به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 43
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    38
    Array
    خانم الیزابت
    همین روزهای عقد فرصت اصلاح رفتار و رفتن پیش مشاور و رسیدن به تعادل و کنترل خشم برای دو نفر هست!
    به سادگی از روی این رفتارها نگذرید و واقعا روش تامل کنید...
    بعد از عروسی و زندگی مشترک شدت این دعواهای به ظاهر مسخره متاسفانه بالا میره و خطرناک میشن.
    بنظر میاد شما تا با همسرت آشتی میکنی اینجا رو بیخیال میشی و میری باهاش خوشی و دنیا خیلی برات زیبا و رنگارنگه و ...باز دوباره که قهر میکنید دوباره میای اینجا و ناله و فغان و .....
    باید در همه حال در حال تمرین و اصلاح الگوهای رفتاری خوب باشی!
    روی رفتارهای خودت هم کار کن. مشاوره برو ...فایل های سخنرانی روانشناسان معتبر گوش بده....کتاب بخوان و ....
    پیروز باشید

  2. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    355
    سطح
    7
    Points: 355, Level: 7
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amina نمایش پست ها
    خواهر من همه ی مردها این طوری نیستند. شوهر شما اصلا خشمش رو نمی تونه کنترل کنه و بدتر اینکه به جای اینکه تقصیر کارش رو به عهده بگیره شما و دیگران رو مقصر می دونه. متاسفانه اصلا بعید نمی دونم که رفتارهاشون منتهی به کتک کاری هم بشه. خواهش می کنم از الان خیلی محکم جلوی این رفتارها بایستید و اجازه ندید انقدر حریم های شما رو زیر پا بذاره. مجبورش کنید بهای بی احترامی هاش رو بپردازه.
    اخه چرا باید خشمگین بشه ؟
    کاری نکردم که
    مم می خوام نزارم این اتفاقا بیوفته اما چطوری؟؟؟!!
    الان اگر بخوام پیش بینیش کنم اصلا پیداش نمیشه و شاید تا یه هفته دیگه طاقتم طاق بشه زنگ بزنم بیاد صحبت کنیم
    مثل دفعه قبل اروم بشه بگه ببخشید کلی قول پوچ و مسخره بده
    دوباره روزو شب بهم محبت کنه و دوباره یه شب سریه همچین چیز مسخره منو تحقیر کنه

    چطوریشو نمیدونم اگر کسی راه حلی داره بگه لطفا
    مدیر همدردی
    نمیشه کمک کنید لطفا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟/

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Shadi2 نمایش پست ها
    خانم الیزابت
    همین روزهای عقد فرصت اصلاح رفتار و رفتن پیش مشاور و رسیدن به تعادل و کنترل خشم برای دو نفر هست!
    به سادگی از روی این رفتارها نگذرید و واقعا روش تامل کنید...
    بعد از عروسی و زندگی مشترک شدت این دعواهای به ظاهر مسخره متاسفانه بالا میره و خطرناک میشن.
    بنظر میاد شما تا با همسرت آشتی میکنی اینجا رو بیخیال میشی و میری باهاش خوشی و دنیا خیلی برات زیبا و رنگارنگه و ...باز دوباره که قهر میکنید دوباره میای اینجا و ناله و فغان و .....
    باید در همه حال در حال تمرین و اصلاح الگوهای رفتاری خوب باشی!
    روی رفتارهای خودت هم کار کن. مشاوره برو ...فایل های سخنرانی روانشناسان معتبر گوش بده....کتاب بخوان و ....
    پیروز باشید
    باور کنید نمی خوام ساد بگذرم چندین بار قول داده بیاد مشاوره
    یکبار انقدرررررررررر بهم توهین کررررد
    میدونید سرچی؟سراینکه قرار بود بیاد دنبالمو من گفتم دیر نکنی یه دم فحش دادو گفت باید طلاق بگیریم!!!!
    باورتون نمیشه انقدر با مادرش دعوا میکنه حتی مادرش اجبارش میکرد با اونم بره مشاوره
    الکی میگه باشه و بعدش هزارویک راه پیدا میکنه نره
    من کلی کتاب و سخنرای گوش دادم که همه کلی بوده
    من جوابی می خوام در رابطه با مشکل خودم
    تو تمام کتابها میگن مرد که عصبی شد سکوت کنید تنهاش بزارید تا خودش بیاد سمتتون و بعد با سیاستهای زنانه
    و هنگام ارامش ازش بخواید رفتارهارو تکرار نکنه
    من دقیقا همینکارارو کردمو تاحالا هزاران بار قول داده اما تاثیری نداشته...
    چطوری جدی برخورد کنم ؟ تقاضا طلاق بدم ؟!؟
    اون هزاران بار خطا کرده و من هزاران بار بخشیدم چطوری جدی برخورد کنم ؟؟؟؟
    این یه بچه ی عصبیه خودخواه لجباز کمال گراعه یا یا 100

    واقعا کسی نمیتونه کمکم کنه ؟
    ویرایش توسط الیزابت : جمعه 01 مرداد 95 در ساعت 16:15

  3. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    355
    سطح
    7
    Points: 355, Level: 7
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هرچند اینجا مشاور خوبی وجود نداره و همه فقط برای مچ گرفتن میان
    خواستم بگم زنگ زدم بهش و یه دعوای حسابی کردیم
    ارزوی مرگ همدیگه رو کردیم
    واقعا لیاقت همو نداریم
    گریمو دراوردو خودش خندید کلی بدوبیراه گفتیم بهم
    فردا میخوام برم تقاضای طلاق بدم
    مرسی واقعا از کمکهای شما!!!

  4. #34
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الیزابت نمایش پست ها
    هرچند اینجا مشاور خوبی وجود نداره و همه فقط برای مچ گرفتن میان
    خواستم بگم زنگ زدم بهش و یه دعوای حسابی کردیم
    ارزوی مرگ همدیگه رو کردیم
    واقعا لیاقت همو نداریم
    گریمو دراوردو خودش خندید کلی بدوبیراه گفتیم بهم
    فردا میخوام برم تقاضای طلاق بدم
    مرسی واقعا از کمکهای شما!!!

    سلام خانومی
    خوبی؟ کاش بتونی این شرایط رو با آرامش بیشتری پشت سر بذاری. حتمن شرایط سختی هست.

    متاسفانه همسر شما تعادل یه آدم نرمال رو نداره. اصلا در این باره شک نداشته باش.
    این آدم اصلا و ابدا توانایی برقراری ارتباط درست رو نداره.
    اختلال شخصیتی ایشون کاملا واضح هست و شاید حتی قابل اثبات برای تسهیل فرایند جدایی... میتونه ارجاع داده بشه به روانپزشک.

    ولی خانم الیزابت عزیز
    همزمان که داری برای جدایی اقدام می کنی، یه کار دیگه هم باید انجام بدی.
    یه مشکلی هم حتما در شما هست که به سمت این ادم کشیده شدی و این مهمه!!! خیلی مهم!!!

    اول زندگیت رو از دست این آدم نجات بده و بعد به خودت رسیدگی کن!

    هیچ کس حق نداره برای تو تعیین تکلیف کنه که چه لباسی بپوش یا نپوش! تو خودت شخصیت داری و قدرت تشخیص و انتخاب!

    معذرت خواهی کاملا بی معنی هست! هیچ کس حق نداره به من و تو بی احترامی کنه و بعد معذرت بخواد‍!!!

    شاید نبودن مادرت (خدا رحمتش کنه) یا تنهایی یا نیاز به محبت یا ... ببین سر فرصت پیش یه مشاور برو و قوی تر و توانمندتر بشو!!

    همین الان هم مشخصه که دختر باهوشی هستی و میتونه خوب و به موقع تصمیم های سخت بگیری. مطمئن هستم که میتونی خیلی خیلی خوشبخت باشی و با مردی ازدواج کنی که قدر تو رو میدونه.

    الان هم : شاید بهتر باشه تقاضای طلاق ندی. با یه وکیل مشورت کن. شاید به اجرا گذاشتن مهریه، شاید ارجاع به روانپزشک، نمیدونم ولی مشورت کن بعد اقدام کن که کمتر اذیت بشی.

    موفق باشی. مواظب خودت باش.
    ویرایش توسط she : شنبه 02 مرداد 95 در ساعت 15:11

  5. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    بارن (شنبه 02 مرداد 95)

  6. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    355
    سطح
    7
    Points: 355, Level: 7
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    سلام خانومی
    خوبی؟ کاش بتونی این شرایط رو با آرامش بیشتری پشت سر بذاری. حتمن شرایط سختی هست.

    متاسفانه همسر شما تعادل یه آدم نرمال رو نداره. اصلا در این باره شک نداشته باش.
    این آدم اصلا و ابدا توانایی برقراری ارتباط درست رو نداره.
    اختلال شخصیتی ایشون کاملا واضح هست و شاید حتی قابل اثبات برای تسهیل فرایند جدایی... میتونه ارجاع داده بشه به روانپزشک.

    ولی خانم الیزابت عزیز
    همزمان که داری برای جدایی اقدام می کنی، یه کار دیگه هم باید انجام بدی.
    یه مشکلی هم حتما در شما هست که به سمت این ادم کشیده شدی و این مهمه!!! خیلی مهم!!!

    اول زندگیت رو از دست این آدم نجات بده و بعد به خودت رسیدگی کن!

    هیچ کس حق نداره برای تو تعیین تکلیف کنه که چه لباسی بپوش یا نپوش! تو خودت شخصیت داری و قدرت تشخیص و انتخاب!

    معذرت خواهی کاملا بی معنی هست! هیچ کس حق نداره به من و تو بی احترامی کنه و بعد معذرت بخواد‍!!!

    شاید نبودن مادرت (خدا رحمتش کنه) یا تنهایی یا نیاز به محبت یا ... ببین سر فرصت پیش یه مشاور برو و قوی تر و توانمندتر بشو!!

    همین الان هم مشخصه که دختر باهوشی هستی و میتونه خوب و به موقع تصمیم های سخت بگیری. مطمئن هستم که میتونی خیلی خیلی خوشبخت باشی و با مردی ازدواج کنی که قدر تو رو میدونه.

    الان هم : شاید بهتر باشه تقاضای طلاق ندی. با یه وکیل مشورت کن. شاید به اجرا گذاشتن مهریه، شاید ارجاع به روانپزشک، نمیدونم ولی مشورت کن بعد اقدام کن که کمتر اذیت بشی.

    موفق باشی. مواظب خودت باش.
    سلام
    ممنون از پیامتون
    بلاخره یکی صدام شنید
    خوب؟
    خوب بودم همیشه اروم بودم بدوبیراهاشو میشنیدم سکوت میکردم میگفتم خوب میشه در شان من نیست توهین کنم بهش
    اما امروز که بهش زنگ زدم اصلا من نبودم نفهمیدم اون همه بدوبیراه از کجا اومد رو زبونم از خودم متنفرم که انقدر بددهنی کردم
    از خودم متنفرم که واسه هیچ و پوچ به یکی اجازه دادم انقدر بهم بددهنی کنه

    میدونم نرمال نیست قبلنها یه رفتارهایی نشون داده بود که عجیب غریب بودن اما جدی نگرفتم
    اون با مادرش هروز سر این مسائل کوچیک بحث و دعوا داره
    ولی من یادم نمیاد حتی به نامادریم سر یه اختلاف سلیقه کوچیک بحث کرده باشم

    بله درست میگید شاید کمبود محبت دارم که سمتش کشیده شدم
    چون وقتایی که خوبه افراطی بهم محبت میکنه شاید من واقعا تشنه این توجه و محبت افراطیشم
    خیلی همیشه کوچیک شمردنم خیلی به چشم دلسوزی همیشه بهم نگاه کردن اما من هیچوقت گله نکردم از نداشتن مادرم همیشه خواستم الکی خودم قوی نشون بدم ولی نشد...امروز هرچی تو دلم بودوریختم بیرون

    هیچوقت به پدرم به زن پدرم نگفتم از شوهرم راضی نیستم فکر میکردم خودمون باید حلش کنیم
    ولی هی داره بدتر میشه
    تاحالا دست روم بلند نکرده ولی یبار تویه مهمونی بحثمون شد می خواستم برم چنان دستمو کشید
    که تا یه هفته درد میکرد..ازش بعید نیست دست بلند کنه روم..

    من مهریم یه سکه ست من نمی خواستم کسی بزور مهریه باهام زندگی کنه فکر کردم مهریه خوشبختی نمیاره پس به اجرا گذاشتنش سودی نداره..

    باکی مشورت کنم ؟ من به پدرم بگم اینو بهم گفته حرف و مشورت نمیکنه آنی طلاقمو میگیره
    نمیدونم چیکار کنم
    چرا باید این بدبختیا سر من بیاد بس نبود انقدر تو بچگی عذاب کشیدم به هیجا نرسیدم....

  7. کاربر روبرو از پست مفید الیزابت تشکرکرده است .

    she (یکشنبه 03 مرداد 95)

  8. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم خیلی متاسفم اما الان هییییییچ کاری نکن یادت باشه تو عصبانیت تصمیم اونم به این مهمی نگیری
    من بهت حق میدم همسرت اینطور عادت کرده یعنی تو خانوادش برعکس شما همیشه دعوا بوده پس باید صبور باشی تا تعدیل بشه
    الان اصلااااااااا نه زنگ بزن نه هیچییییی شده سه ماهم ازش خبری نشه زنگ نزن اما مطمین باش تا یکی دو هفته دیگه تماس میگیره نهایت یه ماه دیگه پس برا طلاق عجله نکن چه الان چه سه ماه دیگه بذار اینبار خودش کامل بیاد جلو اونوقت شما براش شرط میذاری که فقط با قبول کردنش برای رفتن به تمام جلسات مشاوره باهاش ادامه خاهی داد
    ایشون حتما باید کنترل خشم داشته باشه اگه قبول نکرد مشاور رو بگو تا زمانی که خشمش رو کنترل کرد بیاد و بهش مثلا فرصت دو سه ماهه بده اکه دیدی داره تلاش میکنه پشتتش رو بگیر

  9. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    هلیاجون (یکشنبه 03 مرداد 95), بارن (یکشنبه 03 مرداد 95)

  10. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الیزابت نمایش پست ها
    سلام

    اما امروز که بهش زنگ زدم اصلا من نبودم نفهمیدم اون همه بدوبیراه از کجا اومد رو زبونم از خودم متنفرم که انقدر بددهنی کردم
    از خودم متنفرم که واسه هیچ و پوچ به یکی اجازه دادم انقدر بهم بددهنی کنه
    سلام دوستم، اشکالی نداره.
    از خودت متنفر نباش ! خودت رو دوست داشته باش.
    مهمترین کاری که هر آدمی باید توی زندگیش انجام بده اینه که خودش رو دوست داشته باشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط الیزابت نمایش پست ها
    میدونم نرمال نیست قبلنها یه رفتارهایی نشون داده بود که عجیب غریب بودن اما جدی نگرفتم
    اون با مادرش هروز سر این مسائل کوچیک بحث و دعوا داره
    ولی من یادم نمیاد حتی به نامادریم سر یه اختلاف سلیقه کوچیک بحث کرده باشم
    برای چی آدم ازدواج میکنه؟ چرا واقعن؟
    برای اینکه یه همراه و همسفر داشته باشه که زندگی رو براش قشنگ تر کنه. یکی که کمک ات کنه ادم بهتری بشی. کنارش شاد باشی، بشه بهش تکیه کنی....
    کسی که با مادرش یه عالمه مشکل داره، قراره با تو مهربون باشه؟؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط الیزابت نمایش پست ها
    بله درست میگید شاید کمبود محبت دارم که سمتش کشیده شدم
    چون وقتایی که خوبه افراطی بهم محبت میکنه شاید من واقعا تشنه این توجه و محبت افراطیشم
    خیلی همیشه کوچیک شمردنم خیلی به چشم دلسوزی همیشه بهم نگاه کردن اما من هیچوقت گله نکردم از نداشتن مادرم همیشه خواستم الکی خودم قوی نشون بدم ولی نشد...امروز هرچی تو دلم بودوریختم بیرون

    هیچوقت به پدرم به زن پدرم نگفتم از شوهرم راضی نیستم فکر میکردم خودمون باید حلش کنیم
    ولی هی داره بدتر میشه
    تاحالا دست روم بلند نکرده ولی یبار تویه مهمونی بحثمون شد می خواستم برم چنان دستمو کشید
    که تا یه هفته درد میکرد..ازش بعید نیست دست بلند کنه روم..

    من مهریم یه سکه ست من نمی خواستم کسی بزور مهریه باهام زندگی کنه فکر کردم مهریه خوشبختی نمیاره پس به اجرا گذاشتنش سودی نداره..

    با کی مشورت کنم ؟ من به پدرم بگم اینو بهم گفته حرف و مشورت نمیکنه آنی طلاقمو میگیره
    نمیدونم چیکار کنم
    نترس. به کمک احتیاج داشتن چیز بدی نیست! همه توی شرایط سخت به کمک همدیگه احتیاج دارن.
    متاسفم در مورد مهریه ات. کار درستی نبوده. چرا اینقدر خودت رو دست کم میگیری؟ معلومه که دیگران هم تو رو دست کم میگیرن!

    قوی بودن این نیست که از دیگران کمک نخوایم!
    شاید همسرت رو هم بشه بهش کمک کرد... علائمی که میگی شاید، شاید به اختلال دوقطبی مربوط باشه. اون باید پیش یه روانشناس یا روانپزشک بره.
    محبت افراطی، قهر افراطی ، هر چی که هست نرمال نیست!


    نقل قول نوشته اصلی توسط الیزابت نمایش پست ها
    چرا باید این بدبختیا سر من بیاد بس نبود انقدر تو بچگی عذاب کشیدم به هیجا نرسیدم....
    راجع به خودت بیشتر بنویس. الان چکار میکنی؟ شاغلی؟ تحصیلت؟ علاقه مندی هات؟ آرزوهات؟

    الیزابت رو برامون معرفی می کنی؟

    خانومی، اکثر اونایی که به این تالار سر میزن، توی زندگی شون گیر و گرفتاری دارن! پس بدون که تو تنها نیستی!
    ویرایش توسط she : یکشنبه 03 مرداد 95 در ساعت 13:22

  11. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 03 مرداد 95)

  12. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام خانم الیزابت.. شما که صب تا شب فقط دارین با هم میجنگین..یا حضوری یا تلفنی..

    شوهر شما نیاز به مشاور داره و اگه نمیاد خودتون برین مشاوره و ریز ریز مشکلتونو باهاش در میان بذارید تا مشاور بگه که چی به صلاحتونه.. چون با حرفای یکطرفه نمیشه قضاوت کرد.. ولی با این اوصافی که شما از شوهرتون بیان میکنید
    واقعا یه بیماری روانی دارن ..چون رفتارشون ثابت نیست.. با یه سکه مهریه ای هم که تعیین کردین خیالش از این بابت راحته و داره جولان میده .. به نظر من شما باید فعلا رابطتونو باهاش قطع کنید و همانطور که تو نظر قبلیم گفتم خونواده رو در جریان بذارید..
    قراره با ازدواج شما به ارامش برسید نه طوفان

  13. 2 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    Shadi2 (دوشنبه 04 مرداد 95), بارن (یکشنبه 03 مرداد 95)

  14. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    355
    سطح
    7
    Points: 355, Level: 7
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    سلام دوستم، اشکالی نداره.
    از خودت متنفر نباش ! خودت رو دوست داشته باش.
    مهمترین کاری که هر آدمی باید توی زندگیش انجام بده اینه که خودش رو دوست داشته باشه.



    برای چی آدم ازدواج میکنه؟ چرا واقعن؟
    برای اینکه یه همراه و همسفر داشته باشه که زندگی رو براش قشنگ تر کنه. یکی که کمک ات کنه ادم بهتری بشی. کنارش شاد باشی، بشه بهش تکیه کنی....
    کسی که با مادرش یه عالمه مشکل داره، قراره با تو مهربون باشه؟؟؟



    نترس. به کمک احتیاج داشتن چیز بدی نیست! همه توی شرایط سخت به کمک همدیگه احتیاج دارن.
    متاسفم در مورد مهریه ات. کار درستی نبوده. چرا اینقدر خودت رو دست کم میگیری؟ معلومه که دیگران هم تو رو دست کم میگیرن!

    قوی بودن این نیست که از دیگران کمک نخوایم!
    شاید همسرت رو هم بشه بهش کمک کرد... علائمی که میگی شاید، شاید به اختلال دوقطبی مربوط باشه. اون باید پیش یه روانشناس یا روانپزشک بره.
    محبت افراطی، قهر افراطی ، هر چی که هست نرمال نیست!




    راجع به خودت بیشتر بنویس. الان چکار میکنی؟ شاغلی؟ تحصیلت؟ علاقه مندی هات؟ آرزوهات؟

    الیزابت رو برامون معرفی می کنی؟

    خانومی، اکثر اونایی که به این تالار سر میزن، توی زندگی شون گیر و گرفتاری دارن! پس بدون که تو تنها نیستی!

    ممنون خانوم یا اقای she
    اون همه ی معیارهای من رو برای زندگی داشت که حاضر شدم عقد کنم باهاش اینجوری نبوده که تمام صفاتش بد باشه
    اون وقته دعوایی در میون نیست تمام وقتش رو صرف خوشحال کردن من میکنه همش به این فکره که چی لازم دارم واسم بخره بیاره دوشیفت کار میکنه که زودتر عروسیمون رو بگیره خیلی مراقبمه حتی نمیزاره کوچیکترین کار رو خودم انجام بدم حتی وقتی خونشون میرم نمیزاره حتی یه سالاد درست کنم میگه اینجا که خونه خودمون نیست اینجا بزار من فقط نوکریتو کنم خونه خودمون به اندازه کافی قرار هست اشپزی کنی..
    کوچکترین خبر بد رو به من نمیده تا ناراحت نشم
    همش مراقبه مادرش یا خانوادش بهم بی احترامی نکنن
    همیشه میپرسه علایقت چیه و هرجور شده منو بهشون میرسونه حالا چه شی باشه چه کلاس چه ...
    همیشه اولویتش منم همجا دوست داره با من باشه
    تو کوچکترین چیزها با من مشورت میکنه حتی تو خریدهای ساده برای خودش یا حتی کارش همیشه میگه نظر تو مهمه
    همیشه از راحتی خودش گذشته برای من
    شده احساس کرده ناراحتی کوچیکی تو دلم دارمو با وجود کار زیادش مرخصی گرفته اومده پیشم تا از دلم دراره
    من چون مادر نداشتم همیشه میگفتم نمیخام بچه داربشیم هیچوقت رو این مورد بحثی نکرده گفته باشه
    ولی هروقت احساس کردی دوست داری بچه داشته باشیم بهم بگو تو بچه نخای منم نمیخام
    من بهش گفتم دوران عقد نمیخام رابطه کامل داشته باشیم
    اولش ناراحت شد ولی قبول کرد و به خاستم احترام گذاشت
    کافیه بگم نوک انگشتم درد میکنه اونوقت هرجا باشه کارشو ول میکنه تا منو ببره دکتر
    فوق العاده باهوشه و تو کارش مدام داره ترفیع میگیره
    نمیزاره کسی بهم نگاه چپ کنه
    خیلی مهربونه همیشه به ندارها کمک میکنه
    خیلی سخاوتمنده و هیچوقت نشده غصه پولو بخوره اگه خاسته یا ناخاسته چیز ارزشمندی رو گم کردم یا ازم دزدیده شد همیشه گفته فدای سرت
    خیلی دوست داره نیازهامو تامین کنه همیشه دنبال اینکاره
    تمام جاهایی که دوست داشتم منو برده حتی اگه خودش لذت نمیبرده
    به طور کامل تاهلش رو پذیرفته و مثل مردهایی نبود که عقد میکنن و دلشون واسه مجردی تنگ میشه
    واقعا اونم ارزوش بود ازدواج کردن چون حس تامین گری خیلی زیادی تو وجودشه
    ابایی نداره از ابراز احساساتش و هنوزم وقتی بهم میگه دوستت دارم چشماش پره اشک میشه...
    با من مثل یه گل رفتار میکنه وقتی دعوایی نیست

    اما اونقدررررررررررر حساسه که مثلا یروز احساس کرد من رنگ موهام روشنتر شده کلی عصبی شدباهام دعوا کرد که رنگ کردی بهم نگفتی....
    که اشکمو دراورد اخرش گفت ببخشید اشتباه کردم

    و خیلی خوبیهای دیگه داره اما حساسیتهای وحشتناکی داره!!!
    بشدت کینه ایه
    غد و یه دندست و خیلی عصبی

    من واقعا مهریه برام مهم نبوده الانم اگر مهریم زیاد بوده هیچوقت به اجرا نمیزاشتم که تحت فشار قرار بگیره و بیاد باهام اشتی کنه من ازدواج اینطوری نمیخام

    من قبلا فوق دیپلمم گرفته بودم درسو رها کردم الان دوباره اقدام کردم برای کارشناسی
    شاغلم هستم بصورت پاره وقت
    آرزوم این بود برم زودتر سرخونه زندگیم چون خونه خودمون
    زیاد احساس راحتی ندارم (پیش زن پدرم)البته زن خوبیه اما برای من هنوز غریبه ست و انگار من مهمونشونم
    و فقط وقتایی که پیش همسرمم احساس راحتی کامل دارم..
    آرزوم این بود زن فوق العاده ای برای همسرم باشم و همیشه کتابهای زیادی میخونم برای شناخت مردها و بهتر شدن
    آرزوم اینه رشتمو ادامه بدم(عکاسی) و نمایشگاه برگزار کنم و تدریس کنم تو رشتم

    من واقعا دوست ندارم طلاق بگیرم اما انگار اصلا برای اون مهم نبود
    میدونید وقتی باکسی حرفش میشه تمامن نظرش راجب اون شخص برمیگرده و اونو بدمطلق میدونه
    الان ازهمونروز که تماس گرفتم باش خبری ازش نیست
    آخر صحبتامون گفتم چطوری ما اینجوری باهم زندگی کنیم ؟ گفت زندگی نکن اجباری نیست
    بعدشم تلفنو قطع کردم..
    هنوز هیچکس خبر نداره حتی مادرش خیلی سوال پیچ شدم بخاطرحال بدم از سمت خانوادم اما چیزی رو بروز ندادم
    مطمنم اگه الان اقدام کنم برای صحبت میاد ابراز ناراحتی میکنه برای حرفهاش قول میده دیگه تکرار نکنه
    دوباره میشه مجنون و دوباره همین داستان شروع میشه
    و میدونم اگه نرم جلو هیچ اقدامی نمیکنه
    چیکار باید بکنم الان انگار مغزم خالیه انگار هوش eq روی صفره!
    چیکار باید بکنم ؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره زیبا نمایش پست ها
    سلام عزیزم خیلی متاسفم اما الان هییییییچ کاری نکن یادت باشه تو عصبانیت تصمیم اونم به این مهمی نگیری
    من بهت حق میدم همسرت اینطور عادت کرده یعنی تو خانوادش برعکس شما همیشه دعوا بوده پس باید صبور باشی تا تعدیل بشه
    الان اصلااااااااا نه زنگ بزن نه هیچییییی شده سه ماهم ازش خبری نشه زنگ نزن اما مطمین باش تا یکی دو هفته دیگه تماس میگیره نهایت یه ماه دیگه پس برا طلاق عجله نکن چه الان چه سه ماه دیگه بذار اینبار خودش کامل بیاد جلو اونوقت شما براش شرط میذاری که فقط با قبول کردنش برای رفتن به تمام جلسات مشاوره باهاش ادامه خاهی داد
    ایشون حتما باید کنترل خشم داشته باشه اگه قبول نکرد مشاور رو بگو تا زمانی که خشمش رو کنترل کرد بیاد و بهش مثلا فرصت دو سه ماهه بده اکه دیدی داره تلاش میکنه پشتتش رو بگیر
    سلام ممنون از نظرتون
    نه من خبری ازش نمیگیرم و مطمن هستم تا چندین سال دیگه هم خبری نگیرم خبری ازش نمیشه
    ازون ادمهایی نیست که بعد از دعوا بشینه فکر کنه به دعوا و پشیمون بشه بابت حرفهاش
    من من یا بقیه
    معمولا اگر بعد دعوا باخودم صحبت نکنه اتیش خشمش بیشتر میشه
    الان مطمنم هروز که بگذره کفری تر میشه..
    دقیقا اینجوری عادت کرده عادت کرده همه ادمارو راحت بزاره کنار.
    خیلی سخته ادم تکلیفشو ندونه ندونه میخاد جدا بشه یا منتظر بمونه اما باشه فعلا منتظر میمونم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    سلام خانم الیزابت.. شما که صب تا شب فقط دارین با هم میجنگین..یا حضوری یا تلفنی..

    شوهر شما نیاز به مشاور داره و اگه نمیاد خودتون برین مشاوره و ریز ریز مشکلتونو باهاش در میان بذارید تا مشاور بگه که چی به صلاحتونه.. چون با حرفای یکطرفه نمیشه قضاوت کرد.. ولی با این اوصافی که شما از شوهرتون بیان میکنید
    واقعا یه بیماری روانی دارن ..چون رفتارشون ثابت نیست.. با یه سکه مهریه ای هم که تعیین کردین خیالش از این بابت راحته و داره جولان میده .. به نظر من شما باید فعلا رابطتونو باهاش قطع کنید و همانطور که تو نظر قبلیم گفتم خونواده رو در جریان بذارید..
    قراره با ازدواج شما به ارامش برسید نه طوفان
    من مشاوره رفتم قبلا برای عصبانیتهاش که فقط بهم گفتن وقت عصبانیت سکوت کن و بعدش صحبت کن
    که فایده نداشت خودشم به هزاربهانه از رفتن به مشاوره سرباززده
    جولان ؟ میشه توهین نکنید ؟ درسته باهم مشکل داریم ولی دلیل نمیشه اجازه بدم کسی پشتش
    اینطور صحبت کنه!!!
    اگر قرار باشه کسی بزور تحت فشار قرار گرفتن مهریه بامن بمونه ترجیح میدم نمونه پس ازین بابت اصلا ناراحت نیستم
    شاید خیلی ها بهم بگن دیوانه ای که یه سکه گذاشتی اما من همچنان نظرم اینه که مهرشوهرم برای من
    مردونگیش و تکیه گاهشه نه تعداد سکه ها
    من می خوام بدون اینکه هیچ فشاری روش باشه منو بخواد

  15. #40
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام..
    خانم محترم جولان دادن کجای ادبیات فارسی توهین تلقی میشه؟؟

    شما خودتون تو همه نوشته هاتون دارین از شوهرتون بدگوئی میکنید و تلفنی هم بحش بد و بیراه میگین بعد میگین دوست ندارین پشت سرش حرف بدی زده بشه؟؟ ناراحت نشین ها اما شما خودتونم رفتار ثابتی ندارین و نیاز به مشاوره دارین..
    اینجوری اگه هوای شوهرتونو داشتین هیچ وقت کارتون به دعوا و بد و بیراه نمیکشید ..

    موفق باشید

    ..........................
    باسلام

    از مشاوره دهنده ها انتظار میرود وقتی نکته ای را هم بیان میکنند با زبان مناسب وبه دور از سرزنش باشد
    ویرایش توسط ammin : چهارشنبه 06 مرداد 95 در ساعت 17:59 دلیل: آفت های مشاوره

  16. 3 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 04 مرداد 95), میس بیوتی (پنجشنبه 16 دی 95), بارن (دوشنبه 04 مرداد 95)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.