به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 40
  1. #21
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    به دنبال آرامش بودم به قرآن رجوع کردم . سوره توبه وآیات زیر آمد.
    همسرم مدت هاست زمزمه مدافع حرم دارد، اکثر دوستانش یا در حال رزمندویا شهید شده اند.
    تا الان من اجازه نداده بودم. و مسوولیتش در قبال من و بچه ها رو پیشمی کشیدم.
    حتی الات هم زمزمه های رفتن دارد و من رفتن را منوط به پرداخت تمامبدهی ها و مهیا کردن یک رفاه ابتدایی برای من وبچه ها کرده ام.
    قضیه این فرد شرور که پیش آمد بدنم لرزید ، مرگی غیر از شهادت بابیشترین خسران.
    تمام آیات زیر کاملا شفاف به تمام سوالات من پاسخ داده.
    در حال کلنجار با خودم هستم نکنه این وضعیت مالی که برامون پیش آمدهشاهدی است بر صدق آیات زیر وتطابقش با زندگی من؟!!!
    نکنه تصمیم احساسی و هیجانی بگیرم در این شرایط؟!!!
    آنچه در آيات فوق مى‏خوانيم مفهومش بريدن پيوندهاى دوستى و محبت باخويشاوندان و ناديده گرفتن سرمايه‏هاى اقتصادى و سوق دادن به ترك عواطف انسانىنيست، بلكه منظور اين است كه بر سر دو راهيها نبايد عشق زن و فرزند و مال و مقام وخانه و خانواده مانع از اجراى حكم خدا و گرايش به جهاد گردد و انسان را از هدفمقدسش باز دارد.

    لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعايت هر دو بر او لازم است.

    آیا مابر سر دوراهی هستیم؟

    من در این شرایط باید چه کار کنم؟

    -------------------------------------------------------------------
    (آيه 20)- در اين آيه به عنوان تأكيد و توضيح مى‏فرمايد: «كسانى كهايمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، اينها درپيشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگتر دارند»
    «و اينها به افتخار بزرگى نائل شده‏اند»
    (آيه 21)- در اين آيه مى‏گويد خداوند سه موهبت بزرگ در برابراين سه كار مهم (ايمان، هجرت و جهاد) به آنها مى‏بخشد:
    1- «پروردگارشان آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مى‏دهد» و از آنبهره‏مند مى‏سازد
    2- «آنها را از رضايت و خشنودى خويش بهره‏مند مى‏كند»
    3- «و باغهايى از بهشت در اختيار آنها مى‏گذارد كه نعمتهايش دائمى وهميشگى است»

    (آيه 22)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: «جاودانهدر آن تا ابد خواهند ماند». «زيرا نزد خداوند پاداشهاى عظيم است» كه در برابراعمال بندگان به آنها مى‏بخشد

    (آيه 23)- همه چيز فداى هدف و براى خدا! آخرين وسوسه وبهانه‏اى ممكن بود براى گروهى از مسلمانان در برابر دستور پيكار با بت پرستانپيدا شود- و طبق بعضى از تفاسير پيدا شد- اين بود كه آنها فكر مى‏كردند كه از يكسو در ميان مشركان و بت پرستان، خويشاوندان و بستگان نزديك آنها وجود دارند و اگربنا شود با همه مشركان پيكار كنند بايد از خويشاوندان و قبيله خود چشم بپوشند! ازسوى ديگر سرمايه‏ها و تجارت آنان تا حد زيادى در دست مشركان بود، با آمد و شد آنهابه مكّه آن را رونق مى‏بخشيدند.
    و از سوى سوم خانه‏هاى مرفّه و نسبتا آبادى در مكّه داشتند كه درصورت درگيرى با مشركان ممكن بود به ويرانى بكشد.
    آيه شريفه با بيان قاطعى به اين گونه اشخاص پاسخ صريح مى‏دهد، نخستمى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! پدران و برادران خود را در صورتى كه كفررا بر ايمان مقدم دارند يار و ياور و متحد و ولى خود قرار ندهيد» سپس به عنوانتأكيد اضافه مى‏كند: «كسانى كه از شما آنها را به يارى، دوستى و ولايت برگزينندستمگرند» چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان با پيوند دوستى با بيگانگان و دشمنان حق،هم به خويشتن ستم كند و هم به جامعه‏اى كه تعلق به آن دارد، و هم به فرستاده خدا!

    (آيه 24)- در اين آيه به خاطر اهميت فوق العاده موضوع، همينمطلب با شرح و تأكيد و تهديد بيشترى بيان مى‏شود، روى سخن را به پيامبر كرده،مى‏فرمايد: «به آنها بگو: اگر پدران، و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما، واموالى كه به دست آورده‏ايد، و تجارتى كه از كساد آن بيم داريد و مساكن مرفهى كهمورد رضايت و علاقه شماست، در نظرتان محبوبتر از خدا و پيامبر او و جهاد در راهشمى‏باشد، در انتظار باشيد كه مجازات و كيفر شديدى از ناحيه خدا بر شما نازل گردد
    و از آنجا كه ترجيح اين امور بر رضاى خدا و جهاد يك نوعنافرمانبردارى و فسق آشكار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شايستگى هدايتالهى را ندارند در پايان آيه اضافه مى‏كند: «و خداوند گروه نافرمانبردار را هدايتنمى‏كند»
    آنچه در آيات فوق مى‏خوانيم مفهومش بريدن پيوندهاى دوستى و محبت باخويشاوندان و ناديده گرفتن سرمايه‏هاى اقتصادى و سوق دادن به ترك عواطف انسانىنيست، بلكه منظور اين است كه بر سر دو راهيها نبايد عشق زن و فرزند و مال و مقام وخانه و خانواده مانع از اجراى حكم خدا و گرايش به جهاد گردد و انسان را از هدفمقدسش باز دارد.
    لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعايت هر دو بر او لازم است.
    آيات فوق به عنوان يك شعار، بايد به تمام فرزندان و جوانان مسلمانانتعليم گردد تا روح فداكارى و سلحشورى و ايمان در آنها زنده شود، و بتوانند دين خداو ميراثهاى خود را پاسدارى كنند.


    (آيه 25)- انبوه جمعيت به تنهايى كارى نمى‏كند: در آيات گذشتهديديم كه خداوند مسلمانان را دعوت به فداكارى همه جانبه در مسير جهاد و برانداختنريشه شرك و بت پرستى مى‏كند، و به آنها كه عشق زن و فرزند، اقوام و خويشاوندان، ومال و ثروت آن چنان روحشان را فراگرفته كه حاضر به فداكارى و جهاد نيستند، شديدااخطار مى‏كند.
    به دنبال آن به مسأله مهمى اشاره مى‏كند كه هر رهبرى در لحظات حساسبايد پيروان خود را به آن متوجه سازد، و آن اين كه: اگر عشق مال و فرزند گروهى ازافراد ضعيف الايمان را از جهاد بزرگى كه با مشركان در پيش داشتند باز دارد، نبايدگروه مؤمنان راستين از اين موضوع نگرانى به خود راه دهند، براى اين كه خداوند نهدر آن روزهايى كه نفراتشان كم بود (مانند ميدان جنگ بدر) آنها را تنها گذارد، و نهدر آن روز كه جمعيتشان چشم پر كن بود (مانند ميدان جنگ حنين)، انبوه جمعيت دردى رااز آنها دوا كرد، بلكه در هر حال يارى خدا و مددهاى او بود كه باعث پيروزيشان شد
    لذا نخست مى‏گويد: «خداوند شما را در ميدانهاى بسيارى يارىكرد»
    عدد ميدانهاى نبرد اسلام و كفر در زمان پيامبر به هشتاد مى‏رسد.
    سپس اضافه مى‏كند: «و در روز حنين شما را يارى نمود، در آن روز كهفزونى جمعيتتان مايه اعجاب شما بود ولى هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد»
    تعداد لشكر اسلام را در اين جنگ دوازده هزار نفر نوشته‏اند كه در هيچيك از جنگهاى اسلامى تا آن روز اين عدد سابقه نداشت، آن چنانكه بعضى از مسلمانانمغرورانه گفتند: هيچ گاه با اين همه جمعيت امروز شكست نخواهيم خورد! اما اين انبوهجمعيت كه گروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشكرو شكست ابتدايى شدند.
    اين شكست ابتدايى چنان بود كه قرآن اضافه مى‏كند: «و زمين با آن همهوسعتش بر شما تنگ شد» «سپس پشت به دشمن كرده و فرار نموديد»

    (آيه 26)- در اين موقع كه سپاه اسلام در اطراف سرزمين حنين پراكندهشده بود، و جز گروه كمى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باقى نمانده بودند، وپيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر فرار آنها شديدا نگران و ناراحت بود،«خداوند آرامش و اطمينان خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرستاد»
    «و هم چنين لشكريانى كه شما نمى‏ديديد، (براى تقويت و ياريتان)فرو فرستاد»
    و در پايان نتيجه نهايى جنگ «حنين» را چنين بيان مى‏كند: «خداوندافراد بى‏ايمان و بت پرست را كيفر داد»گروهى كشته و گروهى اسير و جمعى پا به فرارگذاردند آن چنان كه از دسترس ارتش اسلام خارج شدند.
    «و اين است كيفر افراد بى‏ايمان»!

    (آيه 27)- ولى با اين حال درهاى توبه و بازگشت را به روىاسيران و فراركنندگان از كفار باز گذارد كه اگر مايل باشند به سوى خدا باز گردند وآيين حق را بپذيرند، چنانكه قرآن مى‏گويد: «سپس خداوند بعد از اين جريان توبه هركس را بخواهد (و او را شايسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مى‏پذيرد»
    «چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است»
    و هيچ گاه درهاى توبه را به روى كسى نمى‏بندد، و از رحمت گسترده خودكسى را نوميد نمى‏سازد.

    (آيه 28)- مشركان حق ورود به مسجد الحرام را ندارند! يكى ازفرمانهاى چهارگانه‏اى كه على عليه السّلام در مراسم حج سال نهم هجرت، به مردم مكّهابلاغ كرد اين بود كه از سال آينده هيچ يك از مشركان حق ورود به مسجد الحرام وطواف خانه كعبه را ندارد، اين آيه اشاره به اين موضوع و فلسفه آن كرده، مى‏گويد:«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! مشركان آلوده و ناپاكند، بنابراين نبايد بعد ازامسال نزديك مسجدالحرام شوند»
    سپس در پاسخ افراد كوته بينى كه اظهار مى‏داشتند اگر پاى مشركان ازمسجد الحرام قطع شود، كسب و كار و تجارت ما از رونق مى‏افتد، و فقير و بيچارهخواهيم شد، مى‏گويد: «و اگر از فقر و احتياج مى‏ترسيد، به زودى خداوند اگر بخواهداز فضلش شما را بى‏نياز مى‏سازد» همان گونه كه به عالى‏ترين وجهى بى‏نياز ساخت، وبا گسترش اسلام در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سيل زائران خانه خدا به سوىمكّه به حركت در آمد، و اين موضوع تا به امروز ادامه دارد، و مكّه كه در ميان يك مشت كوههاى خشك و سنگلاخهاى بى‏آب و علف است، به صورت يك شهر بسيار آباد و يك كانون مهم داد و ستد و تجارت درآمده است.
    و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «خداوند دانا و حكيم است» و هر دستورىمى‏دهد بر طبق حكمت است و از نتائج آينده آن كاملا آگاه و با خبر مى‏باشد.
    ویرایش توسط ammin : یکشنبه 13 تیر 95 در ساعت 01:06 دلیل: درخواست ارسال کننده

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    نگرانی اضطراب و... همه را به خدای بزرگ بسپارید ان هم از اعماق وجودت از خدا بخواهید راه درست و منطقی را نشانتان دهد ممکنست همسر شما به دلیل فشار مالی که داره قصد رفتن کرده است نه خدا را ضیست به این جنگ نه بنده خداجنگ بدون داشتن امام معصوم جنگ نیست بلکه قربانی کردن جوان ها مون و داغدار کردن خانوادهاشون چشم هایتان را باز کنید
    توکل کنید بر خدای بزرگ و رحمان موفق میشوی
    ویرایش توسط اسما@ : شنبه 12 تیر 95 در ساعت 07:25

  3. کاربر روبرو از پست مفید اسما@ تشکرکرده است .

    بی نهایت (شنبه 12 تیر 95)

  4. #23
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    خیلی متاسفم از دوستانی که خسران رو در پست قبلی بنده ضرر مالی تعبیر کردند.

    و خیلی متاسفم برای دوستانی که به مدافعان حرم به دید تاجران مال در ازای جان نگاه می کنند.

    اگر پست قبلی بنده رو دقیق خوانده باشید شرط رفتن همسرم این بوده که قبل رفت بدهی هاشون رو بدهند و رفاه ابتدایی ما را تامین کنند ، پس اگر دید مالی به این قضیه داشتم به این فکر می کردم که خوب برو شاید بدهی هایمان را هم از این طریق دادیم.

    لازمه جمله زیر در پست قبلی ام را شفاف سازی کنم:در حال کلنجار با خودم هستم نکنه این وضعیت مالی که برامون پیش آمده شاهدی است بر صدق آیات زیر وتطابقش با زندگی من؟!!!
    منظور اینکه این ضرر های مالی به خاطر این هست که همسرم راه را (دنیا و تعلقات دنیا ) دارند اشتباه می روند واین ضرر های مالی شاهد این مطلب است . که ایشان مرد این راه نیستند بلکه باید در راه دیگری قدم نهند.



    خواهش می کنم از دوستانی که دیدگاه حماسی و اعتقادی ندارند در تاپیک بنده پست نگذارند.که هم به من و عقل و شعور بنده و هم به تمامی شهدای حرم و خانواده هاشون توهین نکنند.

    اگر توجه کرده باشید من در آخر پستم هم گفتم با تمام اعتقادی که به حرم و مدافعان حرم دارم نمی خوام احساسی وهیجانی تصمیمی بگیرم.من فقط ذهنیات خودم رو بیان کردم .
    ویرایش توسط بی نهایت : شنبه 12 تیر 95 در ساعت 14:42

  5. #24
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,368 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با اون پست جدیدتون بخشی از سوال رو باید از کارشناسان مذهبی بپرسید ما نمیتونیم جلوی اعتقادات وثواب بردن کسی رو بگیریم.البته برای مصداق گیری از آیات هم پبشنهاد من همون مشاوره با کارشناسان مذهبی هست که ایا مصداق جهاد واجب هست یا جهادی که مستحب وجنبه ثواب اون بیشتر مطرحه؟

    تشخیص پیام الهی در توان ما نیست میتونی نظر چند مشاور مذهبی رو بنای اون تشخیص بذاری

    اما از نظر کلی هم مساله رو ساده کن بعد حلش کن.نمیدونم میزان بدهی ها چقدره ولی با تشخیصی که من از روحیات شما وهمسرت ازاین پستها گرفتم الان اولویت٬آرامش روحی شماست فکر کنم دیگه بحث سود وضرر مالی نیست.نمیگم منتظر کمک اطرافیان باشید ولی راه کمک رو نبندید اگه با فروختن خونه واجاره نشینی این بدهی ها صاف میشه این کار کنید.ودوباره از صفر شروع کنید با ارامش و فراغ بال با کاری که شاید تا مدتی فقط کفاف هزینه ها رو بدهد روانجام بدید.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : شنبه 12 تیر 95 در ساعت 16:29

  6. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (شنبه 12 تیر 95), باغبان (شنبه 12 تیر 95)

  7. #25
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    بنده پست اولتون رو خوندم و عنوان تاپیک که درمورد مقابله با وضعیت ورشکستگی هست.
    اما پستهای انتهایی شما در خصوص تصمیم احتمالی همسرتان برای رفتن برای دفاع از حرم هست.


    درمورد اول بهتر هست بدانید که هر حادثه ای در زندگی ما در اکثر مواقع ، مطلقا بد یا مطلقا خوب نیست.
    سختی ها زمینه ای برای رشد ماست.
    و راحتی ها وسیله ای برای امتحان شکرگزاری ما.
    لذا هر دو آنها برای کمال ما لازم هست. به شرطی که یک بعدی به مسئله نگاه نکنیم. و هیجانات و احساسات خود را بیش از شناخت خود وارد نکنیم.

    در مورد دوم هم بهتر هست که با همسرتان رک و راست صحبت کنید. همینطور که خودتون هم مورد اشاره قرار دادید.
    به همسرتان بگویید که بنده پشتیبان کارهای با ارزشت هستم و مانع کارهایی هستم که ناخالصی دارد و ممکن است موجب خسارت دنیا و آخرتت شود.

    اگر مهاجرتت برای خدا باشد طبق همه فتوای همه مراجع حق الناس آن چیزی هست که حتی با شهادت از بین نمی رود. و لازم است که قبل از مهاجرت حسابهات را صاف کنید. (این با گفته شما کمی تفاوت دارد. شما گفتی رفاه ما را تعیین کنید که بهتر هست اصلاح کنید.)
    البته اگر او حقوق مردم را بخواهد تسویه کند. حقوق زن و بچه هم در آن می گنجد.

    به همسرت بگو که برایت مهم هست تصمیمش برای مهاجرت صرفا برای رضای خدا باشد و ناخودآگاه شیطان برای فراز از مسئولیت در وجودش این تصمیم را پررنگ نکرده باشد.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  8. 9 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 12 تیر 95), hamed-kr (شنبه 12 تیر 95), mohamad.reza164 (شنبه 12 تیر 95), فرشته مهربان (شنبه 12 تیر 95), نیکیا (شنبه 12 تیر 95), بالهای صداقت (شنبه 12 تیر 95), باغبان (شنبه 12 تیر 95), عشق آفرین (شنبه 07 مرداد 96), صبا_2009 (شنبه 12 تیر 95)

  9. #26
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    بارها که با همسرم در این مورد صحبت کردیم همین صحبت های مدیر را البته نه به این بی نقصی به همسرم گفته ام وایشون هم گفته اند نگران نباش من برای تو هیچ بدهی وحق الناسی را نخواهم گذاشت.

    ذهنم خیلی شلوغه ، احساس می کنم یه صفحه مارپیچ پر پیچ و خمه که من در وسط این صفحه گیر کرده ام .

    دیشب اون شرور دوباره رفته سراغ همسرم و از قضا همان موقع با دو نفر دیگر درگیر می شود و جلوی همه آنها را مورد ضرب قمه قرار می دهد. امروز هم دو بار رفته نزدیک محل کار همسرم.

    در این شرایط من چطور آرامش داشته باشم.

    با رجوعی هم که به قرآن داشتم یک نگرانی دیگر به نگرانی هایم اضافه شد واینکه نکنه من مانعی بودم برای اجرای حکم خدا زیرا از اول با ایشون مخالفت می کردم و به خاطر رفاه بیشتر ما وارد این کار جدید شد.
    ویرایش توسط بی نهایت : شنبه 12 تیر 95 در ساعت 18:30

  10. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    hamed-kr (شنبه 12 تیر 95)

  11. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام خانم بینهایت
    نماز روزه هاتون قبول،
    اول در مورد مدافعین حرم بگم اون جا پول نمیدن ،اگر پرداخت هایی هم باشه برای نیروهای مستشاری که در استخدام نیروهای مسلح هستند یا حین دوره بسیار فشرده آموزشی اعزام به خاطر توانایی هاشون استخدام می شن ،من خودم پیگیر رفتن بودم ولی به خاطر معافیت سربازی که داشتم نتونستم برم (کم کاری مادرزادی تیرویید داشتم ،البته قصه همین هم طولانی چون نه ماه سربازی در شرایط خیلی سخت رفتم و بعدش معاف شدم اون هم به توصیه دکترم).
    کسی در این مورد حرفی داره بره از اهل اش بپرسه نه از مردمی که عین آفت ملخ شایعه هایی رو که ماهواره ها پخش می کنن مثل طوطی میگه،نهایتا هم یه جواب بده چند پول می گیری بمیره ؟

    رو دل حرف نزنه واقعاً فکر کنه سرش الآن یه داعشی میخواد با تمام قصاوت که فیلم هاش تو اینترنت پره ببره اگرچه میدونم حتی جیگر دیدن همون رو هم نداره چه برسه به این که بخواد یه لحظه توی موقعیتش قرار بگیره.

    یه مورد دیگه این که خدا رو شکر اون قدر داوطلب هست که حداکثر بتونن ده درصد از دوره آموزشی اون هم اگر به صلاح باشه اعزام بشن ، شهید مصطفی صدر زاده اون قدر طالب رفتن بوده که وقتی نمی تونه به شکل معمول اعزام بشه میره مدارک هویتی افغانی میگیره تا با گردان فاطمیون که از افغانستان اعزام میشن به سوریه بره و خوشا به سعادتش که شهید میشه.

    یه سر به آدرس زیر بزنن بعضی ها بد نیست:

    آپارات - مدافعان حرم چقدر پول

    .................................................. ............

    و اما به عنوان کسی که توی زندگی اش طعم فقر چشیده می گم که چاره صبر هست و صبر (یعنی کاری از دستم برنمیاد ؟ بعضی وقت ها خدا کاری می کنه که نیاد بگه حال وقت امتحان استقامت هست)

    وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ : قطعاً و حتماً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، زيان مالي و جاني، و كمبود ميوه‏ها آزمايش مي‏كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان! (۱۵۵) (در کلمه لَنَبْلُوَنَّكُمْ دو بار قید تاکید اومده یکی حرف لام در ابتدا و دوم نون تاکبد قبل از ضمیر " کم " و دقت کنین اولین امتحان خدا ترس هست! )

    الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ : آنها كه هر گاه مصيبتي به آنها رسد مي‏گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوي او باز مي‏گرديم!

    أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ : اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدايت يافتگان. (خدایا این چه الطافی هست بالاغیرتاً!!!)

    .................................................. ...................

    یه خاطره دو سال پیش توی یکی از تاپیک ها تفاقا توی ماه رمضان گذاشتم که موضوع رو به زبون طنز نوشتم(اگرچه عمرا به پای خدا برکت زندگی اش رو محمد 93 نمیرسه ان شاء الله زودتر به دختر عفت خانم برسه) ، این فقط یک صدم موضوع بدون اغراق هست و بعد از این دوره زندگی ام ،خدا یه تنفس سه چهار ساله داد و بعد چنان طوفانی توی زندگی مون به مدت پنج سال اومد که یاد تک تک روزهاش برام برام سنگین هست و بعضی روزها و شب هاش برام قرن گذشت .

    ولی گفتن اون خاطره ای که گفتم الآن چون فکر می کنم به دل تون شاید کمی شادی بیاره (یا حداقل فراموشی اوقات تلخ فعلی تون برای مدت کوتاهی)به خاطر زبون طنزش بد نباشه :






    دوباره سلام داداشی،میبینم که نماز روزه هات موجب شده که دیگه زیادی نور بالا بزنی و از اون ور پشتبون بیفتی
    عیب نداره آدم از اسب بیفته از اصل نیفته(گرچه هواپیمای اختصاصی میگفتم برات با کلاس تر بود ولی خوب از اون میفتادی دیگه چیزی از فرع و اصلت باقی نمی موند
    )خوب دیگه حالا نوبت منه برات از خودم بگم و حداقل سودش برات اینه ایشالا چند دقیقه از فکر کردن به خودت خلاص میشی همینم غنیمته دیگه(بدو زود باش ازم تشکر کن)

    اولین حادثه این بود نیمه شب 5 دی ماه 1362 صدای جیغ و داد زدن یه بچه که دکتر ها فکر میکردن تو شیکم مادرجونش غزلو خونده بلند شد،حالا همه دست به دندون که یعنی چی؟ هممون با این همه کبکبه و دبدبه ضایع شدیم رفت
    . بچه یعنی تو اینقد حب دنیا داشتی یه ماهم دیرتر به دنیا اومدی هنوز زنده ای(با اجازتون من ده ماهه به دنیا قدم رنجه کردم برای همینم صبرم از عموم آدما حداقل یک ماه بیشتره-چی کار کنیم ما اینیم دیگه
    )
    هیچی دیگه ،مادرجونم با اینکه سومیش بودم تا حالا تجربه اینجوریشو نداشت بنده خدا ،بر اساس روایات به دست اومده از منابع مختلف منو وقتی سه ماه بودم میبرن پیش مادر مادر بزرگم وایشون چیزی میگه که بعد ها گره از این معمای مخوف
    باز میکنه . ایشون به مادرم میگن که چرا ننه صدای بچه ات مثل بچه ی سُوِه است(توی اصطلاح شیرازیها یعنی نارس و منظورشون مثل بچه ای هست که چند روزه بیشتره به دنیا نیومده).
    به همین مناسبت مادر بنده خدای من منو میبره دکتر و دکتر هم یه سری آزمایش میده ،طبق اطلاعات بدست اومده منو آبکش میکنن ولی نمیتونن ازم رگ بگیرن(مال همون حب دنیام بوده احتمالا) دیگه آخر سر منو پیش یه متخصص اطفال میبرن که از شریان گردنم مایع حیات بخشو دوست داشتنی منو به زور و ارعاب استخراج میکنن.جواب آزمایش ها که میاد معلوم میشه من کم کاری شدید تیرویید داشتم و این جواب همون معمای مخوف بوده.
    خب شیفت میکنیم به چند سال بعد،با اینکه مادر فوق مهربون من خیلی روی مشکل گفتاری و تا حدی راه رفتنم خیلی کار کرده بودن باز هم کسی جز خودشون قسمت های زیادی از حرف زدنمو نمی فهمیدن.من با همین اوضاع توی 6سالگی به مهدکودک رفتم

    (
    این جارو خانما لطفا نخونن مگر پزشکی خونده باشن این موارد براشون عادی باشه -حیا کنید لطفاً-، تابستون اون سال اتفاقی شگرف در زندگی من روی داد و اون ختنه کردن من بود که هنوز که هنوزه مادرم یهو میگه الهی ننت بمیره میگم چی شده میگن یادم به فلان موضوع افتاد،علتش هم این بود که مادرم منو یه بیمارستان عمومی برده بودن اونها هم خدا روز بد نیاره دست و پای منو زنده زنده!!!!-منظورم بدون هیچ بی حسی هست چه برسه که داداشم رو بیهوش هم کرده بودن- بستن شروع کردن خودمونی تا یک ماه بعد جیگرم سوراخ بود و یه دامن دخترونه میپوشیدم و فکر کنم از این موضوع بیشتر از اون موضوع اذیت میشدم)حالا خانوما میتونن از اینجا ادامه بدن
    تابستون تموم شد من به کلاس اول رفتم ،تا اونجایی که یادم میاد به خاطر مشکل بیانی که داشتم روزی نبود که تو مدرسه کتک نخورم ،نمیدونم پسری بود با من یه دشمنی بچه گونه داشت همیشه علیه من یه تیم جمع میکرد و توی مدرسه و بیرون مدرسه تیمی از خجالتم درمیومدن البت من اینقد بی دست و پا نبودم با همون اوضاع یه گرد و خاکی میکردم ولی خب نتیجه معلوم بود.یه بار یکیشون اونقد زدم که بیهوش و کله پا بردنش دفتر از اون به بعد کمی از این مشکلم کم شد.القصه توی کل پنج سال دبستان حسابی کیسه بکس جا افتاده ای شده بودیم.
    یادم میاد به خوش خنده معروف بودم اونقدری که یه یکی از معلم های مدرسه فوت شد همه بچه ها رو بردن ختم یهو دیدم مدیر مدرسه جلوی منو گرفت گفت تو نیا میخنی آبرومون رو میبری هر چی دادن برات میارم که خوب واقعا هم یه لیوان فالوده اصل شیرازی برام آوردن.
    جالب ترین سال دبستانم سال چهارم بود یه کلاس 43 نفری که همه نیمکت ها پر شده بود و فقط من مونده بودم به همین مناسبت کل اون سال تحصیلی پشت پنجره ای مینشستم که پشت سز معلم بود، یعنی فرض کنید سمت چپ کلاس من بودم و پنجره هه بعد معلم پشت به من مینشست و میزش هم خوب روبروش بود ،واسه همینم تسلط کافی به دفتر کلاسی و از این حرفا داشتم!!!!.مادرم به خاطر شرایط من خیلی مدرسمو عوض میکرد حتی وسط سال تحصیلی، ولی نمیدونم چرا توی دبستان هر مدرسه ای رفتم مشکل کتک خوردنم از بچه ها حل نشد.

    بالاخره رفتم راهنمایی و دیگه توی مدرسه اونجا که یکی از بهترین مدرسه های دولتی شیراز بود این مشکل رو نداشتم تا بعد از دو ماه که از راهنماییم گذشت با حکم تخلیه چند تا سرباز اومدن و از خونه سازمانی که توش نشسته بودیم.........آره دیگه،تا حالا از پدرم صحبت نکردم ،ایشون معلم بودن ،یه معلم سخت گیر که حتی دست بزن داشت ولی خیلی از شاگرداش دوستش داشتن و تا موقعی که توی شیراز بودم هنوز بعد از ده سال بازنشستگیشون بعضی هاشون به پدرم سر میزدن .

    پدرم عقاید دینی - مذهبی خاصی داشت و توی خونمون هم برای خودش پادگانی بود،اونقدر از بابامون میترسیدیم که چند باری خواهرای گلم فقط ازترس نگاه پدرم توی خودشون خراب کردن(چرا دروغ خودمم یکی دو بار برام پیش اومده بود).پدرم یه شخصیت انقلابی بود که بد جور توی انقلاب مونده بود کتابخونه ای پر از کتاب های دکتر شریعتی ،دکتر پیمان ،دکتر سروش ،و..........میشه گفت تمام کتابهایی که در کل از نظر سیاسی مورد مراجعه اصلاح طلبها بود و خود پدرم هم یه اصلاح طلب 100 آتیشه ی ملی -مذهبی بود، در نقطه مقابلش هم انواع کتاب های حدیثی، تفسیری ، و..........وجود داشت ومن هم تا از همون اویل نوجونی با این کتاب ها از همه نوعش خیلی محشور بودم(واقعا وا عجبا)و تا 21-22 سالگی اغلبشون روخونده بودم و بعضی وقت ها هم توی جمع دوستای پدرم حسابی از خجالت همه در میومدم و با خود این کتابها که میشه گفت رفرنس گفتمان(به قولی مانیفست ) اصلاح طلبی بودن به شدت آرای اصلاح طلبها رو با اینکه خودم تو اون زمان یه اصلاح طلب دو آتیشه بودم به چالش میکشیدم.
    بگدریم کجا بودم ،خوب گفتم پدرم عقاید خاصی داشت و یکی از اونها به قول خودش فقر انتخابی بود.تا اونجایی که یادمه ما چهار تا خواهر و برادری خیلی کم اسباب بازی داشتیم ولی خوب اون موقع هنوز تهیه خوراک مثل الآن یه معضل نبود ولی همونم نسبتا کم بود.یادمه من و داداشم خیلی توی کارای برقی و چوبی بودیم چون به لطف جنگ های خونگی همیشه کلی رادیو و تلویزیون شکسته در دسترسمون بود. ولی توی کارای چوبی اصلا این طور نبود و ما به زحمت میخمون رو از توی صندوقای میوه تامین میکردیم و فکر میکردیم تنها راه تامین میخ همینه!!!!(یعنی اصلا نمی دونستیم میخ فروشی هم وجود داره).

    خب گفتم از خونه سازمانی انداختنمون بیرون و پدرم پس انداز بسیار کمی داشت،به همین مناسبت صمیمی ترین دوست بابام که سالها نون و نمک همو خورده بودیم (و بعد به اگر حوصله ام شد شاید داستان اثر بسیار تلخی رو که روی زندگیمون گذاشت تعریف کنم) یه خونه که چه عرض کنم یه بالاکن 30 متری رو که توی بدترین نقطه شهر بود به ما اجاره دادن(پس اندازمون برا همونم کم بود )دو ماهی بود که توی راهنمایی از کتک خوردنو فرار کردن و....... راحت شده بودم ولی حالا رفته بودیم توی بزن بهادر ترین محله شیراز که فاصله خونمون از نزدیک ترین ایستگاه اتوبوس برای رفتن به مدرسه 20 دقیقه پیاده روی بود. خب دیگه بقیه شو نمیگم چون میدونم حدس میزنین .
    یه یک سالی اونجا بودیم که یک قرن گذشت مادرم یه خیاط حرفه ای هست .توی اون یک سال با کار خانومی گری یه پس انداز جور کرد و ما تونستیم بریم یه جایی رو از مناطقی که توی شیراز تازه شروع به ساخت کرده بودن و فاصله خونه ها از هم 500 متری بود و وسطش یا خونه نیمساخته بود یا زمین بیغوله رو اجاره کنیم.بلایی به سرمون اومده بود که اونجا برامون مثل بهشت بود ولی تا شهر یک ساعت و نیم با مینی بوس فکستنی های اون موقع راه بود.

    دو سال بعد به پدرم یه زمین توی همون منطقه دادن که با فروش اون و پس اندازی که مادرم جمع کرده بود موفق شدیم یه خونه به قولی شب ساز توی یه محله که فرهنگ پایینی داشت بخریم و من هم تابستون اون شب روز توی اون خونه کار میکردم تا خونه قابل سکونت بشه(اینجا از بردار گلم که تنها رفیقمه یه دفاع بکنم،من خودم از بچگی این جوری بودم که زیر بار میرفتم و حتی خودم نمیذاشتم کسی کاری بکنه به طوری که از 6-7 سالگی 90 درصد خرید خونه رو خودم مکانیزه انجام میدادم،الآن هم داداشم صد بار از من مسئولیت پذیرتره گفته باشم کسی پشت سرش حرف نزنه غیرتی میشما)

    اول مهر شد و من رفتم دبیرستان و دو تا اتفاق با هم افتاد اولیش این بود که طرحی به نام طرح آدرس برای اولین سال اجرا شد که باعث شد تداخل عجیبی به وجود بیاد .من توی یه مدرسه ای قبول شده بودم که قبل از اون طرح یکی از دبیرستانهای خوب نمونه دولتی بود و از لحاظ مکانی هم یکی از محله های باکلاس به به حساب میاد ولی عجیب اینه که در همسایگیش محله ای هست که پر کفتر باز و .......... بود(کسایی که قصردشت رو توی شیراز بشناسن میدونن چی میگم). با این طرح سیلی از آدم های کفتر باز و ...... به مدرسه هجوم آوردن و طوری بود که در کلاسمون در ترم اول معدل 32/ (سی و دو صدم)داشتیم و نصف بیشتر کلاس زیر ده.

    اتفاق دیگه ای که افتاد این بود که پدرم رفت توی مدرسه ای که همون محله ای که خونه خریده بودیم ،بچه های سوم راهنمایی که اکثرشون از بس درجا زده بودن ریش و سیبیلشون حسابی در اومده بود. پدرم هم حسابی توی اونجا گرد و خاک کرده بود ولی کاری کردن که بیشتر از یک هفته دووم نیاورد!!! و مدرسشو عوض کرد . حالا من مونده بودم غولهایی که دیگه دستشون زیر ساتور پدرم نیست و دوباره میتونید حدس بزنید که چی شد

    خوب دیگه بقیه اش باشه برا بعد اگه حوصله ام شد

    راستی قدم نو رسیده مبارک.

    در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
    شرط اول قدم آنست که مجنون باشی

  12. کاربر روبرو از پست مفید hamed-kr تشکرکرده است .

    باغبان (شنبه 12 تیر 95)

  13. #28
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام


    خانم بی نهایت ، درد ودل های شما ، شاید درکش برای من سخت باشه - چون شاید نتونم وضعیت شما را کامل درک کنم .

    از این رو نمی تونم بگم همدردی !
    ولی همدلی منو بپذیرید .
    ممنون.



    به نظرم اول تمام مشکلاتتان را تو کاغذ بنویسید - سپس اولویت بندی کنید !


    مثلا :

    1) بدهی کلی همسرتان و خطر ورشکستگی

    2) جناب شر خر یا اون فرد شرور

    3) بحث جنگ رفتن همسرتان


    این سه تا همشون مهم هستند و باید جداگانه بررسی بشند !


    بهتره مشکلاتمان را ریز کنیم - سپس اولویت بندی کنیم - و آرام آرام اون را حل کنیم .
    اگر بخوابم به همشون در یک لحظه فکر کنیم - نتیجه ای نمی گیریم !


    تو جنگ ها هم ، این جوریه !

    ببینید مثلا یه خلبان بند شانسی می خواد بره هدف مورد نظرش را بزنه ! - در این حوالی می بینه یه هواپیمای دشمن هم دنبالشه !
    بهتره اون خلبان بره سراغ اون هوایپما - وقتی اون را نابود کرد بعد بره سراغ بقیه چیزها
    اگر این کار را نکنه همیشه باید نگران باشه که هر لحظه امکان داره Look بشه - اگر بشه کار سخت میشه !


    الان همسر شما باید بره قضیه اون فرد شررور را حل کنه !
    می تونید از یه مشاور حقوقی کمک بگیرید و قضیه را باهم حل کنید .
    ( کمک از دوستان - خانواده - وام - فرصت گرفتن و .....)
    با یه فن بیان خوبی می تونید قضیه را حل کنید .


    بالاخره اون فرد یا سازمان و .... دنبال پولشه - همسر شما خدایی نکرده بره زندان و ... براش فایده نداره که !
    پس به نظرم حتما با بنگاه های اقتصادی کوچک و بزرگ مشورت کنید ( کارآفرینان با تجربه ) - مشاور حقوقی داشته باشید .

    میشه یه راهی پیدا کرد .


    بعد در مرحله بعد ، دنبال راهی برای حل ورشکستگی باشید - عنوان تاپیک شما داره میگه من قبول کردم ورشکستگی رو !

    خداوند می فرماید : استقامت کنید - اونهم با تمام داشته هایتان !


    شاید ماها خدا را دست بسته می دونیم !
    باور واقعی بهش نداریم .


    تو جنگ بدر سپاه اسلام با 313 نفر ( بنا بر روایات ) - چند تا سوار - با چند تا شمشیر شکسته و چوب رفتن برای مقابله با دشمن !

    وقتی خدا دید سپاه اسلام با توکل و امید حرکت کرد به سمت چاه های بدر - گفت منم باد می فرستم - این باد زد شن ها را بلند کرد - از طرفی اونا هم همه عرب بودند و بلد بودند

    اسب ها ی خودشون می خوابوندند - یه پارچه هم روشون می کشیدند که این شن ها و خاک ها نره تو دهن و بینی اسب .

    وقنی شن ها به سپرهاشون برخورد می کرد باعث ایجاد یه صدایی می شد که کفار می ترسیدند !


    خانم بی نهایت شرایط درسته سخته ولی با توکل واقعی !!!! برید جلو - مطمن باشید خداوند کمک میکنه!

    و باور به اینکه انشا االله خیره !



    وقتی این دو قضیه حل شد بعد برید بحث جنگ رفتن همسرتان را برر سی کنید .


    آیات قرآن همه اش رمزه !
    و هر سوره و هرآیه در زمان و شرایط خاص نازل شد و باید کل سوره را مورد مطالعه قرار بدیم ! و از طرفی باید تفسیر بشه .






    ویرایش توسط باغبان : شنبه 12 تیر 95 در ساعت 20:17

  14. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    ammin (یکشنبه 13 تیر 95)

  15. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 تیر 95 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1395-4-11
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    25
    سطح
    1
    Points: 25, Level: 1
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 5.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم بی نهایت آرامش خودتون را حفظ کنید / پیشنهاد می کنم سوره ی طلاق را در نمازهاتون بخونید یا روزی سه بار بخونید / ختم این سوره هم مجرب هست / خانم با ایمانی هستید با توکل بر خدا و صبوری شما این اتفاقات سپری می شند و زندگی شما رنگ و بوی خوشبختی را به خودش می گیره

    چند نکته ای به صورت کلی بگم.شایدعده ای فکر کنند مدافعان حرم به خاطر پول به جنگ می روند / سوال من اینه لحظه ای که کودکی بر جنازه زخمی و کبود پدرش بوسه می زنه چند می ارزه ؟ / اگر همین مدافعان حرم نباشند خدایی ناکرده به جای کودکان سوری کودکان ایرانی قتل عام می شوند زنان ایرانی آواره می شوند/ به خاطر این میرند تا توی کشور خودشون جنگ نکنند /وظیفه ی یک مسلمان اینه که از اسلام و مقدساتش و حرم حضرت زینب دفاع کنه /عده ای نه تنها پولی دریافت نمی کنند بلکه به طریقی پول جور می کنند تا بروند و از حرم و اسلام دفاع کنند / گول حرفهای بیگانگان را نخوریم / اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

    التماس دعا

  16. 2 کاربر از پست مفید بصیر تشکرکرده اند .

    نیکیا (یکشنبه 13 تیر 95), باغبان (یکشنبه 24 مرداد 95)

  17. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    دغدغه ی جنگ .. که بیخ گوشمان میگذرد و بیخ گوشمان گذشت ! من از جنگ سوریه کم میدانم خیلی کم ... همان قدر که گاه گداری عکس های شهید جوانی را در اینستاگرام لایک کنم !
    من از جنگ سوریه کم میدانم همان قدر که فقط میدانم تک تک آدم هایی که آنجا می جنگند برای دل و ایمان و دین شان می جنگند
    من ولی داستان های زیادی از جنگ خودمان میدانم ، من پای صحبت های ادم های درد کشیده ی زیادی نشسته ام ، من خودم همیشه گوشم پر بوده است از زخم زبان های مردمی که حتی به خودشان اجازه ندادند حقیقت جنگ را بفهمند
    این روز ها ، زخم زبان های جدید مردم به جوان های جدیدی که جانشان را فدا میکنند دغدغه ی من ای شده است که سال ها این زخم زبان ها را شنیدم و حس کردم
    راستش را بخواهید فهمیدن یک نکته شاید اوضاع را بهتر کند شاید بهتر درک کنیم ... این که جان آدمی خریدنی نیست این را همه میدانند .. همه میدانیم ... که یک پدر هیچ وقت بچه ی چند ماهه اش را رها نمیکند برود جایی که هر لحظه ممکن است جانش را از دست بدهد مگر با آرمان بزرگ ... و داوطلبانه بودنش یعنی داستان بزرگی در کار است .. داستان عشق .. داستان دفاع ، داستان دلدادگی ....
    کاش این را بفهمیم .. که گرفتن پول برای از دست دادن جان خنده دار ترین فکر بی منطق دنیاست !

    منبع: رو پیدا نکردم متاسفانه

  18. کاربر روبرو از پست مفید نیکیا تشکرکرده است .

    باغبان (یکشنبه 24 مرداد 95)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.