به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 34
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آبان 95 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    586
    سطح
    11
    Points: 586, Level: 11
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    چرا اینقدر دنبال شواهد و مدارکی؟ ببخشید می تونم بپرسم که آیا شغل شما طوریه گه باید همه چیز مستند شده باشه؟


    چرا این شاهد و گواهی به این بزرگی رو نمی بینی که همسرت شما رو برای ادامه زندگی انتخاب کرده؟
    سلام. ممنونم که جواب دادی.


    من به دنبال شواهد و مدارک نبودم. از اولم میدونستم که دارم با یه زن مطلقه ازدواج میکنم. ایشون با حرفاش و کاراش و رفتارش کاری کرد که منو حساس کرد و من در صدد براومدم که بدونم جایگاهم تو این زندگی چیه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    چرا به این نتیجه نمی رسی که زنی که پای زندگی با یک مرد خیاتنکار می ایسته و همه کار می کنه تا زندگیش با این مرد خراب نشه چقدر می تونه وفادار باشه و چقدر می تونه برا مردی مثل شما که پدر فرزندشه و اهل خیانت هم نیست عاشقانه زندگی کنه.
    فرمایش شما در کل درسته. اما مشکل اینجاست که از یک مطلب آگاه نیستید چون در عین اینکه بسیار مهم بود، فراموش کردم در توضیحات ابتداییم بهش اشاره کنم.


    ایشون همون اوایل آشنایی به من گفت که چون قبلا تو یه زندگی خیلی از نظر عاطفی سرمایه گذاری کرده و شکست خورده، دیگه نمیخواد این مساله برای بار دوم تکرار بشه و اصلا اجازه نمیده که دل ببنده و عاشق بشه. هرچند که الان این حرف رو هم انکار میکنه، اما تجربه نشون داده که تمام حرفهایی که همون اول زده از ته دل بوده و درست بوده و الان داره دروغ میگه که شر به پا نشه.


    بنابراین ایشون حاضر نیست همون فداکاریها و گذشتها رو برای من داشته باشه. اونا مال زندگی اول و فرد اول بود. یه بار هم به من گفت که من نباید فراموش کنم که فرد دوم زندگیشم. همون اول گفت که میخواد که من بهش حق طلاق بدم که در صورت خیانت ازش استفاده کنه. در ضمن برای اینکه بدونن من تو تصمیمم محکم هستم و فکر بازگشت به زندگی قبلیم به سرم نمیزنه، از من خواستم که یه خونه هم به نامشون کنم. منم هر دوی این کارها رو کردم که نشون بدم ریگی به کفشم نیست.

    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    به نظر من مشکل شما الان اینه که زیاد از زندگی گذشته همسرت خبر داری و مدام دارید به این اطلاعات اضافه می کنید و دائم در حال مقایسه هستید. سعی کن این اضافه شدن اطلاعات رو یک جایی قطعش کنی تا کم کم بقیه شم از حافظت پاک بشه.

    یکبار بشین خیلی قاطع ولی با محبت از همسرت بخواه تا کمک کنه این مشکل حل بشه. بهش بگو من دارم سعی می کنم این مسائل رو نادیده بگیرم ولی به کمک تو هم نیاز دارم . نیاز دارم تا کمتر در مورد زندگی گذشتت بدونم و دیگه حرف و خاطره و نشانی از زندگی گذشتت برای من تعریف نکنی.
    دیگه برای این کارها خیلی دیر شده و متاسفانه ایشون کاری کرد که من از خیلی چیزها که به من مربوط نبود و نمیباید اطلاع داشته باشم، مطلع شدم. ایشون عادت داشت که دایم از زندگی قبلیش حرف بزنه. منم هر بار ازش میخواستم که این کار رو نکنه و میگفتم به خودمون بپردازیم بهتره و پرداختن به گذشته مشکلی رو حل نمیکنه. ایشون هم بعد از مدتها یاد گرفت که دیگه این کار رو نکنه اما اتفاقات بعدی مثل پیدا شدن عکسها و فیلمها و... باعث شد داستان ادامه پیدا کنه.

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط vahed12 نمایش پست ها
    سلام. ممنونم که جواب دادید.


    با بسیاری از حرفهاتون موافقم الا اون قسمتش که مربوط به ضعف اعتماد به نفس من میشه.
    ....
    احسنت. آفرین.
    پس نگرانیتون از چیه؟

    یه زن دوست داره همسرش جنتلمن باشه که شما سر هستید، دوست داره پناه و امنیت داشته باشه که او پناهش نبوده و شما پناهش هستید، دوست داره وفادار باشه که از او خیانت دیده و شما بهش وفادارید، دوست داره مهر و محبت ببینه که از شما میبینه و اینجور که معلومه از ایشون خیری ندیده. بچه هم که آرزوی 99 درصد بانوان هست. با این اوصاف اون الان تو بهشته اگر شما خرابش نکنید. هیچکس شرایط بد رو نمیخواد مگر اینکه عشق چشم و گوشش رو بسته باشه و هیچکس از عشقش به هیچ دلیلی جدا نمیشه یا اگر شد مجددا ازدواج نمیکنه. یه زن نمیتونه. یه زن اگر از خونه بیرونش نکرده باشن تا آخرین قطره ی علاقه اش میمونه و وقتی میره یعنی حتی یک ذره علاقه واسش نمونده و وقتی مجددا ازدواج میکنه یعنی آثاری از طرف در ذهنش نیست.

    چرا میگم آثاری در ذهنش نیست؟ چون اگه ازش متنفر هم باشه یعنی حسی بهش داره، اگه ازش کینه و خشم داشته باشه یعنی ازش نگذشته، اگه هنوز جایی رو متعلق به شخصی بدونه چه با خاطره خوب یا بد یعنی هنوز ذهن و احساسش درگیره. ولی اگه ازش گذشت یعنی طرف هیچ ارزش و جایگاهی تو زندگیش نداره و به عنوان یک زن برای من مشهوده که همسرتون ازش گذشته، بدم گذشته. فقط بی سیاسته، گفتم که... زن ها عاشق توجه اند، به خصوص اگر اون توجه غیرت یک مرد باشه، چون زن ها از مردای با غیرت و با ابهت، مردای کاربلد و عاشق خانواده خوششون میاد. برخی حرف و صحبت هاشون یا از سر نادانی و عدم شناخت کافی از جنس مخالفه، یا میخواد غیرت شما رو برانگیزه، حتی اگر به قیمت عصبانیت شما باشه، تا از حساسیت های شما توجه بگیره. اما دلیلش چیه؟ دلیلش اینه که همانطور که شما کنکاش میکنید تا عشق و وفاداری ایشون رو به محک بکشید، ایشون هم پیش خودش تصوراتی از شما و همسر قبلیتون داره، به خصوص اینکه دو تا فرزند دارید و ایشون جدای از همسر سابقتون با کاراکتر مادر بچه هاتون و خود بچه هاتون هم خودآگاه یا ناخودآگاه درگیرن. همانطور که شما دوست داشتید ایشون یه دختر بکر باشه، ایشونم دوست داره شما رو در قالب مردی که اول دلدادگیشه تصور کنه، نه کسی که زن و بچه و همه چیز از سر گذرونده و یه زن گرفته تنها نباشه. واسه همین هی میزان اهمیت خودش رو نزد شما مانند دختر سیزده ساله و خامی با سنجش غیرت شما اندازه گیری میکنه. برای رفع این مساله چه باید کرد؟

    1. باید مدام بهشون یادآوری کنید که تازه میفهمید عشق یعنی چی، این اولین باره که همچین حسی دارید. این کار رو اولین بار برای اون انجام میدین، فقط به خاطر اون. کاش زودتر باهاش آشنا میشدین... اون وقت دیگه ایشون نابالغانه رفتار نمیکنه.

    2. بهشون یک شناخت از مرد بدین و واسش جنسیت زن رو از مرد تفکیک کنید. این که اینجور افکار و حتی تصورش یک مرد رو دیوونه میکنه، به جای کشمکش با هم صحبت کنید. یکی از معضلات اکثر زندگی های مشترک اینه که انتظار دارن طرف خودش همه چیز رو بفهمه یا میخوان به زور به هم تحمیل کنن. این چه انتظاریه؟ شما دو جنس مختلف از دو فرهنگ متفاوت ، چرا باید نیاز های هم رو حدس بزنید؟ چرا در موردش گفت و گو نکنید و به یه توافق جامع نرسید؟ آیا تا به حال با مهر و محبت گفتید خانومم ، عزیزم، من یک مردم، پیدا کردن این عکس زیر تخت شما خیلی من رو آزار میده، نه اینکه بهت بی اعتماد باشم، میدونم تنها عشق زندگیتم، نمیخوام هم محدودت کنم، ولی غیرت یک مرد اینگونه است حتی اگه غیر منطقی باشه، انتظار دارم اگر احترامی برام قایلی و احساسم برات مهمه این لطف رو در حقم انجام بدی و حذفش کنی. عزیزم این حرفت منو ناراحت کرده، همین موارد ممکنه بینمون اختلاف و فاصله ایجاد کنه، عصبی میشم، اونوقت ناخواسته تو خانوم خوشگل و مهربونم رو ناراحت میکنم. و ...
    باور کنید این رفتار خیلی بهتر و سریع تر جواب میده، حتی خودش بهانه ای واسه عشقتون میشه. این یک موقعیت ایده آله واسه اینکه همسرتون رو همه جوره محو خودتون بکنید.

    اما میرسیم به حساسیت های خودتون:

    من درک میکنم، همه این ها واسه یک مرد طبیعی هست. حق دارید، همه جوره حق دارید کلافه بشید از این تصورات. چون یک مرد هستید. اما در کنارش حق انتخاب دارید واسه اینکه کنجکاوی و کنکاش نکنید در زندگی قبلی همسرتون. مشکل شما تصورات شماست. هی تصور میکنید، هی تصور، تصور و تصور...
    یک بخش پذیرش هست، این که بپذیرید هر رابطه ای که ایشون تا قبل جاری شدن خطبه طلاق با همسرشون داشته، حتی تا آخرین روز کاملا حلال و پاک بوده. خانوم شما کار غیر اخلاقی و غیر شرعی انجام ندادن که، خدا میگه حلال و بوده، شما که از خدا بالاتر نیستین. اینو باید بپذیرید که خانوم شما نجیب بوده، خانوم شما گناهکار نیست، و اگر نپذیرید مشکل شماست.
    و این چیزیه که هم خودتون باید تلاش کنید، هم زمان کم کم حلش میکنه.
    بخش دیگه تصورات شماست که گفتم شده معضلتون. چرا هی فکرتون رو میفرستید اونجا، چرا هی تصورشون میکنید، از جانب خودتون تخیل میسازید، از جانب خودتون تخیلتون رو محاکمه میکنید و از جانب خودتون رای به اتهام خانومتون میدین؟ چرا انقدر بازخواستشون میکنید و توضیح از گذشته ی پاک و مبراشون میخواین؟ انتظار داشتید اون موقع عاشق شما باشه؟ چی رو جستجو میکنید؟ اینکه "اگه عاشقش نبود بچه نمیخواست، اگه بچه میخواست باهاش نمیموند" و اینها، از اینا چی میخواین؟ مگه اون موقع همسر شما بوده که نباید میکرد و فلان. همسرتون واسه نگه داشتن زندگیش تلاش میکرده ، درست نشده، گذشته و حالا امیدش به شماست. همین. هرچیزی غیر از این وسواسیه که افتاده به جون شما. نباید بهش اجازه پیشروی بدین.
    در این زمینه باید موارد زیر رو انجام بدین:

    1. تمرکز زدایی و حساسیت زدایی: انقدر بهش فکر و تمرکز نکنید لطفا! مسائل مهمتری هم تو زندگی هستند. مثل فرزندی که در راه دارید.
    و در این راستا: کاراگاه بازی ممنوع: نه پرسش، نه کنجکاوی، نه محاکمه بدون دادگاهی!

    2. توقف فکر : به محض ورود این افکار قطعش کنید و تمام که خیری توش نیست.

    3. منطق گرایی: اگه احساستون میگه ایشون تا روز آخر با همسر سابقش در ارتباط بوده، منطقتون باید بگه ایشون تا روز آخر به همسر سابقشون محرم بوده و به خودشون مربوطه، نه شما.


    اما تناقض گویی همسرتون: (جدای از مواردی که تو پست اولم گفتم)
    این مورد 50 درصد ضعف خود شخص هست و 50 درصد ضعف شنونده .

    اون سهمی که مال خود همسرتونه از کجا اومده؟ از ترس و عدم شجاعت یا ضعف در عزت نفس. این ترس میتونه نگرانی از دست دادن شما باشه، میتونه از تجارب بد صداقت از این 37 سال به جا مونده باشه و ...

    اما 50 درصد ضعف شنونده که حالا شما برای همسرتون باشید، میتونه ناشی از این باشه که بازخورد مناسبی نسبت به صداقتشون نداشتید یا از صداقتش بازخواست شده و تحت فشار قرار گرفته، چیزی که از صحبت های شما بر میاد اینچنین بوده و اگر میخواین واقعا از این مشاوره نتیجه بگیرید مستلزم به پذیرش برخی ضعف هاتون هستید مثل همین مورد. نه اینکه همه ضعف ها از شماست، خیر. همسر شما هم ضعف هایی دارند اونجور که از صحبت های شما بر میاد. ولی ما دستمون از ایشون کوتاهه و فقط میتونیم به شما کمک کنیم. پس اگر با تناقض گویی هایی از جانب ایشون مواجه میشید، بپذیرید شما هم در دریافت این تناقض گویی ها مقصر هستید و شاید ایشون رو تحت فشار قرار دادید.


    من به شما راهنمایی های عملی و کاربردی دادم تا به کارتون بیاد. اگر راهنمایی های من صحیح باشه و مشاورین گرامی هم تایید کنن و عقل هم تایید کنه، بعد از این حل مشکل نیست و بهانه جوییه. اگر پذیرفتید لطفا به کار ببندید.

    سپاسگزارم.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
    ویرایش توسط عشق آفرین : جمعه 07 خرداد 95 در ساعت 12:46

  3. 3 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    یه دوست (یکشنبه 09 خرداد 95), بالهای صداقت (شنبه 08 خرداد 95), ستاره زیبا (یکشنبه 09 خرداد 95)

  4. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آبان 95 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    586
    سطح
    11
    Points: 586, Level: 11
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط عشق آفرین نمایش پست ها
    احسنت. آفرین.
    پس نگرانیتون از چیه؟
    ...
    بابت پاسخی که دادید بسیار سپاسگزارم

  5. کاربر روبرو از پست مفید vahed12 تشکرکرده است .

    عشق آفرین (شنبه 08 خرداد 95)

  6. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    من کامل جریانات شما رو در این سه صفحه خوندم.
    اگه ناراحت نمیشید، لحن کلام شما و ایرادگیریهاتون نشون میده دلزده شدید و دنبال بهانه هستید.

    وگرنه (فرض مثال) کسی که تا مدتها بعد از طلاقش تو محیط کار نگفته مطلقه شده، احتمالا به عفتش فکر میکرده و نمیخواسته اسیر نگاه های مردای دنبال مال مفت و صیغه و... باشه.

    با تمام احترام، بآید بگم 90 درصد دلایلتون بی منطق بود و انگار بیشتر بهانه جویی بود.

    موفق باشید

  7. 2 کاربر از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده اند .

    nel (شنبه 13 خرداد 96), شیدا. (شنبه 08 خرداد 95)

  8. #25
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط vahed12 نمایش پست ها
    سلام. ممنونم که جواب دادی.


    من به دنبال شواهد و مدارک نبودم. از اولم میدونستم که دارم با یه زن مطلقه ازدواج میکنم. ایشون با حرفاش و کاراش و رفتارش کاری کرد که منو حساس کرد و من در صدد براومدم که بدونم جایگاهم تو این زندگی چیه.



    فرمایش شما در کل درسته. اما مشکل اینجاست که از یک مطلب آگاه نیستید چون در عین اینکه بسیار مهم بود، فراموش کردم در توضیحات ابتداییم بهش اشاره کنم.


    ایشون همون اوایل آشنایی به من گفت که چون قبلا تو یه زندگی خیلی از نظر عاطفی سرمایه گذاری کرده و شکست خورده، دیگه نمیخواد این مساله برای بار دوم تکرار بشه و اصلا اجازه نمیده که دل ببنده و عاشق بشه. ایشون علیرغم این که همسرشون بچه دار نمی شدن بهش وفادار مونده و بعد با خیانت از همسرشون جدا شدن، شاید نتونید درک کنید خیانت اون هم در این شرایط که از حق مادر شدن خودت برای کسی بگذری و اینطوری جوابت را بده چقدر سخته. این خانم در واقع داشته با شما درد و دل می کرده ... داشته سعی می کرد یه دیوار محافظ دور خودش و قلبش بکشه که دوباره اونطوری ضربه نخوره. شما به جای این که درکشون کنید نشستی می گی چرا گفته دیگه دل نمی بنده؟هرچند که الان این حرف رو هم انکار میکنه، اما تجربه نشون داده که تمام حرفهایی که همون اول زده از ته دل بوده و درست بوده و الان داره دروغ میگه که شر به پا نشه. نخیر ... الان داره تحمل می کنه، گذشت می کنه، فداکاری می کنه در مقابل حرفها و بدبینیها و گیردادنهای شما که زندگیش را حفظ کنه. متاسفانه شما متوچه نیستید.


    بنابراین ایشون حاضر نیست همون فداکاریها و گذشتها ؟؟ نوع فداکاری که در زندگی شما لازم هست با زندگی قبلی متفاوته. در زندگی با شما هم داره گذشت می کنه در مقابل این همه غر غرها و مته به خشخاش گذاشتنهای شما ... رو برای من داشته باشه. اونا مال زندگی اول و فرد اول بود. یه بار هم به من گفت که من نباید فراموش کنم که فرد دوم زندگیشم. همون اول گفت که میخواد که من بهش حق طلاق بدم که در صورت خیانت ازش استفاده کنه. در ضمن برای اینکه بدونن من تو تصمیمم محکم هستم و فکر بازگشت به زندگی قبلیم به سرم نمیزنه، از من خواستم که یه خونه هم به نامشون کنم. ما که نمی دونیم اون جمله هایی که شما می گید در چه فضا و کانسپتی مطرح شده ... ولی اگر مطلب قبلی مقدمه این قسمت بوده مشخصه منظور ایشون این بوده که ترسیده از اعتماد کردن و از شما خواسته این ترس را با دادن امتیازهایی براش کمتر کنید. شما چرا اینقدر سخت گیر و حساس هستید. شاید چون خودتون قبلا بچه داشتید متوجه نباشید، ولی الان پدر فرزندش هستید و براش جایگاه ویژه دارید. چرا اینقدر به خودتون شک دارید؟ منم هر دوی این کارها رو کردم که نشون بدم ریگی به کفشم نیست.



    دیگه برای این کارها خیلی دیر شده و متاسفانه ایشون کاری کرد که من از خیلی چیزها که به من مربوط نبود و نمیباید اطلاع داشته باشم، مطلع شدم. ایشون عادت داشت که دایم از زندگی قبلیش حرف بزنه. شاید زمان کافی برای کنار اومدن با پایان زندگی قبلیش را سپری نکرده بود. باید این را با کمک مشاور بررسی می کردید. چه نوع حرفهایی می زد؟ درد و دل؟ یابیان خاطرات خوشش؟ من فکر می کنم نیاز داشته حرف بزنه ... ما خانمها خیلی حرف می زنیم حتما می دونید منم هر بار ازش میخواستم که این کار رو نکنه و میگفتم به خودمون بپردازیم بهتره و پرداختن به گذشته مشکلی رو حل نمیکنه. ایشون هم بعد از مدتها یاد گرفت که دیگه این کار رو نکنه اما اتفاقات بعدی مثل پیدا شدن عکسها و فیلمها و... باعث شد داستان ادامه پیدا کنه.
    ...
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (یکشنبه 09 خرداد 95), mohanad28 (شنبه 08 خرداد 95)

  10. #26
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط vahed12 نمایش پست ها
    سلام.


    ممنونم که جواب دادید.


    در مورد رستوران و محلهایی که برای گردش میرفتیم، بیشتر من تصمیم میگرفتم و دوست داشتم ایشون رو با انتخابام سورپرایز کنم. در موارد خیلی استثنایی که از ایشون پرسیدم دوست داری کجا بریم، ایشون محلهایی رو که قبلا با همسر قبلی میرفته انتخاب میکرد که وقتی من بعدا میفهمیدم ناراحت میشدم. در مورد بیمارستان هم ایشون گفت اون بیمارستان رو دوست داره و میخواد اونجا در دوره بارداری تحت نظر باشه چون بیمارستان خوبیه و همکاراش توصیه کردن و به محل کارش هم نزدیکه و ..... من هم فکر کردم به عنوان یه زن باردار حقشه که خودش بیمارستانش رو انتخاب کنه. ولی بعد معلوم شد که بیمارستانی رو انتخاب کرده که با همسر قبلی میرفته.


    بنده به عنوان یه مرد چیزی برای ایشون کم نگذاشتم و به گفته خودش حسی رو که از من تو این مدت کم دریافت کرده براش بی سابقه بوده. مگر اینکه این رو هم به من دروغ گفته باشه. ولی خودش میگه که با من فهمیده که معنی شوهر داشتن چیه. البته با تناقض گوییهایی که کرده اعتماد من ازش سلب شده و من دیگه حرفاش رو باور ندارم و فقط براتون نقل قول کردم.

    1- به قول خانم دلجو دلتنگ، اگه بخواین رستورانهایی که ایشون تو هفت سال زندگی مشترک رفته و شما تو 15 سال زندگی مشترک رفتید، نرید
    فکر کنم دیگه رستورانی تو شهر نباشه که شما بتونید برید ....

    یعنی شما تا به حال با این خانم به رستورانی که با همسر سابقتون می رفتید، نرفتید؟
    منظور یا حس خاصی داشتید؟ به احتمال زیاد می تونم بگم نه. شاید فقط چون غذا یا محیطش را دوست داشتید رفتید.

    2- ایشون که دلایلش را واضح به شما گفتن
    چون بیمارستان خوبیه و همکاراش توصیه کردن و به محل کارش هم نزدیکه

    شما باز می گی چرا با همسر سابقش هم این بیمارستان می رفته؟ خب داره می گه که بیمارستان خوبیه و به محل کارش هم نزدیکه .... عجب !!

    نقل قول نوشته اصلی توسط vahed12 نمایش پست ها

    بنده به عنوان یه مرد چیزی برای ایشون کم نگذاشتم و به گفته خودش حسی رو که از من تو این مدت کم دریافت کرده براش بی سابقه بوده. مگر اینکه این رو هم به من دروغ گفته باشه. ولی خودش میگه که با من فهمیده که معنی شوهر داشتن چیه. البته با تناقض گوییهایی که کرده اعتماد من ازش سلب شده و من دیگه حرفاش رو باور ندارم و فقط براتون نقل قول کردم.
    3- دلیل تناقض گوییها همینه ... قبل از ازدواج با شما و براساس تجربه زندگی قبلییش یه حرفهایی زده
    حالا که با شما داره زندگی می کنه تازه متوجه شده که ... عشقای قبل از تو سوتفاهم بود
    برای همین شما فکر می کنی چرا قبلا می گفت زندگی قبلیم را دوست داشتم
    الان می گه زندگی با تو را دوست دارم ... تناقض ! دروغ !!
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 08 خرداد 95 در ساعت 22:11

  11. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (یکشنبه 09 خرداد 95), mohanad28 (شنبه 08 خرداد 95), آرامش خیال (شنبه 08 خرداد 95)

  12. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 تیر 95 [ 19:16]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    337
    سطح
    6
    Points: 337, Level: 6
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط vahed12 نمایش پست ها
    چون قبلا تو یه زندگی خیلی از نظر عاطفی سرمایه گذاری کرده و شکست خورده، دیگه نمیخواد این مساله برای بار دوم تکرار بشه و اصلا اجازه نمیده که دل ببنده و عاشق بشه. هرچند که الان این حرف رو هم انکار میکنه، اما تجربه نشون داده که تمام حرفهایی که همون اول زده از ته دل بوده و درست بوده و الان داره دروغ میگه که شر به پا نشه.
    بنابراین ایشون حاضر نیست همون فداکاریها و گذشتها رو برای من داشته باشه. اونا مال زندگی اول و فرد اول بود. یه بار هم به من گفت که من نباید فراموش کنم که فرد دوم زندگیشم. همون اول گفت که میخواد که من بهش حق طلاق بدم که در صورت خیانت ازش استفاده کنه. در ضمن برای اینکه بدونن من تو تصمیمم محکم هستم و فکر بازگشت به زندگی قبلیم به سرم نمیزنه، از من خواستم که یه خونه هم به نامشون کنم. منم هر دوی این کارها رو کردم که نشون بدم ریگی به کفشم نیست.
    یک خونه و حق طلاق زیاد بوده، یک زن با این داشته ها و مخصوصا اون گذشته اش که دائم در فشار بوده و کاری از دستش بر نمی اومده، حالا میتونه خیلی غیرقابل کنترل بشه و خودش رو بی نیاز از هر تلاشی برای بهبود رابطه اش ببینه.

    ولی بهرحال حالا که گذشته. و به نظرم کار سختی داری. من اگه جای تو بودم سعی میکردم با خونسردی بهش بفهمونم که این زندگی رو دوست دارم ولی اگه همینطور نادیده گرفته بشم برای سومیش حاضرم.

  13. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام

    خانم اگر دوست نداشت شما را اقدام به فرزنددارشدن نمیکرد

    ایشون در ازدواج قبلی دچار شکست شده اند چون همسرش بهش خیانت کرده بود

    کمبود اعتماد بنفس عزت نفس را شاملش میشود

    در حال حاضر هردو وضعیت خوبی دارید و خدارا شاکر باشید که بعد از مطلقه بودن باز زندگی بهتری نسبت به قبل دارید

    لطفا شما از این به بعد اصلا در مورد همسرش صحبتی نکن تا کم کم از ذهنش خارج شود

    حد مرزهارا برایش مشخص کنید بجای اینکه بگردی دنباله روزنه ای که از گذشته صحبت شود و بخواهید از حرفاش به نتیجه ای برسی که ممکن است

    خوشایندتان نباشد و باعث اختلافات شود در حال زندگی کنیدتا شاد باشی و موفق

    بر خدای بزرگ توکل کنید و از خدا بخواهید که ارامش را در درونتان کسب کنید و همه امور را به خدا واگزار کنید

    بدون شک خدا بر همه احوال ما اگاه می باشد

  14. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 96 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,173
    سطح
    28
    Points: 2,173, Level: 28
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 83 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط toojih2 نمایش پست ها
    یک خونه و حق طلاق زیاد بوده، یک زن با این داشته ها و مخصوصا اون گذشته اش که دائم در فشار بوده و کاری از دستش بر نمی اومده، حالا میتونه خیلی غیرقابل کنترل بشه و خودش رو بی نیاز از هر تلاشی برای بهبود رابطه اش ببینه.

    ولی بهرحال حالا که گذشته. و به نظرم کار سختی داری. من اگه جای تو بودم سعی میکردم با خونسردی بهش بفهمونم که این زندگی رو دوست دارم ولی اگه همینطور نادیده گرفته بشم برای سومیش حاضرم.

    من با نظر ایشون موافقم. خیلی وقتا منم وقتی میره که حواسم پرت بشه از زندگی و ناشکر میشم با یه تلنگر از شوهرم میفهمم الان تو چه جایگاهی هستم و ممکنه چه وضعی پیدا کنم. یه تلنگر لازمه

  15. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آبان 95 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    586
    سطح
    11
    Points: 586, Level: 11
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از همگی شما عزیزان بابت جوابهایی که دادید و راهنماییهایی که کردید ممنونم. شماها خیلی خوبین.


    حس میکنم بعد از خوندن حرفاتون خیلی آروم شدم. امیدوارم این آرامش ادامه پیدا کنه و موقت نباشه.


    ممنونم.

  16. 3 کاربر از پست مفید vahed12 تشکرکرده اند .

    سها** (دوشنبه 10 خرداد 95), شیدا. (یکشنبه 09 خرداد 95), صبا_2009 (یکشنبه 09 خرداد 95)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.