض می کردم می رفتم یه جا که از اول همه بدونن من مجرد بودم
    اتفاقا الان خانوم های مطلقه خواستگار بیشتر دارن تا خانوم های مجرد . چرا ندونن؟ مگه چی میشه؟ گاهی از خودت سوال بپرس
    در مورد اینکه عکس ها و فیلم ها چی میشه؟
    یا سوزونده میشه یا نگه داشته میشه . مطمینن تبدیل به پروانه نمیشن و وقتی بپذیری گذشتت رو هرگز برات دردسر نمیشن
    در مورد اینکه چه مشکلی داشتم که نتونستم زندگی مو رو به راه کنم؟ چرا انقدر بی عرضه بودم واقعا هرکی چای من بود زندگیش به اینجا می رسید
    هر کی جای تو بود زندگیش به اینجا میرسید . میخوای موفق باشی خودت رو تغییر بده جات الان تغییر کرده .
    در مورد اینکه شاید اگه از اول انقدر مطیع و تو سری خور نبودم شاید شوهرم اخلاقش تغییر می کرد
    روز اول هرگز برنمیگرده اما امروز یه روز اوله برای همه آینده ی تو
    و هزار جور فکر دیگه. که یه لحظه از شرشون خلاص نمی شم.
    در مورد گناهام و اینگه چه عقوبتی در انتظارم هست
    هوا چقدر خوبه و خدا چقدر بخشنده است( ذهنتو گول بزن و حواسشو پرت کن)
    در مورد اینگه الان در نظر اون همکارم چقدر آدم بدبختی ام چون باهاش حرف زدم در مورد زندگیم
    اون همکارت اصلا مهم نیست . از نظر خودت بدبخت نباشی صلوات
    درمورد همسر همکارم که چه جوری باید ازش حلالیت بخوام چون سعی می کردم ارتباطم رو با همکارم زیاد کنم بهانه های مختلف جور می کردم بهش اس ام اس می زدم و دلم می خواست یه کاری کنم به من جذب بشه با محبت و نشون دادن زیبایی و این چیزا
    حلالیت نمیخاد بطلبی با اینکار ممکنه مشکلات بیشتر شه بیخیال تموم شده اون همکارت اصلا مساله نیست تو و ذهنت فقط یکی و میخواستن دوست داشته باشن و دوست داشته بشن و خوب بهش التماس کنن که این همکارت دم دست بوده حالا خدا رو شکر از تو خوشش نیومده یا پایبند بوده به خانومش یا یه دوست دوختر دیگه داره اصلا مهم نیست .
    عزیزم من احساسات تو رو تجربه کردم و دوست داشتم که برات کلی وقت گذاشتم
    با دقت و تک تک و سر فرصت بخون و چند تا کاری که گفتم انجام بده مطمینم حالت بهتر میشه

    آینه رو به یاد داشته باش: من خودم را دوست دارم و تایید میکنم

  8. 3 کاربر از پست مفید نهال :) تشکرکرده اند .

    carameli (چهارشنبه 20 مرداد 95), آرزو_70 (دوشنبه 15 شهریور 95), حسين40 (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  9. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    دوست عزیز ناراحتی هات رو حتما بنویس ولی نه توی تلگرام
    روی کاغذ بنویس برای هرکی که دلت میخواد بنویس
    بنویس و دوباره از روش بخون ببین به عنوان مخاطب چه حسی رو داری

    بعدا که کمی آروم شدی دوباره بنویس
    دوباره بخون

    خودت می بینی که خودت بهترین آدم برای درد دل هستی هیچ کس به اندازه خودت محرمت نیست و رازهات رو نگه نمیبداره

    نیازی نیست که اون نوشته ها رو نگه داری یا به کسی بدی

    در جریان باش که شما الان توی بحران بعد از طلاق هستی
    اگر این بحران رو بتونی پشت سر بذاری به زودی به آرامش می رسی

    به خودت هم تلقین نکن که دیگه امکان داشتن زندگی مشترک نداری و تا آخر عمر تنهایی

    یه بیتی یه بار روی دیوار دانشگاه دانشجوها نوشته بودن
    "یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند دل به هر بی سر و پایی ندهیم"

    با خودت این بیت رو مرور کن

    با خوندن کتاب فکر خودت رو به سمت دیگه ای سوق بده انقدر روی خودت و احساساتت متمرکز نشو

    با صبر و توکل این مرحله رو پشت سر بذار خدا هم کمکت می کنه که یه آینده بهتر داشته باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : چهارشنبه 20 مرداد 95 در ساعت 12:10

  10. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    carameli (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  11. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نهال عزیز نمی دونی چقدر حرفات و نوشته هات حالم رو خوبتر کرد
    ازت خیلی خیلی ممنونم
    چند نکته رو بگم من خودارضایی نمی کنم دیگه تقریبا یک ماهه با اینکه قبلا خیلی اینکارو می کردم ولی عجیبه برای خودمم به روح پدر بزرگم قسم الکی نمیگم مدتی هست که حتی تمایلی برای اینکار هم ندارم با اینکه موقعیتش هست و تنها زیاد می مونم خداروشکر ترکش کردم ولی متاسفانه هنوز فکرم منحرف هست گاهی وقتها فقط در حد فکر و خیال.
    در مورد همکارم هم حرفت درست بود قطعا من جذاب نبودم براش ولی می دونم اگرم جذاب بودم فرقی نمی کرد چون خیلی مرد خوبیه یعنی واقعا باور نکردنی خوبه
    در مورد اون تجربه سقط که افتضاح بود باید بگم هم از نظر روحی و هم جسمی شرایط بدی داشتم و تنها کسی که می تونست حال منو خوب کنه اون بود.ولی اون دقیقا تو اون موقعیت همه چیز رو خراب کرد.من یکم درکش می کردم چون از خبر بارداری من خیلی ذوق کرد سرکارش گفته بود.

    اون که می گفت باید زن بگیرم من جوابشو میدادم می گفتم خب بگیر بهتر منم راحت میشم میزارم میرم. می گفت نه نمی زارم بری تورو از دست نمی دم تو سوگلی منی
    من نمی خواستم طلاق بگیرم به خاطر پدرو مادرم و به خاطر پدر و مادر اون.نمی خواستم مامان و بابام رو درگیر مشکلات خودم کنم. ازشون خجالت می کشیدم اونا حتی الانم نمی دونن مشکلات ما چی بوده اونا فقط جریان خیانت رو میدونن نمی دونن چه حرفایی به من زده.
    اون روزی که جلوی مامانم اون حرف رو زد مامانم خیلی بدش اومد خیلی عصبانی شد ولی بهش چیزی نگفتن فقط منم بعدش بهش گفتم گفت من یک ساعت تو ترافیک موندم تو پیاده می اومدی 10 دقیقه ای می رسیدی.

    نهال جان از اخلاق های منم ایراد می گرفت ولی خودمم یکم قبول دارم ایرادام رو.
    تو مهمونی یا عروسی بخصوص مهمونی هایی که اطرافیان اون بودن به من می گفت خیلی ماستی.
    مثلا آخرین باری که باهم رفتیم عروسی، عروسی مختلط بود عروسی دوست صمیمیش،اونجا حرفمون شد چون هی به من می گفت چرا ماستی.مثلا وقتی دوستش و همسرش رو دیدم من خیلی مودبانه سلام کردم با عروس دست دادم به دامادم تبریک گفتم.بعدش به من گفت چرا مثل ماست بودی چرا دور وایسادی از دو متری شون سلام کردی عین دیوار می مونی.
    بعدش خواهر داماد مارو دید جیغ زد خوشحال شد خیلی.منم خندیدم باهاش خوب برخورد کردم.بهم گفت اون این همه ذوق کرد تو بهت زده نگاهش کردی.
    خب می گفت اوایل اخلاق منو دوست داشت می گفت من زنی می خوام که آروم باشه ولی پیش خودم شر باشه دقیقا مثل تو
    وی بعدا می گفت فهمیدم من زن آروم دوست ندارم. من فکرمی کنم اون زن اومد تو زندگی من کلا نظراتش تغییر کرد در مورد من.
    راستی من چهار تا اس ام اس فحش ندادم فکر کنم یک هفته فحش میدادم اون بلاک می کرد می رفتم با یه خط دیگه فحش میدادم.می دونی خودم رو تو شرایط اون می بینم می گم اگه زن همکارم می فهمید و اینکارو می کرد با من!!وااای
    در ضمن به قول یکی از مشاورا به من می گفت تو با اون زن چی کار داری؟ شوهرت رفته با اون
    بری باهاشم حرف بزنی می گه شوهرت دنبال من بود.

    فکور عزیزم ممنون از راهنماییت از این به بعد با خودم حرف می زنم.
    ویرایش توسط carameli : چهارشنبه 20 مرداد 95 در ساعت 14:36

  12. کاربر روبرو از پست مفید carameli تشکرکرده است .

    فکور (پنجشنبه 21 مرداد 95)

  13. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط carameli نمایش پست ها
    ن

    فکور عزیزم ممنون از راهنماییت از این به بعد با خودم حرف می زنم.
    به نظرم با خودت هم مدام مسائل ناراحت کننده رو مرور کنی کار خوبی نیست. اعتماد به نفست میاد پایین . لازمه یک برنامه منظم برای خودت بریزی که البته اولش سخت نباشه ولی کم کم سختترش کنی. ولی برنامه ای که میریزی باید دو خاصیت داشته باشه:
    1- کمی بیشتر از زمان آزادت باشه (یعنی مثلا سه ساعت زمان آزاد داری باید طوری برنامه بریزی که نیم ساعتم عقب بمونی اگر همه کارهارو بخواهی انجام بدی در این زمان آزاد)
    2- هدفمند در حهت حفظ سلامت و تعالی روحی و جسمیت باشه.

    به عنوان مثال، 50 نمونه از چیزهایی که داری و به خاطرشون می تونی شاکر باشی (چون از داشتنشون خوشحالی) رو هر روز بنویس.
    هر روز 20 دقیقه پیاده روی کن .
    هر هفته از یک انجمن خیریه دیدن کن.
    و ....
    خودت بشین فکر کن ببین چه کارهایی رو می تونی اضافه کنی.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  14. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    carameli (پنجشنبه 21 مرداد 95), فکور (پنجشنبه 21 مرداد 95)

  15. #28
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    از نوشته هاتون مشخصه ذهن نا آرومی دارید و مدام در حال بررسی گذشته، مخصوصا زندگی مشترکتون، هستید.
    یه پست از خوبی های همسرتون می نویسید
    یه پست از بدیهاش

    داری دنبال سهم خودت توی این ماجرا می گردی ... من شیطون و سرحال نبودم؟ من جذابیت جنسی نداشتم؟ من ؟
    پست بعدی یه جوری باز خودت را توجیه می کنی و به خودت جواب می دی ...

    حتما برو یک روانشناس خوب ... کمکت می کنه ذهنت را آروم کنی.

    ------------------

    من نمی دونم شما چطور طلاق گرفتی که نه اقوامت خبر دارن و نه همکارهات؟
    چرا اینقدر احساس شرمندگی و سرافکندگی می کنی و از همه پنهانش می کنی؟ مگه دزدی کردی که خجالت می کشی دیگران بدونن.

    همین ترس و پنهان کاری و شرمندگی باعث می شه فشار زیادتری تحمل کنی
    اعتماد به نفست کمتر بشه و ...

    بررسی کن ببین چطوری می تونی جداییت را اعلام کنی و با اعتماد به نفس و عادی با دوست و آشنا رفت و آمد داشته باشی
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  16. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    carameli (پنجشنبه 21 مرداد 95), فکور (پنجشنبه 21 مرداد 95), نیکیا (پنجشنبه 21 مرداد 95)

  17. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام
    خواستم تصحیح کنم منظور من از نوشتن احساسات و حتی خوندنشون مرور چند باره اونها نبود
    وقتی آدم احساساتش توقعاتش رو می نویسه و یک دور به عنوان مخاطب از روش میخونه می بینه چقدر بعضیاش بی اساس هست
    وقتی دوباره شروع به نوشتن می کنه منطقی تر می نویسه و با نوشتن چند باره اونها حس کسی رو داره که به طور کامل درد دل کرده و خودشو خالی کرده در عین حال یک سری موارد غیر منطقی رو کنار گذاشته و با دید منطقی و با یه دل باز میتونه به استقبال روزهای بعدی بر ه

    منظورم از خوندنشون به عنوان یه مخاطب این بود که بخشهای بی منطقش رو آدم تشخیص بده و کنار بذاره

    میشه اصلا نامه خطاب به خدا باشه یا هر یک از اطرافیان
    که البته هیچ موقع نباید به مخاطب تحویل داده بشه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  18. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    carameli (پنجشنبه 21 مرداد 95)

  19. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    از نوشته هاتون مشخصه ذهن نا آرومی دارید و مدام در حال بررسی گذشته، مخصوصا زندگی مشترکتون، هستید.
    یه پست از خوبی های همسرتون می نویسید
    یه پست از بدیهاش

    داری دنبال سهم خودت توی این ماجرا می گردی ... من شیطون و سرحال نبودم؟ من جذابیت جنسی نداشتم؟ من ؟
    پست بعدی یه جوری باز خودت را توجیه می کنی و به خودت جواب می دی ...

    حتما برو یک روانشناس خوب ... کمکت می کنه ذهنت را آروم کنی.


    بررسی کن ببین چطوری می تونی جداییت را اعلام کنی و با اعتماد به نفس و عادی با دوست و آشنا رفت و آمد داشته باشی
    شیدا جان درسته ذهنم خیلی نا آرومه.البته خداروشکر امروز خیلی بهترم.من احساس شرمندگی و سرافندگی از طلاق نمی کنم.ولی از اینکه دیگران بدونن احساس بدی بهم دست میده.خجالت نمی کشم فقط بدم میاد.چون می خوان تحلیل کن و قضاوت کنن یا ترحم کنن.
    کلا فکر می کنم هیچ دلیلی نداره که همکارام بدونن.اگه کسی متوجه شه یا سوال کنه منم باهاش درد و دل می کنم اگه البته مورد اعتمادم باشه
    ولی چرا باید برم اعلام کنم آخه؟به دیگران چه که من جدا شدم یا نشدم
    در مورد اقوام که می فهمن و پنهان کردنی نیست.تا حدی از مشکلات ما خبر دارن حتی بعضی هاشون واسطه شدن.ولی این عمم که گفتم تو یه دعوای خانوادگی منو نفرین کرده بود.با مادرم حرفش شده بود نفرین کرد
    پسر عمم هم خواستگارم بود.دلم نمی خواد بخنده به من.چون وقتی من اعلام کردم نامزد کردم بهم ابراز علاقه کرد منم گفتم الان برای گفتن این حرفا خیلی دیره.گفت با خانواده قبلا صحبت کرده خواهرش و عمم مخالف بودن منم گفتم در هر صورت الان من این حرفات رو فراموش می کنم.الان دیگه من متاهلم.اونم گفت نیستی چون عقد نکردی.فرصت یه زندگی خوب رو از من و خودت نگیر.الان اگه بدونه جدا شدم خیلی بد میشه.


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عشق عمیق من ب کسی ک جایی تو زندگیش ندارم
    توسط negaham در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: چهارشنبه 30 بهمن 92, 13:55
  2. تو رستم دستانی از زال چه می ترسی
    توسط ani در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 14 خرداد 90, 12:17
  3. یه کسی منو راهنمایی کنه تو رو خدا !!!!!
    توسط varjavand در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: جمعه 10 خرداد 87, 19:50

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.