به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 29
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 مهر 95 [ 08:29]
    تاریخ عضویت
    1395-3-03
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهرآیین نمایش پست ها
    زهرا جان، اینجا مراجعان زیادی میان و مشکلشون رو میگن ولی در این بین یکی مثل شما واقعا برای من نامفهومه. اصلا نمی فهمم که چرا تا به حال اقدام به طلاق نکردید؟

    شما تو این چند خطی که از مشکلاتتون نوشتید، کلکسیون رفتارهای ناپسند همسرتون رو به صورت واضح نوشتید،واقعا چه تحمل بالایی دارید.

    من نمیخوام یک تنه به قاضی برم و با خودم گفتیم شاید همسرتون ویژگی های مثبتی داره که باعث شده شما در این یازده سال به ایشون دلگرم باشید و همچنان با ایشون باشید. لطفا چند تا از ویژگی های بارز و مثبت همسرتون رو بنویسید و همینطور چند تا از ویژگی های منفی و نقاط ضعف خودتون رو بگید.

    چرا عقدتون اینقدر طولانی شده؟؟ به نظرم شما الان بیشتر در دوران تعلیق هستید تا دوران عقد.
    سلاممهرایین عزیزخیلی ممنونم از اینکه نظرتون را بیان فرمویید. ما طی این چند سال بهاختلافات زیادی برخوردیم که حتی سال گذشته من واسه نفقه و شکایت کیفری به خاطردرگیری که بینمون رخ داده بود اقدام کردم اما وقتی ابلاغیه ی نفقه به دست همسرمرسید , همسرم ابراز پشیمانی زیادی کرد و من دوباره به ایشان فرصت دادم تا خودش رااصلاح کند اما متاسفانه بعد از چند ماه دوباره رفتارهای اول خود را از سر میگرفت.تنها علاقه و دوست داشتن زیاد من به همسرم بود که در واقع مانعی برایجدایی من به شمار می امد و البته از طلاق و دادگاه هم بسیار می ترسیدم.

    ویژگی های مثبت همسرم اراده و پشتکار زیاد , برخورداری از ظاهر و تیپ خوب, تحصیلاتعالیه , برخورداری از وضعیت مالی بسیار خوب

    ویژگی های منفی من وابستگی فراوان به همسرم و محبت زیادی نسبت به همسرم ,دلسوزی و گذشت فراوان , درونگرا بودن

    با تشکر فراوان از تمام دوستان عزیز






  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 مهر 95 [ 08:29]
    تاریخ عضویت
    1395-3-03
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان میشه بازم بیشتر در مورد نظراتتون بدونم؟

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 دی 95 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-21
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,480
    سطح
    30
    Points: 2,480, Level: 30
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    111

    تشکرشده 224 در 94 پست

    Rep Power
    31
    Array
    زهرا جان، این ویژگیهای مثبت همسر شما باعث موقعیت اجتماعی خوبش شده و اینطوری بگم که حتی ویژگیهای مثبتی که داره بیشتر به پیشرفت فردی خودش کمک میکنه. این ویژگیهایی که شما گفتین خیلی خوبه که یک مرد داشته باشه ولی برای یک زندگی شیرین کافی نیست.

    وقتی که همسر شما برای رفاه شما از دارایی اش خرج نکنه اون ثروت به چه درد شما میخوره؟ یا اگه همسرتون دکترا داشته باشه ولی فهم و شعور احترام به مادرتون رو نداره این دکترا به چه درد شما میخوره؟
    تنها نکته مثبت ایشون اراده و پشتکار زیادش هست.

    زهرا خانم خیلی خوبه که شما علیرغم مخالفت همسرتون درس رو ادامه دادید و این نکته مثبتی است که شما دست روی دست نذاشتید و از پیشرفت خودت غافل نشدی. درونگرایی شما ضعف حساب نمیشه، شاید منظورت مهارتهای ارتباطی بوده.

    من مشاور نیستم ولی به نظرم همسرتون هنوز فکر میکنه مجرده و شما دوست دخترش هستید. به نظر من سوختن و ساختن هم حدی داره. شما یازده سال رو به پای همسرتون گذاشتید، خوب فکر کنید و ببینید تو این 11 سال همسرتون پیشرفتی از نظر اخلاقی داشته؟ مثلا اخلاق بدی داشته که به خاطر ازدواجش خودش رو اصلاح کرده باشه؟ و همینطور شما چی؟ آیا شما تو این 11 سال رشد و پیشرفتی تو برطرف کردن نقاط ضعفتون داشتید؟

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 مهر 95 [ 08:29]
    تاریخ عضویت
    1395-3-03
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهرآیین نمایش پست ها
    زهرا جان، این ویژگیهای مثبت همسر شما باعث موقعیت اجتماعی خوبش شده و اینطوری بگم که حتی ویژگیهای مثبتی که داره بیشتر به پیشرفت فردی خودش کمک میکنه. این ویژگیهایی که شما گفتین خیلی خوبه که یک مرد داشته باشه ولی برای یک زندگی شیرین کافی نیست.

    وقتی که همسر شما برای رفاه شما از دارایی اش خرج نکنه اون ثروت به چه درد شما میخوره؟ یا اگه همسرتون دکترا داشته باشه ولی فهم و شعور احترام به مادرتون رو نداره این دکترا به چه درد شما میخوره؟
    تنها نکته مثبت ایشون اراده و پشتکار زیادش هست.

    زهرا خانم خیلی خوبه که شما علیرغم مخالفت همسرتون درس رو ادامه دادید و این نکته مثبتی است که شما دست روی دست نذاشتید و از پیشرفت خودت غافل نشدی. درونگرایی شما ضعف حساب نمیشه، شاید منظورت مهارتهای ارتباطی بوده.

    من مشاور نیستم ولی به نظرم همسرتون هنوز فکر میکنه مجرده و شما دوست دخترش هستید. به نظر من سوختن و ساختن هم حدی داره. شما یازده سال رو به پای همسرتون گذاشتید، خوب فکر کنید و ببینید تو این 11 سال همسرتون پیشرفتی از نظر اخلاقی داشته؟ مثلا اخلاق بدی داشته که به خاطر ازدواجش خودش رو اصلاح کرده باشه؟ و همینطور شما چی؟ آیا شما تو این 11 سال رشد و پیشرفتی تو برطرف کردن نقاط ضعفتون داشتید؟
    با عرض سلام خدمت مهرایین عزیز و تشکر فراوان بابت راهنمایی مفیدتون

    چند روزی به صحبت های شما فکر کردم و واقعا هر انچه فرمودید درست است , همسر من طی این 11 سال عقدمون از نظر اخلاقی هیچ پیشرفتی نداشت حتی هرچه می گذشت اخلاق هایش بهتر هم نمی شد بدتر هم می شد به طور مثال اوایل نامزدیمون روابطش با دختران فقط در حد چت بود اما این چند سال اخیر با دختران مختلف قرار می گذاشت و حتی اخرین باری که همسرم را دیدم ایشان گفت که با یکی از دوست دخترام تا اخرش پیش رفتیم , اما در اخر متوجه شدم که این دختر مناسب من نیست .

    من اوایل به خاطر سن کمی که داشتم منفعل برخورد می کردم اما با مطالعه و گرفتن مشاوره و پرسیدن خواسته های همسرم سعی بر اصلاح خود نمودم . من قبل از ازدواجم فردی شاد و پر انرژی بودم اما با ازدواج تبدیل به فردی ترسو شدم و به خاطر تحقیرهای همسرم اعتماد به نفسم خیلی پایین اومده بود. از همسرم خیلی می ترسیدم , ترس از اینکه حرفی بزنم که مبادا ایشان ناراحت شود و یا اینکه کاری انجام بدهم که موجب ناراحتی ایشان شود. از دانشگاه که گهگاهی دنبالم می اومد 5 دقیقه دیر می کردم کلافه می شد و به من ببخشید می گفت" تو از اخر هیچ سگی نمیشی ".
    اینطوری بگم که من فقط باید در مقابل ایشان یه برده بله قربانگو می بودم وگرنه اگر خواسته یا ناخواسته حرفی یا کاری انجام می دادم که به مذاق ایشانخوش نمیومد به شدت عصبانی می شد.
    همسرم در حال حاضریک ماهی است که برای درمان لکنت زبان و کنترل خشم و وسواس فکری و عملی, مشاوره میره و به گفته ی خودش تغییر کرده اما من اخرین باری که با ایشان صحبت داشتم متوجه شدم هنوز ادمی شکاک و بدبینه و زود عصبانی میشه و دوباره در طی صحبتمون من را فردی احمق و نادان خواند و زمانی که علت تکرار این برخوردها یش رو جویا می شم میگه که من عصبانی بودم و یه حرفی زدم .
    همسرم متاسفانه راضی به طلاق نمیشه و من هم احتمال بسیار کمی میدم که ایشان تغییر کنه و از طرفی از ایشان خیلی بدم اومده تا حدی که از ایشان تنفر دارم واسه همین اصلا دلم به ادامه ی زندگی با ایشان نیست . واقعا موندم با این وضعیت چکار کنم؟؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید Zahra.Tgh68 تشکرکرده است .

    مهرآیین (سه شنبه 01 تیر 95)

  6. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بادرود

    من خیلی ازاین سبک زندگی ها شنیدم. فقط بخاطر ظواهر شوهر،صرفا بخاطر اینکه : بگن شوهر( پولدار )داره ، یا فقط برای تامین نیازهای جنسی و مالی ، ازدواج میکنند، بچه دار میشوند و میسوزند.
    من حتی شنیدم مردی که البته زنش کاملا در جریان هوسبازی هایش بود، به پسر خود میگفت : منو عمو صدا کن ، تا دوست دخترش نفهمد که متاهل است!!

    بنظرم شما به هوسبازیشان عادت کردید.


    شما اگر با این مرد زیر یک سقف بروید ، میشوید نمونه ای از آنها ، سرانجامش هم 2 حالت دارد، یا خیلی بیخیال و سرد شده و در طلاق عاطفی زندگی میکنید ، یا افسردگی میگیرید و زود پیر میشوید...
    در هر دومورد لذت داشتن یک زندگی آرامش بخش را از دست میدهید.


    با استفاده از تجربه هایی ازین قبیل میتوانید آینده خودرا با این مرد تصور کنید و تصمیم بگیرید

  7. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    شوهر منم همینطور آدمی بود عصبی لکنت زبان بد دهن، بدبین،شکاک و خسیس و خیلی منو تحقیر میکرد تا حدی که اعتماد بنفسمو از دست دادم من فقط 1.5 سال تونستم تحملش کنم ، و مطمئن شدم که قرار نیست هیچ تغییری بکنه، جدا شدن همیشه بد نیست شوهر من تو مسئله خیانت خیلی پیش نرفته بود اما با اینحال مشکل بزرگی بزرگی بحساب می اومد، بنظر من که اگه قراره بعدا جدا بشین الان که بچه ای نداری و سنت هنوز کمه جدا بشی بهتره ، مردای با این اخلاق ها یه قلدر میخوان که دائم گوششون رو بکشه و البته تو بعضی موارد مثل بدبینی و خشم و تحقیر دست خودشون نیست واقعا بیمارن و باید قرص و دارو مصرف کنند و با روانشناسی مشکلشون حل نمیشه، این مرد حتی اگه عاشقت بود و مودب بود باز زندگی جانفرسایی برات بود، شوهر من خیلی باهام خوش بود اما بدبینی و خساست و پر دردسر بودن موضوعی نیست که دست خودشون باشه و نمی تونن خودشون رو کنترل کنند اینکه با دخترای متفاوت نتونسته سازگار بشه برا من یه مسئله آشناست ، این قشر آدما بس که دنبال کنترل زن و ایراد گرفتن و گربه دم حجله کشتن هستند نمیتونند دائم با زنی بمونند و اکثرا خود آقا رابطه یا خواستنش رو کات میکنه و بعدش هم میگه دختره بدرد من نمیخورد بهم زدم، التماس دعا

  8. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 مهر 95 [ 08:29]
    تاریخ عضویت
    1395-3-03
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و عرض تشکر از راهنمایی مفید تمام دوستان

    بعد از اصرار فراوان از جانب همسرم, من به تماس های تلفنی ایشان پاسخ دادم و ایشان از من خواسته تا قبل از اینکه به صورت توافقی جدا بشیم , یک جلسه به همراه ایشان به مشاوره بروم. ایشان بعد از 4 ماه دوری به تازگی متوجه اشتباه خودش شده و طبق گفته ایشان به خاطر علاقه ای که به من داره تصمیم داره برای اینکه من دوباره برگردم تمام تلاش خود را به کارببرد اما من از زمانیکه با ایشون صحبت کردم خیلی بهم ریخته ام , صحبت با ایشان باعث شده تمام خیانتهاش , خشونت ها ,کتک زدنهاش و تحقیرهاش دوباره در ذهن من زنده بشه در صورتیکه طی این 4 ماه ارامش به خصوصی داشتم و تنها از تنهایی رنج می بردم که سعی می کردم با مشغول کردن خودم به درس و کلاس و اشپزی و ارتباط برقرار کردن با دوستان و خانواده حل نمایم.
    حال دوستان از شما خواهشمندم مرا راهنمایی بفرمایید که ایا با ایشان به مشاوره مراجعه نماییم یا خیر؟ چون من چندین بار به ایشان فرصت داده ام و اصلاح نشدند البته با این تفاوت که این دفعه ایشان به روانشناس بالینی و مشاوره ازدواج مراجعه می نمایند و تحت درمان هستند. از طرفی به خاطر مشکلات عدیده ای که ایشان در زندگی من ایجاد کردند دیگر تحمل و توانی در خود نمی بینم که دوباره به زندگی با ایشان ادامه بدم و فراموش کردن تمام خاطرات بدمون واقعا برام سخته و به خاطر خیانتهای مداوم ایشان اصلا به ایشان دیگر نمی تونم اعتماد کنم.
    و واقعا برای من سواله که فردی که دچار وسواس جبری(فکری) و عملیه و کنترل خشم خود را ندارد ,تنها با گذراندن دوره های درمانی مشاوره قابل درمان است؟
    ویرایش توسط Zahra.Tgh68 : پنجشنبه 10 تیر 95 در ساعت 00:20

  9. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 13 شهریور 95 [ 02:13]
    تاریخ عضویت
    1395-4-05
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    207
    سطح
    4
    Points: 207, Level: 4
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    زهرای عزیز.واقعیتش خیر بنده فکر نکنم که اصلا شوهرتون
    تغییری بکنه.ممکنه تا چند هفته ببینید تغییز کرده ولی بعدش
    داستانا دوباره شروع میشه.....
    شما باید یکم غرور داشته باشید.وقتی مادر شوهرتون داشت کیفتون رو میگشت همون موقع بایو شوهرتون رو از زندگی پاک میکردید.
    بنظرم تا دیر نشده جدا شید چون بعدا مسکل میخورید.

  10. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    سلام عزیزم.

    چیزی که میون صحبت های شما بسیار پر رنگ هست ، منفعل بودن و عدم اعتماد به نفس شماست.
    وقتی یک حرمت شکنی رخ میده، یک طرف قضیه شخصی هست که بی احترامی کرده و یک طرف شخصی هست که بی حرمتی رو پذیرفته. اینا مسائلی هست که اگر همان ابتدا مهار نشد، دیگه بازسازیش سخت هست. چرا باید یک خانواده به شما بی حرمتی کنند بدون اینکه واکنشی داشته باشید؟

    اینجاست که فرضیه های دیگری هم مطرح میشه. مثلا اینکه:

    - بعید نیست بشه دلایل خیانت همسرتون رو در رفتارهای منفعل شما جستجو کرد. در خیانت به دنبال چی هستن که شما قادر به تامینش نیستید؟ اون دخترا چه هنری دارن که شما استفاده نمیبرید؟
    - اگر منفعل نبودید میشد با سیاست های زنانه کاری کنید که خودشون با رغبت بخوان که برن درمان.
    - اگر منفعل نبودید و نمی ترسیدید، ایشون بد عادت نمیشدن به اینکه خشونتشون جواب مثبت میده و میتونن مکررا از این نقطه ضعف شما استفاده کنند.
    - و جنبه دیگر منفعل بودن شما اینه که به ایشون القا کردین که ابزار هستید و چون مرد هستن میتونن هر رفتاری با شما داشته باشن.

    عزیزم مدیریت بحران خانواده اینگونه نیست که اجازه بدین هر رفتاری باهاتون بشه که بحث و دعوایی پیش نیاد. مدیریت بحران یعنی بتونید تدبیر و چاره جویی کنید. به موقع سکوت و به موقع و با روش مناسب عکس العمل نشون بدین. کاری که احتمالا دخترای دیگه بلدن که شوهرتون بیشتر وقتش رو پیش اونهاست نه شما !

    من منکر مشکلات همسر شما نیستم که به نظر میرسه نیاز به دارو درمانی دارن. ضعف های بسیاری دارن و این سوختن و ساختن باهاشون از جانب شماست که جای تامل داره. اما از این به بعد چه بخواین بمونید چه طلاق بگیرید دیگه نباید منفعل باشید. اگر بخواین بمونید باید جسارت ساختن رو داشته باشید و اگر بخواین طلاق بگیرید باید شهامت و جسارت رهایی از این وابستگی و جدا شدن رو داشته باشید.

    بنده نمیتونم پیشنهاد بدم بمونید یا برید چون این چیزیه که شما باید تشخیص بدین (اگر تو این مورد هم منفعل نباشید) هیچکس جز خود آدم نمیدونه کی وقت رفتن رسیده یا عمق فاجعه چقدره. قابل جبران هست یا خیر. لیکن آگاه باشید ، دوره درمان یک روزه نیست و هیچوقت به حد ایده آل نمیرسه. اینکه الان قرص مصرف میکنه دیگه خوب شد، تبدیل به مهربون ترین فرد دنیا بشه و اینها، از اینا خبری نیست. فقط تا حدی بهبود پیدا میکنند اونم به تدریج. یه روز خوب، یه روز بد. حتی اگر خیلی هم عالی بشن مستعد برگشت به حال قبل هستند. ممکنه هم بسیار عالی بشن، اما میخوام بگم اگه بخواین بمونید باید دوره درمان رو تحمل کنید، تضمینی هم نیست. نه اینکه دو روزه خسته بشین و مجددا آواره ی دادگاه. اگر بمونید باید خودتون هم متحول بشید، یه خانوم قاطع، با سیاست و تدبیر که همه جوره هم کنار همسرشه، هم مراقبش. کسی که میدونه چطور تمام حق و حقوقش رو مطالبه کنه.

    و اگر تصمیم به جداییست و به این نتیجه برسید، باید بتونید از پس خودتون بر بیاین، باید از وابستگی ها رها بشید و به استقلال برسید، باید زیپ دهن مردم رو بکشید و اجازه ندین کسی بهتون بعد طلاق بی حرمتی بکنه، باید از مردم نترسید و از قضاوت های بیجا چشم پوشی کنید. و مهمتر اینکه یه زندگی جدید بسازین.

    و باز هم میگم فقط شما میدونید موندن به صلاحتونه یا رفتن. راهنمایی ها و نظرات مختلف رو بخونید و بشنوید، پس از جمع بندی ، جراتمندانه و با اعتماد به نفس کامل خودتون قاطعانه تصمیم بگیرید بمونید یا اینکه برید. چیزی رو به خودتون تحمیل نکنید.

    انشاءالله که خیره.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.

  11. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 13 شهریور 95 [ 02:13]
    تاریخ عضویت
    1395-4-05
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    207
    سطح
    4
    Points: 207, Level: 4
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط عشق آفرین نمایش پست ها
    سلام عزیزم.

    چیزی که میون صحبت های شما بسیار پر رنگ هست ، منفعل بودن و عدم اعتماد به نفس شماست.
    وقتی یک حرمت شکنی رخ میده، یک طرف قضیه شخصی هست که بی احترامی کرده و یک طرف شخصی هست که بی حرمتی رو پذیرفته. اینا مسائلی هست که اگر همان ابتدا مهار نشد، دیگه بازسازیش سخت هست. چرا باید یک خانواده به شما بی حرمتی کنند بدون اینکه واکنشی داشته باشید؟

    اینجاست که فرضیه های دیگری هم مطرح میشه. مثلا اینکه:

    - بعید نیست بشه دلایل خیانت همسرتون رو در رفتارهای منفعل شما جستجو کرد. در خیانت به دنبال چی هستن که شما قادر به تامینش نیستید؟ اون دخترا چه هنری دارن که شما استفاده نمیبرید؟
    - اگر منفعل نبودید میشد با سیاست های زنانه کاری کنید که خودشون با رغبت بخوان که برن درمان.
    - اگر منفعل نبودید و نمی ترسیدید، ایشون بد عادت نمیشدن به اینکه خشونتشون جواب مثبت میده و میتونن مکررا از این نقطه ضعف شما استفاده کنند.
    - و جنبه دیگر منفعل بودن شما اینه که به ایشون القا کردین که ابزار هستید و چون مرد هستن میتونن هر رفتاری با شما داشته باشن.

    عزیزم مدیریت بحران خانواده اینگونه نیست که اجازه بدین هر رفتاری باهاتون بشه که بحث و دعوایی پیش نیاد. مدیریت بحران یعنی بتونید تدبیر و چاره جویی کنید. به موقع سکوت و به موقع و با روش مناسب عکس العمل نشون بدین. کاری که احتمالا دخترای دیگه بلدن که شوهرتون بیشتر وقتش رو پیش اونهاست نه شما !

    من منکر مشکلات همسر شما نیستم که به نظر میرسه نیاز به دارو درمانی دارن. ضعف های بسیاری دارن و این سوختن و ساختن باهاشون از جانب شماست که جای تامل داره. اما از این به بعد چه بخواین بمونید چه طلاق بگیرید دیگه نباید منفعل باشید. اگر بخواین بمونید باید جسارت ساختن رو داشته باشید و اگر بخواین طلاق بگیرید باید شهامت و جسارت رهایی از این وابستگی و جدا شدن رو داشته باشید.

    بنده نمیتونم پیشنهاد بدم بمونید یا برید چون این چیزیه که شما باید تشخیص بدین (اگر تو این مورد هم منفعل نباشید) هیچکس جز خود آدم نمیدونه کی وقت رفتن رسیده یا عمق فاجعه چقدره. قابل جبران هست یا خیر. لیکن آگاه باشید ، دوره درمان یک روزه نیست و هیچوقت به حد ایده آل نمیرسه. اینکه الان قرص مصرف میکنه دیگه خوب شد، تبدیل به مهربون ترین فرد دنیا بشه و اینها، از اینا خبری نیست. فقط تا حدی بهبود پیدا میکنند اونم به تدریج. یه روز خوب، یه روز بد. حتی اگر خیلی هم عالی بشن مستعد برگشت به حال قبل هستند. ممکنه هم بسیار عالی بشن، اما میخوام بگم اگه بخواین بمونید باید دوره درمان رو تحمل کنید، تضمینی هم نیست. نه اینکه دو روزه خسته بشین و مجددا آواره ی دادگاه. اگر بمونید باید خودتون هم متحول بشید، یه خانوم قاطع، با سیاست و تدبیر که همه جوره هم کنار همسرشه، هم مراقبش. کسی که میدونه چطور تمام حق و حقوقش رو مطالبه کنه.

    و اگر تصمیم به جداییست و به این نتیجه برسید، باید بتونید از پس خودتون بر بیاین، باید از وابستگی ها رها بشید و به استقلال برسید، باید زیپ دهن مردم رو بکشید و اجازه ندین کسی بهتون بعد طلاق بی حرمتی بکنه، باید از مردم نترسید و از قضاوت های بیجا چشم پوشی کنید. و مهمتر اینکه یه زندگی جدید بسازین.

    و باز هم میگم فقط شما میدونید موندن به صلاحتونه یا رفتن. راهنمایی ها و نظرات مختلف رو بخونید و بشنوید، پس از جمع بندی ، جراتمندانه و با اعتماد به نفس کامل خودتون قاطعانه تصمیم بگیرید بمونید یا اینکه برید. چیزی رو به خودتون تحمیل نکنید.

    انشاءالله که خیره.
    با شماوموافق نیستم.
    خیلی بده بعضی ها فکر میکنن اگر شوهره خیانت کرد عیبی نداره حتما زنه یه کمبودی داشتع.بنظرم مرد یا زن فرقی نداره وقتی پایبند به ازدواج میشه اون شریک رو همه جوره پذیرفته و دلیلی نیست که قبول کنیم ارتباط با دخترای دیگرو و قابل قبول نیستش اصلا.
    همسر اگر همسر باشه زنش اگر بدترین مشکلات رو لاشته باشه باهاش جوری رفتار میکنه که انگار اون یه پرنسسه.

  12. 3 کاربر از پست مفید soccerplayer تشکرکرده اند .

    Amina (پنجشنبه 10 تیر 95), ZENDEGIBEHTAR (دوشنبه 04 مرداد 95), عشق آفرین (پنجشنبه 10 تیر 95)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.