به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام skychologist azai
    ممنونم که با دقت پستم رو مطالعه کردید و برام توضیح دادید.

    در مورد اینکه چرا سکوت کردم اینطوری نبوده. دقیقا کاری کردم که گفتین. تا دیدم کارتش رو. به همسرم گفتم بیاد بیرون . توضیح خواستم عصبانیم شدم بشدت هم اعتراض کردم . هر طوری

    میخاستن بنویسن گفتم من راضی نیستم. کلی معطلی ایجاد شد کاری کردم که اونشب تو بنگاه بنام همسرم زده شد خونه. اما همونجا پرسید چقد وقت دارم که این اسم رو تغییر بدم اونام
    بهش چند روز وقت دادن. بعد اومد خونه تو این مدت رو من کار کرد که اینطوریه اینطوریه من قول میدم سر یکسال بنام خودم بزنم. حالا یه سری دلایلی اورد که بنام من نباید باشه الان.

    منم مقاومت کردم. گفتم باید قبلش با من مشورت کنی. گفتم مخالفم ولی هرکاری که خودت میخای بکن چون به حرفم گوش نمیدی. اینطوری نیست که متوجه بشم و اعتراض نکنم اگه مخالفم. مشکل من اینه که همه کاراشو

    مخفیانه میکنه. اینو من متوجه شدم. خودش کاری میکنه که من متوجه کاراش نشم. بعدم اتفاقی یا متوجه میشم یا نمیشم. اینقد زیاده کاراش که نمیتونم همه رو به روش بیارم.

    ماشین رو رفت شهرستان اومد گفت دادمش به بابام. فروختمش. من کاری نمی تونستم بکنم. بدون مشورت من. این کارای این مدلی که خیلی واضحن رو سعی میکنه با دلایلی که میاره

    قانعم کنه. اما کار خودش رو انجام میده.

    در مورد صحبت کردن در مورد دخالتها بارها توضیح دادم به هزار زبون. یه کاری رو میدونم میگه به خانوادش جدیدنا میگم در مورد این تصمیم ما به کسی چیزی نگو. عصبانی و ناراحت که

    منظورت از دیگران کین؟ یا چند وقت پیش گفتم این قضیه رو به هیچکس نگیا. من به خانوادم نمیگم شما هم نگو. گفت یعنی چی چرا نباید بدونن. گفتم بیا تمرین کنیم مسائل ما بین

    خودمون بمونه بیرون خونه نره. گفت اصلا من دیروز گفتم. همین که رسیدیم خونشون دیدم کلی نظرات کارشناسانه دارن میدن در مورد کارمون.

    خیییلی از این جور موارد زیاده...

    نمیدونم خییلی مرد خوبیه در کل ولی این چه ویژگی ایه که داره. چطور میتونم حلش کنم. جدیدنا خودم خیلی شکننده شدم. اصلا حوصله خانوادش رو ندارم. دیگه لبخند و چیای دیگه رو

    در ارتباط باهاشون گذاشتم کنار. دلم نمی خاد ببینمشون. چون حس میکنم از قصد دارن اذیتم میکنن. ایشونم حساس رو خانودش . رفتار من رو می بینه ناراحت میشه و رابطه بین ما

    بدتر میشه.سایکولوژیست عزیز با حرف زدن خوب نمیشه. چون خودش اهل حرف زدن نیست. ساکته بیشتر و عمل میکنه کاری رو فک کنه درسته انجام میده. ولی من نمیدونم باید چطوری

    مثل خودش عمل کنم که متوجه شه.

    اینکه با احترام حرف بزنم توضیح بدم با احترام جوابمو میده. که اصلا اینطوری نیست که میگی. انکار میکنه. اونا خیلی خوبن. تو فکرت اشتباهه. اینقد دوستشون داره که اصلا قبول نمیکنه.

    بدتر نتیجه حرف زدن من باعث مخفی کاری بیشترش میشه. بهش گفتم خانوداتن احترامشون واجبه پسرشونی هر چی میخای درمورد همه چی حرف بزن باهاشون اما در مورد زندگی من

    هیچی نگو. میگه بیشتر هم میگه. چون خیلی بهم نزدیکن.

    مادرشوهرم مثل یه ببخشید نامزد یه زن ناز شوهرمو میکشه. رفتارشون عجیبه برام. اصلا اینطوری رابطه رو من ندیدم که پسر کوچیکشون که 28 سالشه توبغل مادرش میخابه شبا.

    خواهرشوهرم ازدواج کرده میاد خونشون توبغل مامان باباش میخابه. برادر خواهرا کنار هم زیر یه پتو رو یه بالش همو بغل میکنن میخابن. خودم موندم این دیگه چه مدلیه.

    این رابطه به این نزدیکی رو من نمی تونم تغییر بدم . یعنی راهکار ندارم.

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم اما علت اینکه همسرت اینقدر وابسته هست اینه:
    مردا ذاتا نیاز یه چند تا چیز دارن :
    نیاز به تامین کردن
    نیاز به تایید شدن
    تعریف و تمجید شدن
    احترام دیدن
    خوب هرکسبتونه این نیازهای مرد رو براورده کنه بیشتر جذبش میشه تنها علت همینه هرجای دنیا مشاوره بری همین بهت میگن ریشه مشکلت همینه
    مردا نیاز دارن کسی ازشون کمکی بخادو اونا براورده کنند و بشن قهرمان اونها
    ایا شما چنین رفتاری داشتی؟؟؟؟
    مثلا وقتی همسرت میوه میخره شما شاید بگی مرسی اما مادرش میگه وااااااااااااای الهی قربونت بشم مادر اگه تو رو نداشتم چیکارمیکردم از کی میخام خرید کنم نتونستم و.........
    مهمترین چیز روش در خواست نیاز از همسر مهمه مثلانگو برام مانتو بخر بگو وااااااااااااای یه مانتو دیدم اینقددددددددددددر خوشگله مطمن باش خودش میگه بریم بخریم
    زن خوب زنی نیست که هیچی از همسرش نخاد بلکه باید بدونه چطور خاستن چیزی رو بیان کنه
    میدونی چرا همه چیز به خونوداش میگه؟؟؟
    برا اینکه احساس همدلی از اونها دریافت میکنه
    اگه به شما یه چیز بگه به احتمالزیاد یا مخالفت میکنی یا نظر خودت میدی میگی نه اینطور نه یا ..........
    حتما حتما حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد ایشون رو گوش کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله

  3. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    پرواز1 (سه شنبه 19 مرداد 95), هلیاجون (سه شنبه 19 مرداد 95)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 مهر 02 [ 02:24]
    تاریخ عضویت
    1395-4-03
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    6,162
    سطح
    51
    Points: 6,162, Level: 51
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 188
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 92 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Rainbow

    خانم "پرواز" خوبه که مطلب رو الان کامل نوشتید و توضیح دادید. دقت کنید در هنگام بیان مشکلتون باید تمام موارد و راه کارهایی که تا به حال انجام دادید و همچنین زوایای مختلف رفتاری همسرتون رو ذکر کنید. توی آخرین پستی که گذاشتید مسائلی مشخص شد که کلا جهت گیری فکری من رو تغییر داد. همیشه کامل توضیح بدید چون تالار هم محدودیت کاراکتر برای پست ها در نظر نگرفته لذا تا جایی که میتونید از تمام زوایا همراه با مثال ها ملموس و کوچک بنویسید. مسائلی که در مورد وابستگی همسرتون و ساختار خانواده ایشون در آخرین پست نوشتید فوق العاده فوق العاده فوق العاده مهم بودن که اگر قبلا ذکر کرده بودید دید همه روشن تر میشد. مشکل شما با ایشون به کل چیز دیگری هست. الان که آخرین پست رو خوندم من با شما کاملا موافقم که حرف زدن و صحبت کردن راه حل نیست. مفید ممکنه باشه ولی راه حل نیست. مشکل ایشون با خانوادشون عدم درک والدین از تربیت صحیح فرزند هست. در روند تربیتی فرزند، والدین باید از یک سنی به بعد شیوه ارتباطی با فرزندانتون رو بالاتر ببرند و نوع محبت و ارتباط رو پخته تر کنید. در غیر این صورت مشکلات فراوانی به وجود میاد. و مشکل اغلب سر مادرانی هست که عاقلانه کنترل محبت نمیکنن. به عنوان مثال مادرانی که دلشون نمیاد یک ماه ناآرامی فرزندشون رو برای از شیر گرفتنشون تحمل کنن موجب میشن بچه ها گاهی تا 8 یا 9 سالگی از شیر مادر تغذیه کنن. البته مواردی نیز با سنین خیلی بالاتر دیده شده. در سنین نوجوانی والدین باید اجازه بدن فرزندان خودشون مشکلات کوچک خودشون رو حل کنن تا در آینده بتونن بدون وابستگی مشکلاتشون رو حل کنند. اظهار نظر های مکرر والدین و عدم رعایت اصول استقلال فرزندان موجب میشه فرزند هیچوقت اعتماد به نفس نداشته باشه تا به صورت مستقل تصمیم بگیره. مشکل مادر ایشون هم وابسته کردن بچه ها بیش از حد به خودشه و ابدا در زمان تربیت به این فکر نبودن که در آینده چه به سر فرزندشون میاد. شما دقت کنید پسر 28 ساله ای که هنوز روی پای مادرش میخوابه و برادرها و خواهرهای که تا به این سن و سال به این شکل همدیگر رو بغل میکنن و میخوابن تماما نتیجه تربیت عاطفی نادرست و غلط والدینشون هست. مطمئنا فرزندی که در 5 سالگی مکان خوابش از پدر و مادر جدا بشه به این معزل دچار نمیشه. الان هم یک کشاکش و جنگ عاطفی بین شما و خانواده ایشون هست سر ایشون. دقیق فکر کنید و ببینید اگر اینچنین هست که روند حل مشکل رو توضیح بدم در غیر این صورت لطفا بیشتر توضیح بدید تا درک بهتری داشته باشم. با تشکر
    ویرایش توسط زندگی بهتر : چهارشنبه 20 مرداد 95 در ساعت 10:53

  5. 2 کاربر از پست مفید زندگی بهتر تشکرکرده اند .

    پرواز1 (چهارشنبه 20 مرداد 95), بارن (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام
    psychologist گرامی ممنونم از اینکه راهنماییم میکنی و وقت میزاری برای مسئلم.

    بله دقیقا همینطوریه که گفتم. مسائل ریز این مدلی خیلی زیاده. ابراز عشقشون گاهی ازاردهندست. نمی دونم چیو میخان برسونن. مثلا جلوی دومادشون دخترشون رو یه دفعه بغل میکنه مادرش
    بعد شروع میکنن باصدای بلند بوسیدن که منی که یه اتاق دیگم میشنوم. یا موقع سلام کردن و خداحافظی... اخه یه روبوسی که این همه جنجال نداره. یه جوری ابراز عشق میکنن که

    واقعا حالم بد میشه. مثلا باید با صدای بلند ببوسن تک تکشون بچه هاشونو. یا همدیگه رو. خوابیدن کنار هم هم همینطوریه. یا بازی ها یا کشتی هایی میگیرن به هر حال ببخشیدا یه پسر
    باشه برادر با خواهرش اخه بازیهاشونم دیدن داره. این فرهنگ خانوادگیشونه. این نزدیکی غیر معمول باعث میشه که مثلا مسئله خونه من و خواهر شوهرم رو هم ریز به ریز بدونن. نظر بدن

    یا شادی ها رو مال خودشون بدونن. هیچ نقش و کمکی و حمایتی نمی کنندا. فقط نظر باید باشه.

    خب در ارتباط با همسر من یه کم نقشا متفاوته. از وقتی باهم عقد کردیم یه کم تو این رابطه ها فاصله ایجاد شده. اما هست. کمرنگتر شد. چون همسر من به خاطر تحصیلاتش یه چند

    سالی فاصله داشت. ولی تا میومد خونه اخر هفته ها فرهنگ همون فرهنگ بود. فقط کنترل حضوریش تلفنی بود. مادرشوهرم الان 50 سال یه کم بیشتره اما چون زود ازدواج کرده بود همچنان

    خودش رو بچه میدونه. نمیدونم این چه حسیه.خب زود ازدواج کردی ولی الان دیگه سنی گذشته ازت. بخاطر این حسش خودش رو زیر پر و بال شوهرم قرار میده یعنی گاهی اوقات حس

    میکنم خودش رو دقیقا بچه شوهرم میدونه. تو لوس کردنش. ناز کردنش. میگه مریضمش. حمایتی که ازش میخاد. پول توجیبی گرفتنش.... یه حس دوگانه ای داره هم مادری میکنه هم میخاد

    زیر حمایت باشه. اما حرفی که زده تو خونه دیگه حرف اخره. دیگه کسی حق و اجازه ابراز نظر رو نداره. و همه با عشق این حرف رو میپذیرن. یک لحظه به ذهنشون خطور نمیکنه شاید اشتباه

    کنه. من حس می کنم بخاطر همین هم هست که همسرم کم حرفه. شاید من راجع به یک قضیه سه چهار تا نظر بدم ولی ایشون واقعا نظری نداره و فقط گوش میده. گاهیم تو کارای

    مردونش تصمیم گیرایی که اونا دم دستش نیستن از من میخاد باهاش برم از قصد میگم محیطش مردونست خودت بهتر میدونی چکار کنی که یاد بگیره ( باور کنین خیلی سخته تازه اینا رو

    بخوای یاد همسرت بدی...)درونی و نهادینه شد براشون که عاقلترین و دانا ترین فرد خونست. و جز خیر نمی خواد. و هر کسی به هر جایی رسیده یا هرکاری کرده میخاد مادرش رو شریک و سهیم کنه تو اون مورد..


    من خودم همه ی دنیام یک طرف خونوادم یک طرف. ولی کاملا مستقل تربیت شدیم. اصلا توضیحی در مورد کارامون از ما خواسته نمیشد. یه نظارت غیر مستقیم که تو راه درست هستیم

    یا نه. باور کنین گاهی خسته میشم به مادر میگم مثلا این مورد رو چکار کنم به من میگه زندگی خودته هر کاری میدونی درسته انجام بده. من نظری ندارم. قدر همسرت رو بدون. خودت

    رو اذیت نکن. بجز این تا حالا ازش نشنیدم. تو این همه مسائلی که دارم اصلا نظر نمیده. از اولش اینطوری بوده. تو کلاسم. تو هر جایی که بودم همه بارزترین ویژگی منو رو استقلالم میدونستن
    تصمیماتم رو باید خودم میگرفتم. مثال بارزش جهیزیم بود باور کنین کوچکترین وسیله ای بدون نظر خودم تایید خودم کسی نمی تونست بگیره برام. باید خودم انتخاب میکردم. اونوقت اونا

    برام میخاستن چیزی بگیرن از قصد میزاشتن تو ساعت کاریم بعد میگفتن خب ما میخایم بریم خرید سر کلاسی پس خودمون برات میخریم. من اون لحظه دیگه داغون. میرفتن لباس من رو

    خودشون طلای من رو خودشون وسیله ای که برای من بود رو خودشون میخریدن. نه من بودم نه همسرم. دیگه از من بعد این اتفاقا هیجی نمی موند.

    امیدوارم رسونده باشم.

    تو یه جمعبندی کلی فرهنگشون وابستگیه کامل بچه هاست. گزارش میخان تو خونشون چی میگذره. اگه ارتباط حضوری نباشه تلفنی این اتفاق میفته. اهل حرف زدن نیستن. توضیح

    نمیدن چرا اینکار رو کردیم. فقط انجامش میدن. یعنی همینی که هست . این خییلی برام سخته.

    ممنونم از نظراتتون

  7. کاربر روبرو از پست مفید پرواز1 تشکرکرده است .

    زندگی بهتر (پنجشنبه 21 مرداد 95)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 مهر 02 [ 02:24]
    تاریخ عضویت
    1395-4-03
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    6,162
    سطح
    51
    Points: 6,162, Level: 51
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 188
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 92 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام. باید با همسرتون مدارا کنید و کم کم و با ذکاوت و سیاست وابستگی ذهنی ایشون رو از خانواده کم کنید. با تصمیمات کوچک شروع کنید و ازشون مشورت بگیرید. ایشون اینقدر وابستگیشون به خرد مادرشون زیاده که اعتماد به نفس تصمیم گیری مستقل ندارند. اگر خانواده شما باهاتون همکاری کنید بسیار بهتره. مثلا در مواردی نظر ایشون رو بپرسن یا به شکل صوری ازشون مشورت های کوچکی بخوان. شما هم در مواردی مثل خرید یا غیره همین کارو بکنید. شما باید ایشون رو مستقل کنید و این مساله از طریق قهر و کدورت و دعوا میسر نیست. با این کارها فقط ایشون رو بیشتر به خانوادش وابسته تر میکنید و از خودتون دورتر میکنید. برخی تصمیمات کوچک فردی خودتون رو به صورتی که البته به شکل عادت برای ایشون درنیاد بهشون بسپرید و کلا در کارهای شخصی خودتون ازش مشورت بخواهید. اعتماد به نفس همسرتون در مورد تصمیم گیری مستقل اگر بالا بره به مرور مسائله عدم استقلال ایشون حل میشه. گلوگاه حل تمام مشکلات بعدی شما در حل این مشکل است. پس با صبر و شکیبایی روی زندگیتون و همسرتون به طور هوشمندانه کار کنید. این مساله زمانبره ولی قابل حل و بهبودی است. نگران نباشید.
    خدا به همراهتان
    از این پس به جای نام psychologist با نام زندگی بهتر به فعالیت ادامه میدم.

  9. 2 کاربر از پست مفید زندگی بهتر تشکرکرده اند .

    پرواز1 (شنبه 23 مرداد 95), شیدا. (شنبه 23 مرداد 95)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.