به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلخسته وستاره زیبا خیلی خیلی ممنونم،ازاینکه برام وقت گذاشتید نهایت تشکر رو دارم.
    ستاره زیبا حرفاتون به دلم نشست،راست میگید،من خیلی آویزوون بودم همیشه،انقدر التماس ومنت کشی میکردم تا باهام آشتی میکرد.راستش طاقت قهر نداشتم،طاقت کم محلی وبی توجهی هم نداشتم وندارم.من برعکس همسرم خیلی احساساتی ورمانتیک هستم وهمسرم جدیه وابراز علاقه هاش غیر مستقیمه...
    راستش همیشه دلم میخواست حرفایی که شماگفتیدوبهش بگم،همیشه این حرفا رو دلم میموند که یکبار هم شده ازش گلایه کنمو وبگم چقدر بااون رفتاراش اذیت میشم.اما ترسیدم دوباره دعوامون بشه وبهش نگفتم.یه جورایی نمیخواستم ناراحتیه که بینمون پیش اومد یادآوری بشه...کاش اعتماد به نفس این کارو داشتم!
    چشم سخنرانی هایی که پیشنهاد دادید رو حتما دانلود میکنم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید yalda.n تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (پنجشنبه 10 تیر 95)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    درود دوست من

    شما ازداخل این سایت، گفتگویی که گفتم را میتوانید پیدا کنید، در آپارات هم هست ،

    من میتوانم شمارو درک کنم، بخاطر این حساسیت و رمانتیک بودنتون، خیلی عذاب میکشید وقتی میبینید که همسرتون اینچنین نیست، و درکتون نمیکنه
    این حساس بودن، فقط به ضرر خودتونه، شما اگه اون مقدار رمانتیکی و احساساتی که دارید را نصفشو برای خودتون خرج کنید، تعادل بوجود میاد و باعث میشه دلتون نشکنه چون انتظارتون میاد پایین

    یک مشکلی هم که هست اینه که شما همش تو خونه هستید و همسرتون در اجتماع ، مردا هم مشکلات کاری و مالی زیاد دارند، الان اگر مردی رمانتیک هم باشه، اینقدر مشکلات داره که یادش میره چکار باید بکنه
    شما مشکلات خودتون رو دارید، همسرتون هم مشکلات خودشو، همش جمع میشه ، وقتی تو خونه هستید از هم بعنوان کیسه بکس استفاده میکنید
    همسرتون چون نمیتونه خشمشو کنترل کنه، رفتارهای ناشایست از خودش بروز میده، شما هم مجبورید کوتاه بیایید و عذابتون بیشتر میشه


    شما الان نه میتوانید جدا بشید، نه اخلاق همسرتونو عوض کنید ، باید اینقدر قوی باشید که نشکنید ، و ببینه که چه شخصیت قوی ای داریددوست نداره زن گریه کنه، گلایه کنه، دعوا کنه، درکی هم نداره که زبانِ احتیاج شما رو بشنوه 99% مردا همین جور هستند

    همسر شما مشکل کنترل خشم داره ، سر مسائل جزیی دعوامیکنه، بهونه گیر و لجبازه،فقط خودشو قبول داره ، مشاور هم نمیاد ... همیشه اون اول گیر میده؟

    بعنوان مثال اگه سراینکه چرا غذا سرد شده دعوا میکنه ، شما بحای دعوای متقابل، با دلبری ازش غذارو گرم کنید، بالاخره میدونید قلقشو ، حتی اگه داد زد، شما داد نزن
    بدون اینکه خو دتو بشکنی

    شما نگفتی ، وقتی آرومه، ازت تعریف میکنه؟بهت محبت میکنه؟میگه دوستت داره؟
    کلا ابراز عشق میکنه؟

    ازش پرسیدی چرا میگه ازت راضی نیست؟

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دلخسته ی عزیز
    خیلی خیلی ممنونم که هنوز به فکرمید وراهنماییم میکنید.
    بله دقیقا من وهمسرم نقطه ی مقابل هم هستیم واختلاف نظر زیاد داریم.وسر این اختلاف نظرها باهم مشاجره میکنیم.همسرم وقتی آرومه باهام خوبه میگه میخنده حتی این اواخر برام گل میاورد،یکبارهم بدون اینکه بهش بگم خودش از مغازه ی دوستش برام لباس خریده بودوچقدر من ذوق کردم...اما چند روز پیش سر یه اختلاف نظر کوچیک دوباره شد همونی که تو سال اول ازدواجم از کوره در میرفت وبه هیچ وجه خودشو کنترل نمیکرد.
    بزارید براتون تعریف کنم:همسرم بخاطر کاری که ثبت نام کرده باید میرفت واز سلامت وبینایی چشماش مطمئن میشد،اصلا یکی از مراحل گزینشش سلامتیه جسمشه.اون روز رفت پیش چشم پزشک وچشماش معاینه شد.متاسفانه چشماش بیست وپنج صدم بیشتر از حد نرمال ضعیف بود که این ناراحتش کرده بود وهمش نگران بود که نکنه بخاطر اون بیست وپنج صدم قبولش نکنن!خلاصه دوسه روز بعدش تصمیم گرفت پیش یه چشم پزشک دیگه بره که مطمئن باشه.من اولش بهش گفتم نرو ونگرانیت بابت بیست وپنج صدم بیخوده اما اون رفت پیش چشم پزشکی که اتفاقا از آشناهای محل کارش بود.
    وقتی برگشت وداشتیم افطار میکردیم گفت رفتم پیش دکترومشکل ضعیفی چشمام حل شد ودکتر برام نامه نوشت که خوشبختانه نمره چشمام خیلی کمتره.بهش گفتم پس ویزیتش چقدر شد ؟اولش گفت چهل هزار بعدش خندید وگفت ازم چیزی نگرفت.منم ناراحت شدم گفتم چرا تو بهش پول ویزیتو ندادی؟کارت خیلی زشت بود وآدم بخاطر یه آشنایی ساده که حق دیگرانو نمیخوره؟؟
    خیلیییی ناراحت شد وگفت مایه جورایی باهم رفیقیم ،تو به جای اینکه خوشحال شی که پولمون مونده توجیبمون ناراحتی؟؟
    بعدش شروع کرد وگفت توام عین مامانت یکسره دست ودلبازی میکنی!اونم انقدر خرج کرد که بابات این همه افتاد تو قسط وقرض.
    حالامنم همش میخواستم توضیح بدم که من منظورم این بود که برام توضیح بدی چیشد که اون پولو بهش ندادی؟؟؟همسرم هم گلایه کرد من بادهن روزه اومدم یه لقمه افطار بخورم توبازجویی میکنی؟وخلاصه هر لحظه صداش بالاتر رفت ودر آخر سفره رو باتمام وسیله هاش پخش وپلا کرد وچند تا از وسیله هامم شکست.اون لحظه فقط گریه میکردم که همسرمم خیلی بدش میاد وبهم میگه مظلوم نمایی نکن در حالی که من واقعا گریه هام دست خودم نیست.بین گریه هامم بهش چیزی نگفتم وفقط گفتم خانوادم مگه چه هیزم تری به تو فروختن که اینجوری پشت سرشون حرف میزنی؟؟؟من مگه تاحالا پشت سر خانوادت حرف زدم؟
    یک ساعتی گذشت تا همسرم رفت پی کار خودش وانگار که اتفاقی نیوفتاده رفت میوه خورد وبعدش نشست پای کامپیوتر منم درحالی آروم گریه میکردم سعی میکردم وسیله ها وشیشه های خورد شده رو جمع کنم.آخرش هم بدون اینکه کمکی بهم کنه پاشد ورفت بالا خوابید.جالب اینه که دلم نیومد بدون سحری روزه بگیره وموقعه سحر پاشدم براش غذا گرم کردم وبردم بالا.تلوزیون روشن کردم وبیدارش کردم.این بار التماسش نکردم وگفتم بیا باهم حرف بزنیم مشکلمونو حل کنیم که اصلا جوابمو ندادوبعد از خوردن سحریش خوابید.منم همونجا خوابیدم.سرم بقدری درد میکرد که نفهمیدم کی خوابم برد.
    میخوام بدونم واقعا انقدر حرفم براش سنگین بود که باهام اون کارو کرد؟؟میترسم از اینکه دوباره دعوامون بشه واین بار بزنه ویترینمو بشکونه...
    فردای اون روز قرار بود بریم افطاری خونه مادرم که مادرم از صبح زود پاشده بود تابرامون حلیم درست کنه درحالی که مادرم کمرشو عمل کرده ونمیتونه زیاد سر پا وایسه وچون میدونه همسرم حلیم دوست داره داشت درست میکرد که اون شب چشم به راهمون مونده ومانرفتیم.چقدر الکی بهونه آوردم تا نفهمن ما دعواکردیم که آخرش مادرم فهمیدومنو دعوا کرد که تو طرز برخورد باشوهرتو نمیدونی وهمه حقو داد به شوهرم.البته من بهش نگفتم شوهرم چه چیزایی گفت وزد همه چی رو شکوندو میخواست دست روم بلند کنه وکاملا سانسور شده از قضیه باخبر شد..اونوقت همسرم باهمه ی اینا پشت سر مادرم حرف میزنه. نمک میخوره ونمکدون میشکونه.
    تا الان خانوادم کوچکترین بی احترامی به همسرم نکردن.مادرم حتی روش نمیشه بدون چادر باشه جلو همسرم بااینکه بهش محرمه.پدرم پسرم وعزیزم از دهنش نمی افته.من نمیدونم چه جوری خودمو خانوادمو به همسرم ثابت کنم؟؟
    این چند روز یکسره فایل های صوتی مربوط به اختلافات زن وشوهر رو گوش میدم وسعی میکنم عمل کنم.
    ویرایش توسط yalda.n : شنبه 12 تیر 95 در ساعت 12:12

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    خواهش میکنم دوست عزیز ، وظیفم میدانم چیزهایی که میدانم را باشما شریک شوم

    عزیزم مشکل شما همان جریان : بفرما،بشین، بتمرگه !
    مفهوم یکی، نوع گفتن متفاوت

    همسرت اقتصادی فکر کرده، با مشکلات مالی که داره هم حق داره خوشحال باشه ، اما حق نداره با شما با تندی برخورد کنه
    شما که اخلاق همسرتو میدونی،
    میتوانستی به همسرت بجای اینکه درحالت گشنگی و خستگی ، با ناراحتی بگی چرا پول ندادی، بذاری سیر شه، استراحت کنه ، بوسش کنی از چشماش تعریف کنی،خداروشکر کنی، بگی دست دوستت درد نکنه که پول نگرفت، اما حتما بعدا جبرانِ پول ویزیت نگرفتنِ دوستتو بکن، از گزینش درمیای یه شیرینیِ قشنگ میدی ..... درواقع هم ناراحتیتو ابراز میکنی بدون دروغ و تظاهر،چون همون حرف دلتو گفتی، اما با یه حالت قشنگ تر ، هم میبینه که بهش توجه داری ، هم از خوشحالیش خوشحال میشی، سو تفاهم و دعوا پیش نمیاد ،

    ازآنجایی که سر مسائل خیلی جزیی دعوا میندازه، بنظرم این روش خوبی میتونه باشه برای آرام نگه داشتنش

    یه پیشنهاد دیگه دارم برای شما، کتاب مردان مریخی، زنان ونوسی را هم بخوانید، خیلی کمک میکنه به بهبود روابط ، پیشنهاد کن همسرت هم بخونه

  6. 2 کاربر از پست مفید delkhaste تشکرکرده اند .

    yalda.n (یکشنبه 13 تیر 95), ستاره زیبا (یکشنبه 13 تیر 95)

  7. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم اما با اینکه همسرت کارش درست نبوده اما من شما رو مقصر میدونم اخه دختر خوب بایدبگم تقزیبا متوجه شدم شما اصلااااااااا سیاست زنانه نداری
    شما بیشتر براش مادری تا یه همسر و همین برا زده شدن یه مرد کافیه!!!!!!
    یه همسر اصلا به مسایل شخصی همسرش که چه برخوردی با رفیقش کرد کار نداره فقط شنونده خوبی میشه تا همسرش هی ذوق کنه و هی باهاش درد دل کنه نه مثل یه مادر بگه خوب چرا اینجوری کردی چرا اونجوری و.......
    شما بجای اینکه بگی واییییییییییی راست میگی چقدر خوشحالم ازاینکه مشکل چشمت حل شد حالا دیگه کارت درست میشه رفتی چسبیدی پول ویزیت چرا ندادی؟؟؟
    منم بودم ناراحت میشدم
    مگه شما میخای همسرت تربیت کنی؟؟؟؟؟
    اگرم در مورد دیگه ای همسرت اومد بهت چیزی گفت کارش درست نبوده
    اول فقط گوش میکنی عین یه دوست که میاد حرف میزنه و فقط گوش میدی حرفش که کامل تمام شد راهکار درست رو فقط فقط در غالب یه پیشنهاد بهش میدی
    نه اینکه هی زورش کنی و هی گیربدی
    کلید مرد یادت نره دیگر سخنرانیهای دکتر حبشی

  8. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    yalda.n (یکشنبه 13 تیر 95)

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنونم ازت ستاره زیبا
    حرفایی که میزنید مثله یه تلنگر برام.بیش از ده بار پیامتونو خوندم و وقتی یه مروری کردم تو زندگیم متوجه شدم که حرف شما درسته.من خیلی خیلی مادری کردم به جای همسر بودن.خیلی جاها اقتدارشو شکوندم،مثلا خیلی جاها بهش گفتم این کارو بکن واون کارو نکن..
    سخنرانی های دکتر حبشی رو تو این روزا دانلود میکنم وگوش میدم.خیلی حرفاشون کمکم میکنه.همینطور حرفای دکتر هلاکویی..
    اما با تمام کوتاهی های ناخواسته ی من،همسرم هم خیلی دلمو شکسته وخیلی تحقیرم کرده.طوری که بعضی وقتا تو خوش ترین لحظاتمون ناخودآگاه یاد حرفاوتوحین هاش یاحرکاتش افتادم وانگار چیزی تو دلم گفته که این همون آدمیه که عذاب روحی داد بهت وهیچوقت ازت عذر نخواست...
    حتی اگه من هم مقصر باشم همسرم بیش از حد مجازاتم میکنه واین در توانم نیست.
    قبلا هم گفتم مدتی بود که زندگیم در آرامش بود ودعوای آنچنانی نداشتیم یکدفعه همه امیدهام باپیش اومدن دعوای اخیرمون ازبین رفت که دل خوش بودم به اینکه همسرم تغییر کرده...
    شاید من خودم هم نتونستم خودمو تغییر بدم واین علت تغییر نکردن همسرمه..

  10. کاربر روبرو از پست مفید yalda.n تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (یکشنبه 13 تیر 95)

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    درود دوست عزیزم
    با مشکلت چکار کردی؟
    تونستی راه حل پیدا کنی؟
    اوضاع زندگیت رو به بهبودی هست؟

  12. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-12
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 58 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon19

    من فكر ميكنم
    شما صبر نداري
    منظورم اينه هر مشكل يا سوالي برات بيش مياد رو دوست داري بلافاصله حل كني جرا جون به همسرت و زندكيت اهميت ميدي
    در حيني كه تو ذهنتون اين طرز فكر هست اطلاع ندارين كه همسروتون منتظره جه به اشتباه يا هرجيز شما طرف دارشو كني حتي اكه كاره اشتباه كرد معلمش نباش
    به نظر من تو نوع رفتارتون نه مادرش باشين نه شخص خانمش شخص سوم شخص ديكه مناسب حال شماست خواهرش باشين
    منظور اينه تو يه جبهه باهاش باش از كسي عصباني بود عصاباني شو از اون نفر
    از كسي تعريف كرد شما بهتر تعريف كن بعداز 24 ساعت با دلبري همسريتوت كن اول طرف داري باز

    همسرت از اوناست كه از ظرد شدن از طرف شما متنفره
    رو ظرز فكرت حساسه
    بس شما منطق رو بزار براي بعد
    نكته مهم به نظر من
    جيزايي رو كه روش حساسي رو وانمود كن برات حساس نيست و مهم نيست به ظاهر حتي بدر مادرتون
    ذهنش رو انحراف بده رو جيزايي كه برات حساس نيست بزار نقطه ضعفات از نظر اون تعقير كنن

    من خانمم جادر ميبوشه از يكي از جادراش خوشم ميومد
    تو يكي از بحثامون كفتم ازين جادر من خيلي بدم مياد نتيجه هميشه هر وقت ميخواست بوستم رو بكنه جادر سرش بود
    ابرو هاش مدلي كه خوشم ميومد رو اصلا داستانيه
    و بدون همسر من فوق لج باز و يه دندست و روي اون جواب داد
    هميشه ميكفت مادرت اينجور اونجور حالشو ميكيرم
    منم كفتم هركاري دوست داري با مادرم انجام بده من زندكي خودم مهمه
    با مادرم حرفش شد و تاخت مادرمم جوابشو الحق عالي داد
    فكر ميكرد بيام ميدم تماس ميكيرم اصلا به روي خودم نياوردم خودش خواست شرو كنه كفتم برام مهم نيست
    از مادر من ديكه كوتاه اومد تهديدم نكرد الان تو دوران حبس مهريست
    نقكه ضعفات رو عوض كن من دير فهميدم ولي عالي جواب ميده
    مثل خواهرش باش رفتاري به بشتيباني حتي عمل اشتباه ببين جه جوري هواتو داره

    از يه نكته برهيز كن ابرو قر دادن مردا حساسن اصلا به حرفت فكر نميكنن از صدتا فوحش براشون بدتره و بدتر از اون بوز خند زدنه يعني انتظار كتك از همسري كه عاشقت هم هست رو داشته باش جه برسه لج بازش

    اكثر كاراي همسرتون بخاطر نشون دادن اقتدارشه ناراحت نباش وقتي بي محلي ميكنه هزار بار به خودش ناسزا ميكه از طرف اقايون ميكم بس مطمعن باش

    90 درصد اقايون يك ساعت اول واكنش دارن برخلاف خانوما كه مدام زنده ميكنن يه بحث رو و باقي زمان رو اقايون نميدونن كه جرا بايد عبوث و ناراحت خشك باشن

    يادبكيرين با جهره كامل به همسرت لبخند با محبت بزني تو اوج بحثاتون اكه خندش نكرفت بياد طرفت
    ویرایش توسط mohanad28 : یکشنبه 20 تیر 95 در ساعت 18:05

  13. کاربر روبرو از پست مفید mohanad28 تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (دوشنبه 21 تیر 95)

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دوست عزیزم
    با مشکلت چکار کردی؟
    تونستی راه حل پیدا کنی؟
    اوضاع زندگیت رو به بهبودی هست؟


    سلام ودرود به شما،بازهم ازتون ممنونم که پیگیر قضیه ی من هستید،این لطف ومهربونیتونو میرسونه
    از اون جریان رفته رفته ماهم بی محلیامونوکنار گذاشتیم وآشتی کردیم.البته آشتی نه به اون صورت که بیان برام گل بیارن واز همدیگه عذر بخواییم!فقط حرف های روزمره رو میزدیم وقهر نبودیم.
    تاالان هیچ حرفی از اون روز بین من وهمسرم گفته نشده.نتونستم ازش گله کنم وایشون هم نخواستن یادآوری بشه.راستش احساس میکنم آرومتر شده،یه جوری شده!اون روز دیدم تو اینترنت سرچ کرده بود« اصول حفاظت گفتار وکنترل خشم» که من خیلی تعجب کردم !
    یکی دو بار گفته این روزا خیلی استرس دارم ونگران شغلمم بخاطر همین بعضی کارام دست خودم نیست.
    بهم میگه وقتی کارم جور شد میخواییم خیلی کارا انجام بدیم.بهم میگه فعلا بابت خونه دار شدن یااجاره نشینی بهم فشار نیار بزار این مدت بگذره بدونیم تکلیفمون چیه،کمی از فشار قسطامون کم شه بعد به اجاره نشینی فکرمیکنیم.
    ومن بعد این حرفش دیگه در رابطه باخونه باهاش حرف نزدم.
    راستش همسرم الان خوبه ،اما خیلی خیلی میترسم از اینکه خدایی نکرده دوباره اون دعواها پیش بیاد ودوباره اون توحین ها وتحقیر هارو بهم کنه واونوقت من به معنای واقعی کلمه نابود میشم...کاش یه تضمینی بود که دیگه از این اتفاقا نمی افته.

  15. کاربر روبرو از پست مفید yalda.n تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (دوشنبه 21 تیر 95)

  16. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای mohanad28
    خیلی ممنونم از وقتی برام گذاشتیدوراهنماییم کردید.
    بله همونطور که شما فرمودید،من باید نقطه ضعفاهامو عوض کنم وروچیزایی که حساسم حساسیت نشون ندم.مثلا من رو خانوادم خیلی حساسم وروشون تعصب دارم همین باعث شده همسرم یکبار نشده بین دعواهامون پشت سر خانوادم حرفی نزنه چون میدونه بااین کار خیلی منو ناراحت میکنه وبارها بهم گفته تو اونارو از من بیشتر دوست داری در حالی که اینطوری نیست وهرکس برای من در جایگاه خودش دوست داشتنیه .
    درمورد حرفی که زدید که آقایون وقتی کم محلی میکنن خودشون از دست خودشون شاکی ان ،فکرنکنم درمورد همسر من صدق کنه.چون ایشون هیچوقت کاری نکردن که من متوجه پشیمونیشون بشم.همیشه حق وبه خودشون دادن وتقصیرارو گردن من انداختن.ایشون سرو زبون دارهم هستن وزبان من درمقابل ایشون عاجزه...
    امیدوارم مشکلات شماهم باهمسرتون حل بشه وهمسرتون دیگه لجبازی نکنن...
    من خودم خیلی رواحترام به خانواده ها حساسم وحتی اگه همسرم به خانواده ی خودش هم کم احترامی کنه بهش گوشزد میکنم که متاسفانه امرونهی های من که همش به صلاح ایشون بوده ،اقتدار ایشونو شکونده وشاید دلیل اصلی دعواهامون همین باشه...
    الان من همش تو استرسم ومیترسم از پیشامدهای بعدی..


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پس کجان دخترای خوب به قول خودشون پاک
    توسط رفیق فابریک در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 آبان 92, 15:39
  2. با مشکل ناشی از قطع روابط عاطفی نزدیک پس از وقوع یک حادثه چگونه می
    توسط mahtabroo در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 شهریور 89, 19:33
  3. +تاوان چی رو پس میدیم؟
    توسط gole maryam در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 58
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 اردیبهشت 88, 10:39
  4. + افسردگی پس از طلاق
    توسط مائده ن در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 دی 87, 15:51

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.