به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام

    اول از همه بهتون تبریک بگم بابت موفقیت هایی که در زندگی کسب کردین چون نشان از این داره که فرد با عرضه ای هستین.

    ----------

    معیار های ازدواجتون اصلا مشکلی نداره و حتی میتونم در مقابل بانون دیگه که من میشناسم بسیار کم و منطقی هست.

    ---------------

    من با پست خانوم /آقای Skyzare موافقم

    --------------

    سوال:

    1- برای من که یک پسر هستم و برای خودم معیار هایی دارم، چه روش هایی پیشنهاد میکنید تا به همسر مطلوبم برسم؟


    2- در مورد تصویر زیر توضیح بدهید ( ببخشید اگر تصویر خوبی از آب در نیومد، سعی کردم با توان هنری بسیار کم خودم، چیزی که در ذهن دارم رو به تصویر بکشم)!


    ----------------

    نظراتم رو سانسور کردم، تا جواب این دو پرسش من رو بفرمایید.

    ممنون


  2. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    raha32 (سه شنبه 08 تیر 95), بانوی آفتاب (یکشنبه 06 تیر 95), باغبان (شنبه 12 تیر 95)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام رهای عزیز
    این قسمت از پستت رو که خوندم می خوام در موردش مطلبی بگم:
    نقل قول نوشته اصلی توسط raha32 نمایش پست ها
    من به تحصیلات علاقه دارم خودمم دوست دارم دکترا بخونم اما شاید باور نکنید همین مساله ازدواج مانع شده چون میترسم با دکترا خوندن دیگه واقعا ازدواج سخت بشه. گاهی میگم بیخیال ازدواج برم دکترا بخونم و ازدواج هم نشد نشد.
    اولا از کجا انقدر مطمئن هستید که دکترا بخونید موقعیت های ازدواج شما کم میشه؟

    ثانیا اومدو دکترا نخوندین و وضع تغییر نکرد اینجوری فکر نمی کنی بعد یه مدت از اینکه در راهی که دوست داشتی قدم برنداشتی احساس ناراحتی و پشیمونی کنی؟

    یعنی چی :بی خیال ازدواج برم دکترا بخونم؟!! اصلا این دوتا چه ربطی بهم داره!؟ می تونی اهداف خودت رو دنبال کنی و در عین حال خودت رو آماده ازدواج کنی و هرجا که لازم بود انرژی

    بیشتری روی مقوله ازدواج بزاری.مثلا شما داری دکترا می خونی و موقعیت ازدواج خوبی انشالله برات پیش بیاد اون وقت می تونی انرژی کمتری روی درس بگذاری و بیشتر روی ازدواجت

    انرژی و وقت و فکر بذاری.

    خلاصه اینکه شما زندگی خودتو بکن اونطور که دوست داری ازش لذت ببر،درس بخون وبه سمت اهدافت قدم بردار. اگر دوست داری اخلاق و رفتار خاصی رو در خودت کمرنگ یا پررنگ کنی ،یا

    دانش خاصی رو کسب کنی یا هرچیزی به مسیری که مطلوب خودته ادامه بده و به خداوند توکل کن. ازدواج خودش پیش می اد .

    من دخترایی رو میشناسم با ظاهر معمولی لباس ساده اما با اخلاق خوب و اجتماعی و نجیب،که اصلا اهل این نبودن که بخوان دنبال موقعیت برای ازدواج باشن و سرشون توی درس و

    مشق بود اما خب ازدواج خوبی کردن .،دخترایی که شاید امثال دوست شما توی جامعه هنوز هم تمایل داشته باشن نصیحتشون کنن که انقدر ساده لباس نپوشین.

    بازم دخترایی رو میشناسم که از ترم اول دانشگاه نگران ازدواج بودند و به موردای آشنایی توی محیط دانشگاه نه نمی گفتن و مدتی صرف آشنایی باهاشون می کردن.اما هنوز کسی رو که می خوان پیدا نکردن .

    بعضی از دخترا هم هستن که نه میشه گفت با کسی دوستن(چون اهل دوستی با جنس مخالف نیستن)نه میشه فهمید با کسی دوست نیستن(چون با پسرا گرم می گیرن و باهاشون

    صحبت غیر ضروری می کنند یا حداقل از صحبت غیر ضروری پسرا استقبال می کنن و خوششون میاد).

    اینطوری هم گزینه های ازدواجشون کم میشه یا کسی میاد سراغشون که باب میلشون نیست.
    [/quote]

  4. 4 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (دوشنبه 07 تیر 95), raha32 (سه شنبه 08 تیر 95), بانوی آفتاب (دوشنبه 07 تیر 95), باغبان (شنبه 12 تیر 95)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 مرداد 95 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1395-4-05
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    341
    سطح
    6
    Points: 341, Level: 6
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    14

    تشکرشده 33 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خدمت همه دوستان و واقعا از اینکه وقت گذاشتید ممنونم

    حرفای همه رو با دقت خوندم چون واقعا دلم میخواد مشکلمو از دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار بدم.
    skyzare : حرفایی که نوشتید واقعا آرامش بخش بود، سعی میکنم آیه ای که گفتید رو تو نمازم بخونم. راستش خیلی وقته که منم به قولی حل این مشکلمو سپردم به خدا اما اتفاقی نیفتاد حالا واقعا نمیدونم ایراد از خلوص نیت و قلب من بوده یا اینکه واقعا به جز توکل به خدا خودمم باید تلاش کنم واسه خواسته ام، مشکل اینه که راهشو نمیدونم.
    sara1394: ممنونم که درکم میکنی، آره من الان کنار خانواده ام واقعا خوشبختم اما خب خودتم میدونی که نیاز به ازدواج یه کم فرق داره، بحث نیاز یه طرف اون استرسی که برای بالا رفتن سنت میکشی یه طرف دیگه. خیلی از دوستای من که همسن هستیم همیشه میگن ما دیگه به ازدواج فکر نمیکنیم و اینجوری آرامش داریم اما من میخوام ازدواج کنم! نمیتونم و نمیخوام از خواسته ام به خاطر هر مشکلی که وجود داره کنار بکشم. میخوام راه حل پیدا کنم اگه لازمه تغییر کنم اما به خواسته ام برسم، خوبشم برسم.
    من سه روز در هفته با وجود خستگی بعد از کار 2 ساعت ورزش میکنم باشگاه میرم و خب تاثیر مثبت هم تو ظاهرم داشته، کمک خیرخواهانه در حد توانم میکنم، همه این کارا رو انجام میدم.
    میدونم که روزای کاری به جز شرکت و باشگاه جایی نمیرم و روزای تعطیل همش خونه ام مگر اینکه گاهی خرید لباس برم اونم یکی دو ساعت، گاهی ام دوستای قدیمی رو میبینم که خیلی کمه. خیلیا میگن روزای تعطیل خونه نمون برو بیرون اما نمیدونم کجا برم که قشری باشن که من بتونم از بینشون کسی که میخوام رو پیدا کنم.

    mehdi_7 :حق با شماست دهه شصتی ها اینجوری شدن اما خیلیاشونم ازدواج کردن. دو مساله ی وضع اقتصادی و زیبایی رو مطرح کردید. منم خیلی به این چیزا فکر میکنم اما بازم به نتیجه نرسیدم چون از نظر اقتصادی ما سطح بدی نداریم مسلما که خیلیییی خیلییییی پولدار نیستیم و از نظر زیبایی و ظاهر واقعا هم از نظر خودم هم بقیه بالای 70-80% هستم. خیلی از دخترای اطرافم از همین دو نظر (نمیخوام بگم پائین تر که فکر کنید مغرورم) میگم بالاتر نبودن اما الان ازدواج کردن و خیلی خوشبختن. این سئوال واسه همه پیش میاد که تو از همه نظر خوبی چرا تا حالا ازدواج نکردی؟!به خودم اینجوری میگفتم که خدا نخواسته، سن ازدواج بالا رفته، لابد سخت گیرم، کسی که میخوام پیدا نشده....
    اما الان سئوال خودمم شده که میخوام پیداش کنم و حلش کنم.

    mohamad.reza164:
    ممنونم برای جوابتون و حوصله ای که برای کشیدن طرحتون داشتید.
    برای سئوال اولتون من همیشه تصورم این بوده و الانم تا حدودی هست که مردا راحت تر میتونن ازدواج کنن اگه شرایط خوبی داشته باشن و حتی اگه شرایط خوبی هم نداشته باشن به خاطر مرد بودنشون شرایط بهتری دارن و میتونن پا پیش بذارن و ....
    اما اخیرا از خیلی از آقایون اطرافم میشنوم که پیدا کردن دختر خوب سخت شده! من میدونم و میفهمم که الان تفکرات خیلی از دخترا فرق کرده اما من دختر خوب واقعا کم نمیبینم. شاید شما هم باید بیشتر در مجامع عمومی باشید و از کسی که خوشت اومد ازش درخواست آشنایی کنید که این یه امتیازه برای شما از طرفی میدونم که استرس جواب منفی شنیدن هم دارید. شاید جواب سئوال شما جواب خود منم باشه.
    برای سئوال دومتون:
    فکر میکنم منظورتون این بوده که با وجود موانعی که برای ارتباط بین آقایون و خانم ها هست و اینکه افراد زیادی این بین هستن که همرنگ ما نیستن قطعا فرد یا افرادی هم هستن که به ما میخورن و شاید باید تلاش کنیم تا پیداشون کنیم و از خط ازدواج عبور کنیم.

    Eram عزیز ممنونم برای جوابتون. حرفای شما کاملاً صحیحه منم میدونم این دو تا مساله ربط زیادی ندارن اما ربطشون واسه من اینجوریه که برای دکترا قبول شدن نیازه که من یه انرژی و زمان زیادی برای درس خوندن و قبول شدن کنکور بذارم و شاید تمام روزای تعطیل چه بسا حتی بعد از کار باید درس بخونم. این زمان تقریبا حدود یک سال زمان میبره تا شاااااید کنکورشو قبول شم. اگه راهکار مشکلم دست من نباشه و باید بگم هر وقت ازدواج پیش اومد و تحت اختیار من نیست دکترا خوندن بهترین کاره اما اگه هدفم ازدواج باشه و پیدا کردن راهکارهای آشنا شدن و پیدا کردن فرد مورد نظر باور کنید با خونه موندن و درس خوندن جواب نمیده، من جواب نگرفتم. میترسم وارد پروسه دکترا خوندن بشم و چند سال دیگه چشم باز کنم ببینم بازم دو سه سال فقط درس خوندم و حسرت ازدواج! بله کاملاً حق با شماست که این دو مساله ربطی بهم ندارن شایدم بازم به این نتیجه برسم که ازدواجی در کار نیست و دکترا بخونم که به قول شما حداقل حسرت دکتراش تو دلم نمونه.
    از طرفی ممکنه خنده دار باشه اما همین الانش خیلی از پسرا به خاطر بالا بودن مدرک من از خودشون تمایلی ندارن آشنا بشن و چه بسا من خودمم از درونم دوست دارم مدرکش بالاتر باشه اما وقتی نیست!!! دکترا خوندن من به نظرتون کمی قضیه رو حادتر نمیکنه؟
    میدونم حرفام غیر منطقیه تورو خدا فکر نکنید متوجه نیستم چی میگم، من عاشق اینم که خودم دکترا بخونم همسرمم مثلا دکترا باشه امامن 32 سالمه Eram جان، مجردم، تنهام و خیلیییییی وقتا ناامیدم. نه فقط از ازدواج از همه چی...
    اینکه همه از بیرون برات به به و چه چه کنن و بگن وااااای چه دختر خوب و پر کمالاتی و .... اما موقع برگشتن از سرکار، تنها تو ماشینت بشینی و ببینی چقدر همه با هم شادن. حتی همکارای خودتو ببینی که میان دنبالشون. چه همکارای مرد چه زن!
    میگن خدا باید بخواد، اینکه بمونم منتظر باشم تا خدا واسم کاری کنه آرامشه مطلقه! اما نمیدونم آیا واقعا اینه؟! احساس سنگینی مسئولیت تنها بودنمو گردن خودم حس میکنم نه خدا! و این مساله دردناکه که حس کنی بی عرضه ای که با وجود همه خوبی هایی که خدا بهت داده نتونستی حتی خودتو از تنهایی در بیاری... حتی ندونی چرا! چجوری حلش کنی.
    صادقانه میگم از خیلی از افراد صمیمی پرسیدم ایراد من چیه، همشون گفتن هیچی!! فقط کسی تورو نمیبینه! کجا برم؟ چیکار کنم؟ این همه سال تو محیط دانشگاه و کار یه عالمه آدم منو دیدن آشنا هم شدم اما نشده!
    ببخشید جوابم طولانی شد.

  6. 2 کاربر از پست مفید raha32 تشکرکرده اند .

    sara1394 (سه شنبه 08 تیر 95), بانوی آفتاب (سه شنبه 08 تیر 95)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 تیر 95 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    229
    سطح
    4
    Points: 229, Level: 4
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    3 months registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز بنظرم من ادامه تحصیل خیلی ربطی به ازدواج نداره خیلی از افراد هستن که بعد از ازدواج ادامه تحصیل میدن و موفق هم هستن


















    __________________________________________________ _____________________________________
    فروشگاه ساز سبد خرید با سئوی فوق العاده

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام دوباره خدمت رهای عزیز

    ببین رها جان اینکه شما اینجوری فکر میکنی که پس من بی خیال ازدواج شم و دکترا بخونم! یعنی چی؟ باور کن توی این تفکر هیچ سودی نیست. تو چسبیدی به مقوله ازدواج و نمی

    خوای ازش جدا شی البته فکر میکنی جدا شدن به معنی تسلیم هست .یعنی بی خیال ازدواج بشی!نه.

    من میگم نه بچسب به ازدواج و نه بی خیالش شو...فقط اشتغال ذهنی دائم رو به ازدواج رها کن و صرف ابعاد دیگه زندگیت کن.البته هر دختر و پسر سالمی این خلا رو در مجردی حس

    میکنه پس از اینکه این خلا رو داری بهم نریز و استرس زیادی به خودت تحمیل نکن. این زمان ها فرصت خوبی برای نزدیکی با خداوند هست. رها جان تنهایی نه فقط برای مجردها که ممکنه

    برای خیلی از متاهل ها هم رخ بده،حتی خیلی ها پس از ازدواج مشکلات زیادی دارن پس اینطور قضاوت نکن که پس همه خوشبختند و شما جا موندی.

    نگاهت رو به خودت مثبت تر کن. خودت رو سرزنش نکن.دست بردار ازین فکر که من چه ها نکردم و به خاطر اون مجردم...کسی از فردای خودش با خبر نیست. پس امیدت به خدا باشه و

    اصلا این ازدواج رو از خودت دور نبین که این تفکر نتیجه ای جز کم کردن اعتماد به نفس و شادابیت نداره. در واقع چسبیدن به ازدواج و اشتغال ذهنی به اون شادابیت رو میگیره و افکار منفی برات داره .

    به نظر من یکی از راه های حرکت سمت ازدواج رها کردن اونه! بگذار زندگی راه خودش رو بره تو فقط خوب زندگی کردن رو اجرا کن ،شاد باش و اعتماد به نفست رو محافظت کن،نگاه بازی به اتفاقات پیرامونت داشته باش و پذیراتر باش.

    همیشه زندگی هر فردی مستقل و منحصر به فرده پس نسخه ی دیگران شاید برای شما بی فایده باشه.

    در این راه حواست باشه انواع احساسات هست،نا امیدی هست،تنهایی هست،شادی هست،خب واضحه توی متاهلی هم این حس ها هست! اصلا برای همه ادما هست!توی هر موقعیتی!


  9. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    parsa1400 (چهارشنبه 09 تیر 95), raha32 (شنبه 12 تیر 95)

  10. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    سلام



    2- در مورد تصویر زیر توضیح بدهید ( ببخشید اگر تصویر خوبی از آب در نیومد، سعی کردم با توان هنری بسیار کم خودم، چیزی که در ذهن دارم رو به تصویر بکشم)!


    ----------------

    ممنون
    سلام

    ابتدا در مورد عكس توضيح مي دهم و در پست بعدي در مورد سوال اولم.

    نگاه كنيد به عكس
    از بالا كه داريم نگاه ميكنيم، تفاوت رنگ ها كاملا آشكار هست.
    حتي مي تونيم تشخيص بديم كه چندتا همرنگ در گروه هاي زنانه و مردانه وجود دارد.
    از اين بالا مي تونيم سريعا زنان و مردان را براي همديگر جفت كنيم.
    من سريعا ميتونم بگم، رنگ آبي زنانه با كدوم رنگ مردانه جفت بشه.
    حتي اگر براي فلان رنگ زنانه مشابهي در جامعه مردانه وجود نداشته باشد، ميتوانم هم خانواده آن رنگ را در جامعه مردانه پيدا كنم و آن دو رو به هم برسانم.


    استعاره از رنگ ها، خصوصيات فردي انسان هاست. همانطور كه ميبينيد، براي هر فردي جفتي در جامعه مقابلش وجود دارد. مثلا دختر بيست و سه ساله زيبا و با خانواده متوسط و درونگرا ( به رنگ قهوه اي) مشابهي با پسري 27 ساله زيبا و اندكي درونگرا در جامعه مردان ( باز هم به همان رنگ قهوه اي ) وجود دارد.

    حال چه طوري بايد اين دو كه جفت هم هستن به يكديگر برسند. براي خودشان كه از پايين به جامعه نگاه ميكنن، يافتن چنين جفتي بسيار كار دشواري است.
    اگر آن پسر و يا دختر بسيار حرفه اي باشند، احتمالا پس از گذشت چند سال مي توانند با رد كردن خواستگاران مختلف، شخصي نزديك به خصوصيات خود را بيابد.
    واي از آن روزي كه ما در دام احساس و عجله بيافتيم و با رنگي غيز از مشابه خودمون وصلت كنيم.

    اينجا تنها كاري كه از ما بر ميايد چيست؟

    1- افزايش مهارت هاي انتخاب همسر

    آيا همين يك آيتم كافيست؟

    خير، اگر همرنگ هاي ما به خواستگاري ما نيايند و يا ما به خواستگاري همرنگ هاي خود نرويم، هرچقدر هم كه ماهر باشيم، باز هم بايد در ته صف بايستيم.

    ( اين اعتقاد شخصي بنده هست و ميتونيد قبول نكنيد)

    اينجا ما به شدت به يكي نياز داريم كه از بالا كمكمان باشد. همانطور كه در عكس ميبينيد، دستي از آسمان دو رنگ زرد را براي همديگر جدا ميكند. اين دست آسماني جز خداوند قادر نمي تواند باشد.

    لزوما از خداوند بايد همسر مناسب خودمون رو طلب كنيم ( حتي شده با ذكر مشخصات) تا خدا هم مارا در يافتن يار زندگي مان كمك كند.

    نكته چه ميشود كه دير به يارمان ميرسيم؟

    تا حالا به رشد هندوانه توجه كرديد؟

    هندوانه از وقتي شروع به رشد مي كند و تا زماني كه وقت رسيدن آن فرا برسد، كلي رنگ عوض ميكند ولي ما فقط رنگ هندوانه رسيده را ميشناسيم. پس ما براي انتخاب شدن و انتخاب كردن نياز داريم كه به رنگ اصلي خودمون برسيم.
    محمدرضا 164 در سن 29 سالگي به رنگ اصلي اش ميرسه و باغبان در سن 25 سالگي اش ميرسه.
    حكمتي در اين دير رسيدن ها وجود داره كه ما از آن بي خبريم. شايد خدا ميخواهد بنده اش بيشتر صدايش بزند. چون براي خدا هدف ازدواج نيست كه، براي ما و امثال ما هدف شده ازدواج.

    -----------------

    نكته كلي كه وجود داره، ما نبايد زياد روي اهدافمون متمركز بشيم كه از هدف هاي اصلي مون جا بمونيم. شما اگر هدف اصلي داشته باشيد، هدفي هاي كوچكتر مثل ازدواج و درس و كار و غيره نبايد ما رو از هدف اصليمون دور بكنه!

    خداي نكرده اگر ازدواج كرديم و همسرمون ماه اول سرطان گرفت، چي ميشه؟ دنيا تمام ميشود! پس نبايد اول هودمون رو به اهداف ريز وابسته كنيم و دوم نبايد وابسته به نتيجه باشيم. همين كه تمام تلاشمون رو بكنيم كافي هست.


    اين مقاله مدير رو بخونيد:

    http://www.hamdardi.net/thread-33663.html#post332783



    ببخشيد، فرصتم كم هست، بر ميگردم بيشتر ميويسم.


  11. 5 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    Eram (چهارشنبه 09 تیر 95), raha32 (شنبه 12 تیر 95), skyzare (چهارشنبه 09 تیر 95), باغبان (شنبه 12 تیر 95), سرشار (شنبه 12 تیر 95)

  12. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 مرداد 95 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1395-4-05
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    341
    سطح
    6
    Points: 341, Level: 6
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    14

    تشکرشده 33 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان

    ممنونم برای پاسختون

    Eram جان ممنونم برای نظراتت. حرفات درسته من به خاطر استرسی که به خاطر این مساله کشیدم مخصوصا تو این سال های اخیر به شدت شادابیم کم شده، اعتماد به نفسم خیلی پائین اومده و حتی سطح امید و انگیزه ام تو زندگی و حتی به خدا کم شده. باور کن میدونم حرفات درسته. منطقاً باورشون دارم و میپذیرم اما مشکل من اینه که چه بخوام چه نخوام یه جورایی خودمو مقصر میدونم. چطور ممکنه این همه دختر هم سن و سال من، سر خونه زندگیشون باشن و حتی بچه های قد و نیم قد داشته باشن اما من حتی کسی تو زندگیم نیست. میترسم همیشه تنها بمونم، میترسم هیچ وقت طعم مادر شدن رو نچشم، نکنه من بدم و نمیدونم؟ نکنه ایرادی دارم اما نمیفهمم؟ همه اینا به کنار نکنه آدم خوبی نیستم که خدا هم بین من با حداقل همه اطرافیانم فرق گذاشته.
    تا همین یکی دو سال پیش این حرفا رو نمیزدما! همون دختر منطقی بودم که شما میگی الان باشم. اما من کم آوردم، واقعا کم آوردم، هر جا میری دوستات و فامیلا یه بچه میذارن بغلت که باهاش بازی کنی، همون بچه ای که دلت میخواد داشته باشی اما حتی باباشم پیدا نکردی تا حالا!!!
    من به اونا حسودیم نمیشه، اونا مسیر درست زندگیشونو رفتن اتفاقاً انقدر با همشون روابط خوبی دارم که حتی کسی نمیفهمه من دارم غصه میخورم وقتی میبینمشون. اما از درون خورد میشم. نمیدونم چجوری بگم که حالمو درک کنید بدون اینکه قضاوتم کنید که آدم کوته فکری ام.

    بعضی از دوستان هم واقعا شاید نه از روی بدجنسی بلکه واقعا از روی کنجکاوی و صداقت ازم میپرسن واقعا تو که خیلی خوبی چرا ازدواج نمیکنی؟ این سئوال هم آرومم میکنه از این جهت که خب پس اطرافیان هم نکته بدی در من ندیدن که اینو میگن و من ایرادی ندارم و هم اینکه داغون میشم از اینکه یادم میاد چقدر تنهام.
    اما بازم چشم همچنان سعی میکنم دختر منطقی باشم و به قول شما کمتر به هم بریزم. اما برام سخته تو ذهنم این موضوع رو رها کنم. انقدر این چند سال سر این موضوع اذیت شدم که انگار عادت کردم احساس بدی راجع به خودم داشته باشم.

    mohamad.reza164: خیلی ممنونم برای جوابتون، از حرفاتون معلومه که اعتقاد خیلی زیادی به این مساله دارید که بخش زیادی از ازدواج موفق دست خداست و حتی آشنایی مردها و زن ها مناسب با هم یه جورایی دست خداست. سئوالم اینه:
    "واقعاً واقعاً واقعاً فکر میکنید که ازدواج قسمته و دست خداست؟؟؟"
    مثلا من که تا الان ازدواج نکردم تقصیری ندارم؟ یا مثلا این همه طلاق رو خدا خواسته و قسمتشون بوده؟ نمیدونم چرا نمیفهمم این موضوع رو! خواهش میکنم کمک کنید درک کنم که چقدرش تحت اختیار منه و چقدرش نه!

    خسته شدم از خودم، از افکارم، از همه چی، حتی از زندگی! چجوری شاد باشم؟ چجوری به جز نمایش شادی از درون احساس خوبی داشته باشم. کاش منم مثل بعضی از دخترا مخالف ازدواج بودم و اعتقادی به این نداشتم که ازدواج خوبه، کاش مثله بعضیا انقدر پایبند نبودم حداقل انقدر بهم فشار نمیومد. همیشه بعضیا میان بهم گوشزد میکنن که زودتر ازدواج کن، سنت بره بالا دیگه پسر مناسبی برات پیدا نمیشه یا حتماً مردا دیگه خیلی سنشون بالاست یا زن و بچه دارن و....

    کلاً خسته ام!! انگار خستگیه یه عمر مونده به تنم. زحمتی که برای بالا رفتن و خوب بودن کشیدم همش بی نتیجه مونده، اگه خدا هم باید کاری کنه، کاری نکرده نگید ازش نخواستم ، چون خواستم، نگید با خلوص نیت نبوده چون دیگه جور دیگه ای بلد نیستم باهاش حرف بزنم.
    نگید هدف از زندگیت فقط ازدواج نباشه چون هدف نیست اما داره آزارم میده...
    شما منو نمیبینید من شادم، میگم میخندم، اصلا شاید افراد خیلی زیادی به جز دوستای خیلی خیلی صمیمیم ندونن که من برای این مساله ناراحتم. اگه منو از دور ببینید میگید چقدر موفق و خوشبخته اما درون من به شدت آشفته است و چقدر از تنهایی خسته شدم.

  13. 3 کاربر از پست مفید raha32 تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (شنبه 12 تیر 95), بانوی آفتاب (شنبه 12 تیر 95), صبا_2009 (شنبه 12 تیر 95)

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام رها جان

    من هم مثل تو هستم.. در واقع خیلی از دخترها همینطور هستن.. کی دوست نداره ازدواج کنه و

    زندگی خوبی در کنار همسرش داشته باشه و از زندگیش لذت ببره و...

    ؟

    ولی متاسفانه در امر ازدواج، دختر انتخاب شونده هست و پسر انتخاب کننده. عملا کاری نمی شه کرد.. باید مورد مناسبی پیدا بشه و خودش به سمت شما بیاد.. حالا یا قسمت یا هرچی

    فقط می شه اینو گفت که شاد و سرزنده باشید و به ظاهر و سلامتی و همه چیزتون برسید... و یه نکته هم این که نسبت به هیچ اتفاقی بد بین یا منفی نگر نباش و همیشه فکر مثبت و

    خوب داشته باش و از زندگی و سلامتی و هزاران نعمت دیگه ای که الآن داری لذت ببر و از خدا تشکر کن..


    با آرزوی بهترین ها...
    ویرایش توسط بانوی آفتاب : شنبه 12 تیر 95 در ساعت 17:13

  15. 4 کاربر از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (شنبه 12 تیر 95), raha32 (یکشنبه 13 تیر 95), sara1394 (شنبه 12 تیر 95), باغبان (شنبه 12 تیر 95)

  16. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام

    داشتم فکر میکرم که چه چیز های رو باید بنویسم، یهو اسم کاربریتون توجه ام رو جلب کرد . "رها" .

    خوش به حال همه اون انسان های پاک سرشتی که رها هستن.
    -----
    حقیقت اش دلم گرفت از نوشته هاتون. دلم از خودمون پسرها گرفت.
    من دختران زیادی رو تو همین تالار دیدم که وضع شما رو دارن و پسران زیادی رو هم میشناسم که نیت ازدواج دارن ولی شرایطشون محیا نیست.
    پسری رو میشناسم که برای همسر اینده اش نامه مینویسه، هر دعا و کار مستحبی که انجام میده، به نیت هر دو تاشون انجام میده، حتی برای همسرش اسم هم گذاشته ولی متاسفانه فعلا شرایطش رو نداره.

    چیزی که هست باید قبول کنیم پسران جامعه ما، هر چقدر هم به روزی خداوند اعتقاد داشته باشند، زودتر از یک سنی نمیتونند برای ازدواج اقدام کنند.

    -------
    فکر میکنم یه جای متن ام رو بد توضیح دادم.

    اصلا و ابدا من نمیگم ازدواج قسمت هست. و اشخاصی که طلاق گرفتن، خدا مقصره.

    منظورم این بود که خدا و قسمتش و خواست ما از خدا، بخشی از کاره. بخش اعظم ازدواج بر عهده خود ماست.
    مهارت های پیدا کردن و در مرحله بعدی انتخاب همسر مناسب، کاملا بر عهده ما هست.
    اگر طلاقی میبینیم، احتمالا یکی از طرفین انتخاب اشتباه داشته. ( البته در معدود موارد معتقد به این هستم که خدا ما رو با همسر یا فرزندانمون امتحان میکنه)

    -------

    تو سمینار ازدواج موفق دکتر فرهنگ، اقای فرهنگ همینجور داشت روش های انتخاب همسر را توضیح میدادند. که خانمی تحمل اش تموم شد و طی نامه ای اعلام کرد، شما همه موارد انتخاب صحیح رو توضیح دادین، ولی وقتی من دختر سی ساله ای که خواستگار مناسب ندارم، روش های شما به چه دردم میخوره؟ مثلا روش صحیح تحقیق از خواستگار به چه درد من میخوره؟! من می خوام بدونم چه طور همسر مناسب انتخاب کنم؟

    اقای فرهنگ پاسخ دادن:

    1- همسر خوب میخواهی؟! برو خوبی ها رو زندگی کن!
    2- نامه به سوپرمارکت عالم بنویس( منظورشون به خداوند قادر هست که همه امور به دست اوست) بگو خدایا من یه همسر میخواهم با این مشخصات: ............ ( در حد معقول، نه اینکه اسم طرف و رنگ چشم اش رو بنویسید)
    3- روش های دیده شدن دختران با حیا را برای ازدواج انجام بدین، مثلا شرکت در مجالس و مساجد، معرفی شدن به واسطه ها و .....
    4 - تحت شرایطی هم اگر از پسری خوشتون اومد، توسط واسطه ای حرفه ای، پیش قدم بشید، جوری که خواستگاری از جانب پسر صورت بگیرد( این بحث اش خیلی مفصله و مهمه که الان نمیگنجه)
    در انتها داستان ازدواج حضرت موسی رو توضیح میدن( تو اینترنت گوگل کنید)
    -----------

    یادتون هست ازتون سوال پرسیدم، برای من که پسر هستم ، چه توصیه ای برای یافتن همسر مناسب دارین؟
    هر توصیه ای که به من بکنید، اون روش میتونه راهکار برای شما باشه. توصیه تون به من رو مهندسی معکوس بکنید و جواب سوالتون پیدا میشه.
    اگر به من توصیه میکنید که مادرم در مسجد محل یا خواهرم در محیط کارش حواسشون جمع باشه، تا دختر خوبی پیدا کنند. همین روش رو مهندسی معکوس میکنیم برای دخترانی که حیا دارند و قصد ازدواج. در مساجد محل حضوری پر رنگ داشته باشید و در محیط کارتون هم مثلا فلان رفتار رو انجام بدین.
    ----------------

    در انتها به نمایندگی از جامعه پسر ها که در زمینه ازدواج منفعلانه عمل میکنند، رسما از همه بانوان پوزش میطلبم.


  17. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    raha32 (یکشنبه 13 تیر 95), بانوی آفتاب (یکشنبه 13 تیر 95), باغبان (شنبه 12 تیر 95)

  18. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    ازدواج ترکیبی از تقدیر و اراده هست.
    البته همه مسائل زندگی اینطور هستند ولی در جامعه ایرانی ازدواج برای یک دختر فقط به اراده او برنمی گرده ممکنه شما از این چله دعا دربیایی بری تو چبه بعد و سالها این روند ادامه داشته باشه و همه اصولی که برای همسریابی میگن رو هم رعایت کرده باشی ولی بازم نشه، این مفهومش این نیست که شما ایراد داریف یا دعا کردن مشکل داره، مفهومش اینه که رها کن، یه در دیگه رو بزن. شاید ماموریتت یه جای دیگه این هستی هست نه تو مادری و نه تو همسری.
    باید بپذیریم که ممکنه در تقدیر ما ازدواج نباشه.
    تا اون حدی تلاش کنید که شرمنده وجدان خودتون نباشید، بقیه اش میشه مصداق اون جمله معروف که ما مکلف به وظیفه ایم نه نتیجه.
    تنهایی سخته، نگرانی از آینده سخته، حسرت نخوردن سخته، و هزار جور سختی دیگه...
    ولی من به شخصه یادم نمیاد آسونی خاصی تو زندگی داشته ام تا حالا . همه دوران ها سختی خاص خودش رو داره...
    همه ش میگذره چه سختی ها چه آسونی ها...
    سعی کنید فرصتی رو نسوزنید. منظورم فرصت ازدواج نیست، فرصت زندگی کردنه.

  19. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    raha32 (یکشنبه 13 تیر 95), بانوی آفتاب (یکشنبه 13 تیر 95)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.