به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 67
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    جوابتون به کایای عزیز برام جالب بود.

    من نمی دونم چرا این طرز فکر در مورد فرهنگ غربی در ایران وجود داره ولی با واقعیتی که من لمس کردم در تضاده. روابط جنسی خیلی گسترده تر و بیشتر بین مردم وجود داره. از سنین خیلی کم دختر و پسرها با هم رابطه دارند و این یک مسئله کاملا پذیرفته شده در غربه. اینکه دختر و پسر شما از 15-16 سالگی دوست پسر داشته باشه و وظیفه ی شما این باشه که بهش روابط ایمن رو آموزش بدین کاملا عرفه. اینکه فرزندتون دوست دختر یا دوست پسرش رو به منزلتون بیاره و با هم رابطه داشته باشند کاملا عادیه. اصولا پدر و مادر هیچ دخالتی در این روابط ندارند و این روابط هم به قصد ازدواج! اتفاق نمیفته. روابط یک شبه و بدون قید و بند هم رایجه. خلاصه اینکه اگر به نظرتون ایران یک جامعه جنسیه، وقتی با واقعیت جوامع غربی روبرو بشین نظرتون چی خواهد بود؟

    علت اینکه در جوامع غربی پدر و مادر در مورد این مسائل حرص نمی خورند اینه که مسائل جنسی تابو نیست و خییلی عادی تر از ایران برخورد می شه. از طرف دیگه هم حد کنترل گری و نظارت والدین بسیار کمتر از ایرانه و بیشتر والدین خودشون رو درگیر این مسائل بچه ها نمی کنند.برای 99 درصد خانواده ها اینکه فرزند جوانشون از نظر جنسی فعاله بدیهی محسوب می شه و معمولا اگر بفهمند که رابطه نداشته نگران می شن که شاید مشکلی وجود داره.

    در خانواده هایی که روابط گرمی دارند اگر دختر و پسر با کسی دوست باشند و بعد از مدتی احساس کنند که رابطه شون دوام داره اون فرد رو به خانواده اش معرفی می کنه نه به خاطر کسب اجازه! بلکه به خاطر اینکه اعضای خانوادش با فردی مورد علاقه اش آشنا بشن.


    در مورد سوال هایی هم که کردین:

    1) احساس خیلی مثبتی ندارند به خصوص اگر فرهنگ یک فرد متوسط ایرانی رو داشته باشید. مردسالاری شدیدی که در جامعه ی ما هست در جامعه ی اون ها غیرقابل تحمله.

    2) من نژاد پرستی رو تجربه نکردم ولی احتمالا اگر با تیپ مسلمانی باشید بازخوردهای منفی می گیرید.

    3) قیافه، وضعیت مالی، همفکری، داشتن رابطه ی جنسی مناسب،

    4) آمار طلاق تو کشورهای غربی خیلی بالاتر از ایرانه. البته کشورهای اروپایی کلا کمتر و خیلی دیرتر ازدواج می کنند. روابطشون و خانوادشون براشون مهمه ولی خودشون هم برای خودشون اهمیت دارند. چیزهایی مثل خیانت و کتک کاری رو کمتر از ایرانی ها تحمل می کنند.

  2. کاربر روبرو از پست مفید Amina تشکرکرده است .

    sphinx (پنجشنبه 31 تیر 95)

  3. #42
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array
    باسلام

    دوست عزیزم من هم مثل تو در این جامعه بزرگ شدم و مردی هستم که متولد سال 67 (نام کاربریم علت خاصی داره انتخابش). چیزهایی که باید بگم خیلی زیاد، کلی میگم امیدوارم جا نندازم و تجربیاتم برات مفید باشه

    رسومات سخت در ایران
    دوست عزیز در جامعه ای که بر اثر سوء مدیریت، فساد و تحریم های شدید بین الملی اقتصادش فلج شده، آمار بیکاری بالا و عدم امنیت شغلی داره و از طرفی ام نگاه بسیار بدوی و ناشرفتمندانه ای نسبت به زن مطلقه توش موج می زنه شما انتظار دارید خانواده های دختران سخت گیری نکنند؟! من رسومات غلط رو توجیه نمی کنم ولی میگم که مسئله مهریه(هرچقدرم بنیان فکریش غلط باشه) و سخت گیری هایی که در پذیرش پسران وجود داره ناشی از مردم ایران نیست بلکه نتیجه شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعست؛ وگرنه قبل تر جامعه این همه ملتهب نبود، جامعه ما رو با یه جامعه غربی مقایسه نکنید، تو کشور ما مسئله نیازهای اولیه هنوز حل نشده، با این حال من با چشمانم حرکت رو به جلوی مردم رو دارم می بینم

    کودکیتون
    فرمودید کودکیتون جهنم سفید بوده؛ من با آگاهی تمام میگم که فقط خد-ا میدونه من تو کودکی چه ها کشیدم، اصولا کودکان که در خلاهای عاطفی بزرگ میشن و همین طور با حوادثی که روح جسمشون رو آزار میده مواجه می شند، آسیب هایی می بینند که بعضی از این آسیب ها بسیار شدید، به طور مثال من وارد رابطه عاشقانه(مادرانه) بازنی شدم که دو دهه از من بزرگتر بود. به رفتارهات، رویاهات دقت کن، ببین توجهت به چه مسایلی زیاد جلب میشه، با مشاور حرف بزن

    مسایل فکری

    فرمودید چطور می تونم بدون آسیب دیدن آگاهی کسب کنم اولا بگم که متاسفانه تفکر اکثرا افراد دربند جبر جغرافیاست. اکثر تفکرات ما تزریقی اند و مال خودمون نیستن! یه مثال می زنم چون در واقع دیروز 4شنبه سالگرد درگذشت ستاره هنرهای رزمی بروس لی بود یه مثال رزمی می زنم اکثرا آدم ها از آدمای گنده و درشت تو دعوا یا مبارزه می ترسند ولی شاید برات خنده دار باشه که بعضی رزمی کاران حرفه ای وقتی حال ندارند یا دنبال کیسه بوکس متحرکند میرند سمت رزمی کارای بالای 120 کیلو چون اکثرا کندند و ضرباتشون بیشتر از اینکه درد داشته باشه تکانه داره، شاید تجربه غیرمستقیمش رو داشته باشی که وقتی تو فوتبال به یه آدم هیکلی میخوری پرت میشی ولی وقتی به یه آدم ریزِ تند و تیز می خوری خیلی درد داره یه فیزیک دان بدون اینکه بیاد مشت بخوره(تجربه کنه) این چیزهایی که گفتم رو می فهمه چون قوانین مربوط به حرکت و انرژی رو میدونه. شما قرار نیست حتما تجربه مستقیم کنی؛ می تونی با مطالعه، تحلیل مشاهداتت از محیط، مشاوره و نشست برخاست با آدم های باسواد و آگاه به آگاهی که میخای دست پیدا کنی، اینکه میگید احساسم تابع فکرم نیست این دو تا مسئلست و چون خیلی طولانی و می گذرم ازش

    دختران بلوند( پیشاپیش عذر میخام بابت عدم نظم این پاراگراف )
    اولا شما از قد و وزنتون چیزی نگفتید چون من با قد 186 در مقابل بعضی از دختران روس تبار احساس می کردم بیش از حد بزرگند! نکته دوم اینکه من خیلی خوشحالم که شما می دونید که بی تجربه اید و معیارهاتون متناقض چون واقعا هم همینطور، ولی من چند تا نکته رو بگم اول اینکه یوتوب منبع موثقی نیست دوما بیشتر دختران اروپایی که مسلمان میشند بیشتر مسلمان اهل سنت میشند(قاطعانه نمیگم) سوما اسلام در اروپا دین حساب نمبشه (آمریکا رو نمی دونم) و اسلام ستیزی هر روز پر رنگ تر میشه یادم دو سال پیش یه رهبر غربی در مدح لیبرالیسم حرف رو به اینجا کشوند که جامعه جهانی باید رویکرد متفاوتی به اسلام افراطی تا رویکردی که به کمونیسم داشت چون کمونیسم تروریست انتحاری تربیت نمی کرد! به نظر من به عنوان یک اقلیت مذهبی دونالد ترامپ یه آدم واقع گراست خواستم بگم فکر نکن از ظاهر دختری خوشت بیاد و مسلمون نباشه به راحتی قبول می کنه زن موقت شما بشه!!! خیلی خیلی احتمالش کم؛ چهارما فرض می کنیم طرف مسلمون، یه اشتباهی که حتی تو همین فروم دیدم و تجربه چیز دیگه ای میگه مسئله کفویت؛ دوست عزیز یه مرد میلیارد خود ساخته با یه میلیاردی که پول بهش به ارث رسیده تو نگرش و رفتار خیلی متفاوتند. هر دو فرضا فعال حقوق بشر هم باشند(تو مسایل حقوق بشری هم متفاوت فکر می کنند). فرضا دختر شیعه بلوند پیدا کردی هر دو اهل تشیعید ولی مطمعنا تفاوت هایی خواهید داشتید که این تفاوت ها اگه با دختر ایرانی ازدواج می کردید کم تر بود. یه بحثم مفهوم مرد سالاری که خوشبختانه دختران روس تبار لیدی اند یعنی یه حالت مردسالارانه دارند که هر چی بیشتر به غرب بریم این حالت کمتر میشه و برای شما که مرد ایرانی هستی و آرکی تایپ مردسالارانه داری احتمال موفقیتت کم رنگ تر میشه، خیلی زیاد و پراکنده نوشتم !

    حرف آخرم
    به عنوان فردی که هم دختران روس تبار رو از نزدیک دیده هم دختران غربی رو(اون ورتر از بلژیک نرفتم!) بهت بگم که چهره هیجان میده ولی آرامش نه، یه شاعر فرانسوی به معشوقش می نویسه " عزیزم روزی خواهد رسید که خال زیبای تو را زگیلی زشت خواهم دید ولی بدان که آن روز هم دوستت خواهم داشت. " قاطعانه میگم با یه دختر زیبا ازدواج کن، این استدلال که دختر زیبا با هوش کم یا معمولی و روشن فکر یه استدلال غلط، زیبایی منافاتی با هوش نداره. با یه دختر زیبا، باهوش و مشابه خودت ازدواج کن ولی زیبایی رو محدود به بلوند بودن نکن! عوامل مهم تری تو زندگی وجود دارند؛ ببین وقتی وارد یه رابطه بشی مخصوصا با آدمی با خواسته های تو، یا رابطه به خاطر تفاوت های اعتقادی، نگرشی، اهداف و گذشتتون شکل نمیگیره یا همیشه یه حالتی از به اصطلاح آتش در مقابل آتش رو تجربه می کنی و صمیمیت رابطتت کم میشه یا چون خیلی خوشگل کوتاه میای و بعد می بینی خودت نیستی و زجر می کشی، احتمال موفقیت هم هست ولی خیلی کم! چیزی که درمورد آگاهی کسب کردن گفتم رو انجام بده در مورداحساس ناکامیت اگه خواستی و وقت کردم برات می نویسم، حرفام خیلی زیاد شد! فکر می کنم کلیت رو گفتم، فصل نه سریال فرندز قسمت های آخرش چند قسمت هست که یه بازیگر مهمان دایناسورشناس! به نام چارلی میاد حتما ببین اون قسمت ها رو

    شادباشی


  4. 5 کاربر از پست مفید باران13 تشکرکرده اند .

    Amina (پنجشنبه 31 تیر 95), fahimeh.a (پنجشنبه 31 تیر 95), پسر جوان (پنجشنبه 31 تیر 95), هلیاجون (پنجشنبه 31 تیر 95), شیدا. (پنجشنبه 31 تیر 95)

  5. #43
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 99 [ 06:37]
    تاریخ عضویت
    1395-4-10
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    76

    تشکرشده 16 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم ها Amina و حیاط خلوت و جناب باران 13، سعی کردم پاسخ هر سه بزرگوار با هم در یک پست بیان کنم. خواهش میکنم تا آخر بخونید. از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم. خیلی ممنون از اینکه وقت میزارید و به سوالات من پاسخ میدید.


    فکر کنم منظور من اشتباه برداشت کردید، بخاطر همین با اینکه به طور ضمنی دقیقا حرف های من تایید کردید، احساس کردید من سعی در بیان چیز دیگری دارم.


    حرف من هم دقیقا همین بود که در جامعه غربی این نیاز خیلی راحتر و در سنین پایین تر برآورده می شه و به قول شما پدر و مادر اصلا در این زمینه حتی از فرزندان خود سوال هم نمی کنند چه برسه به اینکه بخوان شب و روز به این مسئله فکر کنند و روح و روان خود و خانواده رو آزار بدند. من هم دقیقا منظورم همین مسئله بود.


    منظور من از واژه "جامعه بشدت جنسی در ایران" چیز دیگری بود. منظورم اینه که از یک طرف بشدت تحریک وجود دارد مانند اینترنت، ماهواره و یا پوشش خود مردم در اجتماع واز طرف دیگر هیچ راه معقول و مناسبی برای تامین این نیاز در جامعه وجود نداره. اصلا بجای کشورهای غربی، دیگر جوامع اسلامی را در نظر بگیرید. مثلا همین کشورهای عربی. در این کشورها معمولا جوانان در سنین پایین ازدواج می کنند و اینگونه در چارچوب دین و شرایط اجتماعیشون به این نیازشون پاسخ میدن. ازدواج در این جوامع خیلی ساده تر و کم هزیته تر از جامعه خودمونه و اصلا این پیچ خم ها رو نداره. بنابراین ببینید ما نه شبیه جوامع غربی هستیم و نه شبیه دیگر جوامع اسلامی. اگر بخوام صادقانه، حرف بزنم اوضاع جامعه ما بشدت جنسی و مسخره است. روی کلمه مسخره تاکید می کنم ودلایلم رو هم بیان می کنم. در چنین جامعه ایی که تعداد بسیار زیادی جوان وجود دارد، از یک طرف همه به شدت در معرض تحریک قرار دارند، و از طرفی دیگر هیچ راه کار مناسبی در اختیار آنان قرار نمی گیرد.


    خوب نتیجه چنین شرایطی چه می شود؟ پسران و دخترانی بشدت ظاهر گرا و ظاهر بین (دقیقا یکی مثل خودم)، وقتی در برخی از خیابان های تهران قدم میزنم احساس میکنم در سالن فشن و مد هستم. یا کمی دقیقتر بگم. من تجربه چند سال زندگی در خوابگاه را هم دارم. دوستانم هم در محدوده سنی 22 تا 30 و به بالا بودند. همگی هم مجرد. به نظرتون اکثر اوقات دانشجویان در خوابگاه ها چگونه سپری می شود؟ اجازه بدید من تجربه شخصی خودم بگم. اکثر صحبت ها، شوخی ها، تفکرها، رفتارها و هزار مسئله دیگر که همگی .واقفید، چه مستقیم چه غیر مستقیم راجع به جنس مخالف است.


    میخواهم باز دقیقتر بگم. اونایی هم که سعی میکنن خودشون حفظ کنند میشند یکی مثل من. یعنی یک جوان 27 ساله سال آخر دکتری، تمام فکر ذهنش نسبت به ازدواج میشه چهره طرف. بی پرده بگم، من به شخصه احساس میکنم کمبود دارم. منظورم اینه که بهترین سال های زندگیم در حال سپری شدن هستند ولی من حتی نمیتونم یک تجربه کوچک عاشقانه داشته باشم. چون جامعون نه مثل جامعه اروپپاییه، نه مثل دیگر جوامع اسلامی. واقعا وقتی به حال خودمون نگاه میکنم بازم میگم، واقعا حال مسخره ایی داریم.


    حالا از شما میپرسم، آیا واقعا اونجا هم اینطوریه؟ یعنی عدم تامین این نیاز باعث اینجور رفتارا شده؟ واقعیتش من فکر نمیکنم جوانانشون (مخصوصا پسرا) صبح با این فکر از خواب بلند شن و شب با این فکر دوباره بخوابن. این مسئله دقیقا مخصوص ایرانه. در واقع اگر بخواهیم اسمی روی این وضعیت بزاریم به نظرم میشه گفت "جامعه ایی که بشدت بصورت پنهان جنسی است".


    اما این وسط چه بلای سر ادمی مثل من میاد؟ من که با خودم تعارف ندارم پس بزارید خیلی صریح تر با شما حرف بزنم.


    من کمبود دارم. من عقده روحی دارم. من دلم یه عشق نوجوونی با ویژگی های خاص خودش میخواد. یعنی یه عشق پرحرارت و بی مسولیت با یه دختر بلوند چشم آبی میخوام (میدونم خیلیا با خوندن این جمله یا بهم میخندن یا به حالم تاسف میخورن). دوست دارم یکی سوپرایز کنم اونم منو سوپرایز کنه. دوست دارم با هم دعوا کنیم بعد من برم منت کشی اونم واسم ناز کنه. در این زمینه هم بشدت ذهن فانتزی من فعاله و اگه یه لحظه بهش اجازه بدم پرنده خیالم هر جایی ممکنه بره. اما این تمام مسئله نیست. به قول آقای باران 13، مردم جامعه ما بخاطر کلی تحریم و مشکلات اقتصادی دیگه در معرض انواع کمبودهای دیگه هم قرار دارند. دوباره خودم مثال میزنم. وقتی روند زندگیم از کودکی تا الان مرور میکنم، میبینم من تا حالا نتونستم یه تفریح درست حسابی بکنم، یه سفر درست حسابی برم، در وجودم کلی استعداد داشتم که هیچ کدومشون نتوستم شکوفا کنم، کلی علاقه به انواع فعالیت های هنری داشتم که به هیچ کدومشون نتونستم بپردازم. یه بخش عمده این کمبودها به دهه شصتی بودنم برمیگرده. یعنی همیشه باید با کلی آدم دیگه برای کوچکترین نیازهاتم رقابت میکردم. بخش دیگشم به شرایط اقتصادی خانوادم برمیگشت. ببینید، در محیطی با این همه امکانات محدود و مشکلات بسیار، من برای اینکه بتونم حداقل در زمینه علمی همچنان موفقیت الان خودم حفظ بکنم، باید همچنان از تفریح، از زندگیم، از کار و از همه چیم بزنم تا فقط بتونم یه قسمت زندگیم نگه دارم. خوب به نظر شما یه همچین آدمی با این همه کمبود چقدر میتونه در برابر مشکلات زندگی متاهلی از خودش صبر و بردباری نشون بده. بزارید این مسئله رو هم راجع به خودم توضیح بدم.


    فرض کنید من کلا این فاز احساسی که دوست دارم تجربه کنم بزارم کنار. معیارهامم تعدیل کنم تا بتونم به یکی از گزینه های اطراف خودم کشش پیدا کنم که قادر باشم وارد فرآیند خواستگاری، مهریه، عروسی و... بشم. حاصل چنین فرآیندی چی میشه؟ میشه آدمی مثل من به اینصورت که من خودم رو مسول صد در صد تامین نیازهای اقتصادی، معیشیتی و تحصیلی خانمم میبینم. یعنی اینکه حتی اگر خانمم هم بخواد کار کنه، نه تنها مانع ایشون نمیشم، بلکه تمام حقوق ایشون متعلق به خودش میدونم و انتظار ندارم که اون برای زندگی خرج کنه. در مقابل هم من از ایشون انتظار دارم نیازهای منو برآورده کنن و برای من فرزند(انی) به دنیا بیاورند و از آنها نگه داری کنند. اما چنین شخصی هرگز نخواهد توانست مالک قلب من بشه و من خودم رو هم مالک قلب ایشون نمیدونم. چونکه ما از همون اول هم ما برای همه چی شرایط و قیمت تعیین کردیم. اما مسئله به این سادگی ها هم نیست. در زندگی کلی مشکلات و گرفتاری ممکنه پیش بیاد که فقط صبر، عشق و علاقه دو طرف میتونه به اونا کمک کنه که از پس اون مشکلات بر بیان. تازه وقتی بچه ایی هم به این زندگی پا میزاره این مشکلات، گرفتاری ها و ناخوشی ها برای زن و شوهر چندین برایر میشه. حالا عکس العمل آدمی که در جامعه ایی با انواع کمبودها و محدودیت ها رشد کرده و با اونا وارد زندگی مشترک شده، چی میتونه باشه؟ این آدم شروع میکنه به فکر کردن، فکر کردن به اینکه دوران کودکیش یه جهنم بوده، دوران جوونیش هیچوقت امکاناتی نداشته که بتونه تفریح کنه، سفر بره، ورزش کنه، کار کنه، استعداداش شکوفا کنه و در نهایت عشق تجربه کنه. منظورم یه عشق بی شرط و بی دردسره. حالا هم که وارد زندگی شده، از یه طرف زیر بار کلی هزینه و مهریه رفته، و از طرف دیگه باید نق بشنوه، گریه بچه تحمل کنه، با بی پولی و مشکلات بسازه و همش حسرت نداشته های گذشتش بخوره. این حرفایی که دارم میزنم برای هم پسر و هم دختر میتونه اتفاق بیافته. هر کسی با توجه به جنسیتش حرفای منو میتونه برای خودش تفسیر کنه. نتیجه اینکه با خودش میگه اگه الان، همین لحظه، تمام همین زندگی مشترکمو از دست بدم، چی ازم کم میشه؟؟؟ حداقلش با جدا شدنش میتونه به همون زندگی بی دغدغه مجردیش برگرده.


    منم الان دقیقا مشکلم همینه. اگه بخوام با این کمبودها وارد زندگی مشترک بشم، اونم با پروسه طولانی و سختی که برای ازدواج در ایران وجود داره، میدونم که در زندگی کم میارم. میدونم که اگه پس فردا خانمم از چیزی ناراحت باشه و یا بخواد غر بزنه و یا ایراد بگیره، من گوش شنوایی برای او نخواهم داشت. چون فقط فقط خودم مسول معیشیت اون میدونم و نه احساساتش و عواطفش که همه میدونیم چقدر این مسئله برا خانما مهمه. بخاطر همین میگم ای کاش حداقل برای یک مدت کوتاه هم که شده به این نیازم پاسخ میدادم، تا پس فردا بتونم زیر بار مهریه، خرج عروسی و مشکلات بعدی زندگی برم. که مدام حسرت گدشته رو نخورم و اینطوری حداقل پیش خودم نمیگم که اگه همین الان تمام زندگی مشترکمو ازم بگیرن بازم چیزی از دست ندادم.


    جناب باران 13، خیلی ممنون از بیان شیوا و نظر جامع شما. من هم به این واقعیاتی که شما فرمودید واقفم. ولی با توجه نکات بالا، مشکل من چیز دیگریست (علاوه بر مسائلی که در پستهای قبل بهشون اشاره شد). واقعیتش اینه که با تمام صحبت های منطقی شما، برای جلوگیری از آسیب های بعدی که در زندگی مشترک ممکنه به من وارد بشه، هنوزم احساس میکنم باید چنین تجربه ایی داشته باشم. حتی با اذعان به اینکه در تناقض با برخی از اعتقاداتم است.

    میشه شما به من بگید فصل نه سریال فرندز دقیقا به چه موضوعی میپردازه که ببینم اگه خوشم میاد بعد تهیه کنم.

    بازم از اینکه به من لطف کردید و نظرتون بیان کردید یک دنیا سپاسگزاری میکنم دوست عزیز.
    ویرایش توسط پسر جوان : پنجشنبه 31 تیر 95 در ساعت 10:32

  6. کاربر روبرو از پست مفید پسر جوان تشکرکرده است .

    هلیاجون (پنجشنبه 31 تیر 95)

  7. #44
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 06:52]
    تاریخ عضویت
    1395-4-31
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    76
    سطح
    1
    Points: 76, Level: 1
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود به شما پسر جون
    اولا که متن شما رو با اینکه شبیه به شاهنامه بود تقریبا کامل خواندم
    دوما که از نظر اینکه رسومات جهان سومی و مسخره درباره ازدواج و خیلی از مسائل دیگر در ایران وجود داره شکی نیست و من هم مانند شما از آنها خوشم نمیاد
    من برعکس شما سواد بالایی ندارم و تا سیکل بیشتر ادامه تحصیل ندادم اما تجارب زیادی رو پس از رها کردن درس کسب کردم که از جمله دو سال خدمت سربازی و ...

    اولا شما گفتید که مذهبی معمولی هستید ، ببینید بنظرمن اینجوری نمیشه شما باید درباره مذهب تحقیقتون را کامل بکنید و به نتیجه دلخواه برسید که یا بی دین و مذهب باشید و یا مذهبی معتقد ، زیرا اینطور کار را برای خودت راحت تر میکنی و بین آسمان و زمین یکیشو انتخاب کردی ، دوست من مذهب رو به ارث بردن کار آدمهای کم فهم هست ، آدم باید درباره هرچیزی که بهش میگن اعم از اعتقادی و غیر اعتقادی چه پدرش بگه و چه غریبه بگه دست به تحقیق بزنه و بعدا خودش مستقلا تصمیم نهایی رو بگیره ، چیزی که بنظر من اکثر ایرانی انجام نمی دهند و خیلی مردم کشورهای دیگه هم انجام نمی دهند ، و دلیلش هم واضحه بدلیل اینکه مردم بیشتر دنبال راحتی هستند و ذلت و بردگی و مهره بودن در دست دیگران یا خانواده شون رو به سختی کشیدن و مستقل شدن و با شرافت زندگی کردن رو ترجیح میدن ، البته منظور من همه نیست ، خوب حتما میپرسی این مسائل با موضوعی که مطرح کردی زیاد پیوند نداشت ؟ اما باید بگم اینها اصلی ترین و بهترین کارهایی هست که باید اول انجام بدهی ، برای مثال اگر تصمیم نهایی رو خودت نگیری فردا ممکنه خانوادت با رفتنت به اروپا مخالفت کنند و تو نیز منفعت خودت رو به گوش دادن به حرف اونها ترجیح بدهی ، درباره اینکه شما با سنت ها و رسومات مسخره شرقی ها و ایرانی ها مخالفی خیلی خوشحالم ، ولی درباره ازدواج با چنین دخترانی غربی باید اینو خودت بدونی که اون دخترها زیاد به مسائل دینی بها نمیدهند و اکثرا خردگرا هستند ، بقول معروف تو باید یا خدا رو انتخاب کنی یا خرما ، در صورتی که با چنین فردی ازدواج کنی و تو نیز همینطور مذهبی باقی بمانی ممکنه دچار مشکل بشی ، من شخصا بی دین هستم و خودم شخصا دوست های غربی زیاد داشتم و میدونم که اونا حتی اگر مسیحی باشند اما اصلا دین واسشون زیاد مهم نیست و مانند مسلمونا زیاد دین گرا نیستند بهرحال بنظرمن هیچ چیز رو بدون انتخاب باقی نگذار یا کاملا اونوری باش یا کاملا اینوری
    راهکار من برای تو اینه که اول درباره مذهب خودتو رشن کن و بعدا وابستگیتو به خانوادت به صفر برسون از هیچ بنی آدمی حرف گوش نکن و خودت هرچی که دلت خواست و درست بود انجام بده راهتو هم ادامه بده و بعد از اینکه این کارهارو کردی اگر به این نتیجه رسیدی که میتونی با دخترای بیدین یا کم اعتقاد زندگی کنی و همچنین به این نتیجه رسیدی که میتونی دور از خانوادت باشی و شاید باید بعضی حرفهاشون رو گوش ندهی خوب برو اروپا (با اینکه بنده شخصا از آمریکا خوشم میاد نه اروپا) اما اگر نتونستی بنظر من بهتره همین ایران بمونی و مثل بچه خوبا بشینی از بابا ننت پیروی کنی و تا آخرش برن برات زن ایرانی با رسومات عربی اسلامی بگیرن و آخرشم بچتو بفرستی حوزه علمیه آخوند بشه مردم رو به سوی راه راست هدایت کنه

    ( این تیکه آخری شوخی بود)

  8. 2 کاربر از پست مفید jdk تشکرکرده اند .

    پسر جوان (جمعه 01 مرداد 95), باران13 (جمعه 01 مرداد 95)

  9. #45
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 اسفند 02 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-24
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پسر جوان نمایش پست ها
    سلام خانم ها Amina و حیاط خلوت و جناب باران 13، سعی کردم پاسخ هر سه بزرگوار با هم در یک پست بیان کنم. خواهش میکنم تا آخر بخونید. از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم. خیلی ممنون از اینکه وقت میزارید و به سوالات من پاسخ میدید.


    فکر کنم منظور من اشتباه برداشت کردید، بخاطر همین با اینکه به طور ضمنی دقیقا حرف های من تایید کردید، احساس کردید من سعی در بیان چیز دیگری دارم.


    حرف من هم دقیقا همین بود که در جامعه غربی این نیاز خیلی راحتر و در سنین پایین تر برآورده می شه و به قول شما پدر و مادر اصلا در این زمینه حتی از فرزندان خود سوال هم نمی کنند چه برسه به اینکه بخوان شب و روز به این مسئله فکر کنند و روح و روان خود و خانواده رو آزار بدند. من هم دقیقا منظورم همین مسئله بود.


    منظور من از واژه "جامعه بشدت جنسی در ایران" چیز دیگری بود. منظورم اینه که از یک طرف بشدت تحریک وجود دارد مانند اینترنت، ماهواره و یا پوشش خود مردم در اجتماع واز طرف دیگر هیچ راه معقول و مناسبی برای تامین این نیاز در جامعه وجود نداره. اصلا بجای کشورهای غربی، دیگر جوامع اسلامی را در نظر بگیرید. مثلا همین کشورهای عربی. در این کشورها معمولا جوانان در سنین پایین ازدواج می کنند و اینگونه در چارچوب دین و شرایط اجتماعیشون به این نیازشون پاسخ میدن. ازدواج در این جوامع خیلی ساده تر و کم هزیته تر از جامعه خودمونه و اصلا این پیچ خم ها رو نداره. بنابراین ببینید ما نه شبیه جوامع غربی هستیم و نه شبیه دیگر جوامع اسلامی. اگر بخوام صادقانه، حرف بزنم اوضاع جامعه ما بشدت جنسی و مسخره است. روی کلمه مسخره تاکید می کنم ودلایلم رو هم بیان می کنم. در چنین جامعه ایی که تعداد بسیار زیادی جوان وجود دارد، از یک طرف همه به شدت در معرض تحریک قرار دارند، و از طرفی دیگر هیچ راه کار مناسبی در اختیار آنان قرار نمی گیرد.


    خوب نتیجه چنین شرایطی چه می شود؟ پسران و دخترانی بشدت ظاهر گرا و ظاهر بین (دقیقا یکی مثل خودم)، وقتی در برخی از خیابان های تهران قدم میزنم احساس میکنم در سالن فشن و مد هستم. یا کمی دقیقتر بگم. من تجربه چند سال زندگی در خوابگاه را هم دارم. دوستانم هم در محدوده سنی 22 تا 30 و به بالا بودند. همگی هم مجرد. به نظرتون اکثر اوقات دانشجویان در خوابگاه ها چگونه سپری می شود؟ اجازه بدید من تجربه شخصی خودم بگم. اکثر صحبت ها، شوخی ها، تفکرها، رفتارها و هزار مسئله دیگر که همگی .واقفید، چه مستقیم چه غیر مستقیم راجع به جنس مخالف است.


    میخواهم باز دقیقتر بگم. اونایی هم که سعی میکنن خودشون حفظ کنند میشند یکی مثل من. یعنی یک جوان 27 ساله سال آخر دکتری، تمام فکر ذهنش نسبت به ازدواج میشه چهره طرف. بی پرده بگم، من به شخصه احساس میکنم کمبود دارم. منظورم اینه که بهترین سال های زندگیم در حال سپری شدن هستند ولی من حتی نمیتونم یک تجربه کوچک عاشقانه داشته باشم. چون جامعون نه مثل جامعه اروپپاییه، نه مثل دیگر جوامع اسلامی. واقعا وقتی به حال خودمون نگاه میکنم بازم میگم، واقعا حال مسخره ایی داریم.


    حالا از شما میپرسم، آیا واقعا اونجا هم اینطوریه؟ یعنی عدم تامین این نیاز باعث اینجور رفتارا شده؟ واقعیتش من فکر نمیکنم جوانانشون (مخصوصا پسرا) صبح با این فکر از خواب بلند شن و شب با این فکر دوباره بخوابن. این مسئله دقیقا مخصوص ایرانه. در واقع اگر بخواهیم اسمی روی این وضعیت بزاریم به نظرم میشه گفت "جامعه ایی که بشدت بصورت پنهان جنسی است".


    اما این وسط چه بلای سر ادمی مثل من میاد؟ من که با خودم تعارف ندارم پس بزارید خیلی صریح تر با شما حرف بزنم.


    من کمبود دارم. من عقده روحی دارم. من دلم یه عشق نوجوونی با ویژگی های خاص خودش میخواد. یعنی یه عشق پرحرارت و بی مسولیت با یه دختر بلوند چشم آبی میخوام (میدونم خیلیا با خوندن این جمله یا بهم میخندن یا به حالم تاسف میخورن). دوست دارم یکی سوپرایز کنم اونم منو سوپرایز کنه. دوست دارم با هم دعوا کنیم بعد من برم منت کشی اونم واسم ناز کنه. در این زمینه هم بشدت ذهن فانتزی من فعاله و اگه یه لحظه بهش اجازه بدم پرنده خیالم هر جایی ممکنه بره. اما این تمام مسئله نیست. به قول آقای باران 13، مردم جامعه ما بخاطر کلی تحریم و مشکلات اقتصادی دیگه در معرض انواع کمبودهای دیگه هم قرار دارند. دوباره خودم مثال میزنم. وقتی روند زندگیم از کودکی تا الان مرور میکنم، میبینم من تا حالا نتونستم یه تفریح درست حسابی بکنم، یه سفر درست حسابی برم، در وجودم کلی استعداد داشتم که هیچ کدومشون نتوستم شکوفا کنم، کلی علاقه به انواع فعالیت های هنری داشتم که به هیچ کدومشون نتونستم بپردازم. یه بخش عمده این کمبودها به دهه شصتی بودنم برمیگرده. یعنی همیشه باید با کلی آدم دیگه برای کوچکترین نیازهاتم رقابت میکردم. بخش دیگشم به شرایط اقتصادی خانوادم برمیگشت. ببینید، در محیطی با این همه امکانات محدود و مشکلات بسیار، من برای اینکه بتونم حداقل در زمینه علمی همچنان موفقیت الان خودم حفظ بکنم، باید همچنان از تفریح، از زندگیم، از کار و از همه چیم بزنم تا فقط بتونم یه قسمت زندگیم نگه دارم. خوب به نظر شما یه همچین آدمی با این همه کمبود چقدر میتونه در برابر مشکلات زندگی متاهلی از خودش صبر و بردباری نشون بده. بزارید این مسئله رو هم راجع به خودم توضیح بدم.


    فرض کنید من کلا این فاز احساسی که دوست دارم تجربه کنم بزارم کنار. معیارهامم تعدیل کنم تا بتونم به یکی از گزینه های اطراف خودم کشش پیدا کنم که قادر باشم وارد فرآیند خواستگاری، مهریه، عروسی و... بشم. حاصل چنین فرآیندی چی میشه؟ میشه آدمی مثل من به اینصورت که من خودم رو مسول صد در صد تامین نیازهای اقتصادی، معیشیتی و تحصیلی خانمم میبینم. یعنی اینکه حتی اگر خانمم هم بخواد کار کنه، نه تنها مانع ایشون نمیشم، بلکه تمام حقوق ایشون متعلق به خودش میدونم و انتظار ندارم که اون برای زندگی خرج کنه. در مقابل هم من از ایشون انتظار دارم نیازهای منو برآورده کنن و برای من فرزند(انی) به دنیا بیاورند و از آنها نگه داری کنند. اما چنین شخصی هرگز نخواهد توانست مالک قلب من بشه و من خودم رو هم مالک قلب ایشون نمیدونم. چونکه ما از همون اول هم ما برای همه چی شرایط و قیمت تعیین کردیم. اما مسئله به این سادگی ها هم نیست. در زندگی کلی مشکلات و گرفتاری ممکنه پیش بیاد که فقط صبر، عشق و علاقه دو طرف میتونه به اونا کمک کنه که از پس اون مشکلات بر بیان. تازه وقتی بچه ایی هم به این زندگی پا میزاره این مشکلات، گرفتاری ها و ناخوشی ها برای زن و شوهر چندین برایر میشه. حالا عکس العمل آدمی که در جامعه ایی با انواع کمبودها و محدودیت ها رشد کرده و با اونا وارد زندگی مشترک شده، چی میتونه باشه؟ این آدم شروع میکنه به فکر کردن، فکر کردن به اینکه دوران کودکیش یه جهنم بوده، دوران جوونیش هیچوقت امکاناتی نداشته که بتونه تفریح کنه، سفر بره، ورزش کنه، کار کنه، استعداداش شکوفا کنه و در نهایت عشق تجربه کنه. منظورم یه عشق بی شرط و بی دردسره. حالا هم که وارد زندگی شده، از یه طرف زیر بار کلی هزینه و مهریه رفته، و از طرف دیگه باید نق بشنوه، گریه بچه تحمل کنه، با بی پولی و مشکلات بسازه و همش حسرت نداشته های گذشتش بخوره. این حرفایی که دارم میزنم برای هم پسر و هم دختر میتونه اتفاق بیافته. هر کسی با توجه به جنسیتش حرفای منو میتونه برای خودش تفسیر کنه. نتیجه اینکه با خودش میگه اگه الان، همین لحظه، تمام همین زندگی مشترکمو از دست بدم، چی ازم کم میشه؟؟؟ حداقلش با جدا شدنش میتونه به همون زندگی بی دغدغه مجردیش برگرده.


    منم الان دقیقا مشکلم همینه. اگه بخوام با این کمبودها وارد زندگی مشترک بشم، اونم با پروسه طولانی و سختی که برای ازدواج در ایران وجود داره، میدونم که در زندگی کم میارم. میدونم که اگه پس فردا خانمم از چیزی ناراحت باشه و یا بخواد غر بزنه و یا ایراد بگیره، من گوش شنوایی برای او نخواهم داشت. چون فقط فقط خودم مسول معیشیت اون میدونم و نه احساساتش و عواطفش که همه میدونیم چقدر این مسئله برا خانما مهمه. بخاطر همین میگم ای کاش حداقل برای یک مدت کوتاه هم که شده به این نیازم پاسخ میدادم، تا پس فردا بتونم زیر بار مهریه، خرج عروسی و مشکلات بعدی زندگی برم. که مدام حسرت گدشته رو نخورم و اینطوری حداقل پیش خودم نمیگم که اگه همین الان تمام زندگی مشترکمو ازم بگیرن بازم چیزی از دست ندادم.


    جناب باران 13، خیلی ممنون از بیان شیوا و نظر جامع شما. من هم به این واقعیاتی که شما فرمودید واقفم. ولی با توجه نکات بالا، مشکل من چیز دیگریست (علاوه بر مسائلی که در پستهای قبل بهشون اشاره شد). واقعیتش اینه که با تمام صحبت های منطقی شما، برای جلوگیری از آسیب های بعدی که در زندگی مشترک ممکنه به من وارد بشه، هنوزم احساس میکنم باید چنین تجربه ایی داشته باشم. حتی با اذعان به اینکه در تناقض با برخی از اعتقاداتم است.

    میشه شما به من بگید فصل نه سریال فرندز دقیقا به چه موضوعی میپردازه که ببینم اگه خوشم میاد بعد تهیه کنم.

    بازم از اینکه به من لطف کردید و نظرتون بیان کردید یک دنیا سپاسگزاری میکنم دوست عزیز.
    سلام دوباره
    پسر جوان عزیز این پست شما رو خوندم و ای کاش میشد با صدای بلند و شیوا برای همه مردم ایران خونده بشه لااقل به عنوان یک دیدگاه از جوانان این مرز و بوم مثلا متمدن.
    من با کلیت حرفای شما موافق هستم. درسته که همه این کمبودها از در و دیوار این جامعه داره به سر و روی جوانان ما میباره اما مهم اینه که حالا چی؟ ما میتونیم برای خودمون به جای شکایت چی کار کنیم؟ چیزی که شما دنبالش هستید. ببینید خیلی واضح باید با خودتون کنار بیاین و اعتقاداتتون رو با چیزی که فکر میکنین درسته همسو کنین. خیلی خوبه که لااقل شما میدونین در صورت عدم پاسخ به این نیاز فعلیتون بعدا مسئولیت پذیری رابطه یعنی پاسخ به نیازهای عاطفی همسرتون رو ندارین!! اینو باید دید که شما از کجا بدست اوردید و اگر صحیح هست، صد در صد فکری به حال نیاز فعلیتون کنین چون قرار نیست به خاطر الان یک اینده طولانی تر خراب بشه. پس خواهشا اول ببینید ایا این حرفتون درسته و بهش اطمینان دارید؟! شما به نظر فرد مسئولیت پذیری میاین و از نظر شخص من بعیده بعدا در زمینه احساسی کم بذارین اگر و تنها اگر کشش لازم و علاقه وجود داشته باشه و اینکه حس میکنین بعدا توانش رو ندارین بیشتر شاید یک نوع ترس از وجود این فانتزی های عاشقانه الانتون باشه.
    یک مورد رو هم بگم که شاید به یک قشر از دختران فعلی ما اصلا توجهی نمیکنین! نه شما بلکه اکثر پسرها و خب دلیلش هم طبیعیه که تعداد بسیار کم از این دختر خانم هاست. چرا فکر میکنین اگر دختری کار میکنه حقوقش برای خودش هست؟! (شاید الان با حجمه ای از انتقادها روبه رو بشم!)مگه چه فرقی بین شما و همسرتون میتونه باشه؟! اون هم با این همه مشکل اقتصادی فعلی! به قول خودتون یک عمر از بچگی تا حالا کمبودهایی رو تحمل کردین تا از یک جنبه علمی پیشرفت کنین، چرا باید حالا که پیشرفت کردید و میتونین سطح زندگی بهتر از بقیه داشته باشید، دوباره با این افکار خودتونو از رفاه مالی و به دنبالش تفریح و پس از اون یک رابطه صمیمی محروم کنین!! من کاملا با این طرز فکر اقایون مخالفم که چرا فکر میکنن کل مسئولیت معیشت با اونهاست و حالا علاوه بر اون مسئولیت حفظ احساسات رابطه رو هم دارند! هر دو نفر در همه چیز مشترکند. نمیگم نصف نصف چون شاید خانم یا اقا حقوقش کمتر باشه. هرکس به اندازه سهم خودش در همه چیز چه احساس و چه معیشت. این طرز فکر هنوز در کشور ما جانیفتاده و متاسفانه بسیاری از پسران ما حتی حالت سوء استفاده دارند نسبت به این دیدگاه ولی به نظر من بسته به درک افراد قابل اعمال هست. ببینید شما فرهنگ جاافتاده در ایران را قبول ندارید. خب تلاش کنین فردی رو پیدا کنین که مثل شما باشه. اون هم قبول نداشته باشه و بعد تا حد ممکن از زیر این سنت ها شانه خالی کنین! کار نشدنی نیست اما شاید سخت باشه!
    به نظر من بگردید و بیشتر از دختر موبور به این دقت کنین که دختری را با گرایش های فرهنگیتون پیدا کنین. چون دختر هستم بهتره خودم اعتراف کنم که فقط مطمئن بشین که روی حرفاش هست و فقط حرفی رو به خاطر اینکه بگه روشن فکر هست بیان نکنه. اگر چنین دختری پیدا کردید میتونه مالک قلب شما بشه و اون طور میتونین جلوی خیلی از سخت ها برای هم واسین. در این صورت اون عاشقانه های فانتزیتون با همین فرد پیش میره. هرچند اگه موبور نباشه همیشه فکر میکنین که چی شد و این شخص اینقدر براتون عزیز شد!

    نمیدونم چه قدر تونستم منظورم رو برسونم همه حرفم اینه که دارین بی دلیل میگین چنین ادمی نیست و پس زیبایی شخصیت کم هست و نمیشه به کسی دل بست و
    ضمنا بور هم که ابدا پیدا نمیشه و خلاصه این لوپ ادامه پیدا کرده تا اینقدر ازارتون بده. خلاصه اینکه 1- باهاتون موافقم 2- بگردین و دختری که فرهنگی در واقعیت و عمل مثل شماست رو پیدا کنین. مطمئن باشین شیفتش میشین. میدونم الان میگین کم هست ولی من میگم کم هست ولی هست!3- روی زیبا بودن کیستون که تا حد ممکن به دل شما بشینه و براتون جذاب باشه پافشاری کنین. 4- لطفا الویت معیار 2 را بالا ببرین و الویت زیبایی رو کمتر کنین یعنی به قول یکی از دوستان که بهتون گفتند، زیبایی رو محدود به بور بودن نکنین.
    این چهار مورد من باب اشنایی برای ازدواج بود. اما اگر نمیخواین
    تنها راه پیش روی شما دوستی میشه. کسی نمیتونه تکلیف تعیین کنه که دوستی درسته یا خیر. اگر فکر میکنین درسته لطفا یک بار خودتون رو در معرض این عاشقانه هایی که میگین قرار بدین. با تجربه این مورد میفهمین که بله خیلی شیرین هست و پر هیجان ولی چیزهای دیگه ای برای یک عمر زندگی کردن نیاز هست. فقط اگه این راهکار رو انتخاب کردین مطمئن بشین که اسیبی نبینین و نزنین.
    ضمنا به نظرم برای گسترش دامنه ارتباطاتتون، میتونین از این اکیپ های گردشگری هم استفاده کنین. هم به دور از محل کارتون هست که مشکل ساز نشه و هم اصولا پر هست از جوون هایی که دغدغه های مشابه شما زیاد دارند. البته هر اکیپی یک شیوه اخلاقی داره بهتر هست قبل از جوین شدن به اونها باهاشون اشنا بشین و مطمئن بشین ادم های تحصیل کرده و مشابه با خودتون اونجا عضو باشند.
    کمتر در روابطتتون سخت بگیرین. دوران، دوران سی- چهل سال پیشی که ما شنیدیم یا حتی زمانه بچگی هامون نیست که فکر کنین با وارد شدن به یک رابطه باید مسئولیت خیلی چیزها رو بپذیرید. این زمان دخترها هم درک خوبی دارند و اگر با شما در رابطه ای هم قدم شده یعنی خودش هم خواسته. هرچند که برخی اوقات دخترها از شرایط حاکم بر فرهنگ استفاده میکنند و شرایط رو به نحوی که میخوان تفسیر میکنند اما واقعیت اینه که در بیش از 90 درصد رابطه ها به هر منظوری، دختر هم به اندازه شما مسئول، اگاه و وظیفه مند هست پس لازم نیست برای یک رابطه ساده خیلی هم خودتون رو اذیت کنین. اصلا نمیگم که ضربه به هم بزنید ولی میگم اگر تصمیم گرفتین به هردلیل رابطه ای را تجربه کنین اینقدر نگران نباشین که ایا اون فکر میکنه شما با شخصیتین یا خیر؟ نکنه فکر کنه رابطه جدی هست؟ نکنه پدرش اجازه نده؟ و ....شما وظیفه خودتون رو درست انجام بدین و این کافی هست. شما صادقانه از اول همه چیز رو بگین و این افراد هستند که خودشون نشون میدهند جدای از بور بودن (به شوخی ;)) یا نبودنشون اجازه، قابلیت یا میل به مالک شدن قلب شما رو دارند یا خیر!
    خیلی با عجله نوشتم و امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسنم
    ضمنا عذرواهی میکنم پیامو سایر دوستان رو ریپلای کردم. موضوع قبلی تقریبا جواب داده شده بود
    موفق باشید

  10. 3 کاربر از پست مفید Mahaneh تشکرکرده اند .

    Amina (پنجشنبه 31 تیر 95), پسر جوان (جمعه 01 مرداد 95), هلیاجون (پنجشنبه 31 تیر 95)

  11. #46
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 دی 95 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-21
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,480
    سطح
    30
    Points: 2,480, Level: 30
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    111

    تشکرشده 224 در 94 پست

    Rep Power
    31
    Array
    می بینم که تاپیک تبدیل شده به جولان و حمله به فرهنگ و سنن ایرانی.

    ما ایرانی هستیم و خواه ناخواه با همین سنتها بزرگ شدیم، اصالت این سنن رو زیر سوال نبرید، اگه کسی به هر دلیلی درایت و تدبیر لازم برای مواجهه با بعضی شرایط رو نداره اصلا و ابدا دلیل نمیشه که اینطوری فرهنگ یک جامعه رو زیر سوال ببره.


    جمله بالا رو به صورت کلی به همه کاربران گفتم.

    اما آقای پسر جوان، شما اینجا با پستهای طولانی که میذارید به اون شناخت لازم نمی رسید. شما ذهن تحلیلگری دارید و بخشی از این قدرت ذهن شما به خاطر تحصیلات شماست اما این دلیل نمیشه که اینقدر همه چیز رو زیر فرمول و رادیکال برد و بررسی کرد.

    پیدا کردن فرد ایده آل شما از نظر چهره کار ناشدنی نیست و کسی هم شما رو از رسیدن به ایده آلتون منع نکرده، اما من فکر نمیکنم که شما اون انعطاف لازم رو داشته باشید. ازدواج با فرد غیر ایرانی بالاخره انعطاف بالایی میخواد در پذیرش خیلی از تفاوتها.

  12. 2 کاربر از پست مفید مهرآیین تشکرکرده اند .

    بارن (جمعه 01 مرداد 95), شیدا. (جمعه 01 مرداد 95)

  13. #47
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 99 [ 06:37]
    تاریخ عضویت
    1395-4-10
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    76

    تشکرشده 16 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان عزیز، به خاطر پست های طولانیم عذرخواهی میکنم. چشم، از این به بعد سعی می کنم مختصر مفید بنویسم.


    سلام جناب jdk، خیلی ممنون از نظرتون. در پاسخ باید بگم که رفع کردن تضادهای فکری مخصوصا در زمینه مذهب به این سادگی ها هم که به نظر میاد نیست. خیلی جاها آدم مجبوره بابتش هزینه بده که من به شخصه یه مدت به شدت دنبالش بودم. اما الان دیگه نمی تونم به شدت سابق اینکارو بکنم چون زندگیم مختل مبشه. اما در خصوص ازدواج کاملا درست می فرمایید. این مسئله ایی نیست که بشه از کنارش گذشت.


    سلام دوباره خانم Mahaneh،واقعا از لطف شما تشکر میکنم. جوابهای دقیق و موشکافانه شما به من خیلی کمک میکنه. واقعیتش در خصوص این پستتون یکم گیج شدم اما جزییاتی که فرمودید متوجه شدم. نوع تفکری که در خصوص تقسیم وظایف دارید خیلی برای من جالب بود. اما به نظر من تعداد همچین آدمایی خوشبختانه رو به افزایشه.


    سلام خانم مهرآیین، باید خدمتتون عرض کنم که ما جوانان ایرانی بیشترین حق رو نسبت به انتقاد به این فرهنگ داریم. چون تمام سود و زیان این فرهنگ متوجه ماست. این وظیفه اجتماعی ماست که اگر نقطه ضعفی وجود داره گوشزد کنیم و در صدد رفعش باشیم. وگرنه باید به نسل آیندمون جواب پس بدیم. این همه جوان مجرد و این همه ازدواج های شکست خورده به نوعی میتونه محصول همین فرهنگ باشه. آیا به اونا هم میشه گفت بهتره خودتون با همین فرهنگ سازگار کنید و حتی نباید انتقاد هم بکنید؟ اول آخر دودش به چشم خودمون میره.
    ویرایش توسط پسر جوان : جمعه 01 مرداد 95 در ساعت 00:21

  14. #48
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پسر جوان نمایش پست ها



    منظور من از واژه "جامعه بشدت جنسی در ایران" چیز دیگری بود. منظورم اینه که از یک طرف بشدت تحریک وجود دارد مانند اینترنت، ماهواره و یا پوشش خود مردم در اجتماع واز طرف دیگر هیچ راه معقول و مناسبی برای تامین این نیاز در جامعه وجود نداره. اصلا بجای کشورهای غربی، دیگر جوامع اسلامی را در نظر بگیرید. مثلا همین کشورهای عربی. در این کشورها معمولا جوانان در سنین پایین ازدواج می کنند و اینگونه در چارچوب دین و شرایط اجتماعیشون به این نیازشون پاسخ میدن. ازدواج در این جوامع خیلی ساده تر و کم هزیته تر از جامعه خودمونه و اصلا این پیچ خم ها رو نداره.

    منبع؟ کجا؟ کی گفته؟

    بنابراین ببینید ما نه شبیه جوامع غربی هستیم و نه شبیه دیگر جوامع اسلامی. اگر بخوام صادقانه، حرف بزنم اوضاع جامعه ما بشدت جنسی و مسخره است. روی کلمه مسخره تاکید می کنم ودلایلم رو هم بیان می کنم. در چنین جامعه ایی که تعداد بسیار زیادی جوان وجود دارد، از یک طرف همه به شدت در معرض تحریک قرار دارند، و از طرفی دیگر هیچ راه کار مناسبی در اختیار آنان قرار نمی گیرد.

    خوب نتیجه چنین شرایطی چه می شود؟ پسران و دخترانی بشدت ظاهر گرا و ظاهر بین (دقیقا یکی مثل خودم)، وقتی در برخی از خیابان های تهران قدم میزنم احساس میکنم در سالن فشن و مد هستم. یا کمی دقیقتر بگم. من تجربه چند سال زندگی در خوابگاه را هم دارم. دوستانم هم در محدوده سنی 22 تا 30 و به بالا بودند. همگی هم مجرد. به نظرتون اکثر اوقات دانشجویان در خوابگاه ها چگونه سپری می شود؟ اجازه بدید من تجربه شخصی خودم بگم. اکثر صحبت ها، شوخی ها، تفکرها، رفتارها و هزار مسئله دیگر که همگی .واقفید، چه مستقیم چه غیر مستقیم راجع به جنس مخالف است.


    میخواهم باز دقیقتر بگم. اونایی هم که سعی میکنن خودشون حفظ کنند میشند یکی مثل من. یعنی یک جوان 27 ساله سال آخر دکتری، تمام فکر ذهنش نسبت به ازدواج میشه چهره طرف. بی پرده بگم، من به شخصه احساس میکنم کمبود دارم. منظورم اینه که بهترین سال های زندگیم در حال سپری شدن هستند ولی من حتی نمیتونم یک تجربه کوچک عاشقانه داشته باشم. چون جامعون نه مثل جامعه اروپپاییه، نه مثل دیگر جوامع اسلامی. واقعا وقتی به حال خودمون نگاه میکنم بازم میگم، واقعا حال مسخره ایی داریم.


    حالا از شما میپرسم، آیا واقعا اونجا هم اینطوریه؟ یعنی عدم تامین این نیاز باعث اینجور رفتارا شده؟ واقعیتش من فکر نمیکنم جوانانشون (مخصوصا پسرا) صبح با این فکر از خواب بلند شن و شب با این فکر دوباره بخوابن. این مسئله دقیقا مخصوص ایرانه. در واقع اگر بخواهیم اسمی روی این وضعیت بزاریم به نظرم میشه گفت "جامعه ایی که بشدت بصورت پنهان جنسی است".


    اما این وسط چه بلای سر ادمی مثل من میاد؟ من که با خودم تعارف ندارم پس بزارید خیلی صریح تر با شما حرف بزنم.


    من کمبود دارم. من عقده روحی دارم. من دلم یه عشق نوجوونی با ویژگی های خاص خودش میخواد. یعنی یه عشق پرحرارت و بی مسولیت با یه دختر بلوند چشم آبی میخوام (میدونم خیلیا با خوندن این جمله یا بهم میخندن یا به حالم تاسف میخورن). دوست دارم یکی سوپرایز کنم اونم منو سوپرایز کنه. دوست دارم با هم دعوا کنیم بعد من برم منت کشی اونم واسم ناز کنه. در این زمینه هم بشدت ذهن فانتزی من فعاله و اگه یه لحظه بهش اجازه بدم پرنده خیالم هر جایی ممکنه بره. اما این تمام مسئله نیست. به قول آقای باران 13، مردم جامعه ما بخاطر کلی تحریم و مشکلات اقتصادی دیگه در معرض انواع کمبودهای دیگه هم قرار دارند. دوباره خودم مثال میزنم. وقتی روند زندگیم از کودکی تا الان مرور میکنم، میبینم من تا حالا نتونستم یه تفریح درست حسابی بکنم، یه سفر درست حسابی برم، در وجودم کلی استعداد داشتم که هیچ کدومشون نتوستم شکوفا کنم، کلی علاقه به انواع فعالیت های هنری داشتم که به هیچ کدومشون نتونستم بپردازم. یه بخش عمده این کمبودها به دهه شصتی بودنم برمیگرده. یعنی همیشه باید با کلی آدم دیگه برای کوچکترین نیازهاتم رقابت میکردم. بخش دیگشم به شرایط اقتصادی خانوادم برمیگشت. ببینید، در محیطی با این همه امکانات محدود و مشکلات بسیار، من برای اینکه بتونم حداقل در زمینه علمی همچنان موفقیت الان خودم حفظ بکنم، باید همچنان از تفریح، از زندگیم، از کار و از همه چیم بزنم تا فقط بتونم یه قسمت زندگیم نگه دارم. خوب به نظر شما یه همچین آدمی با این همه کمبود چقدر میتونه در برابر مشکلات زندگی متاهلی از خودش صبر و بردباری نشون بده. بزارید این مسئله رو هم راجع به خودم توضیح بدم.


    فرض کنید من کلا این فاز احساسی که دوست دارم تجربه کنم بزارم کنار. معیارهامم تعدیل کنم تا بتونم به یکی از گزینه های اطراف خودم کشش پیدا کنم که قادر باشم وارد فرآیند خواستگاری، مهریه، عروسی و... بشم. حاصل چنین فرآیندی چی میشه؟ میشه آدمی مثل من به اینصورت که من خودم رو مسول صد در صد تامین نیازهای اقتصادی، معیشیتی و تحصیلی خانمم میبینم. یعنی اینکه حتی اگر خانمم هم بخواد کار کنه، نه تنها مانع ایشون نمیشم، بلکه تمام حقوق ایشون متعلق به خودش میدونم و انتظار ندارم که اون برای زندگی خرج کنه. در مقابل هم من از ایشون انتظار دارم نیازهای منو برآورده کنن و برای من فرزند(انی) به دنیا بیاورند و از آنها نگه داری کنند. اما چنین شخصی هرگز نخواهد توانست مالک قلب من بشه و من خودم رو هم مالک قلب ایشون نمیدونم. چونکه ما از همون اول هم ما برای همه چی شرایط و قیمت تعیین کردیم.
    ازدواج در همه جای دنیا یک قرارداد هست با یک سری شرایط و تعهدات. مختص ایران نیست.

    اما مسئله به این سادگی ها هم نیست. در زندگی کلی مشکلات و گرفتاری ممکنه پیش بیاد که فقط صبر، عشق و علاقه دو طرف میتونه به اونا کمک کنه که از پس اون مشکلات بر بیان. تازه وقتی بچه ایی هم به این زندگی پا میزاره این مشکلات، گرفتاری ها و ناخوشی ها برای زن و شوهر چندین برایر میشه. حالا عکس العمل آدمی که در جامعه ایی با انواع کمبودها و محدودیت ها رشد کرده و با اونا وارد زندگی مشترک شده، چی میتونه باشه؟ این آدم شروع میکنه به فکر کردن، فکر کردن به اینکه دوران کودکیش یه جهنم بوده، دوران جوونیش هیچوقت امکاناتی نداشته که بتونه تفریح کنه، سفر بره، ورزش کنه، کار کنه، استعداداش شکوفا کنه و در نهایت عشق تجربه کنه. منظورم یه عشق بی شرط و بی دردسره. حالا هم که وارد زندگی شده، از یه طرف زیر بار کلی هزینه و مهریه رفته، و از طرف دیگه باید نق بشنوه، گریه بچه تحمل کنه، با بی پولی و مشکلات بسازه و همش حسرت نداشته های گذشتش بخوره. این حرفایی که دارم میزنم برای هم پسر و هم دختر میتونه اتفاق بیافته. هر کسی با توجه به جنسیتش حرفای منو میتونه برای خودش تفسیر کنه. نتیجه اینکه با خودش میگه اگه الان، همین لحظه، تمام همین زندگی مشترکمو از دست بدم، چی ازم کم میشه؟؟؟ حداقلش با جدا شدنش میتونه به همون زندگی بی دغدغه مجردیش برگرده.


    منم الان دقیقا مشکلم همینه. اگه بخوام با این کمبودها وارد زندگی مشترک بشم، اونم با پروسه طولانی و سختی که برای ازدواج در ایران وجود داره، میدونم که در زندگی کم میارم. میدونم که اگه پس فردا خانمم از چیزی ناراحت باشه و یا بخواد غر بزنه و یا ایراد بگیره، من گوش شنوایی برای او نخواهم داشت. چون فقط فقط خودم مسول معیشیت اون میدونم و نه احساساتش و عواطفش که همه میدونیم چقدر این مسئله برا خانما مهمه. بخاطر همین میگم ای کاش حداقل برای یک مدت کوتاه هم که شده به این نیازم پاسخ میدادم، تا پس فردا بتونم زیر بار مهریه، خرج عروسی و مشکلات بعدی زندگی برم. که مدام حسرت گدشته رو نخورم و اینطوری حداقل پیش خودم نمیگم که اگه همین الان تمام زندگی مشترکمو ازم بگیرن بازم چیزی از دست ندادم.


    جناب باران 13، خیلی ممنون از بیان شیوا و نظر جامع شما. من هم به این واقعیاتی که شما فرمودید واقفم. ولی با توجه نکات بالا، مشکل من چیز دیگریست (علاوه بر مسائلی که در پستهای قبل بهشون اشاره شد). واقعیتش اینه که با تمام صحبت های منطقی شما، برای جلوگیری از آسیب های بعدی که در زندگی مشترک ممکنه به من وارد بشه، هنوزم احساس میکنم باید چنین تجربه ایی داشته باشم. حتی با اذعان به اینکه در تناقض با برخی از اعتقاداتم است.

    میشه شما به من بگید فصل نه سریال فرندز دقیقا به چه موضوعی میپردازه که ببینم اگه خوشم میاد بعد تهیه کنم.

    بازم از اینکه به من لطف کردید و نظرتون بیان کردید یک دنیا سپاسگزاری میکنم دوست عزیز.
    شما دلتون یک زندگی رمانتیک بی مسئولیت و عاشقانه و فانتزی و ... می خواد که فقط توی سریالها و کتابهای نوجوانان یافت می شود ... همون چیزی که یکی از دوستان اوایل تاپیکتون به خوبی متوجه شدند و اشاره کردند.

    این چیزی که شما دنبالشی در زندگی حقیقی وجود نداره.

    به نظر من برخلاف تفکر خودتون که می گید اگه بخوام موقعیت علمیم را حفظ کنم باید از کار و زندگی و تفریح و ... بزنم
    بهتره شما دیگه از زندگی یک بعدی علمی خارج بشید و یه مقدار وارد زندگی حقیقی بشید شاید نگرشتون به زندگی و سپس زندگی مشترک تعدیل بشه.

    همون جوامع غربی که روابط بی مسئولیتشون دلتون را برده !
    از هجده سالگی مسئول تامین زندگی خودشون هستند و به بهانه درس خوندن تا سی سالگی توی خونه ی بابا نمی مونن و پول توجیبی نمی گیرن !!
    هزینه تفریح و سفرشون را هم خودشون تامین می کنند و ......

    به شدت همه چیز را سیاه و سفید می بینید

    یک تکه از یک پازل ( ازدواج در جوامع دیگه) را برداشتید و به زور می خواهید توی پازل بزرگ زندگی ایرانی جاش بدین و انتقاد می کنید که چرا جا نمی شه !!

    از مسئولیت هراس دارید

    همه را مسئول مشکلات زندگیتون می دونید غیر از خودتون؟!
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  15. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Amina (جمعه 01 مرداد 95), پسر جوان (جمعه 01 مرداد 95), بارن (جمعه 01 مرداد 95), باران13 (جمعه 01 مرداد 95)

  16. #49
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    حرف های شیدا خانم رو باید طلا بگیرید آقای پسر جوان. شما تصور می کنید که زندگی خارجی ها مثل فیلم هاشونه در حالی که از ما ایرانی ها خیلی منطقی تر و محاسبه گرتر هستند. اون فیلم ها و سریال ها اسمشون روشه. داستان هستند و برای سرگرمی ساخته شدند و با زندگی واقعی فاصله ی کیلومتری دارند.

    شما اگر واقعا می خواین ازدواج کنید باید خودتون رو در معرض آشنایی با خانم ها قرار بدین. باید سعی کنید تعاملاتتون رو گسترش بدین. از این طریق چم و خم کار دستتون میاد و معیارهاتون هم واقعی تر می شه. سلیقه ی رومانتیک تون هم رشد می کنه و گسترده تر می شه.


    این رو هم بگم که این امکان وجود داره که این تمرکز بیش از حد شما روی بلوند و چشم آبی بودن خانم نمایش فرار از واقعیت باشه. چون به این طریق نیازی هم نیست که خانم های دوربرتون رو چه برای ازدواج و چه برای دوستی در نظر داشته باشین.


    در مورد جوابتون هم باید بگم که اشتباه می کنید. اولا ازدواج در تمام جوامع عربی و شرقی که من به شخصه باهاشون آشنایی دارم بسیار تجملی و هزینه بره. از هند تا افغانستان و از لبنان تا عربستان. سن ازدواج هم بیشتر از هر چیزی مرتبط با سطح تحصیلات و پیشرفت فرهنگی جامعه است.

    تصور شما از غربی ها اینه که به فکر فشن و مد نیستند؟ یا فکرشون دنبال مسائل جنسی نیست؟ این فشن ایران فکر می کنید از کجا میاد؟ اینا اقتضائات سنی جوانانه و اتفاقا این مسائل در کشور ما کمتره. این رو به عنوان کسی از که از نزدیک با هر دو تا فضا آشنا بودم می گم. البته منکر مشکلات جوانان در ایران نیستم ولی همون طوری که شیدا خانم گفتند کلا جوان های ایرانی زندگی بی مسئولیتی رو سپری می کنند و تا سال ها حتی بعد از ازدواج بارشون به دوش خانواده هاشونه و اوضاعشون اون طوری هم که تعریف می کنند خراب نیست. الان هم که در مورد مسائل جنسی کلا فضا تغییر کرده و دختر و پسر بسیار آزادتر از سابق هستند.
    ویرایش توسط Amina : جمعه 01 مرداد 95 در ساعت 01:33

  17. 3 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    پسر جوان (جمعه 01 مرداد 95), بارن (جمعه 01 مرداد 95), شیدا. (شنبه 02 مرداد 95)

  18. #50
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    من جسته گریخته صحبت های شما و دوستان رو خوندم.

    برداشت من تا اینجا از شخصیت شما اینه که کلا تو یه سری کاغذ گیر کردین.
    کاغذهایی که بخشیش درس هست، بخش دیگه ای ش هم رمان و بخش دیگه ای ش هم احتمالا رساله!!

    ظاهرا چیزی که برداشت میشه اینه که شما اصلا تجربه زندگی عادی رو هم ندارید. جسارت نشه ولی انگار شما ساکن کتابخونه بودید تا حالا و نه دنیای واقعی.
    یه سری چیزها رو در قالب برداشتتون از جامعه و آینده شغلی و ... میگید که اصلا نمود خارجی نداره.

    البته خودتون هم مدام ذکر میکنید که تضاد وجود داره و به این مرحله رسیدین که متوجه بشین شرایط عادی نیست.

    به نظر من که کلا یه مدت از فکر ازدواج بیاید بیرون.
    روی روابطتون کار کنید. روابط اجتماعی، ظاهرا هراس حضور در اجتماع دارید و تحلیل تون هم اینه که آینده شغلی تون (هیئت علمی) به خطر میافته. که 100% این تحلیل تون اشتباهه.
    سعی کنید مطالعه عملی کنید. چه تو رشته تخصصی تون. چه تو سایر جنبه ها. یعنی چی؟ یعنی قالب کتاب رو بشکنید و تجربه کنید. با پوست و گوشت و خونتون. با حس تون. از قفس ذهنتون خارج بشید.
    من منظورم این نیست که روابط آزادی با حانم ها تجریه کنید و ... مطلقا موافق این مساله نیستم ولی سعی کنید ربات نباشید.

    خوب حرف زدن، خوب نوشتن، حتی خوب مقاله های علمی چاپ کردن کار سختی نیست درسته که هر کس چنین مهارت هایی رو نداره اما دنیای واقعی با دنیای کلمات و مقاله ها و داستان ها فاصله داره. خودتون و توانایی هاتون رو به چالش بکشید.

  19. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    پسر جوان (جمعه 01 مرداد 95), باران13 (جمعه 01 مرداد 95), شیدا. (شنبه 02 مرداد 95)


 
صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.