ممنونم از همه دوستان که وقت میذارن و تاپیکهای بچه ها رو مطالعه میکنن
اواخر ماه رمضون وقتی پسرم و بردم به مادربزرگش تحویل بدم ،زنعموم ( مادر خانومم ) صدام کرد توی حیاط و کلی حرف زد که این بچه همش بیقراری میکنه و گریه میکنه و شما باید جواب گریه های این بچه رو بدید و از این حرفا ... منم بیشتر گوش دادم ولی بهش گفتم که من خیلی وقته پیشنهاد برگشت دادم و اعظم قبول نکرده ،و اینکه روزهای قبل از طلاق ،من منصرف شده بودم و به اصرار و خواسته اون رفتیم دادگاه . از قرار معلوم هیچکس از این قضایا خبر نداشته و همه کاسه و کوزه ها سر من شکسته !
خلاصه بهش گفتم بعداً میام با هم حرف بزنیم
( اینو بگم که طبق راهنمایی دوستان ، توی این مدت ،هر ۱۰ الی ۱۵ روز یه پیام دوستانه برای همسر سابقم میفرستادم . خیلیاش بدون جواب ، چند تا در میون هم یه جواب تند و سربالا ،که لطفاً به من پیام ندهید !!!! ) . آخرین پیامی که دادم این جواب و داد : من واقعاً متأسفم که بارها باید درخواست کنم که پیام ندهید ،شاید به توهین احتیاج دارید ،ولی من اینکار و نمیکنم .ما با هم نسبتی نداریم ،متوجه باشید ! دفعه بعد بلاکت میکنم یا خطم و عوض میکنم !
دو روز پیش رفتم با زنعموم صحبت کردم . میگفت از ماه رمضون ، همه یجوری باهاش صحبت کردن ولی اصلاً زیر بار نمیره ! منم بهش گفتم حالا که مرتضی میخواد که برگردید ،تو چرا لج میکنی ؟ اصلاً چی میخوای ؟ اونم در جواب گفته من یه مرد مهربون و مؤمن میخوام ( من بنظر خودم هر دوی این خصوصیات رو در حد متوسط دارم )
اون الان فقط به سختیها و بدیها فکر میکنه و این چیزا همه فکرش و احاطه کرده و نمیذاره به چیزی غیر از این فکر کنه متأسفانه !
دیشب خواهرزنم زنگ زد و شماره یه نفر و بهم داد که از همسایه های قدیمی عموم هستن ،زن و شوهر مؤمن و دست به خیر ! همیشه دنبال وصل کردن هستن . گفت اعظم حرف خانم ایشون و خیلی میخونه ،برو باهاشون مشورت کن . تماس گرفتم و قراره بعد از نماز مغرب توی مسجد محلشون همدیگه رو ببینیم ( توی مسجد یه دفتر کار هم دارن ،مخصوص همینجور کارها )
اگه در این مورد پیشنهادی هست ممنون میشم دوستان راهنمایی کنن .
مورد دیگه اینکه اون یکی خواهر زنم پیام داد که مامانم دیشب کلی با اعظم حرف زده و بحث کرده ،آخرشم گفته من دیگه نمیتونم بچه ت و نگهدارم ( حدود ۷ـ۸ ماهه که خانومم میره سرکار ،علیرضا رو میزاره اونجا ) . گفت پیشنهاد میکنم تو هم این هفته به یه بهونه ای نرو دنبال علیرضا ،تا یه مقدار دست و بالش و ببنده ،شاید خسته بشه .
حالا بنظر اساتید با توجه به اینکه همسر سابق من روحیه استقلال طلبی داره و این مدت هم تنها و بوده و بنظر من ترسش از تنهایی ریخته ، این قضیه باعث بیشتر شدن مشکل نمیشه ؟
( اینم بگم که بهم خبر دادن که چند بار پیشنهاد ازدواج داشته ، ولی نمیدونیم اصلاً قصد ازدواج داره یا نه ؟!؟! )
علاقه مندی ها (Bookmarks)