به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 31
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 مهر 99 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1394-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    10,371
    سطح
    67
    Points: 10,371, Level: 67
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassRecommendation Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,397

    تشکرشده 182 در 60 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از همه دوستان که وقت میذارن و تاپیکهای بچه ها رو مطالعه میکنن

    اواخر ماه رمضون وقتی پسرم و بردم به مادربزرگش تحویل بدم ،زنعموم ( مادر خانومم ) صدام کرد توی حیاط و کلی حرف زد که این بچه همش بیقراری میکنه و گریه میکنه و شما باید جواب گریه های این بچه رو بدید و از این حرفا ... منم بیشتر گوش دادم ولی بهش گفتم که من خیلی وقته پیشنهاد برگشت دادم و اعظم قبول نکرده ،و اینکه روزهای قبل از طلاق ،من منصرف شده بودم و به اصرار و خواسته اون رفتیم دادگاه . از قرار معلوم هیچکس از این قضایا خبر نداشته و همه کاسه و کوزه ها سر من شکسته !
    خلاصه بهش گفتم بعداً میام با هم حرف بزنیم
    ( اینو بگم که طبق راهنمایی دوستان ، توی این مدت ،هر ۱۰ الی ۱۵ روز یه پیام دوستانه برای همسر سابقم میفرستادم . خیلیاش بدون جواب ، چند تا در میون هم یه جواب تند و سربالا ،که لطفاً به من پیام ندهید !!!! ) . آخرین پیامی که دادم این جواب و داد : من واقعاً متأسفم که بارها باید درخواست کنم که پیام ندهید ،شاید به توهین احتیاج دارید ،ولی من اینکار و نمیکنم .ما با هم نسبتی نداریم ،متوجه باشید ! دفعه بعد بلاکت میکنم یا خطم و عوض میکنم !



    دو روز پیش رفتم با زنعموم صحبت کردم . میگفت از ماه رمضون ، همه یجوری باهاش صحبت کردن ولی اصلاً زیر بار نمیره ! منم بهش گفتم حالا که مرتضی میخواد که برگردید ،تو چرا لج میکنی ؟ اصلاً چی میخوای ؟ اونم در جواب گفته من یه مرد مهربون و مؤمن میخوام ( من بنظر خودم هر دوی این خصوصیات رو در حد متوسط دارم )
    اون الان فقط به سختیها و بدیها فکر میکنه و این چیزا همه فکرش و احاطه کرده و نمیذاره به چیزی غیر از این فکر کنه متأسفانه !



    دیشب خواهرزنم زنگ زد و شماره یه نفر و بهم داد که از همسایه های قدیمی عموم هستن ،زن و شوهر مؤمن و دست به خیر ! همیشه دنبال وصل کردن هستن . گفت اعظم حرف خانم ایشون و خیلی میخونه ،برو باهاشون مشورت کن . تماس گرفتم و قراره بعد از نماز مغرب توی مسجد محلشون همدیگه رو ببینیم ( توی مسجد یه دفتر کار هم دارن ،مخصوص همینجور کارها )
    اگه در این مورد پیشنهادی هست ممنون میشم دوستان راهنمایی کنن .


    مورد دیگه اینکه اون یکی خواهر زنم پیام داد که مامانم دیشب کلی با اعظم حرف زده و بحث کرده ،آخرشم گفته من دیگه نمیتونم بچه ت و نگهدارم ( حدود ۷ـ۸ ماهه که خانومم میره سرکار ،علیرضا رو میزاره اونجا ) . گفت پیشنهاد میکنم تو هم این هفته به یه بهونه ای نرو دنبال علیرضا ،تا یه مقدار دست و بالش و ببنده ،شاید خسته بشه .



    حالا بنظر اساتید با توجه به اینکه همسر سابق من روحیه استقلال طلبی داره و این مدت هم تنها و بوده و بنظر من ترسش از تنهایی ریخته ، این قضیه باعث بیشتر شدن مشکل نمیشه ؟

    ( اینم بگم که بهم خبر دادن که چند بار پیشنهاد ازدواج داشته ، ولی نمیدونیم اصلاً قصد ازدواج داره یا نه ؟!؟! )
    چقدر زود دیر میشه!!!

  2. #12
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بزار از تاپیک قبلی و از حرف های خودت چند یادآوری داشته باشیم :

    زمانیکه app های شبکه اجتماعی تازه گل کرده بود و اکثرا بد و منفی استفاده میشد با وجود اینکه یکی دوبار توی جمع صحبت افتاده بود که نصب کردنش برای خانومها درست نیست و قانع شده بود که نصب نکنه دقیقا یک هفته بعدش بطور اتفاقی دیدم که وایبر روی گوشیش نصب شده!. . . صداش کردم و گفتم مگه قرار نبود نصب نکنی! چرا؟؟؟ متاسفانه حاضر جوابی کرد منم قاطی کردم و گوشیش و زدم روی میز عسلی و شکستمش. اونم شروع کرد به داد و بیداد! منم خیلی از این حرکت متنفرم و دوس نداشتم صدای همسرم از خونه بیرون بره ( قبلا چند بار بهش گفته بودم که صدات از در خونه نباید اونطرف بره ) دوباره کنترلم و از دست دادم و مجددا زدمش!

    خونه که خریده بودم از همون اول زدم بنام همسرم که بدونه چقد برام عزیزه! چند بار توی بحثامون وقتی بهش اگه گفتم نمیتونی تحملم کنی بسلامت! برو خونه بابات! اونم نامردی نکرد و میگفت " من چرا برم؟ تو از خونه من برو بیرون!

    اونروزم بعد از دعوا وقتی داشت گریه میکرد ایندفعه بدون اینکه من بگم یدفعه گفت از این خونه برو بیرون!



    من گفتم ایشون شاغله و دستش رفته تو جیب خودش! دیگه از من حرف شنوی نداره و استقلال طلب شده و اخلاقش عوض شده! اگر بخواد زندگی کنیم باید دیگه سر کار نره! اونم قبول نمیکرد

    فرداش دوباره یه شاخه گل گرفتم و رفتم خونه ولی بازم نیومده بود! گل و گذاشتم لای دسته گل دیشب. ساعت ۱۰ بود که اومد. . . . دو دقیقه بعد از همونجا برگشت نگام کرد و گفت لطفاً تمومش کن! گفتم چیو. . . . گفتم ببین منم به اندازه تو خسته ام ولی میخوام که باهم زندگی کنیم! با آرومی گفت "نه " من دیگه نمیتونم. من هیچ حسی نسبت به تو نداشتم و یه عشقی از طرف تو به سمت من اومد و باهم ازدواج کردیم ولی اشتباه کردیم!

    گفتم ساک بچه رو حاضر کن. گفت ساک برای چی؟ گفتم به تو ربطی ندار!! با تو نمیشه دوستانه تا کرد! حالا که میخوای اذیت کنی منم اذیتت میکنم. میبرم دیگه نمیارمش! یدفعه ترسید و گفت حضانتش با منه نمیذارم ببریش! منم چون ملاقات آزاد شرط کرده بودم شاکی شدم و پسرم و بغل کردم گفتم پس با قانون بیا بگیرش و زدم بیرون. توی راهپله جلوم و گرفت و با جیغ و دادش همسایه اومدن بیرون و جلوم و گرفتن. البته با احترام و دلسوزی! خیلی شلوغ شو و ۱۱۰ اومد . . .

    پیش زمینه ها یی از قبل وجود داشته که روی هم انباشته شده و سر اون دو نوبت، حاضرجوابی همسرم باعث شده که دیگه نتونم عصبانیتم و کنترل کنم و اون قضایا پیش اومده! (روش دست بلند کردم)

    سلیطه بازی و بی حیایی خیلی منو داغون میکنه! متأسفانه همسر من تا تقی به توقی میخورد شروع میکرد به جیغ و داد کردن . . . غرور و حاضر جوابی همسرم نسبت به خانوادم و رنجش من از همسرم بخاطر بی اخترامی به خانوادم
    من به اندازه کافی سر این جدایی امتیاز دادم و گذشت کردم !حالا که نمیخواد برگرده ، اگه بخواد سر این قضیه هم اذیتم کنه منم یجوری اذیتش میکنم که تا آخر عمرش رنگ خوشی رو نبینه . الان خیلی اعصابم داغونه ! بخاطر طرز برخورد اعظم با این قضیه و زیر پا گذاشتن تعهداتش ، بخاطر اعتماد بیجای خودم سر قضیه خونه ( چون قرار بود اندازه حساب و کتابمون بهم چک بده ولی من شل گرفتم و بیخیالش شدم و با خودم گفتم چک لازم نیست )
    یه سؤال میپرسم فقط لطفاً صریح جوابم و بده !چون توی همه تصمیماتم تأثیر میزاره . امیدی به دوباره درست شدن این زندگی داشته باشم یا نه ؟؟؟ گفت الان وقت این حرفا نیست ! گفتم چرا اتفاقا! خیی هم وقتشه . گفت من کار دارم و این یکی دوروزه هم اصلاً زنگ نزن چون سرم شلوغه ! گفتم این قضیه خیلی از کار تو مهتره ، بازم گفت نه! کار من مهمتره

    همونجوری که گفته بودم زمانی که دیگه نتونستیم با هم بسازیم مامان علیرضا از اینکه خونه بنامش بود سوءاستفاده کرد و منو از خونه بیرون کرد ( البته من کوتاه اومدم و گذشت کردم وگرنه از این خبرا نبود، ) بخاطر اینکه زودتر منو بیرون کنه خودش حساب و کتاب کرد

    وقتی بهش گفتم رودر رو باید حساب و کتاب کنیم باز هم بهونه اون کار کزایی رو آورد!! اونوقت من حق ندارم ناراحت بشم؟؟؟؟ اخلاق من توی دو سال آخر و تحت تأثیر رفتار ایشون عوض شد! توی کل فامیل و آشنا مرتضی رو به اسم یک مرد آروم و مهربون میشناسن! انقدر از دستش خسته شده بودم که دیگه نتونستم تحملش کنم!

    من همین الان هم که قصد دوباره ساختن زندگیم رو دارم، مطمئنم که بیشتر رفتار و ویژگیهای اخلاقیش رو نمیتونه کنار بزاره! میتونم به جرأت بگم که ۸۰ درصد از ویژگیهای یک زن نمونه رو داره ولی اونهایی که نداره خدایی خیلی آزار دهنده س!


    دوست عزیزم !

    من تجربه بازگشت به زندگی بعد از متارکه رو داشتم و خانم من هم رفتارهایی مثل خانم شما و البته بدتر با من کرده بود . در این پست ، برخی رفتارهای همسرم رو نوشتم . میتونی ملاحضه کنی که به شما بی شباهت نیست . . .

    وقتی به زندگی برگشتیم ، یکی دو ماه اول بد نبود ولی دوباره کم کم همون مشکلات قبلی شروع شد و کم کم اوج گرفت و تقریبا 7 برابر بدتر از دفعات قبلی شد و اینبار با تلخی بسیار بیشتری جدا شدیم . . .

    دوست من !

    اون زندگی به اعتقاد من درست نخواهد شد ، برای خودت و عمرت ، بیش از اینها ارزش قائل باش . البته شاید باید مثل من 2 بار سرت به سنگ بخوره!


    ..........................................



    سلام

    دو پدیده واتفاق کاملا شبیه به هم نیست وهر کدام باید جداگانه بررسی شود.ضمن اینکه خلقیات ٬شخصیت ،انگیزه هاوتوانایی های افراد با هم متفاوت است واین در باز سازی زندگی تاثیر دارد.توصیه قاطعانه شما به مراجع برای عدم رجوع به خاطر شباهتی که فکر میکنیدزندگی شما دارد ٬جزو آفات مشاوره میباشد.
    ویرایش توسط ammin : چهارشنبه 06 مرداد 95 در ساعت 17:17 دلیل: راهنمایی غیرمشاوره ای

  3. 2 کاربر از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (چهارشنبه 06 مرداد 95), morteza2487 (چهارشنبه 06 مرداد 95)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 مهر 99 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1394-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    10,371
    سطح
    67
    Points: 10,371, Level: 67
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassRecommendation Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,397

    تشکرشده 182 در 60 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهزاد9 نمایش پست ها
    بزار از تاپیک قبلی و از حرف های خودت چند یادآوری داشته باشیم :

    زمانیکه app های شبکه اجتماعی تازه گل کرده بود و اکثرا بد و منفی استفاده میشد با وجود اینکه یکی دوبار توی جمع صحبت افتاده بود که نصب کردنش برای خانومها درست نیست و قانع شده بود که نصب نکنه دقیقا یک هفته بعدش بطور اتفاقی دیدم که وایبر روی گوشیش نصب شده!. . . صداش کردم و گفتم مگه قرار نبود نصب نکنی! چرا؟؟؟ متاسفانه حاضر جوابی کرد منم قاطی کردم و گوشیش و زدم روی میز عسلی و شکستمش. اونم شروع کرد به داد و بیداد! منم خیلی از این حرکت متنفرم و دوس نداشتم صدای همسرم از خونه بیرون بره ( قبلا چند بار بهش گفته بودم که صدات از در خونه نباید اونطرف بره ) دوباره کنترلم و از دست دادم و مجددا زدمش!

    خونه که خریده بودم از همون اول زدم بنام همسرم که بدونه چقد برام عزیزه! چند بار توی بحثامون وقتی بهش اگه گفتم نمیتونی تحملم کنی بسلامت! برو خونه بابات! اونم نامردی نکرد و میگفت " من چرا برم؟ تو از خونه من برو بیرون!

    اونروزم بعد از دعوا وقتی داشت گریه میکرد ایندفعه بدون اینکه من بگم یدفعه گفت از این خونه برو بیرون!



    من گفتم ایشون شاغله و دستش رفته تو جیب خودش! دیگه از من حرف شنوی نداره و استقلال طلب شده و اخلاقش عوض شده! اگر بخواد زندگی کنیم باید دیگه سر کار نره! اونم قبول نمیکرد

    فرداش دوباره یه شاخه گل گرفتم و رفتم خونه ولی بازم نیومده بود! گل و گذاشتم لای دسته گل دیشب. ساعت ۱۰ بود که اومد. . . . دو دقیقه بعد از همونجا برگشت نگام کرد و گفت لطفاً تمومش کن! گفتم چیو. . . . گفتم ببین منم به اندازه تو خسته ام ولی میخوام که باهم زندگی کنیم! با آرومی گفت "نه " من دیگه نمیتونم. من هیچ حسی نسبت به تو نداشتم و یه عشقی از طرف تو به سمت من اومد و باهم ازدواج کردیم ولی اشتباه کردیم!

    گفتم ساک بچه رو حاضر کن. گفت ساک برای چی؟ گفتم به تو ربطی ندار!! با تو نمیشه دوستانه تا کرد! حالا که میخوای اذیت کنی منم اذیتت میکنم. میبرم دیگه نمیارمش! یدفعه ترسید و گفت حضانتش با منه نمیذارم ببریش! منم چون ملاقات آزاد شرط کرده بودم شاکی شدم و پسرم و بغل کردم گفتم پس با قانون بیا بگیرش و زدم بیرون. توی راهپله جلوم و گرفت و با جیغ و دادش همسایه اومدن بیرون و جلوم و گرفتن. البته با احترام و دلسوزی! خیلی شلوغ شو و ۱۱۰ اومد . . .

    پیش زمینه ها یی از قبل وجود داشته که روی هم انباشته شده و سر اون دو نوبت، حاضرجوابی همسرم باعث شده که دیگه نتونم عصبانیتم و کنترل کنم و اون قضایا پیش اومده! (روش دست بلند کردم)

    سلیطه بازی و بی حیایی خیلی منو داغون میکنه! متأسفانه همسر من تا تقی به توقی میخورد شروع میکرد به جیغ و داد کردن . . . غرور و حاضر جوابی همسرم نسبت به خانوادم و رنجش من از همسرم بخاطر بی اخترامی به خانوادم
    من به اندازه کافی سر این جدایی امتیاز دادم و گذشت کردم !حالا که نمیخواد برگرده ، اگه بخواد سر این قضیه هم اذیتم کنه منم یجوری اذیتش میکنم که تا آخر عمرش رنگ خوشی رو نبینه . الان خیلی اعصابم داغونه ! بخاطر طرز برخورد اعظم با این قضیه و زیر پا گذاشتن تعهداتش ، بخاطر اعتماد بیجای خودم سر قضیه خونه ( چون قرار بود اندازه حساب و کتابمون بهم چک بده ولی من شل گرفتم و بیخیالش شدم و با خودم گفتم چک لازم نیست )
    یه سؤال میپرسم فقط لطفاً صریح جوابم و بده !چون توی همه تصمیماتم تأثیر میزاره . امیدی به دوباره درست شدن این زندگی داشته باشم یا نه ؟؟؟ گفت الان وقت این حرفا نیست ! گفتم چرا اتفاقا! خیی هم وقتشه . گفت من کار دارم و این یکی دوروزه هم اصلاً زنگ نزن چون سرم شلوغه ! گفتم این قضیه خیلی از کار تو مهتره ، بازم گفت نه! کار من مهمتره

    همونجوری که گفته بودم زمانی که دیگه نتونستیم با هم بسازیم مامان علیرضا از اینکه خونه بنامش بود سوءاستفاده کرد و منو از خونه بیرون کرد ( البته من کوتاه اومدم و گذشت کردم وگرنه از این خبرا نبود، ) بخاطر اینکه زودتر منو بیرون کنه خودش حساب و کتاب کرد

    وقتی بهش گفتم رودر رو باید حساب و کتاب کنیم باز هم بهونه اون کار کزایی رو آورد!! اونوقت من حق ندارم ناراحت بشم؟؟؟؟ اخلاق من توی دو سال آخر و تحت تأثیر رفتار ایشون عوض شد! توی کل فامیل و آشنا مرتضی رو به اسم یک مرد آروم و مهربون میشناسن! انقدر از دستش خسته شده بودم که دیگه نتونستم تحملش کنم!

    من همین الان هم که قصد دوباره ساختن زندگیم رو دارم، مطمئنم که بیشتر رفتار و ویژگیهای اخلاقیش رو نمیتونه کنار بزاره! میتونم به جرأت بگم که ۸۰ درصد از ویژگیهای یک زن نمونه رو داره ولی اونهایی که نداره خدایی خیلی آزار دهنده س!


    دوست عزیزم !

    من تجربه بازگشت به زندگی بعد از متارکه رو داشتم و خانم من هم رفتارهایی مثل خانم شما و البته بدتر با من کرده بود . در این پست ، برخی رفتارهای همسرم رو نوشتم . میتونی ملاحضه کنی که به شما بی شباهت نیست . . .

    وقتی به زندگی برگشتیم ، یکی دو ماه اول بد نبود ولی دوباره کم کم همون مشکلات قبلی شروع شد و کم کم اوج گرفت و تقریبا 7 برابر بدتر از دفعات قبلی شد و اینبار با تلخی بسیار بیشتری جدا شدیم . . .

    دوست من !

    اون زندگی به اعتقاد من درست نخواهد شد ، برای خودت و عمرت ، بیش از اینها ارزش قائل باش . البته شاید باید مثل من 2 بار سرت به سنگ بخوره!
    سلام بهزاد جان . اون پستت و خوندم .
    راستش همسر سابق من ویژگیهی بد ،زیاد نداره ! مثلاً به هیچ عنوان بددهن نیست .
    من توی این مدّت هرچی فکر کردم دیدم اگه من زیادی حسّاس نبودم و در کوتاه مدت منتظر رسیدن به خواسته و جوابم نبودم کارمون به اینجا نمیکشید .

    من متأسفم که زندگی شما به جاهای خوب برنگشت و مشکلتون تشدید شد ،ولی منم نمیتونم روی احتمال و ترس از بدتر شدن ، قید این رابطه رو بزنم و به خودم فرصت ندم .
    من تصمیم دارم ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خودم و تعدیل کنم و برای دوباره سازی اون زندگی همه تلاشم و بکنم . امیدوارم که موفق بشم .

    راستی تا یادم نرفته بگم دیشب رفتم با اونطرف که گفتم مشاوره انجام میده ( از آشناهای خانوادگی عموم هم هستن و همسایه های قدیمی )صحبت کردم .یه مقدار که حرف زدیم شماره همسرم و گرفت و بهش زنگ زد و دعوتش کرد که حضوراً با هم حرف بزنیم.( یعنی من و همسرم و آقای مشاور با همسرش ! )ولی همسرم گفت من اگه مرتضی باشه نمیام . من اصلاً نمیتونم به برگشت فکر کنم .

    خلاصه بعد از کلی حرف زدن قرار شد تنها بره خونه اونا و یه جلسه با هم صحبت کنن .
    چقدر زود دیر میشه!!!

  5. کاربر روبرو از پست مفید morteza2487 تشکرکرده است .

    Shadi2 (چهارشنبه 06 مرداد 95)

  6. #14
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بزار برگردیم به زمانی که من دقیقاً مثل امروز شما شده بودم ، برو تفکرات اون موقع من رو بخون :

    کمک رسانی در تصمیم گیری برای بازگشت

    جملات زیر که در پست بالا نوشتی ، مدام در فکر من در اون موقع چرخ میزد :

    من توی این مدّت هرچی فکر کردم دیدم اگه من زیادی حسّاس نبودم و در کوتاه مدت منتظر رسیدن به خواسته و جوابم نبودم کارمون به اینجا نمیکشید .

    ولی منم نمیتونم روی احتمال و ترس از بدتر شدن ، قید این رابطه رو بزنم و به خودم فرصت ندم .

    من تصمیم دارم ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خودم و تعدیل کنم و برای دوباره سازی اون زندگی همه تلاشم و بکنم . امیدوارم که موفق بشم .


    دوست من !

    همونطور که گفتم من کاملا حال امروز شما رو درک می کنم و نمیخام بگم که آدم ضعیف یا آدم بی فکری هستی . موضوع اینه که رابطه یک چیز دوطرفه هست و تنهایی به جایی نمیرسی .
    برو تاپیک اون موقع های من رو دقیق بخون . حداقلش اینه که از تجربه مشابه یک دوست ، بهره برداری بکن . . .

  7. 2 کاربر از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 07 مرداد 95), morteza2487 (چهارشنبه 06 مرداد 95)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام دوست عزیز
    من پیگیر تاپیک های قبلی شما بودم و تا حد زیادی اخلاق شما و همسر سابقتون رو شناختم.
    بنظرم شما همدیگرو دوست داشتید و دارید ...حتی الان همسر سابقتون اندکی علاقه ته دلش به شما داره
    شما مهارتهای لازم رو برای زندگی مشترک نداشتید و با اشتباهات ریز و درشت میزدین به تیپ و تاپ هم و دعوا درست میشد...گاهی باید یکیتون کوتاه میومد که متاسفانه نمیومد!
    اشتباهی که شما در برگرداندن همسرتان مرتکب شدی اینه که تا 3-4 ماه بعد از جدا شدن خوب پیگیر بازگشتش بودی و میومدی سبایت و روی خودت کار میکردی و خوب هم پیشرفت میکردی اما سرد شدی و رها کردی
    میخوام بگم مدت زیادی(حدود یک سال و نیم از طلاقتون و تنها زندگی کردن همسر سابقتون گذشت که نباید میگذاشتی بگذره )
    اجازه دادن برای آرام شدن ایشان لازم بود اما رها کردن تلاش شما برای بازگشت نه!
    باز هم دیر نشده و میتونی رو خودت کار کنی دلگرمش کنی برش گردونی ...
    بنظرمیاد ایشون پتانسیل خوبی برای اصلاح شدن داشته باشه
    شما و همسر سابقون هر دو قلب مهربانی دارید
    من امیدوارم به برگشت ایشون ، اصلاح رابطه و جمع شیرین سه نفرتون

  9. کاربر روبرو از پست مفید Shadi2 تشکرکرده است .

    morteza2487 (چهارشنبه 06 مرداد 95)

  10. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    با سلام
    جناب آقای morteza2487 اقدامات شما برای بازسازی یک زندگی که یک فرزند بی گناه در ان در حال صدمه خوردنه ، واقعا قابل ستایشه .

    وخیلی جای امیدواری است که خانواده همسر سابق شما با شما همراه هستند.

    واین یک امتیازه که حرمت ها را تا به حال هر دو طرف نگه داشته اید و همین نقطه امیدی برای بازگشت پیروز مندانه است.

    همسر سابق شما نیاز دارد که مرتضی را از نو بشناسد وتمام تلاش شما نیز باید برای به وجود اوردن چنین فرصتی باشد.
    گفتن خوبی های همسرسابق تان برای فرزندتان بسیار می تواند تاثیر گذار باشد.و اینکه اگر دوباره قرار باشد کنار هم جمع شوید چه برنامه های خوبی دارید . البته همه چیز واقعی باشد.

    ما هم برای شما دعا می کنیم.موفق باشید.
    ویرایش توسط بی نهایت : چهارشنبه 06 مرداد 95 در ساعت 16:29

  11. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    morteza2487 (چهارشنبه 06 مرداد 95)

  12. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1395-4-14
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    762
    سطح
    14
    Points: 762, Level: 14
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 75 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا دست از سر همسر سابقت و بچه بی گناهت بردار اگر به فکر خودت هم نیستی.کاری که شما و اطرافیان ایشون با خودخواهی دارید انجام می دید خشونته.این زن مستقل و باهوشه.داره خودش رو جمع می کنه تا تجربه طلاق رو پشت سر بذاره بعد شما مثل بچه هایی که احساس باخت در بازی کردن می خواید به هر طریقی شده ولو با نقشه کشیدن برای اخلال در کار کردن ایشون بازی رو به نفع خودتون کنید.فکر می کنید همسر سابقتون شعور نداره و شما و خواهرها و مادرش می فهمید چی براش بهتره؟می خواید برش گردونید در حالی که خیلی جدی بهتون گفته براش مزاحمت ایجاد نکنید؟این اگه خشونت نیست اسمش چیه؟فکر می کنید چون مادر فرزندتون هست حق دارید به هر روشی برش گردونین؟
    من تاپیک های قبلی شما رو خوندم.شما هنوز با خودتون دست به گریبانید.یه جا ابراز پشیمونی می کنید از رفتاراتون و وقتی نتیجه دلخواه رو نمی گیرید مجددا پرخاشگری و خط و نشون کشیدن.ایشون کتک خورده،آزادی ش محدود شده،یه مدت خرج زندگی رو کشیده و دست آخر هم مهریه شو بخشیده تا حق مسلمش(یعنی حضانت بچه) رو بگیره و بعد شما بابت آپارتمانی که به اسم ایشون بوده طلبکار هم هستید و فکر می کنید حق شما رو خورده؟! ببخشید ایشون کنیز شما و ماشین جوجه کشی بودن؟بعد با این طرز فکر انتظار دارین ایشون برگردن به زندگی؟شما تغییری نکردید، بذارید فرزندتون در آرامش باشه.

  13. 4 کاربر از پست مفید sphinx تشکرکرده اند .

    Amina (چهارشنبه 06 مرداد 95), morteza2487 (پنجشنبه 07 مرداد 95), آنیتا123 (پنجشنبه 07 مرداد 95), حیاط خلوت (یکشنبه 10 مرداد 95)

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    شما مکررا تلاش کردید که به زندگی با ایشون برگردین ولی ایشون مخالفتشون رو خیلی محکم اعلام کردند، حتی ازتون خواستند که دیگه بهشون پیام ندین. این کارایی که دارید الان می کنید چیزی جز مزاحمت ایجاد کردن برای زنی که دیگه هیچ نسبتی با شما نداره نیست. برای مادر و خواهر همسر سابقتون هم متاسفم که به جای حمایت و پشتیبانی و احترام گذاشتن به تصمیم ایشون سعی می کنند ایشون رو تحت فشار بذارند تا دوباره با شما زندگی کنه.

    من پست های قبلی شما رو هم خوندم. راستش اگر من جای همسر سابق شما بودم دقیقا با همین رویه ی ایشون پیش می رفتم. خوندن کارها و افکارتون واقعا منو ترسوند چه برسه به ایشون که همه ی این رفتارهای شما رو مستقیما تجربه کرده. با توجه به شرایط خوبی که داره هیچ دلیلی نداره که به زندگی با شما برگرده.

  15. 3 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 مرداد 95), sphinx (پنجشنبه 07 مرداد 95), آنیتا123 (پنجشنبه 07 مرداد 95)

  16. #19
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    انسان در این وبسایت پدیده های عجیبی می بینه !

    بعضی از کاربرها «مهربان تر از مادر» میشن و مادر و خواهر طرف رو هم تکفیر می کنن . ما که هیچی ، برای مادر طرف هم متاسف میشن . به این پست نگاه کنید ، خواهید دید که یک زن مطلقه در این وبسایت به دلیل فشار مسائل جنسی و مسائل عاطفی ، حاضر شده که حتی به مدت 1 روز برای یک مرد زن دار ، خودش رو صیغه بکنه . . .

    وقتی میگیم «زن شوهر میخاد» یعنی همین . به نظر میرسه که بعضی کاربرها کم سن و سال و کم تجربه هستن . هم از نوع و شکل توصیه کردن شون و هم از محتوای صحبت ها شون ، خامی و ناپختگی پیدا هست . اما نظر دادن ایرادی نداره . مشکل اصلی من مدیران وبسایت هستن . مدیر محترم ammin تشریف آوردن و در انتهای پست من مطلبی رو اضافه کردن و دلیل ویرایش پست رو نوشتن : «راهنمایی غیر مشاوره ای» . ولی پست برخی کاربرها که نوعی پرخاش به صاحب تاپیک هست ، از نظر مدیر محترم ظاهرا «کاملا مشاوره ای » هست . نکته دیگه اینکه یکی از پست های من رو هم کلا حذف کردن ! فقط به این دلیل که با محتوای حرف های من موافق نبودن . من اینجا با صاحب تاپیک دوستانه حرف زدم و بر خلاف برخی دوستان ، به کسی پرخاش نکردم و هیجان زده هم نبودم ! پس این روش حذف کردن برخی پست ها و نگهداشتن برخی دیگه ، معنا و مفهومش چی هست ؟ البته توقع بنده و حالت مطلوب اینه که همه ی پست هایی که داخل اون به کسی فحش داده نشده ، حفظ بشه و فقط تبادل نظر و تبادل استدلال رو شاهد باشیم . ولی متاسفانه این وبسایت روش و رویکرد حذفی رو دنبال میکنه .

    اما در خصوص پست برخی کاربران بزرگوار :

    بهتر نیست منطقی تر بخورد کنیم و زیاد هیجان زده نشیم ؟ حضانت بچه حق مسلم مادر هست؟ اون آپارتمان به رسم امانت به اسم همسرش بوده ، واقعاً سوء استفاده همسر ایشون در بیرون کردن صاحب تاپیک از اون خونه رو درک نمی کنید ؟ وای به روز ما که بی اخلاقی رو محکوم نمیکنیم . . .

    شما مطمئن هستید که این زن مستقل و باهوش ، مثلا 10 سال بعد چه حسی داره ؟ آیا بعدا حاضر نخواهد شد «معشوقه مردان متاهل» بشه ؟ آیا ایشون همین الان یک بازنده نیست ؟ اگر جواب اعتماد و محبت شوهرش رو بهتر از این داده بود ، الان یک زن موفق تر نبود ؟ اگر یاد گرفته بود حرمت شوهر و خانواده شوهر رو نگهداره ، الان یک زن خوشحال تر نبود ؟

    ولی در مجموع من هم معتقد هستم که بازگشت به زندگی نتیجه خوبی نمیده و حالا که انقدر اتفاقات بد افتاده ، بهتره که هر دو نفر به فکر یک فضای جدید باشن و شانس خودشون رو در رابطه دیگری جستجو کنن
    ویرایش توسط بهزاد9 : پنجشنبه 07 مرداد 95 در ساعت 10:59

  17. کاربر روبرو از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده است .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 مرداد 95)

  18. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    آقا بهزاد، همسر سابق ایشون 11 سال با ایشون زندگی مشترک داشته. خودش کار می کرده و مدتی هم بیشتر هزینه ی زندگی رو به دوش کشیده. آیا این زن حقش نصف اون خونه نیست؟ چرا وقتی این آقا به گفته ی خودشون "چند بار توی بحثامون وقتی بهش اگه گفتم نمیتونی تحملم کنی بسلامت! برو خونه بابات! " به همسر سابقشون می گفته از خونه بره، کارشون خوب و پذیرفتنی بوده ولی وقتی خانم جوابشون رو داده کارش بد بوده؟

    این جمله تون که "
    زن شوهر میخاد
    " هم واقعا بی ادبی و بی احترامیه. اگر به پست ها اعتراضی دارید بفرمایید ولی به شخصیت کاربرها حمله نکنید.

    از طلاق این دو نفر بیش از 1 سال می گذره. اون خانم اگر می خواست، تا الان برگشته بود. همه ی شواهد نشون می ده که همسر سابقشون تمایلی به بازگشت نداره. منطقی اینه که این آقا و بقیه به تصمیم ایشون احترام بذارند و اجازه بدن اون طوری که می خواد زندگی کنه. خود این آقا هم باید با جدایی کنار بیاد و از نو شروع کنه.

    من نمی دونم حال روحی و روانی همسر سابق ایشون چطوره. شاید خوشحال باشند و شاید ناراحت ولی با توجه به پافشاریشون به عدم بازگشت به نظر می رسه که حالشون بهتر از زمانی باشه که با این آقا زندگی می کردند.


    در ضمن فکر نکنید که فقط پست های شما حذف یا ویرایش می شه. هم پست های من و هم پست های sphinx بارها به همین سرنوشت دچار شدند. من شخصا از این رویه خوشم نمیاد ولی اختیاز سایت دست مدیرانشه و آزاد هستند هر طور دوست عمل کنند.
    ویرایش توسط Amina : پنجشنبه 07 مرداد 95 در ساعت 15:07

  19. 3 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 مرداد 95), sphinx (پنجشنبه 07 مرداد 95), آنیتا123 (پنجشنبه 07 مرداد 95)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.