به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 48 , از مجموع 48
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 شهریور 95 [ 15:35]
    تاریخ عضویت
    1395-4-12
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    470
    سطح
    9
    Points: 470, Level: 9
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience PointsTagger Second Class31 days registered
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ارام عزیز. امیدوارم خیلی زود به ارامش برسی و زمدگی خیلی خوبی داشته باشی.
    من اگه جای شما بودم. با پسرم حرف میزدم و میگفتم که همسرم از کاراش پشیمونه و میخواد جبران کنه . و بهش میگفتم ولی من و تو باید با هم تصمیم بگیریم. و اگه هر کدوممون مخالف باشیم ب این زندگی بر نمیگردیم.
    از همسرم میخواسم ک با پسرم صحبت کنه نه براب موافقت برگشتن. باهاش صحبت کنه که موافق باشه بریم مشاور با هماهنگی و موافقت پسرم با همسرم میرفتم مشاور و بعد از اتمام دوره مشاور اگه نظر مشاور برگشت به زندگی بود. هم با حضور مشاور و هم بدون حضور مشاور از همسرم میخواست مه دل پسرم رو بدست بیاره. و با موافقت پسرم وارد این زندگی میشدم . با شرط تلاش هر دوتایی که این زندگی درست شه

  2. #42
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    من اگر جای شما بودم هرگز به همسرم نمیگفتم که پسرم مخالفه برگشت منه,پسرم میگه دوستش نداری,پسرم ... با این صحبتا ممکنه الان که قصد همسرتون برگشت شما به زندگی باشه و چیزی نگن ولی این تو ذهنشون میمونه و براشون ناراحت کننده خواهد بود و بصورت غیر مستقیم بعدا بروز داده بشه.اینقدر پسرتون رو وارد ماجرا نکنید این دقیقا مثل وقتیه که شما خانواده رو وارد جریان کرده باشین و بگین پدرم مخالف برگشت من هستن.همسرتون چه حسی نسبت به پدرتون پیدا میکنن؟
    اگر میخواین جدا شین نظرتون محترمه ولی اگر قصد برگشت دارین سعی کنین همه جوانب رو درنظر بگیرین.کاری نکنین که موضوع جدیدی درست کنین اون موضوع میتونه کینه گرفتن همسرتون در دلش از پسرتون باشه که چرا همسرم اینقدر پسرم پسرم میکرد و معیارش برای زندگی با من پسرش بود پس من چی میشم این وسط نکنه فقط یه سایه بالا سرم...(البته اگر داستان رو برعکس کنین ممکن بخاطر این حس به همسرتون حق بدین)
    اینکه پسرتون از زندگی راضی باشه خیلی مهمه ولی یکمی سیاست بخرج بدین.حتی نیازی نیست که اینقدر با پسرتون در این مورد صحبت کنین این مسائل شخصی و بین شما دونفره اینجوری پسرتون ور هم نسبت به همسرتون حساستر میکنید و به قول خودتون سن پسرتون هم که نزدیک به سن بلوغه

  3. 3 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (پنجشنبه 24 تیر 95), Zahra.Tgh68 (پنجشنبه 24 تیر 95), بهزاد9 (چهارشنبه 23 تیر 95)

  4. #43
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    به نظر من شما خیلی رو پسرت حساسی

    شوهرت به پسرت گفت حیف نون پاشو به دردی بخور اینقدر حرف بدی نیست که شما اینطور جبهه می گیری یا قضیه 31 شهریور
    چرا تصمیم داری پسرت را این همه نازک نارجی بار بیاری ؟ می خوای یه دختر لوس تحویل بدی یا یه مرد محکم و قوی ؟

    مگه جامعه ای که قراره پسرت توش زندگی کنه گرگ نداره ؟مگه آدم روانی مردم آرار نداره ؟ مگه آدم حسود اطرافش نیست که با حرفاشون آدم را می رنجانند؟

    چرا پسرت اینطور حساسه که اگه یکی تو اوج شادی اش یه خاطره بد را بهش یادآوری کنه باید دپرس بشه ؟؟؟؟ این از نظر خودت عادی هست؟؟؟؟؟؟

    یه نکته دیگه اینکه:
    شما محور تصمیم گیری هات عقل و منطق نیست پسرت هست
    پسرت هر چند که برات خیییییییییییییییلیییییییی یییی عزیزه اما سنش طوری هست که منطقی نیست مخصصصصصصصصصصصصصوصا در دوران نوجوانی که محور و پایه تفکر و تصمیم گیری احساس هست و نه منطق
    شما چرا نمی تونی یه تصمیم درست و عقلانی بگیری و همه چی را به پسرت واگذار کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  5. 2 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 30 تیر 95), بهزاد9 (پنجشنبه 24 تیر 95)

  6. #44
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام به دوستان خوب همدردی وتشکر از پاسخهاتون میدونید مواردی که من راجع به پسرم گفتم مثال بود و میخواستم بگم شوهرم طرز صحبت کردنش با پسرم اینجوریه و به اون دو مورد که مثال زدم ختم نمیشه و کلا عادی با پسرم حرف نمیزنه البته نسبت به همه اینجوریه و خیلی زبون تند و تیزی داره حتی در برخورد بامنم کلا حرفهاش با تحکم و تندی هست میدونید مشکل اصلی من با رفتار و لحن توهین امیزش هست مثلا اگه یه روز لباسش مرتب نباشه نمیگه این لباسم کثیف شده یا اتو نداره برای فردا امادش کن میگه زنم زنای قدیم تو به چه دردی میخوری اگه هر کسی جای تو بود همه چی مرتب بود یعنی گفتارش کلا خیلی بده و ما در معمولیترین مسایل زندگی و مطرح کردنش مشکل داریم
    قبلا چند بار دیگه مشکل پیدا کردیم و هر بار به پسرم گفتم برگردیم و همسرم قول داده رفتارش تغییر بده اما بدتر شده الان متاسفانه دیگه پسرم اعتمادش رو نسبت به ما از دست داده و با توجه به دخالت همسایه ها و خبردار شدن دوستاش وبچه های همسایه ها اصلا حاضر نیست برگرده میگه آبروم پیش دوستام رفته و من همینجا میمونم و تو اگه میخوای برگرد برو اما من نمیتونم رهاش کنم و برم دنبال زندگی خودم
    میدونید من دفعه اول که با همسرم راجع به پسرم صحبت میکنم چون قبلا هر چه میگفت از همسرم پنهون میکردم و سعی میکردم غیر مستقیم باهاش صحبت کنم اما این دفعه آخر تحملم تموم شد گفتم شاید با گفتن همه چی هم خودم از زیر فشار بیرون بیام هم وقتی همه چی شفاف شد یه راه حلی پیدا بشه البته همسرم فعلا خیلی همراهی کرده و میگفت که من فکر کردم این بچه من به عنوان پدرش پذیرفته و باید زودتر به من میگفتی از من دلخوره تا من باهاش صحبت کنم و بهش اطمینان بدم
    الان دیگه واقعا نمیدونم چه کاری درسته و چه کاری اشتباه

  7. #45
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام به همه دوستای خوب همدردی

    امروز اومدم از خودم خبر بدم برای همه کسانی که تو روزای سختی همراهم بودن و کمکم کردند من تقریبا یک هفته بعد از اخرین پستم برگشتم خونه
    از اون موقع خدارو شکر همه چی اروم بوده برای اولین بار تقریبا یک ماهه که دعوا نداشتیم شوهرم سعی میکنه لحنش خوب باشه و البته منم خیلی خودم رو تغییر دادم سعی میکنم خواسته های شوهرم در اولویت باشه و حس کنه چقدر برام ارزشمند و زندگیمون برام مهمه هر حرفی میخوام بزنم مکث میکنم و حتی شده چند ثانیه راجع بهش فکر میکنم بعد به زبون میارم اگه چیزی رو با لحن تند ازم میخواد مثلا کاری براش انجام بدم منم با لحن شوخی و خنده میگم چشم اقا اینقدر خشن نباش برات میارم

    وخیلی چیزای دیگه فعلا همه چی مرتبه ارتباط پسرم هم با شوهرم خیلی خوب شده امیدوارم همه چی همینطور پیش بره برام دعا کنید خیلی دوستتون دارم و واقعا متشکرم

  8. 2 کاربر از پست مفید آرام 10 تشکرکرده اند .

    Shadi2 (سه شنبه 09 شهریور 95), ستاره زیبا (سه شنبه 09 شهریور 95)

  9. #46
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    327
    امتیاز
    14,744
    سطح
    78
    Points: 14,744, Level: 78
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    940

    تشکرشده 646 در 229 پست

    Rep Power
    74
    Array
    خداروشکر واقعا خوشحال شدم از اینکه خبر بهبود زندگیتون رو خوندم ان شاالله همیشه پایدار باشه

  10. #47
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    38
    Array
    خدارو شکر
    دوست عزیز کار خیلی خوبی کردید آمدید و خبر دادید
    از بس اکثر افراد فقط میان درد و غصه های زندگی و دعواهاشون رو اینجا میگن و مشورت میخوان و بعد از اینکه مشکلشون هم حل شد دیگه پیداشون نمیشه، واقعا گاهی تالار خیلی غمگینه!
    انشالله همیشه در کنار هم در سلامت و شادی باشید و آرامشتون پایدار


  11. #48
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    دوو عزیز و شادی 2 عزیزم از شما ممنونم

    برای همه دوستای خوب همدردی آرزوی بهترینها رو دارم


 
صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.