به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 40
  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام
    یه چیزی یادم افتاد گفتم براتون بگم اون این که در مواجهه با اون فرد شرور شاید خوندن آیه نه سوره یاسین کمک کننده باشه که وقتی اون طرف میاد این آیه رو بخونن ان شاء الله اذن پروردگار دفع بلا بشه که آیه معروفی هم هست :

    وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ

    و پیش روى آنان حائل و سدّى و پشت سرشان نیز حائل و سدّى قرار دادیم، و به طور فراگیر آنان را پوشاندیم، پس هیچ چیز را نمى‏ بینند.

  2. کاربر روبرو از پست مفید hamed-kr تشکرکرده است .

    باغبان (یکشنبه 24 مرداد 95)

  3. #32
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    به نام خدا

    سلام

    روز های سختی است ، هر روز پشت سر هم -------> تلفن های مکرر طلبکاران ، ضامنین و بانک ، رفتن یک به یک کارگران ودست تنهاتر شدن همسرم ، قطع آب و برق و گاز کارگاه و تلاش های همسرم برای مبارزه با شرایط .

    فلان طلبکار سراغ همسرم را از برادرم بگیره برای پرداخت بدهی اش.

    برای فروش ماشینمون جهت پرداخت برخی بدهی ها لازم بود سند بزنیم امروز پیامک آمد به حمدالله جزو خانواده های ثروتمند حساب می شویم و یارانه مان هم قطع شد.

    امروز برای بار چندم همسرم رفتند ماشین را بفروشن آخه ماجرای ماشین ما شده کفش های میرزا نوروز.

    دیروز هم برای چندمین بار آخرین دور دور را با ماشینمون زدیم و بچه ها رو بردیم باغ وحش و پارک اونم با جیب خالی.

    توی این روز ها تا یه حرفی می زنم که می خوام جو عوض بشه و نشون از آینده روشن بده زود همسرم یاد آور می شه آره تو چقدر خوشی و به چه چیز هایی فکر می کنی آن وقت تا چند روز دیگه باید بروم زندان.

    موندم مثل خودش مرثیه سرایی کنم تا حس ناجی بودن رو تو وجودش زنده کنم یا امیدواری بدم که فکر کنه علی بی غمم.

    حال جسمیم هم اصلا خوب نیست این بارداری نسبت به بارداری های قبلی برام خیلی سخت تره اونقدر سخت که فکر می کنم نمی تونم بچه را تا آخرش نگه دارم.

    با خانواده خودم هم به خاطر یک سری برخورد های نامناسبشون با من و همسرم ومشکلاتمون ، رابطه را بسیار کم و کنترل شده کردم تو این دو ماه فقط یک بار اونم به خاطر یک کار اداری یک روزه رفتم اصفهان و یک سری به اونها زدم.

    اما حال روحیم ، واقعا نمی دونم در چه وضعیتیه!!!

    امیدورام یک روزی این مشکلات تمام بشه درسته اسمش مشکل اقتصادیه اما تمام بعدهای دیگه زندگی رو هم تحت تاثیر قرار داده . همه چیز . هر روز در گیرشیم.

    عروسی در پیش داریم که احساس دین داریم نسبت به میزبان و اگه شرکت نکنیم جلوه خوبی نداره اما شرکت در این مراسم هم برامون پر هزینه است.

    از لحاظ مایحتاج منزل همسرم تمام تلاشش رو می کنه که کم نذاره اما با این حال باز هم در فشار هستیم .

    دیروز همسرم حرفی عجیب بهم زد نمی دونم منظورش چی بود گفتند فردا که رفتم زندان و اومدی ملاقاتم کلی حرف بارت می کنم؟!!!

    این نمونه کلمات قصار از همسرم به دور بود !!!

    پیش ماجراش از این قرار بود که از کنار بلور فروشی ها رد می شدیم من با شوخی گفتم وای اگر بچه دختر باشه باید از همین الان برم تو فکر تهیه جهاز (در صورتیکه خود همسرم خوب می دونه من از این خلق ها ندارم مثل برخی خانم هاکه از کودکی برای دخترشون جهاز جور می کنند و کاملا معلوم بود طنز بود حرفم) که همسرم گفتند تو به جهاز خریدن فکر می کنی من تا چند وقت دیگه زندانم .

    بعد از اون از کنار بازار لوازم برقی رد شدیم که همسرم گفت اینجا مرکز لوازم برقیه من هم گفتم دونستنش برای من فرقی نداره که گفتن برای جهاز دخترت دیگه من هم گفتم وقتی تو توی زندانی جهاز به چه دردم می خوره تا شب چند بار مشابه این قضیه تکرار شد .

    همسرم می گه من دارم تو رو آماده می کنم من هم با تکرار اون قضیه خواستم متوجهش کنم من آماده ام نگران نباش .

    که آخرین بار گفت بچه ها خوش گذشت امروز که گفتم وقتی شوهر آدم قراره بره زندان مگه دیگه به آدم خوش می گذره که اون حرف عجیب را به من زد. وقتی هم گفتم منظورت چی بود توضیح نداد.

    خیلی قاطی نوشتم شاید به خاطر اینه که ذهنم نظم نداره.

    اما می دونم برای بچه ها و همسرم تحملم خوبه اما کوچک ترین ناملایمتی از سمت افراد خارج از این دایره برام غیر قابل تحمله وزود کنترل اوضاع از دستم خارج می شه .به خاطر همین روابطم خیلی با همه محدود شده.

    چند روز پیش توی فروشگاه منی که همیشه با گذشت و مدارا با همه رفتار می کردم به خاطر برخورد نامناسب یکی از کارمندان فروشگاه گرچه کاملا حق با من بود ، نتونستم مثل قبل برخورد کنم و جوری اعتراض کردم که صدام بلند شد و مسوول فروشگاه آمد و اون کارمند را اخراج کرد و من الان خیلی پشیمونم که اگر من گذشت می کردم ویک برخودر مناسب تر داشتم شاید می تونستم روش تاثیر مثبت بذارم و موجب اخراجش نمی شدم.

    حتی با خانواده خودم هم نمی تونم با گذشت و مدارا نسبت به برخی رفتارهای اشتباهشون برخورد کنم و همین باعث شده برای کمتر کردن بحث ها رفت و آمدم را خیلی کم کردم.


    این بود حال و روز بی نهایت.

    اگر کسی می تونه به من با توصیه های روانشناسی شده اش کمکی کنه دعاگوش هستم.

  4. 6 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    hamed-kr (یکشنبه 24 مرداد 95), فکور (شنبه 23 مرداد 95), باغبان (یکشنبه 24 مرداد 95), شیدا. (شنبه 23 مرداد 95), شمیم الزهرا (یکشنبه 24 مرداد 95), صبا_2009 (شنبه 23 مرداد 95)

  5. #33
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    اینم اضافه کنم با دو تا پسر بچه شیطون که کم می یارم برای سرگرم کردنشون این وسط تلوزیون رو زدند شکوندن ، تلوزیون نداریم یکی یکی هم وسایل برقی مون از ماشی لباس شویی بگیر تا... دارن خراب می شن.

    اینا رو دیگه نمی دونم چی کار کنم.

  6. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    hamed-kr (یکشنبه 24 مرداد 95), باغبان (یکشنبه 24 مرداد 95)

  7. #34
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    بی نهایت عزیز
    سلام
    توصیه زیادی نداشتم برات فقط خواستم بگم خودم توی شرایط سخت همیشه این بخش از یکی از آیات قرآن رو مرور می کنم
    ان مع العسر یسرا
    روی من که خیلی تاثیر داره یعنی امیدواریم بیشتر میشه

    راستی اون موقع که بهت پیشنهاد برگشت به کار رو دادم از موضوع بارداری شما اطلاعی نداشتم

    حتما خودتون به راههای ممکن برای حل موضوع فکر می کنید و تمام گزینه ها رو بررسی می کنید
    از فروش کارگاه و وسایل اون تا فروش چیزهای دیگه

    راستش نمیدونم اعتماد کردن و آزاد گذاشتن مرد راه بهتریه یا نظر دادن و تا حدی کنترل امور رو در دست گرفتن
    راستش راه اول توی ذات من نیست در توانم نیست گاهی وقتا خیلی از خودم ناراضی میشم به خاطر این خصوصیت

    حرف همسرت رو به دل نگیر از نظر روحی تحت فشار هست خوب شرایط سختیه به نظرم حرفی که میزنه رو فعلا در این شرایط سعی نکن ادامه بدی
    یه بار رفته بودم توی اون خیابونی که دفتر ریاست جمهوری اینا هستن بعدا یه مدت کوتاه توی پارک منتظر یکی از اقوام بودم بعدا یه تعداد خانم هی میومدن ازم می خواستن براشون نامه بنویسم همش هم محتواش این بود که همسرشون به دلیل بدهی یا دیه زندان بود بعدا از یه مقامی که دقیقا یادم نمیاد چه مقامی بود میخواستن بدهی همسرشونو یا دیه رو پرداخت کنه و زن و بچشون از این وضعیت نجات پیدا کنن
    ازشون پرسیدم مگه با نامه کسی پول میده که همشون میگفتن اگر حقیقت داشته باشه میدن
    نمیدونم امکانش هست یه مقامی یا یه سازمانی به عنوان قرض هم که شده مبلغی در اختیارتون قرار بده وقتی حقیقت ماجرا رو بفهمن
    من راستش اگر جای شما بودم سعی می کردم با همسرم بشینم راه حلهای مختلف رو مرور کنم و بهترین و کم دردسرترینش رو انتخاب کنم نمیدونم چرا دلداری دادن مطلق و آرامش دادن مطلق توی ذاتم نیست همش توی چنین شرایطی دلم میخواد فکر کنم و بررسی کنم
    البته نمیدونم درسته یا نه
    خوب سیستم فکری افراد با هم فرق داره
    البته این به معنی زانوی غم بغل کردن و امیدوار نکردن نیست منظورم اینه که شاید همسر شما هم مثل من در چنین شرایطی ترجیح بده به جای مثلا شوخی کردن وقتش رو به فکر کردن و بررسی کردن اختصاص بده


    دعا می کنم زودتر از این بحران بیرون بیای
    من هم امروز کمی افکارم پراکنده بود و فکر کنم بی نظم و پراکنده نوشتم
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  8. 5 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    cheshmakk (جمعه 29 مرداد 95), hamed-kr (یکشنبه 24 مرداد 95), نازنین2010 (دوشنبه 25 مرداد 95), بی نهایت (شنبه 23 مرداد 95), باغبان (یکشنبه 24 مرداد 95)

  9. #35
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    ممنون از تمام دوستانی که برام تا الان پست گذاشتند از آقای hamed-kr هم سپاسگذارم.

    فکور جان ، نام کاربری تون با این پست اخیرتون کاملا همخوانی داره پس معلوم شد چرا نامتون فکور می باشد.

    این جور هم که فکر میکنید من دست روی دست گذاشتم و تابع بی چون و چرا هستم نیست ، اتفاقا در مواقع حساس هشدارهای لازم رو سعی کردم با زبان لین به همسرم بدهم خوب وقتی ایشان تصمیم گیرنده هستند اصرار من جز مشاجره و یک جور سلب مسوولیت از عواقب کارهاش نتیجه ای نداره و اگر بر کاری بر خلاف میل ایشان پا فشاری کنم اونوقته که در صورت شکست تمام نشونه ها سمت من روونه می شه. بنابر این رویه ام به گونه ای بوده سعی کردم خیلی ظریف هشدارهایی در رابطه با روش کاریشون در برخی جاها بدهم و تصمیم گیری را به عهده خودشون بگذارم.

    الان هم حتی باز هم حمایت خودم رو اعلام کردم که حاضرم کارگاه رو جمع کنه و حاضرم از صفر شروع کنیم تا جایی که به صورت غیر مستقیم اشاره کردم تا پای فروش خانه هم هستم به شرط اینکه تغییراتی در رویه اش که مربوط به مسایل اقتصادی می شود بدهد وقتی پیام من را یا نمی گیرند یا جدی نمی گیرند و ابزار دست ایشونه و کار خودش را که فکر می کنه کار درستیه انجام می دهند از دست من چه کار دیگه ای جز سازگاری و حمایت عاطفی (به شرطی که کم نیارم) بر می یاد؟!!!!!

    یکی از درگیری هایی که با خانواده ام پیدا کردم سر همین هشدارهایی بود که به همسرم اول کار دادند و خوب همسرم به روش خودش عمل کرد وسرزنش های الانشون ، دلسوزی هاشون برای من ، به آب و آتش زدن هاشون که راه چاره ای برای خروج ما از این مشکلات آن هم به اجبار و به روش آنها داشته باشیم .

  10. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    hamed-kr (یکشنبه 24 مرداد 95), فکور (یکشنبه 24 مرداد 95), باغبان (یکشنبه 24 مرداد 95)

  11. #36
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    متوجه شدم
    همسر شما بیشتر تمایل دارن تصمیم گیری ها فردی و بدون مشورت باشه
    خوب به نظرم در این صورت نمیشه زیاد هم همراه بود

    نمیگم که مثلا خانم ها عقل کل هستن ولی آدم وقتی میتونه عواقب همه چیز رو بپذیره که خودشم توی ایجادش نقش داشته باشه
    اگر تصمیم غلطی با مشورت با شما گرفته بشه شما خیلی راحت با سختیها و ناملایمات ناشی از اون کنار میای ولی وقتی توجهی به نظرات شما نشه خوب کنار اومدن با عواقبش خیلی مشکل میشه

    راستش فکر می کنم اگر در شرایط شما بودم و حتی بعد از این ماجرا باز هم همسرم نمیذاشت نظر بدم و باز هم میخواست رویه خودشو ادامه بده و فقط عواقب بدش رو متوجه من بکنه احتمالا خونه رو حداقل نگه میداشتم حتی اگر به نام من نبود سعی میکردم این اتفاق بیفته که از دست طلبکارها در امان باشه

    و همسرم رو به میزان محدودتری حمایت می کردم
    اجازه می دادم بیشتر عواقب کارش رو خودش متحمل بشه

    چون طبق گفته شما ایشون هنوز هم سرشون به سنگ نخورده و تغییر خاصی توی رویه شون ندادن

    به عقیده من زندگی مشترک نیازمند نظرات مشترک و تصمیم گیری مشترک هست

    البته امیدوارم با این نوشته ها ایجاد دردسر نکنم

    خود شما شرایط زندگیت رو بهتر میدونی و مطمئنا بهترین تصمیم رو در این شرایط میگیری
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  12. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    hamed-kr (یکشنبه 24 مرداد 95), nardil (جمعه 29 مرداد 95), بی نهایت (یکشنبه 24 مرداد 95), باغبان (یکشنبه 24 مرداد 95)

  13. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام، خواهش می کنم،خیلی کوچیک تر از نصیحت کردن هستم(قصدم واقعا نصیحت که نیست همدردی و یادآوری هست) یا هر چی دیگه بخوایم اسمش رو بذاریم ،فقط اگر پستی براتون میذارم از اون جهت هست که فرمود:

    فَإِنَّ الذِّکْري تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ : چرا که تذکر و اندرز برای مؤمنان سودمند است

    یادش بخیر جوون که بودم! هر از گاهی یه شعری ،غزلی می گفتم تخلصم هم مثلاً " رهگذر " بود و بیت آخر یکی از غرل هام این بود:

    گنج همه رهگذران فقر و نیاز و لطف تو
    کاسه فقر رهگذر ز بیـــــــکران کرانه کن

    بله خانم بی نهایت (یا به عبارت دیگه ای بیکران)

    یا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿فاطر-۱۵﴾ : ای مردم ، همه شما به خدا نیازمندید و خداست که بی نیاز و ستوده صفات و افعال است.

    البته قسمت اول آیه به خاطر نارسایی ترجمه این جور معنی میشه ولی معنی اش رو بخوایم بهتر به زبون فارسی برگردونیم میشه گفت این جور میشه :

    ای مردم شما عینا در برابر خدا عین خود نیازمندی و فقر هستید و هیچ دارایی از وجود خودتون ندارید (حتی وجودتون از خودتون نیست و وابسته به خداست)

    اون آیه "ان مع العسر یسرا " هم باز بیشتر به اشتباه توی فارسی این طور معنی میشه که بعد از هر سختی آسونی هست در حالی که در این آیه کلمه " مع " حرف معیت و همراهی است که نتیجتا ترجمه صحیح آیه این طور خواهد بود

    همانا با سختی (در دل سختی) آسانی است .

    به قول سعدی :

    زکار بسته نیندیش دل شکـــــسته مدار
    که آب چشمه حیوان درون تاریکی است

    حضرت علی (ع) می فرمایند :

    عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْروهِ : نفست را به صبر کردن در برابر آنچه ناخوشایند اوست عادت بده



    سختی بیشتر برای این هست که یاد خدا در ما بیشتر بشه ولی نمی دونم ما چمون هست که توی سختی ها اون جور که باید خدا رو یاد نمی کنیم ،می گیم بذار سختیه تموم بشه یه کم مثلاً ذهنم آزاد تر بشه بیشتر به خدا برسم ،و ولی قرار این بود که :

    وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ﴿۱۵۵﴾

    الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶﴾

    أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷﴾


    البته یه گله ای هم از خدا بکنیم ها ،آخه چرا خدا:

    خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ : (گویی)انسان از عجله خلق شده!

    ​از عجله خلق مون می کنی بعد می گی صبر کن!

    ویرایش توسط hamed-kr : یکشنبه 24 مرداد 95 در ساعت 22:18

  14. 4 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    cheshmakk (جمعه 29 مرداد 95), nardil (جمعه 29 مرداد 95), بی نهایت (یکشنبه 24 مرداد 95), باغبان (دوشنبه 15 آذر 95)

  15. #38
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام بی نهایت جان

    راستش من نتونستم متاسف بشم، حسی هم دست نداد که برات دعا کنم. تنها چیزی که برای گفتن دارم اینه که

    اکثر اتفاقاتی که ما نگرانشون هستیم، هیچوقت رخ نمی دن.

    واقعا اتفاق نمیفتنا، دقت کردی؟

    اگه دقت نکردی، یه دفترچه یادداشت بردار، هرچیزی که در طی روز نگرانت می کنه رو بنویس. هرچیز کوچیک یا بزرگی رو. و هرزمان که فرصت کردی با خودکار رنگ دیگه ای، جلو اونهایی که اتفاق افتادن یه شکل علامت بزن، جلو اونهایی که اتفاق نیفتادن یه شکل دیگه. یه مواردی هم هستن که آدم می نویسه، بعدا بهش فکر می کنه و می بینه که این اصلا جای نگرانی نداشته، یه علامت هم برای اونها در نظر بگیر. آخر هفته ها و آخر ماه ها هم علامت ها رو بشمار. ببین نتیجه چیه.

    کم کم ذهنت متوجه می شه که خیلی از نگرانی هاش بی جهت هستن.

    می تونم خواهش کنم این دفترچه رو حتما پر کنی؟ برام مهمه. حتی اگه شده روزی یا چند روزی یک مورد رو توش بنویسی.

    خودت رو هم بخاطر کنار گذاشتن کارت سرزنش نکن. با توجه به نوع ارتباطی که با همسرت داشتی و داری، بهترین تصمیم در اون مقطع زمانی، همون تصمیمی بود که گرفتی.

    تو مادر خوبی هستی. بهتر هم می شی. چون همیشه تلاش می کنی بهتر بشی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  16. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    cheshmakk (جمعه 29 مرداد 95), nardil (جمعه 29 مرداد 95), نیکیا (جمعه 29 مرداد 95), باغبان (دوشنبه 15 آذر 95), سرشار (جمعه 29 مرداد 95)

  17. #39
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام میشل جان
    خوشحال شدم وقتی پست شما را در تاپیکم دیدم.
    کاملا حق با شماست خیلی از نگرانی ها اصلا اتفاق نمی افتد . قسمت کمی از مشکلم آینده نگری اونم با اتفاقات منفی است که البته خیلی بهتر شدم و روی خودم دارم کار می کنم و توکل می کنم به خدا.
    در مورد زندان رفتن هم که مثال زدم به خاطر تکرار های همسرم اونجوری با ایشون برخورد کردم. اتفاقا نتیجه هم گرفتم . به این نتیجه رسیدم وقتی در نقطه ضعف قرار بگیرم حس حمایت گری همسرم نسبت به من بیشتر می شه چرا که فردای همان روز دوباره سر سفره مشابه همان حرف ها را تکرار کردند و من هم از فاز امید دهی آمدم بیرون و شروع کردم به گریه ودیگه غذا نخوردم که همسرم شروع کردند به نوازش که مطمین باش من هیچ وقت زندان نمی روم تا زندم چنین اتفاقی نمی افته و شروع کردند ناز کشیدن.
    البته یک نکته بگم تاپیکی که گذاشتم از باب این نیست که دوستان برام ابراز تاسف کنند ویا حتی دلسوزی ، همان طور که یکی از دوستان طی پیام خصوصی از بنده شماره حساب می خواستند که بی نهایت موجب رنجش بنده شد.
    میشل جان اتفاقا خوشحالم که متاسف نشدید اما نیازمند دعاتون هستم.همه ما به دعا در حق همدیگر نیازمندیم.
    اگر پست های اخیرم را با دقت خوانده باشید من دارم در حال زندگی می کنم و شرایط کنونی ام را توصیف کرده ام و اینکه یک شرایط جدید اون هم سخت که تا به حال هیچ تجربه ای نداشتم .
    خانواده و فامیل های ما از قشر مرفه جامعه حساب می شوند که این شرایط حتی در روابط فامیلی من اثر گذاشته .
    دیروز باید می رفتم یک سری آزمایش می دادم اما برخی از آزمایش ها را ندادم چون هزینه اش زیاد می شد.
    اول هر ماه که می شد یک لیست تهیه می کردم و مایحتاج ماهیانه منزل را تهیه می کردیم فریزر را پر می کردیم . الان باید برنامه ریزی روزانه داشته باشم که گاهی حتی همون رو هم نمی تونم تهیه کنم .
    بچه هام طوری عادت کرده بودند که یک کمد همیشه پر از تنقلات ، اجیل و خوردنی بود اما الان هر روز باهاشون از این بابت مشکل پیدا کردم و دایم ذهنم درگیره با خواسته هاشون چه جور برخورد کنم.
    برخورد هایی که بلد نیستم .
    و.........
    اینها ربطی به آینده نداره و همه از من انرژی می گیره .
    احساس خنگی می کنم که در این شرایط باردار شده ام به نزدیک ترین افراد خانواده ام هم نگفتم که باردارم چون می دونم در چنین شرایطی چه نگاهی به من می کنند.
    فکور جان ممنون از اینکه پیگیر تاپیکم هستی .
    در مورد پست آخرتون شاید لازمن باشه یک مقدار بیشتر توضیح بدهم.
    در زندگی مشترک مباحث مالی یک قسمتی از زندگی است که البته مسوولیتش را با توجه به خصوصیاتی که از همسرم می شناسم تمام و کمال گذاشتم به عهده ایشان وحتی عواقبش را.
    آسایش و آرامش روحی من (منی که یک سری ویژگی های خاص خودم را دارم ) این هست که در مدیریت موارد مالی هیچ دخالتی نداشته باشم چون در زمانی که شاغل بودم تجربه اش را دیده ام و آسیب هایش را به شکل دیگری متجمل شدم. که خود یک شاهنامه می شود برای خودش و با مشکلات الانم قابل مقایسه نیست .
    زمانیکه در قسمت های دیگه زندگی همسرم نمره قابل قبولی برای من داره وحتی در برخی موارد امتیاز بالایی دارد چرا در این نقطه ضعفش حمایتش نکنم که انشا الله با صبوری و کسب تجربه و گذر زمان این هم برطرف شود وبشود نقطه قوت همسرم؟!!!!!
    من و همسرم عاشقانه همدیگه را دوست داریم گرچه مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتیم .
    مشکل الان من شرایط جدیدی است که انرژی زیادی از من داره می گیره و فقط با این تاپیک می خواستم از دوستان با گرفتن انرژی مثبت بتونم این مرحله را هم پشت سر بگذارم.

  18. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    nardil (جمعه 29 مرداد 95), میشل (یکشنبه 31 مرداد 95), باغبان (دوشنبه 15 آذر 95)

  19. #40
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    چقدر خوبه این تاپیک! برا من و امثال من که جوونیم و خیلی چیزا از زندگی شما متاهلا یاد میگیریم! چقدر از خوندن نظرات مختلف لذت میبرم، شما شرایط خیلی دشواری در پیش رو دارید این قبول اما از دید من وقوع هیچ رویدادی تو این دنیا بی دلیل نمیتونه باشه، از پست های خود شما خیلی خوشم اومد، از اینکه اینقدر سعی دارید با درایت مشکل رو حل کنید، من پیشنهاد خاصی به ذهنم خطور نمیکنه چون همه خیلی بهتر از من دارن نظر میدن اما فقط از خداوند خواهش میکنم به دلیل این خانومی شما و صبر و استقامتتون و یه چیزی که شاید گفتنش از دید یه عده خودخواهی تلقی بشه اما من میخوام بیانش کنم "به خاطر آگاهی دادن به ما جوونترها و ما رو اماده ی مشکلات بزرگ کردن و یادگرفتن این نکته که تو بدترین شرایط سعی کنیم آرامش و متانت و توکل خودمون به خدا رو حفظ کنیم و از بقیه مشورت بگیریم" هر چه سرعتر راهگشای مساله ی زندگیتون باشن.

  20. کاربر روبرو از پست مفید nardil تشکرکرده است .

    باغبان (دوشنبه 15 آذر 95)


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.