به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 43
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام..عیدتون مبارک..

    اگه شوهرتون برگشته حرفاشو برامون بنویسید.. ولی اگه برنگشته صبر کنید تا ببینیم چی میشه فعلا

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    355
    سطح
    7
    Points: 355, Level: 7
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    سلام..عیدتون مبارک..

    اگه شوهرتون برگشته حرفاشو برامون بنویسید.. ولی اگه برنگشته صبر کنید تا ببینیم چی میشه فعلا
    سلام ممنون دوست عزیز که پیگیر هستید
    عیدشماهم مبارک باشه
    نه خبری ازش نشد
    هیچ خبری...
    دقیقا از جمعه شب هفته پیش تاحالا 8 روزه که خبری ازش نیست
    تاحالا انقدر طولانی قهر نکرده بود

  3. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام.. اگه این نظرمو دال بر تضعیف عزت نفس نمیذارید این طور عمل کنید ..بهشون اس بفرستید و ازشون دلیل بی خبریشونو جویا بشید و بگید که چن روزه منتظرشون هستید و نگرانشونید..

    اگه زنگ بزنید هم که چه بهتر ولی اگه جواب ندادن اس بفرستید و اگه بازم پاسخی ازشون نشد به خونوادتون اطلاع بدید تا از طریق اونها پیگیری بشه.. بازم میگم چون حرفای شوهرتونو نشنیدیم نمیشه یکطرفه نظر داد

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    355
    سطح
    7
    Points: 355, Level: 7
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    سلام.. اگه این نظرمو دال بر تضعیف عزت نفس نمیذارید این طور عمل کنید ..بهشون اس بفرستید و ازشون دلیل بی خبریشونو جویا بشید و بگید که چن روزه منتظرشون هستید و نگرانشونید..

    اگه زنگ بزنید هم که چه بهتر ولی اگه جواب ندادن اس بفرستید و اگه بازم پاسخی ازشون نشد به خونوادتون اطلاع بدید تا از طریق اونها پیگیری بشه.. بازم میگم چون حرفای شوهرتونو نشنیدیم نمیشه یکطرفه نظر داد
    آدم مغروری نیستم خیلی وقتها شده تقصیر منم نبوده اما تماس برقرار کردم تا اشتی کنیم
    اما یه مسله ای هست که اندفعه کاملا منتظرم خودش رو بهم ثابت کنه
    ایشون از همون زمان صیغه متاسفانه تا تقی به توقی میخورد حرف جدایی رو پیش میکشید منو به گریه مینداخت تا خورد و شکسته میشدم اروم میشد و میگفت ببخشید دیگه نمیگم
    هزاران بار قول داده سر هر بحثی نگه جداشیم و هزاران بار زده زیر قولش
    اینبار که گفت اگه بخوای اینجوری کنی دیگه نمی خوامت و طلاقت میدم
    من براش نوشتم که من همونجور که بخوای بودم و همچنان هم حرفتو گوش میدم فقط ازت می خوام با لحن بد نگی ولی اگه می خوای جدا بشیم جدابشیم چون خستم کردی از بس گفتی جدابشیم
    که تو جواب کلی باز حرفای بد زد و گفت به موقعش تکلیفتو معلوم میکنم
    آخرشم نوشت اسممو دیگه نیار...

    میدونم شاید حرفهاش از رو عصبانیت بوده
    اما من بهش گفته بودم اگه باز حزف جدایی پیش بکشی من دیگه مقاومت نمیکنم و جدا میشم ازت
    که بازم گفت
    دارم میمیرم از دلتنگیش و خیلی سخته که جلو خودم نگه داشتم نرم پیشش یا زنگ نزنم
    ولی نمی خوام این رویه ادامه پیدا کنه
    بخاطر هرچیز مسخره ای تهدید به جدایی کنه....
    هنوز خانواده من چیزی نمیدونن من مادر ندارم که با قضیه احساسی برخورد کنه پدرمم متاسفانه ادم خشک و بی منطقیه اون مدلی نیست که مشکلم رو حل کنه
    خانواده اونو نمیدونم ولی تابحال نشده قهرامون رو به خانوادش بگه معمولا فقط اوقات خوش رو تعریف میکنه

  5. 3 کاربر از پست مفید الیزابت تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 20 تیر 95), بارن (شنبه 19 تیر 95), ستاره زیبا (شنبه 19 تیر 95)

  6. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 تیر 95 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-6-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    2,112
    سطح
    27
    Points: 2,112, Level: 27
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شاید اعتماد به نفس همسرتون کم بوده و اوایل عقد شما کمتر هم کردیدش؟
    اول زندگی دوران شناخت گفتید همه چی خوب بوده
    اوایل عقد غرورشو به طرز بدی شکستید و عذرخواهی کردید
    بعد یه سری دعواهای ریز و درشت هم هر چند وقت یه بار داشتید که آشتی میکردید
    و بعد دعوای اخیر



    ببینید اگه با همسرتون هم حسی کنم حسم میگه :
    ایشون قبل ازدواج اعتماد به نفسش کم بوده به هر دلیل (کمبود توجه در خانواده یا محل کار و زندگی و ... ، شکست های مختلف ، تربیت و ...) با ازدواج با شما انگیزه گرفته که کسی هست که براش مهم باشه و خب اخلاقش خوب بوده
    اول زندگی بهش گفتید تو مرد نیستی ، این جمله برای هیچ مردی ساده نیست بخصوص اگه اعتماد به نفسشم کم باشه (شما فرض کنید همسرتون بگه اصلا زن نیستی ، این چه هیکل و قیافه ایه ، هیچیت به زنای دیگه نرفته و ... چقدر تخریب ممکنه بکنه روحیتونو؟ اینم همونقدر اثر داره چون اصل مردانگیش رفته زیر سوال)
    بعد نمیدونم فقط عذر خواهی کردید یا واقعا با دلبری و تحسین (نه ترحم) از دلش درآوردید؟
    یعنی فقط گفت بخشیدم یا اخلاقشم مثل قبل خوب شد؟چون گفتید الان توقع عذرخواهی مدام ندارید و فقط میخواید متاسف باشه حدس میزنم شما ساده فراموش میکنید و فکر میکنید همسرتونم همین طور باشن و عذرخواهی ساده کردید و اونم گفته باشه اما هنوز ته دلش مونده یا اثرات روانیش هستش
    دعواهای ریز بعدی چون تعریف نکردید نمیشه حدس زد اما بی ربط به غرورش شاید نباشه ، این که گفته خودسر و شدی و اینا نشون از همون تحریک مردانگیش داره ، باید دید چکار کردید؟
    اما دعوای آخر ... دیده آقایون نگاتون میکنن عصبانی شده که کاری از دستش بر نمیاد (به قول شما چشم همه مردا رو که نمیشه کور کرد) و دارن ناموسشو بد نگاه میکنن از طرفی پس ذهنش اینه که همسرم منو مرد نمیدونه منم که نمیتونم ازش مراقبت کنم ، (ندای درونی همسرتون در این لحظه : نکنه درسته؟ نکنه من مرد نیستم؟ خاک بر سر من ) پس عصبانی میشه و میزنه به سیم آخر و به همه چی گیر میده




    خب آیا به نظرتون حدسم در مورد اعتماد به نفس درسته یا نه؟ اگر بله شاید بهتره:
    بدونید که اون جمله اول عقدتون ممکنه خیلی مهم بوده باشه و مثل شما شاید نتونن با ابراز تاسف معمولی کنار بیان یا اگه واقعا بخشیدن فراموش نکردن ، بدون یادآوری مجدد قضیه و بدون اینکه بخوام بگم عزت نفستونو خرد کنید بهش حس مردانگی بدید تا بتدریج بهتر شه ، با خودتون بگید چکار کنم که باورش شه بهش افتخار میکنم ، تا بعد به خودش بگه انگار اون حرفی که خانمم قبلا زد از ته دلش نبود و واقعا منو قبول داره (و مراقب باشید دیگه از دهنتون در نره)
    تو این انجمن دیدم خانما برای نجات زندگیشون خیلی دلبریا میکنن (بدون خفت و خواری) نمیدونم اهلش هستید یا مسخره به نظرتون میاد
    تحسین (نه که تابلو ترحم کنیدا ، تحسین واقعی) کنیدش و بدون اینکه حس کنید مسخرس بهش ابراز نیاز کنید
    سیاست های زنانه خانما تو همین انجمن رو بخونید ، دلبری ها رو ، سخنرانی کلید مرد دکتر حبشی هم گوش کنید حتما حتما زیاد وقت گیر نیست اما خیلی مفیده
    مثلا چیا؟ مثلا وقتی برگشت پیشتون از اینکه وقتی کنارتونه حس امنیت دارید بگید (مصنوعی نگید ، از ته دل با نگاه تو چشماش و گرفتن دستش) یا وقتی کنارش راه میرید خیالتون راحته یا اینکه وقتی تو زندگیتونه میدونید همه مشکلاتو میتونه حل کنه و آرامش دارید از وجودش
    از این حرفا ... بگید این مدت که نبود الان که برگشته خیلی حالتون بهتره کنارش
    در حد توانش ازش چیزی بخواید بخره و بعد کلی ذوق کنید
    خلاصه نیمه مستقیم بهش بفهمونید خیلی مرده ، اگه تو زندگیتون نبود سختتون بود ، خیلی مفیده براتون ، نظرش براتون مهمه و ...
    البته افراط نشه و عزت نفستون حفظ بشه اما از دلبری حس مسخره بازی نکنید

    خوشبخت باشید

  7. 2 کاربر از پست مفید saboorim تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 20 تیر 95), الیزابت (شنبه 19 تیر 95)

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 تیر 95 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-6-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    2,112
    سطح
    27
    Points: 2,112, Level: 27
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پست آخرتونو بعد ارسال پستم خوندم
    نقل قول نوشته اصلی توسط الیزابت نمایش پست ها
    آدم مغروری نیستم خیلی وقتها شده تقصیر منم نبوده اما تماس برقرار کردم تا اشتی کنیم
    اما یه مسله ای هست که اندفعه کاملا منتظرم خودش رو بهم ثابت کنه
    ایشون از همون زمان صیغه متاسفانه تا تقی به توقی میخورد حرف جدایی رو پیش میکشید منو به گریه مینداخت تا خورد و شکسته میشدم اروم میشد و میگفت ببخشید دیگه نمیگم
    هزاران بار قول داده سر هر بحثی نگه جداشیم و هزاران بار زده زیر قولش
    اینبار که گفت اگه بخوای اینجوری کنی دیگه نمی خوامت و طلاقت میدم
    من براش نوشتم که من همونجور که بخوای بودم و همچنان هم حرفتو گوش میدم فقط ازت می خوام با لحن بد نگی ولی اگه می خوای جدا بشیم جدابشیم چون خستم کردی از بس گفتی جدابشیم
    که تو جواب کلی باز حرفای بد زد و گفت به موقعش تکلیفتو معلوم میکنم
    آخرشم نوشت اسممو دیگه نیار...

    میدونم شاید حرفهاش از رو عصبانیت بوده
    اما من بهش گفته بودم اگه باز حزف جدایی پیش بکشی من دیگه مقاومت نمیکنم و جدا میشم ازت
    که بازم گفت
    دارم میمیرم از دلتنگیش و خیلی سخته که جلو خودم نگه داشتم نرم پیشش یا زنگ نزنم
    ولی نمی خوام این رویه ادامه پیدا کنه
    بخاطر هرچیز مسخره ای تهدید به جدایی کنه....
    هنوز خانواده من چیزی نمیدونن من مادر ندارم که با قضیه احساسی برخورد کنه پدرمم متاسفانه ادم خشک و بی منطقیه اون مدلی نیست که مشکلم رو حل کنه
    خانواده اونو نمیدونم ولی تابحال نشده قهرامون رو به خانوادش بگه معمولا فقط اوقات خوش رو تعریف میکنه
    این ها رو نگفته بودید ، فقط گفتید دوران شناخت همه چی خوب بود
    این تهدید به طلاق شوخیش هم زشته ، کارشون درست نیست
    با این حساب همچنان نظرم کمبود اعتماد به نفسشونه (با دیدن گریه شما شاید اعتماد به نفس میگیرن و حس میکنن خیلی تو زندگیتون مهم هستن) اما اون قسمت که گفتم کمی خودتونو نیازمند نشون بدید با احتیاط تر رفتار کنید که بدتر نشن
    احترام و غرورشونو حفظ کنید ، تحسین هم بکنید اما در مورد ابراز نیاز کمی با احتیاط (شاید لازمه کارشناسان نظر بدن)
    رفتار جراتمندانه شاید مناسبتون باشه ، لینک زیر:
    کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه


  9. کاربر روبرو از پست مفید saboorim تشکرکرده است .

    الیزابت (شنبه 19 تیر 95)

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    355
    سطح
    7
    Points: 355, Level: 7
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط saboorim نمایش پست ها
    سلام
    شاید اعتماد به نفس همسرتون کم بوده و اوایل عقد شما کمتر هم کردیدش؟
    اول زندگی دوران شناخت گفتید همه چی خوب بوده
    اوایل عقد غرورشو به طرز بدی شکستید و عذرخواهی کردید
    بعد یه سری دعواهای ریز و درشت هم هر چند وقت یه بار داشتید که آشتی میکردید
    و بعد دعوای اخیر



    ببینید اگه با همسرتون هم حسی کنم حسم میگه :
    ایشون قبل ازدواج اعتماد به نفسش کم بوده به هر دلیل (کمبود توجه در خانواده یا محل کار و زندگی و ... ، شکست های مختلف ، تربیت و ...) با ازدواج با شما انگیزه گرفته که کسی هست که براش مهم باشه و خب اخلاقش خوب بوده
    اول زندگی بهش گفتید تو مرد نیستی ، این جمله برای هیچ مردی ساده نیست بخصوص اگه اعتماد به نفسشم کم باشه (شما فرض کنید همسرتون بگه اصلا زن نیستی ، این چه هیکل و قیافه ایه ، هیچیت به زنای دیگه نرفته و ... چقدر تخریب ممکنه بکنه روحیتونو؟ اینم همونقدر اثر داره چون اصل مردانگیش رفته زیر سوال)
    بعد نمیدونم فقط عذر خواهی کردید یا واقعا با دلبری و تحسین (نه ترحم) از دلش درآوردید؟
    یعنی فقط گفت بخشیدم یا اخلاقشم مثل قبل خوب شد؟چون گفتید الان توقع عذرخواهی مدام ندارید و فقط میخواید متاسف باشه حدس میزنم شما ساده فراموش میکنید و فکر میکنید همسرتونم همین طور باشن و عذرخواهی ساده کردید و اونم گفته باشه اما هنوز ته دلش مونده یا اثرات روانیش هستش
    دعواهای ریز بعدی چون تعریف نکردید نمیشه حدس زد اما بی ربط به غرورش شاید نباشه ، این که گفته خودسر و شدی و اینا نشون از همون تحریک مردانگیش داره ، باید دید چکار کردید؟
    اما دعوای آخر ... دیده آقایون نگاتون میکنن عصبانی شده که کاری از دستش بر نمیاد (به قول شما چشم همه مردا رو که نمیشه کور کرد) و دارن ناموسشو بد نگاه میکنن از طرفی پس ذهنش اینه که همسرم منو مرد نمیدونه منم که نمیتونم ازش مراقبت کنم ، (ندای درونی همسرتون در این لحظه : نکنه درسته؟ نکنه من مرد نیستم؟ خاک بر سر من ) پس عصبانی میشه و میزنه به سیم آخر و به همه چی گیر میده




    خب آیا به نظرتون حدسم در مورد اعتماد به نفس درسته یا نه؟ اگر بله شاید بهتره:
    بدونید که اون جمله اول عقدتون ممکنه خیلی مهم بوده باشه و مثل شما شاید نتونن با ابراز تاسف معمولی کنار بیان یا اگه واقعا بخشیدن فراموش نکردن ، بدون یادآوری مجدد قضیه و بدون اینکه بخوام بگم عزت نفستونو خرد کنید بهش حس مردانگی بدید تا بتدریج بهتر شه ، با خودتون بگید چکار کنم که باورش شه بهش افتخار میکنم ، تا بعد به خودش بگه انگار اون حرفی که خانمم قبلا زد از ته دلش نبود و واقعا منو قبول داره (و مراقب باشید دیگه از دهنتون در نره)
    تو این انجمن دیدم خانما برای نجات زندگیشون خیلی دلبریا میکنن (بدون خفت و خواری) نمیدونم اهلش هستید یا مسخره به نظرتون میاد
    تحسین (نه که تابلو ترحم کنیدا ، تحسین واقعی) کنیدش و بدون اینکه حس کنید مسخرس بهش ابراز نیاز کنید
    سیاست های زنانه خانما تو همین انجمن رو بخونید ، دلبری ها رو ، سخنرانی کلید مرد دکتر حبشی هم گوش کنید حتما حتما زیاد وقت گیر نیست اما خیلی مفیده
    مثلا چیا؟ مثلا وقتی برگشت پیشتون از اینکه وقتی کنارتونه حس امنیت دارید بگید (مصنوعی نگید ، از ته دل با نگاه تو چشماش و گرفتن دستش) یا وقتی کنارش راه میرید خیالتون راحته یا اینکه وقتی تو زندگیتونه میدونید همه مشکلاتو میتونه حل کنه و آرامش دارید از وجودش
    از این حرفا ... بگید این مدت که نبود الان که برگشته خیلی حالتون بهتره کنارش
    در حد توانش ازش چیزی بخواید بخره و بعد کلی ذوق کنید
    خلاصه نیمه مستقیم بهش بفهمونید خیلی مرده ، اگه تو زندگیتون نبود سختتون بود ، خیلی مفیده براتون ، نظرش براتون مهمه و ...
    البته افراط نشه و عزت نفستون حفظ بشه اما از دلبری حس مسخره بازی نکنید

    خوشبخت باشید
    اون جمله ی من واسه خیلی وقتها پیشه خواستم با اون جمله بگم من هم اشتباهاتی کردم
    اینطور نبوده که فقط اون اشتباه کنه
    اونموقع ازم عصبانی شدو باهام صحبت کرد گفت واقعا متنفرم ازین کلمه منم به معنای واقعی کلمه از دلش دراوردم و قول دادم دیگه نگمش دیگه هم نگفتم
    البته اون کارهای زشت خیلی بزرگتری کرده که این یه اشتباه من توش گمه و همیشه میگه
    تو بهترینی همه منو میبخشی و ازین حرفها...
    من خیلی مطالعه داشتم همه این حرفهای شما از کتاب زن بودن سیاست های زنانه
    تایید تحسین طنازی و....
    همه رو بلدم واقعا ما زوج شگفت انگیزی هستیم تا وقتی که عصبانی نشه واقعا معروفیم توی اشنا و فامیل
    وقتی خوبه واقعا با من مثل پرنسس رفتار میکنه
    وقتی باهامه واقعا مثل یک گل مراقبمه حاضره هرچی سختی بکشه اما من خم به ابروم نیاد
    ما مشکلی تو برقراری ارتباط باهم نداریم
    و اینکه بله اعتماد بنفسش کمه مادرش همیشه اعتماد بنفسشو خورد میکنه
    من خیلی مقاله خوندم برای اینکه اعتماد بنفسشو تقویت کنم موفق هم بودم
    نشونه هاش اینه که تمام وقت ترجیحش منم تمام حرفهاشو فقط به من میگه
    هروقت دلش بگیره با من صحبت میکنه و همیشه میگه ابه روی اتیشی....
    اما خب
    جدا بشیم جدا بشیم ورد زبونشه
    اینارو خواستم بگم که بدونید رابطمون مشکلی نداره
    من فقط سوالم این بود که الان
    تو این موقعیت چیکار کنم ؟
    منتظر بمونم
    یا دوباره پیش قدم بشم...
    اینم بگم که مواقع دعوا همیشه اگر من پیش قدم میشدم منو پس میزد و دعوارو بیشتر کش میداد
    ولی اگر اون پیش قدم میشد من زود قبولش میکردم...
    با این تفاسیر
    لطفا به من بگید
    کاره درست الان چیه ؟؟

  11. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-28
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    5,299
    سطح
    46
    Points: 5,299, Level: 46
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    109

    تشکرشده 177 در 70 پست

    Rep Power
    22
    Array
    شوهر شما شاغله؟ توی این هشت روزی که خونه نیومده سرکار رفته؟؟ خبر دارین که اصلا کجاست؟ توی همون شهره یا رفته جایی؟؟ نمیتونین ازش غیرمستقیم خودتون یا از طریق کسی خبر بگیرین؟

  12. کاربر روبرو از پست مفید پسرایرونی تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 20 تیر 95)

  13. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    355
    سطح
    7
    Points: 355, Level: 7
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پسرایرونی نمایش پست ها
    شوهر شما شاغله؟ توی این هشت روزی که خونه نیومده سرکار رفته؟؟ خبر دارین که اصلا کجاست؟ توی همون شهره یا رفته جایی؟؟ نمیتونین ازش غیرمستقیم خودتون یا از طریق کسی خبر بگیرین؟

    دوتا کامنت گذاشتید و هردوش عجیب بوده
    گفتم عقد کردیم
    نه هیچ خبری ندارم مادرش یکبار با مادرم صحبت کردو اونجور که مشخص بود هیچکدوم خبر نداشتند از قضیه
    میدونم که سرکار میره

  14. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 مهر 95 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1394-10-19
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    761
    سطح
    14
    Points: 761, Level: 14
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بالأخره مشخص نشد شما مادر داری یا نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.