به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 48
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    شوهر شما شخصیت ضعیفی داره به نظرم که لازمه شما بهش اطمینان بدید که آدمی را که به رحمت خدا رفته دوست نداشتید.این برخورد شوهر شما خیلی بچه گانه است و دلیل اینکه به طلاق راضی نمیشه هم همین خصلته به نظرم.بچه ها همه چیز را برای خودشان میخواهند،توی دعوا و درگیری بدون فکر هر حرفی را میزنند و حتی به مادر خودشان میگویند که دوستش ندارند.تصمیمات ناگهانی و بدون فکر میگیرند و کنترل تکانه های مختلف براشون سخت تر هست تا بزرگسال ها.تا جایی که من دیدم شوهر شما بیشتر بچه هستند تا بزرگسال. بچه هم با مادرش قهر میکنه و حتی ممکنه مادر را بزنه ولی به محض اینکه مادر بلند بشه و بخواد محل را ترک کنه خودش را میرسونه و میره بغلش.شوهر شما هم بددهنی می کنه و حرف های نیشدار میزنه ولی راضی نیست جدا بشید.به نظرم ببریدش مشاوره و سعی کنید شخصیت بالغ درونش را تقویت کنید.برای جدایی هم احتمال کمی هست که بتونید راضیش کنید مثل یک بزرگسال بالغ برخورد کنه.ترجیحا منزل پدرتون بمونید و در پروسه طلاق هم پدرتون را جلو بندازید چون ممکنه پدر شما با حس و حال قدرت و مردانگی که داره روی کودک درون شوهرتون تاثیر بیشتری بزاره و کار راحت تر بشه.
    ویرایش توسط kaspian : شنبه 29 خرداد 95 در ساعت 10:27

  2. 2 کاربر از پست مفید kaspian تشکرکرده اند .

    nardil (شنبه 09 اردیبهشت 96), آرام 10 (شنبه 29 خرداد 95)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    کاسپین عزیز ممنون که نظر دادید دقیقا نکته خوبی رو گفتید همسر من رفتارش مثل یک بچه کوچیکه دعوا میکرد کتک میزد بد و بیراه میگفت بعد هم مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده شاد بود و شوخی میکرد من خیلی وقتا احساس میکردم با یک بچه که فقط از نظر جسمی رشد کرده زندگی میکنم حتی رقابتی که گاهی مثل یک بچه با پسرم داشت یا رفتارهایی که توی جمع نشون میداد باعث میشد که رفتارهای بچه گانه همسرم بیشتر به چشم همه بیاد کاسپین عزیز ما دوبار مشاوره رفتیم یعنی دو دوره کامل اما نظر مشاور هم این بود که ادامه این زندگی ممکن نیست من از مشاور خواستم که زندگیم نجات بده اما دکتر مشاور که از مشاورین خوب وبرجسته شهر ما هستن گفت شوهر شما خودش رو کامل میدونه و بی نقص و ایرادی از خودش نمیبینه شما به من میگی کمکم کن من به شما مشکلاتتو میگم و باید خودت رو تغییر بدی اما همسر شما هر گونه مشکلی رو که من بخوام بگم توهین به خودش میدونه و... در نهایت از مشاور هم نتیجه ای نگرفتم پدرم سنشون بالاست و همین الانم که منزل ایشون هستم مدام فشارش بالا و پایین میشه خیلی به خانواده ام مدیونم و بیشتر از این نمیخوام توی دردسر بندازمشون با همسرم صحبت کردم به هیچ عنوان با طلاق موافق نیست حتی بهش گفتم خونه رو میفروشم چون خونه به نام منه و زمانی که با ایشون ازدواج کردم خونه و ماشین داشتم گفتم خونه رو میفروشم و اگه فک میکنه تو این مدت پولی هزینه کرده هر چقدر میخواد از پول خونه برداره چون الان فقط آرامش خودم و مخصوصا پسرم برام مهمه اما اصلا قبول نمیکنه میگه من عمرم باختم شش سال از زندگیم گذاشتم بهش گفتم خوب منم عمر و زندگیم گذاشتم و برای تو که مردی تا من که تو یک زن هستم و تو این جامعه دو بار ازدواج کردم خیلی سخت تر اما این زندگی برای هیچ کدوم ما خوشایند نیست و به هیچ کدوم خواسته ها و آرزوهامون نرسیدیم و با ادامه اش هم بیشتر عمر و زندگیمون تلف میشه حتی حاضر نیست به خاطر نجات بقیه زندگی خودش حاضر به جدایی بشه میگه دارم برات طوری با پسرت و خانواده پدریش ازت انتقام میگیرم که تا اخر عمر بلرزی و پشیمون باشی

  4. #13
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب شوهرتون در حال مزخرف گفتن هست و چون شما هم متقابلا در تنش ها ، جواب میدی و توی روی ایشون می ایستید ، دیگه این زندگی درست نخواهد شد .

    با حرف های کاسپین موافق بودم بجز اون قسمتی که میگه پدرتون رو بندازید جلو . اگر پدر شما قبراق و قوی هم بود باز اینکار غلط در غلط بود . اینکه اومدید خونه پدری کاملا عاقلانه هست و دیگه لازم نیست به شوهرتون خیلی محل بزارید چون تصمیم به جدایی دارید و به نظر میرسه که این تصمیم هم بجا هست

    ولی باج بیخودی به شوهرتون ندید . چرا باید خونه ای رو که قبل از ازدواج با ایشون داشتید بفروشید و بخشی رو به ایشون بدید ؟؟ منطقی جدا بشید و باج هم ندید . فردا همین پسر شما هزار جور نیاز و گرفتاری داره و احتیاج مالی خواهید داشت . ممکنه همین پسر به شما سرکوفت بزنه که چرا حق من رو به اون شوهرت دادی!

    نکته آخر اینکه شوهرتون حق نداره اون ازدواج قبلی رو توی سر شما بزنه . به دلایل متعدد :

    1- شما شوهر قبلیتون رو اذیت نکردید و مشکلی در شما نبوده که به خاطر اون نقطه ضعف ، مطلقه شده باشید . همسر قبلی شما به رحمت خدا رفته

    2- شوهرتون از اول این رو میدونسته و اگر الان درونش از اینکه شما قبلا شوهر داشتی ، آزار میکشه ، خوب باید از همون اول میرفت سراغ یک دختر . این دیگه تقصیر شما نیست که چرا مثلا ایشون قبلا مشکلی نداشته ولی الان یادش افتاده که نمیتونه با این قضیه کنار بیاد . این نهایت بی انصافی و کودک صفتی هست . مطلق به ایشون باج ندید که خدا هم راضی نیست
    ویرایش توسط بهزاد9 : شنبه 29 خرداد 95 در ساعت 13:33

  5. کاربر روبرو از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده است .

    nardil (شنبه 09 اردیبهشت 96)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    بهزاد 9 عزیز ممنون که به تاپیک من سر میزنید و نظرتون رو میگید همسرم قبل از ازدواج میگفت که مشکلی با ازدواج قبلی من نداره حتی وقتی گفتم ممکنه به خاطر پسرم مجبور باشم با خانواده اون مرحوم ارتباط داشته باشم گفت اگه میخوای دو تا آپارتمان کنار هم میگیریم که برای بچه هم مشکلی نباشه که البته من با این نظرش به هزار و یک دلیل مخالف بودم اما بعد ازازدواج خیلی من اذیت کرد میگفت باید طوری بچه رو به اونا بدی که پدرشوهر سابقت رو نبینی مثلا باید صبح زود بچه رو میبردم منزل پدرم و خودم سریع برمیگشتم که برخوردی با اونا نداشته باشم اگه اتفاقی باهم میرسیدیم منزل پدرم و برخوردی بود که دیگه روزگارم سیاه میشد میگفت قبل از ازدواج فک نمیکردم اینقدر دوست داشته باشم و نسبت به تو حساس باشم هرچه میگفتم اون مثل پدر من هست میگفت که تو با دیدن اون یاد زندگی اولت و شوهر سابقت میفتی البته این اواخر خیلی حساسیتش کمتر شده بود اما خوب تو این مدت همه چی ویران شده در مورد فروش خونه نظر مشاور هم همین بود البته نه کل پول بلکه طوری که بتونم از باقیمانده پول آپارتمانی نزدیک منزل پدرم بخرم و مشاور هم خیلی تاکید کرد که پسرم ممکنه از این رابطه بیمار ضربه بخوره نمیدونم هر چی فکر میکنم حرفای شوهرم قبل از ازدواج خیلی قشنگ و رویایی بود اما بعد همه چی عوض شد از مخالفت خانوادش تا فشارهای خودش به خدا خیلی خسته و گیجم دیگه نمیدونم باید چی کار کنم

  7. کاربر روبرو از پست مفید آرام 10 تشکرکرده است .

    بهزاد9 (شنبه 29 خرداد 95)

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آرام 10 نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان من شش ساله که ازدواج کردم خودم کارمندم و همسرم شغل آزاد داره از ازدواج قبلیم یه پسر دوازده ساله دارم که وقتی 1/5 سالش بود پدرش در یک سانحه از دست دادیم بعد از اون با خانواده ام زندگی میکردم که خیلی ازم حمایت کردند اما بعد از ازدواج در این مدت شش سال همیشه دعوا و کشمکش داشتیم باور کنید دیگه خسته شدم خیلی سعی کردم این زندگی درست بشه اما دیگه به این نتیجه رسیدم بیفایدست و فقط همدیگه رو ازار میدیم و در کنارش پسرم هم کاملا بی گناه داره قربانی میشه من و همسرم کاملا متضاد هستیم متاسفانه به خاطر شرایط من و اصرار همسرم دوران خواستگاری تا عقد کلا یک ماه بود و ما به شناختی که لازم بود از هم نرسیدیم اما بعد از شروع زندگی متوجه اختلافات شدیم همسرم احساساتی شوخ پر انرژی بی پروا بددهن بیخیال و بی مسوولیت بی نظم اما من آرام احساساتی دقیق منظم طی این شش سال همه جوره همدیگه رو ازار دادیم دیگه جدیدا کتک میزنه و سر هر چیزی پرخاش میکنه چند بار مشاوره رفتیم که مشاور هم گفت با وجود اینکه نباید مستقیما این حرف بزنم اما برای اولین بار در مدت 25 سال کارم میگم باید از هم جدا بشید میدونید مثلا تو خونه راه میره و از همه چی ایراد میگیره و مدام حرفای سرد میزنه و تیکه میندازه بعد هم که من ناراحت میشم میگه خوب شوخی کردم بارها باهاش صحبت کردم که این رفتارش درست نیست و باعث میشه احترام و صمیمیت این زندگی نابود بشه اما احساس میکنم از ناراحت کردن من لذت میبره کل کارهای خونه و خرید و همه مسوولیتها با منه شبها تا دیروقت بیرونه و ما اصلا همدیگه رو نمیبینیم حدود دو سال که وضعیت کاریش به هم ریخته و میگه درامدی نداره و مسوولیت خرج و مخارج زندگی هم با منه البته اصلا آدم خسیسی نیست اما فوق العاده بی برنامه و ولخرجه اما من سعی کردم تو این موردم تا میتونم بهش روحیه بدم و کمکش کنم حتی یه سری از بدهیاشو پرداخت کردم خانوادش با ما رفت و امدی ندارن و بعد از ازدواج گفت که ناراضی بودن و فقط به اجبار من اومدن تا دوسال من راه نمیدادن اما انقدر شوهرم تشویق کردم بره سر بزنه و اونقدر به بهانه های مختلف کادو براشون خریدم که حالا یه کم این رابطه بهتر شده اما هنوزم خیلی ناقصه اما کلا از تلاش برای این زندگی ناامید شدم و به این نتیجه رسیدم که شوهرم قلبا من و این زندگی نپذیرفته و سر هر مساله کوچیکی کار به زد و خورد و کتک کاری میکشه تا دعوای اخر که چند روز پیش بود و به دخالت همسایه ها کشید که دیگه اخر ابروریزی بود و واقعا از اون روز فقط به جدایی فکر میکنم شاید به ارامش برسم و خودم و پسرم رو از این جهنم نجات بدم بهش گفتم هیچی ازت نمیخوام فقط بیا جدا بشیم اما راضی نمیشه لطفا راهنمایی کنید چی کار کنم به جدایی رضایت بده مخصوصا اقایان تالار اگه ممکنه کمکم کنن باور کنید میخوام اونم یه زندگی خوب داشته باشه و خوشبخت بشه چون با وجود اینکه عاشق بچه هم هست نخواست که بچه ای داشته باشیم میگه به این زندگی اطمینان ندارم از همه شما عزیزا سپاسگزارم
    بدترین اشتباه شما تو این زندگی داشتن نقش مردانتون هست شما خرج ومخارج خونه رو میدین قرض همسرتون و .....
    ایشون دیگه حس نمیکنه مرد یه زندگیه مسولیت داره باید بره کار و....
    از همه بدتر احساس حقارت میکنه پیش شما
    از طرفی شما چونتجربه یه زندگی رو داشتین ایشونخودش در برابر شما کم تجربه و خام حس میکنه و هرروز نقش مادری و مردانگیه شما پررنگتر و نقش بچگانگیه همسرت پررنگتر میشه
    شما حتی اگه با مرد متاهل هم ازدواج میکردی یه درصدی از این حسادتها و حساسیتهای ایشون نسبت به زندگی قبلیتون رو داشت این یه خصلت ذاتیه مردهاست و خارجی و ایرانی هم نداره و حتی به میزان علاقشون ططفش متفاوته چون همسرت خیلی دوست داره این براش پررنگتره
    چه برسه به اینکه ایشون مجرد بودن پس این حساسیتهای ایشون رو اگه بپذیری دیگه کمی بهش حق میدی و از دید او نگاه خاهی کرد و دیگه لجبازیها ش برات ازاردهنده نخاهد بود
    شما اگه مهارتهای ارتباطی رو خوب یاد بگیری و بکار ببری هم همسرت از عشق شما مطمئن میشه هم احساس اقتدار و مردانگی میکنه هم اعتماد بنفس پیدا میکنه و خودش دایم مقایسه نمیکنه هم کارهای عقلانیتری خاهد کرد
    اگه قبلا گفتم اشتباهاتی داشتی شاید تعجب کردی اما با یقین میگم پس تلاش دوباره کن
    حالا که ایشون راضی به طلاق نیست بهترین فرصته بهش چیزاییکه میگم بگی
    بهش بگو یه فرصت دوباره میخای به زندگیت بدی و اینکه ایشون عشقش رو بهت ثابت کنه
    اول بگو دوست داری سکان زندگی رو همسرت بعهده بگیرن و ازقن به بعد شما بهش تکیه کنی بگو میخام تکیه گاهم باشی خرج و مخارج خونه با بابای خونه و منم پسنداز مبکنم برا زندگیمون
    بگو کارهایی که دوست داری من انجام بدم رو بنویس و کارخایی که من دوست دارم شما انجام بدی رو مینویسم و باید بعد قبول کردن متعهد به انجام بشیم
    بگو هرگز تحت هیچ شرایطی ایشون رو شما دست بلند نکن
    بگو اگه از هم عصبانی بودیم اون لحظه در موردش حرف نزنیم و بذار یکی دو روز بعد وقتی اروم شدیم
    بگو دیگه اسم زندگیه قبلم رو نیار ( هرچند تکرار خاهد کرد اما به مرورزمان با بی تفاوتی شما و جدل نکردنتون کمرنگ وکمرنگ خاهد شد )
    بگو من آرامش میخام تو زندگی ازن میخام ارومم کنی
    خلاصه با علاقه زیادی که همسرت بهت داره و واقعا اگه یه سری چیزا رو یاد بگیری زندگیت خیلیییی عاللللللی خاهد شد
    حتما حتما حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد دکتر رو گوش کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله
    ویرایش توسط ستاره زیبا : شنبه 29 خرداد 95 در ساعت 16:29

  9. #16
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کاربر گرامی آرام 10

    شما اشاره کردید که اگر شوهرتون عصبانی بشه ، شما هم متقابلا جواب میدید و دیگه تحمل ندارید و قصد شما جدایی هست . . .

    توصیه های ستاره زیبا ، بسیار معقول هست اما نکته اینجاست که حرف های بنده به شما یک فرض داشت : « شما دیگه تمایلی به ادامه زندگی نداری »

    اگر تمایل به اصلاح دارید ، بگید تا بدونیم قراره در چه مسیری کمک کنیم . وقتی شما میگید حتما تصمیم به طلاق دارید ، بنده نمیام اصرار کنم که برید سازش کنید و مثلا اگر شوهرتون فحش داد ، شما سکوت کنید !! به نظرم رسید که اصرار نکنیم که برید بسازید چون شما بچه نیستید و تجربه ی 2 زندگی رو دارید . . .

  10. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    حق با آقای بهزاد9 هست.پدرتون را نندازید جلو و باج هم ندید.اگر واقعا مستاصل شدی و قصدت قطعا جدایی هست برو با یک وکیل خوب مشورت کن.فقط حواست را جمع کن وکیل درست و حسابی پیدا کنی که الکی پرونده را کش نده و از پس طلاق های مشکل هم بربیاد.به هیچوجه هم باج نده.عوض اینکه شما مهریه بگیری داری مهریه میدی؟؟؟حق با دوستانه برخوردهات طوری هست که شوهرت را به سواستفاده و اعمال فشار روی شما ترغیب می کنه.خانه پدرتون بمونید و شوهرتون هم هیچ کاری نمیتونه انجام بده که خانواده همسر سابقت و پسرت از شما رو برگردونن.اگر خانواده اش مخالف ازدواجتون بودند شاید کمک کنه و همین که شما خانه پدرت هستی باعث بشه بتونن شوهرت را برای طلاق راضی کنند.شما کلا عجله نکن و حتما وکیل بگیر.

  11. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    یه تابلو بزنید سر در سایت که:
    مراجعین محترم قبل از ورود به این تالار اول بروید و سخنرانیهای دکتر حبشی را گوش بدهید سپس وارد شوید!!

    تو هر تاپیکی میریم هرکس هر مشکلی داره از اعتیاد تا بچه دار شدن و ازدواج و طلاق و دعوا با همسایه و بی پولی و بیماری و... یکی میاد میگه برو سخنرانی حبشی رو گوش کن!

  12. 3 کاربر از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده اند .

    Amina (سه شنبه 01 تیر 95), nardil (شنبه 09 اردیبهشت 96), ZENDEGIBEHTAR (شنبه 19 تیر 95)

  13. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    منم از این توصیه خیلی تعجب می کنم. ایشون دانشگاه ما اومده بودند و انقدر بد صحبت کردند که دانشجوها سخنرانی شون رو ترک کردند. مهم تر اینکه گروهی که ایشون رو دعوت کرده بودند توبیخ شدند چون آقای حبشی هیچ تخصصی آکادمیکی در زمینه ی روان شناسی و مشاوره نداره! با این اوضاع توصیه های مکرر به سخنرانی های ایشون به نظر من فاجعه باره.

  14. کاربر روبرو از پست مفید Amina تشکرکرده است .

    nardil (شنبه 09 اردیبهشت 96)

  15. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    38
    Array
    فعلا یه مدت صبر داشته باش و سعی کن آرامش داشته باشی ...
    بهتر میتونی تصمیم بگیری...

    هرگز خونه رو نفروش که پولش پخش میشه ازت میگیرن و هدر میره . لازم نیست هیچ پولی به ایشون بدی...

  16. کاربر روبرو از پست مفید Shadi2 تشکرکرده است .

    nardil (شنبه 09 اردیبهشت 96)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.