به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 37
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 96 [ 01:27]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    716
    سطح
    14
    Points: 716, Level: 14
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 29 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانوم نارنين عزيز بله نوشتم پر از اخساس منفي ان ونميتونم و نميخوام ارتباط برقرار كنم ولي موضوع كه تاپيك دادم اينه كه چطور بتونم اين بديها رو فراموش كنم و باهاشون ارتباط برقرار كنم و از دوستان كمك خواستم جهت از بين بردن اين حس من و راهنمايي كردن حتي الان هم واقعا از روبرو شدن باهاشون تمام وجودم ميلرزه اينجا اينقدي فرصت نيست كه ادم بتونه همه اون چيزها كه ذهنش و ازار ميدن رو بنويسه اين احساس من و ازار ميده و براي اين كمك خواستم دوست عزيز اخيش عزيز ممنون از راهنماييت من به پرستار فكر كردم چند تا دليل براي نگرفتنش دارم يكي اينكه همسرم چون تو اين شهر همش تو خونه اس با اينكه پرستار همش تو خونه باشه راحت نيست از طرفي اينجا يه شهر كوچيك و پرستار خونه كسي كه يه مرد همش تو خونه باشه نميرن وقتهايي هم كه همسرم ميره شهر خودشون من ميرم خونه مادرم و از طرف مادرم حمايت ميشم و اونجا اصلا نياز به پرستار ندارم يه دليل ديگه هم دارم نمي دونم درست هست يا نه اينكه با وجود فرد سوم تو خونه احساس راحتي نميكنم و اينجا شهر كوچيك بازم مشكلات خودش و داره ميترسم كوچكترين مشكل تو خونه ام تو شهر پخش بشه ....بازم از همه دوستان كه وقت ميزارن و راهنمايي مي كنن ممنون من تازه اين سايت و شناختم و كوچكترين وقتي كه برام پيش بياد تاپيك هاي بقيه رو ميخونم از نوشته و راهنمايي هاي دوستان خيلي استفاده ميكنم تاپيك قبلي من اگه خونده باشين نوشته بودم كاش هيچ وقت فداكاري نميكردم ولي با راهنمايي هاي دوستان متوجه شدم خيلي از كارهايي هم كه كردم صرفا به خاطر خودم بوده بعضي هاش شايد فداكاري نبوده اينكه من چند ستل تو عقد بودم الان كه فكر ميكنم همسرم قرار بود بياد تهران و پدرش خونه بگيره اما وقتي پدرش زير قولش زد و همسرم هم توان مالي براي شروع زندگي نداشت و خودش دانشجو بود اين ديگه فداكاري نيست شرايط خودم اينطور بوده و اينكه مشكلات بقيه رو كه خوندم و راهنمايي هاي ساير دوستان به اين بينش رسيدم همه كارهايي كه كردم فداكاري نبوده فقط خودم و ازار دادم واقعا دلم ميخواد اينقد تجربه پيدا كنم كه يه روزي اگه كسي مشكلي داشت و تو سايت نوشت بتونم از تحربياتم راهنمايش كنم هميطور كه الان از راهنمايي دوستان احساس ارامش بهم دست ميده

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم دکتر عزیز سلام اول جا داره یه خداقوت به شما بگم چون خیلی خوب میدونم که چقدر کارتون سخت هست واگر آدمهایی شبیه شما نبودن جامعه ما چقدر مشکل داشت اینکه شما هم باید استرسه کارتون رو داشته باشید هم نگرانه زندگی مشترکتون باشید وازطرفه دیگه هم باید به فکر دخترتون باشید اصلا کار سختی نیس همه ی ما اشتباهاتی داریم همین که متوجه بشیم کجای کارمون اشتباهه خیلی مهمه اصلا قصد ناراحت کردنتون رو ندارم خود من هم خیلی سخت آدمهایی که باعث رنجش من میشن رومیبخشم اما درواقع این من هستم که آزارده تر میشم نه اونا،همیشه به آدمهایی که اگر یکی از عزیزانشون رو کشتن واونها درعین بزرگواری میبخشن غبطه میخورم من میدونم که بیشتر دلخوریهشما بخاطر بی توجهی وحتی بی احترامیه خانواده همسرتون به مادرتون هستین اما تواتفاقی که افتاده بود اصلا از ارزشهای مادر شما کم نشد ایشون در درجه اول بخاطر کار خداپسندانشون پیش شما وخدای مهربون سربلند هستند بازهم اگر خودتون مایل بودید نظرمن این هست که که مادر عزیزتون رو الگو قرار بدید وشماهم اونها روببخشید چرا که خیلی کار مشکلی درپیش خواهید داشت اگربخواهید تا آخر عمر با اونها قطع رابطه باشید مطمئن باشید اصلا از ارزشهای شما کم نمیشه یه فایل صوتی هست ازدکتر حبشی به اسم کلید مرد من نمیتونم بزارم هرکدوم از دوستان بلد هستن بزارن یه خواهش دیگه ویک نصیحت دوستانه حتمابه شوهرتون بگین که بهش افتخار میکنین که اگر شاید ایشون خیلی علاقمند به درس خوندن نبودن ولی توکارشون موفق بودن اگر ایشون مدتی هست که محبتش و توجهش رواز شما دریغ کرده شما برعکسش روانجام بدین وحتما با آرامش باایشون مطرح کنید که مطمئن هستید شما رو دوست داره اما فکر میکنید مدتیه اون محبت وتوجه لازم رو به شما نداره ماتا نیازمون ومشکلمون رومطرح نکنیم کسی نمیدونه طبق حرفهای دکتر حبشی مردها از برطرف کردن نیازهای همسرشون خیلی خوشحال میشن بعد از مطرح کردن نیازتون به همسرتون ودیدن تغیری تورفتار ایشون حتما ازشون تشکر کنید امیدوارم ناراحتتون نکرده باشم منم مثله شما عاشقه مطالعه ام براتون آرزوی موفقیت وسلامتی دارم

  3. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم دکتر عزیز سلام اول جا داره یه خداقوت به شما بگم چون خیلی خوب میدونم که چقدر کارتون سخت هست واگر آدمهایی شبیه شما نبودن جامعه ما چقدر مشکل داشت اینکه شما هم باید استرسه کارتون رو داشته باشید هم نگرانه زندگی مشترکتون باشید وازطرفه دیگه هم باید به فکر دخترتون باشید اصلا کار سختی نیس همه ی ما اشتباهاتی داریم همین که متوجه بشیم کجای کارمون اشتباهه خیلی مهمه اصلا قصد ناراحت کردنتون رو ندارم خود من هم خیلی سخت آدمهایی که باعث رنجش من میشن رومیبخشم اما درواقع این من هستم که آزارده تر میشم نه اونا،همیشه به آدمهایی که اگر یکی از عزیزانشون رو کشتن واونها درعین بزرگواری میبخشن غبطه میخورم من میدونم که بیشتر دلخوریهشما بخاطر بی توجهی وحتی بی احترامیه خانواده همسرتون به مادرتون هستین اما تواتفاقی که افتاده بود اصلا از ارزشهای مادر شما کم نشد ایشون در درجه اول بخاطر کار خداپسندانشون پیش شما وخدای مهربون سربلند هستند بازهم اگر خودتون مایل بودید نظرمن این هست که که مادر عزیزتون رو الگو قرار بدید وشماهم اونها روببخشید چرا که خیلی کار مشکلی درپیش خواهید داشت اگربخواهید تا آخر عمر با اونها قطع رابطه باشید مطمئن باشید اصلا از ارزشهای شما کم نمیشه یه فایل صوتی هست ازدکتر حبشی به اسم کلید مرد من نمیتونم بزارم هرکدوم از دوستان بلد هستن بزارن یه خواهش دیگه ویک نصیحت دوستانه حتمابه شوهرتون بگین که بهش افتخار میکنین که اگر شاید ایشون خیلی علاقمند به درس خوندن نبودن ولی توکارشون موفق بودن اگر ایشون مدتی هست که محبتش و توجهش رواز شما دریغ کرده شما برعکسش روانجام بدین وحتما با آرامش باایشون مطرح کنید که مطمئن هستید شما رو دوست داره اما فکر میکنید مدتیه اون محبت وتوجه لازم رو به شما نداره ماتا نیازمون ومشکلمون رومطرح نکنیم کسی نمیدونه طبق حرفهای دکتر حبشی مردها از برطرف کردن نیازهای همسرشون خیلی خوشحال میشن بعد از مطرح کردن نیازتون به همسرتون ودیدن تغیری تورفتار ایشون حتما ازشون تشکر کنید امیدوارم ناراحتتون نکرده باشم منم مثله شما عاشقه مطالعه ام براتون آرزوی موفقیت وسلامتی دارم

  4. #24
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام
    1. قبول کنید که داشتن همسر پزشک متخصص برای کسی با تحصیلات لیسانس ... سخته. پس یه کوچولو به همسرتون حق بدین.

    2. کاش میشد یه کاری کنید ایشون شاغل بشن. حتی اگه نیاز مالی ندارن. بیکاری مرد و تو خونه نشستنش خیلی بده. باعث میشه بیشتر هم به شما گیر بده !
    3. شما اگه مشکلت با همسرت حل بشه، خانواده اش کاری نمیتونن بکنن. مشکل همسرتونه که به اونها بیشتر از شما اعتماد داره. یه مقدارش هم بخاطر تخصص و تحصیلات شماست که نگرانش کرده.

    این تاپیک را بخونید:
    http://www.hamdardi.net/thread-42450.html
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    بارن (یکشنبه 20 تیر 95), ستاره زیبا (دوشنبه 21 تیر 95)

  6. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 96 [ 01:27]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    716
    سطح
    14
    Points: 716, Level: 14
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 29 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خيلي ممنون از دوستاي خوب ومهربان خانم نيلوفر و شيدا ممنون كه وقت گذاشتم خانم نيلوفر حرفهاي شما خيلي متين و درست بله بيشتر ناراحتي من از بي احترامي اونها به مادرم گاهي روم نميشه تو صورت مادرم نگاه كنم دارم سعي ميكنم كه گذشته رو فراموش كنم در مورد محبت به همسر فكر ميكنم هر كاري از دستم براومده كردم تا اونجايي كه ميتونم مرتب و شيك تو خونه هستم شايد بيشترين هزينه رو براي لباس هاي تو خونه خودم انجام ميدم سعي ميكنم غذا خوب متنوع درست كنم حتي گاهي مادر كه غذا درست ميكنه نميارم سر سفره غذاي خودم و ميخوريم بازم تلاشم و مبكنم ولي واقعا از خدا ميخوام توان زيادي به من بده گاهي وقتها خيلي احساس درماندگي ميكنم تو تنهايي فقط گريه ميكنم ميكم مگه يه زن چقد توان داره يه بار همسرم جلو فاميل هاي من خنديد و گفت بهشت زير پاي مادران است نه كارمندان!!!!گفتن اين حرف اون هيچ كدوم از كارهاي من انگار نديده من از درون خورد شدم حتي خاله من به خنده جوابشو داد ولي اين مدت كه خونه برادش بوديم فكر كنم خودش متوجه خيلي چيزها شد جاري من خونه دار و يه بچه همسن بچه من داره ولي از نظر رسيدگي به بچه و كار خونه خيلي بيشتر از من نيست اميدوارم همسرم متوجه شده باشه كه مادر شاغل كارش بيشتر نه كمتر شايد بعضي دوستان دوباره بگن من از اين شاخه به اون شاخه ميپرم ببخشيد ولي واقعا شايد به خاطر اضطراب و پرش افكاري كه دارم...دوست خوبم شيداي عزيز حرفتون درسته همسرم بيش از حد به خانوادش اعتماد داره ورخيلي سخته من اين اعتماد و برگردونم در مورد شغل هم به خاطر كار و طرح من اومديم شهر من همسرم اينجا كاري نداره توي شهر خودشون پروژه داشته از طرفي بازار مسكن كساد و شروع پروژه جديد ريسك ميتريم به كار مجدد اصرار كنم و با اين وضع اقتصادي باعث بشم ورشكسته بشه چون تو شهر من كسي و نميشناسه و تا حالا كار نكرده از طرفي بهش گفتم بره شهر خودشون و با برادرش محدد شركت بزنن اما ميگه نميخوام از بچه ام دور باشم به خاطر پول اينكه چقد حرفش منطقي يا نه بماند....ولي همسرم وابستگي خيلي شديد به دخترم داره حتي براي بچه بعدي هم اصرار دارن كه من مخالفت ميكنم ممنون از اظهار نظرتون

  7. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    دوست عزیز من تاپیک شما رو خوندم به نظرم علاوه بر مشکلات ارتباطی مسوولیتهای مداوم و سنگین شما رو به شدت خسته کرده کاملا درکتون میکنم چون خودم این تجربه رو داشتم به نظر من حتما برای قسمتی از مسوولیتهاتون کمک بگیرید اگه نمیخواید پرستار مدام تو خونه باشه ساعتهایی که خودتون خونه هستید برای پرستاری بچه یا انجام کارهای خونه حتی اگه شده دو یا سه ساعت باشه کمک بگیرید در مورد آشپزی هم زیاد به خودتون سخت نگیرید چه اشکال داره غذایی که مادرتون اماده کرده بخورید یا گاهی از رستوران غذا بگیرید مطمعن باشید روحیه خوب شما و روی خوش شما خیلی برای همسرتون مهم تر از غذاست اینجوری وقت بیشتری دارید که استراحت کنید یا کارای مورد علاقتون انجام بدید مثلا مطالعه کنید
    در مورد خانواده همسرتون با وجود این که به مادرتون بی احترامی کردن دقیقا به خاطر مادرتون و خودتون سعی کنید حتی اگه نبخشیدشون اما فراموش کنید قطعا بعد از اون همه سختی و زحمت که مادرتون تحمل کردن بزرگترین خواسته اش آرامش و خوشبختی فرزندانشون هست و وقتی خوشبختی شما رو ببینن ایشون هم قلبا شاد و راضی خواهند بود براتون دعا میکنم

  8. 2 کاربر از پست مفید آرام 10 تشکرکرده اند .

    آخیش (یکشنبه 20 تیر 95), ستاره زیبا (دوشنبه 21 تیر 95)

  9. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز سلام،این طبیعیه که شما به محبت توجه وقدرشناسیه شوهرتون نیاز دارید بدون انتظار ودر کمال آرامش با همسرتون حرف بزنید و نیازتون رو باایشون مطرح کنید حتی اگر تو اون لحظه جوابه دلخواهتون رو دریافت نکردید ناراحتی تون رو تو چهره ورفتارتون به همسرتون نشون ندید و بدون هیچ واکنشی خودتون رو سرگرم کنید حتی دلخوریهاتون رو به ایشون بگید هیچوقت اجازه ندید دلخوریهاتون روی هم تلنبار بشه به طور مثال کاملا واضحه که شما ازاین حرفه همسرتون که گفته بهشت زیر پای مادرانه نه زنان کارمند ناراحت شدید که البته صدرصد هم حق داشتید حرفه همسرتون به دور از انصاف بوده اما شما وقتی آروم بودید باید بهشون میگفتید که چقدر رنجیده خاطر شدید و به حمایت ایشون احتیاج دارید البته من تو زندگیه شما نیستم ممکنه همه ی این کارها رو انجام داده باشید ولی اگر این کارها رو به همین شیوه ای که بهتون گفتم انجام ندادید امتحانش کنید انشأالله که با یاری خدای مهربون وتلاش شما بانوی پرتلاش زودتر مشکلتون برطرف بشه

  10. کاربر روبرو از پست مفید نیلوفر:-) تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (دوشنبه 21 تیر 95)

  11. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    اسرین 85 عزیز لازم نیست اگه با پدر و مادر همسرتون ارتباط برقرار کردید خیلی ارتباط نزدیک و خارج از وظایف شرعی و عرفی شما باشه چون ارتباط با خانواده همسر حد وحدود و شرایط خودش رو داره و اگه از یه حدی بیشتر بشه باعث ایجاد توقعات نامعقول برای دو طرف میشه که براورده نشدنشون مشکل زاست اما اگه یه ارتباط مشخص و تعریف شده و در چارچوب احترام متقابل داشته باشید طوری که همسرتون احساس نکنه خانوادش رو به خاطر شما ازدست داده یا دور شده از اونا فکر میکنم با هوشیاری کامل زندگیتون رو نجات دادید من با ریا و تظاهر مخالفم اما گاهی ما مجبوریم برای حفظ روابطی که برای ما ارزشمندتر هستن ظاهر خودمون رو حفظ کنیم و اگه قلبا از کسی خوشمون نمیاد اما برخورد خوبی البته نه خیلی صمیمی باهاش داشته باشیم و با تحمل این سختی و شاید گذشتن از غرورمون نتیجه ای که در طولانی مدت میگیریم خیلی ارزشمند خواهد بود امیدوارم موفق باشید

  12. کاربر روبرو از پست مفید آرام 10 تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (دوشنبه 21 تیر 95)

  13. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام خانم دکتر عزیز
    منم باخانم آرام موافقم نیازی نیست خیلی بااونها صمیمی بشید ولی فک میکنم خیلی از رفتارهای همسرتون بخاطر دلخوری شما از خانوادشونه درسته که اونا مقصرن ولی همونقدر که خانواده شما براتون عزیزن ودوست ندارید کسی باعث دلخوری وناراحتیشون باشه همسرتون هم همینطورند حتی اگه مطمئن باشند که اونا هم مقصرن شک نکنید قلبا به شما حق نمیدن که بااونا رفت وآمد نداشته باشید چه بسا پدرو مادرشون هم مدام این قضیه رو به ایشون یادآوری کنند وبگن اگه زنت به ما بی توجه تقصیر تو البته اینا همش حدسایه منه،من یه پیشنهاد دارم البته نمیدونم چقدر درسته ولی میگم به نظرم به یه بهانه به شوهرتون بگید قصد دارید اشتباه اونارو فراموش کنید وبه همسرتون بگید اونا رو دعوت کنند تو مهمانی که اونا تشریف میارن خانواده خودتون هم باشند مطمئنا اونا شرمنده هستن واگر همسرتون اونارو دعوت کرد ونیومدن اونوقت شوهرتون متوجه میشه که اونا مقصرن وحداقل دیگه ازشما دلخور نیست واعتمادش به اونا کمتر وبه شما بیشتر اگر پیشنهاد نقصی داره یا کلا اشتباهه من ناراحت نمیشم دوستان نظرشون رو بگند وراه حل بهتری پیشنهاد بدن

  14. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام مجدد

    شايد به خاطر اينكه همسرم يك دفعه بعد از اون قهر يك ماهه
    در واقع با توضیحاتی که داده شد " یک دفعه" نیست چند سال عقبه پشت این یک ماه قهر هست که مورداییشو بررسی کردیم.

    در خصوص کارتون و مریضاتون یه چیزایی به نظرم می رسه:
    شغل شما چون ارتباطش با آدمها زیاده هم میتونه باعث بشه از دیگران محبت بگیرید هم نفرت.
    اولین قدم برای اینکه دیگران ما رو درک کنند اینه که ما هم اون ها رو درک کنیم. مثلا وقتی غر میزنند که زمان زیادی معطل شدند میتونید با یه لحن صمیمانه ای ازشون دلجویی کنید مثلا بگید : " میدونم خیلی معطل شدید و از من ناراحت هستید امیدوارم بتونم بهترین برنامه ی درمانیمو برای شما پیاده کنم" ؛ ممکنه فرد به قدری صبرش کم باشه که این جمله هم فایده نداشته باشه، یه جمله ی دیگه با همین مفهوم بگید . معمولا در بدترین شرایط بعد سه بار خشم فرد فروکش میکنه و اون از شما راضی هم میشه .
    حالا این کار رو برا چی انجام بدید؟ آیا این یه جور باجه؟ نه، اینجا قرار نیست از حقی دفاع کنیم ، فقط قصدمون اینه که درک کردن دیگران رو تمرین کنیم. وقتی درکشون کنید اونا هم به شما حق میدند. ترجیح میدید مریضاتون وقتی اتاقو ترک میکنند تو چشماشون رضایت و محبتشونو نسبت به خودتون ببینید یا نفرتشونو ! قطعا مورد اول باعث میشه در پایان کارتون احساس بهتری نسبت به خودتون داشته باشید و با استرس کمتری به خونه برید.
    پس از محیط کارتون به عنوان یک مکان تمرینی برای نحوه ی ارتباط با آدمایی که عصبی ناراحت افسرده هستند استفاده کنید چون هم به خودتون و هم به اونها کمک کردید، حس خوبیه وقتی تونسته باشید یه آدم عصبانی رو آروم کنید؛ امتحان کنید! . حالا چطور به خودتون کمک میشه؟ وقتی آخر کار حس بهتری داشته باشید بعدش با آرامش بیشتر و خستگی کمتری به خونه میرید ضمن اینکه وقتی رسیدید خونه شوهرتون رو هم میتونید درک کنید. مثلا وقتی بهتون میگه بهشت زیر پای کارمندان نیست میتونید بهش بگید :" معلومه خیلی اذیتت کردم و از من دلخوری که این جمله رو دربارم بگی، من بهت حق میدم؛ من هر وقت که آماده باشی حاضرم از ناراحتیات بشنوم"
    خلاصه با یه تیر سه نشون زدیم: 1-مردم 2- خودتون 3 - شوهرتون

    و خلاصه ی دیگه اینکه ، سختی ها موانع و مشکلات زندگی مثل باکتری میمونند، شما باید باهاشون روبه رو بشید تا به نوعی پادتن لازمه در روانتون ساخته بشه و نسبت به شرایط مشابه مقاوم و پایدار بشید.

    تا اینجا من گفتم حالا شما بگید تا حالا از همدردی چه چیزایی یاد گرفتید و چقدر تلاش کردید پیادشون کنید؟ گفته بودید بعد از برگشت از مسافرت تاپیکها رو می خونید.

    تا هفته ی بعد،(اگر زنده بودم)
    خداحافظ

    - - - Updated - - -

    سلام مجدد

    شايد به خاطر اينكه همسرم يك دفعه بعد از اون قهر يك ماهه
    در واقع با توضیحاتی که داده شد " یک دفعه" نیست چند سال عقبه پشت این یک ماه قهر هست که مورداییشو بررسی کردیم.

    در خصوص کارتون و مریضاتون یه چیزایی به نظرم می رسه:
    شغل شما چون ارتباطش با آدمها زیاده هم میتونه باعث بشه از دیگران محبت بگیرید هم نفرت.
    اولین قدم برای اینکه دیگران ما رو درک کنند اینه که ما هم اون ها رو درک کنیم. مثلا وقتی غر میزنند که زمان زیادی معطل شدند میتونید با یه لحن صمیمانه ای ازشون دلجویی کنید مثلا بگید : " میدونم خیلی معطل شدید و از من ناراحت هستید امیدوارم بتونم بهترین برنامه ی درمانیمو برای شما پیاده کنم" ؛ ممکنه فرد به قدری صبرش کم باشه که این جمله هم فایده نداشته باشه، یه جمله ی دیگه با همین مفهوم بگید . معمولا در بدترین شرایط بعد سه بار خشم فرد فروکش میکنه و اون از شما راضی هم میشه .
    حالا این کار رو برا چی انجام بدید؟ آیا این یه جور باجه؟ نه، اینجا قرار نیست از حقی دفاع کنیم ، فقط قصدمون اینه که درک کردن دیگران رو تمرین کنیم. وقتی درکشون کنید اونا هم به شما حق میدند. ترجیح میدید مریضاتون وقتی اتاقو ترک میکنند تو چشماشون رضایت و محبتشونو نسبت به خودتون ببینید یا نفرتشونو ! قطعا مورد اول باعث میشه در پایان کارتون احساس بهتری نسبت به خودتون داشته باشید و با استرس کمتری به خونه برید.
    پس از محیط کارتون به عنوان یک مکان تمرینی برای نحوه ی ارتباط با آدمایی که عصبی ناراحت افسرده هستند استفاده کنید چون هم به خودتون و هم به اونها کمک کردید، حس خوبیه وقتی تونسته باشید یه آدم عصبانی رو آروم کنید؛ امتحان کنید! . حالا چطور به خودتون کمک میشه؟ وقتی آخر کار حس بهتری داشته باشید بعدش با آرامش بیشتر و خستگی کمتری به خونه میرید ضمن اینکه وقتی رسیدید خونه شوهرتون رو هم میتونید درک کنید. مثلا وقتی بهتون میگه بهشت زیر پای کارمندان نیست میتونید بهش بگید :" معلومه خیلی اذیتت کردم و از من دلخوری که این جمله رو دربارم بگی، من بهت حق میدم؛ من هر وقت که آماده باشی حاضرم از ناراحتیات بشنوم"
    خلاصه با یه تیر سه نشون زدیم: 1-مردم 2- خودتون 3 - شوهرتون

    و خلاصه ی دیگه اینکه ، سختی ها موانع و مشکلات زندگی مثل باکتری میمونند، شما باید باهاشون روبه رو بشید تا به نوعی پادتن لازمه در روانتون ساخته بشه و نسبت به شرایط مشابه مقاوم و پایدار بشید.

    تا اینجا من گفتم حالا شما بگید تا حالا از همدردی چه چیزایی یاد گرفتید و چقدر تلاش کردید پیادشون کنید؟ گفته بودید بعد از برگشت از مسافرت تاپیکها رو می خونید.

    تا هفته ی بعد،(اگر زنده بودم)
    خداحافظ
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود





 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستان مدير ورشكسته
    توسط khaleghezey در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 14:00
  2. كشف روشي اميدبخش براي شفاي قلبهاي شكسته
    توسط niloofar 25 در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 مرداد 88, 10:05
  3. درد دل من با عاشقاي دلشكسته
    توسط erfan25 در انجمن آرامش
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 تیر 87, 15:48
  4. درد دل من با عاشقاي دلشكسته
    توسط erfan25 در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 25 خرداد 87, 02:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.