به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 34
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 خرداد 95 [ 13:50]
    تاریخ عضویت
    1395-2-28
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    شما سنی ازت گذشته و زشته اگه میخوای به این برسی که باز طلاق بگیری پس اینقدر بهانه تراشی نکن.
    هرزنی عاطفه داره و به همین راحتی بیخیال نمیشه.تا حالا از زن سابقت پرسیدی که به یادت هست یا نه؟یقینن هست.چه میدونی شاید با دیدن عکساش میخواد به این فکر کنه که چه روزهایی خوبی داشت و این طوری هدر رفت.یقینن همه روز عروسی شونو دوست دارن و باهاش خاطره دارن.
    تو میگی همه به اسم شوهر سابقش صدات میزدند ولی این دلیل نمیشه تویی که تازه کمتر از چند وقته شوهرشی بشناسند.مشکلتو با دستای همدیگه باز کنین نه اینکه خرابتر کنین.من هنوز ازدواج نکردم چون۱۶ سالمه.ولی اینم میفهمم که این ها همش یه مشت خیالو چرندیاته.احساسی برخورد نکن.فکر کن بعد نتیجه بگیر.انشاالله که زندگیت خوب میشه.

  2. کاربر روبرو از پست مفید pirdana4 تشکرکرده است .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 خرداد 95)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 تیر 95 [ 19:16]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    337
    سطح
    6
    Points: 337, Level: 6
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط vahed12 نمایش پست ها



    اول اینکه در زمان آشنایی به من گفت که عاشق شوهر و زندگیش بوده و برای حفظش همه کاری کرده. اما الان میگه دوستش نداشته

    دوم اینکه تا همین الانم خیلی ها تو محل کار نمیدونستن از اون آقا جدا شده و همچنان فکر میکردن که زن اون آقاست

    سوم اینکه یه بار عکس عروسیش رو زیر تختش پیدا کردم

    چهارم اینکه بنده هنوز که هنوزه نفهمیدم ایشون چرا از همسر سابقش جدا شده

    پنجم اینکه تا حرفی میزنم به من میگه که قبلا مشاورین و متخصصین بهش تذکر داده بودن که به دلیل حساسیتهایی که بنده دارم با من ازدواج نکنه

    سوال من اینکه که ایشون که چنین تذکراتی رو دریافت کرده و بهش اهمیت نداده پس خودشم حالش خوب نیست. برای اینکه اگه خوب بود تذکر اون افراد رو نادیده نمیگرفت و بعدم با اشتباهات متعددش سعی در حساستر کردن من نمیکرد.
    سلام واحد جان، من هم مثل شما دو بار ازدواج کرده ام و البته از ازدواج دومم بسیار راضی هستم. مواردیکه بهش اشاره کردی به نظر من فقط مورد سوم نیاز به فکر کردن داره. بقیه اش طبیعیه.

    راه حلش هم به نظر من ساده است: باید ازش بخوای که هر اثری از ازدواج قبلیش هست را از بین ببره. همین :) یکبار قبلا گفتی خوب دوباره بگو. البته اگر دوستش داری

    من یک چیزی توی زندگیم متوجه شدم و اون اینکه اگر کسی رو دوست داشته باشم دنبال بهونه میگردم و بالاخره هم چیزی پیدا میکنم که بشه دلیل دوست داشتنم و اگر دوستش نداشته باشم بالاخره یه چیزی پیدا میکنم که دلیلی باشه برای دوست نداشتنم

  4. 2 کاربر از پست مفید toojih2 تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 خرداد 95), بالهای صداقت (شنبه 08 خرداد 95)

  5. #13
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط vahed12 نمایش پست ها
    ممنون بابت پاسخ شما.


    درسته. ایشان همسر سابقش رو دوست داشته چون اولا انتخاب خودش بوده و سنتی ازدواج نکرده بوده و ثانیا ۷ سال به پاش نشسته و همه جوره حمایتش کرده و حاضر بوده حتی با خیانتش هم کنار بیاد. خودش به من گفت که دوستش داشته. در ضمن حمایتهای مالی از اون آقا کرده که معمولا کمتر زنی حاضر به چنین کاری میشه. مثلا مطمینم که همین کارها رو حاضر نیست برای من انجام بده. البته خدا نکنه که من نیاز به چنین کمکهایی داشته باشم که اگر هم داشته باشم هرگز از ایشون کمکی رو قبول نخواهم کرد.


    یادم رفت که بگم تا مدتها بعد از جدایی نزد مشاور روان شناس میرفته و تحت درمان بوده و شنیدم که اصلا هم حال خوبی نداشته. علیرغم همه اینها میگه که اون آقا رو دوست نداشته. نمیدونم چرا همچین حرفی میزنه. میگه من اولین عشق زندگیشم. امیدوارم که اینطور باشه ولی باید خیلی احمق باشم که این دروغها رو از یه زن ۳۷ ساله که ۷ سال هم با کس دیگه ای زندگی کرده و همه جوره به پاش وایساده باور کنم.


    در مورد عکسهای برهنه که توسط همسر قبلی گرفته شده بوده و توسط این خانم و به احتمال زیاد خود اون آقا نگهداری میشده یا میشه، فرض کنیم که من گذشت کردم. اگه یه روزی عکس برهنه ایشون از تو گوشی یا کامپیوتر کسی سر درآورد اون وقت چی؟ اگه همکارهای اون آقا عکسها و فیلمها رو نگه داشته باشن و بعد یه روزی و یه جایی به بیرون درز پیدا کنه، اونوقت آبروی کی میره؟ من یا همسر سابق این خانم؟


    اگه اون آقا بی... بوده و نمیفهمیده ناموس یعنی چه، من چرا باید تاوانش رو بدم؟


    متاسفانه عکسها و فیلمها زمانی کشف شد که ما ازدواج کرده بودیم و زیر یه سقف زندگی میکردیم وگرنه محال بود زیر بار ازدواج با این خانم برم.
    برادر محترم !

    ایشون که ده بار شوهر نکرده بود که بدونه کدومش بهتره !
    تا زمانی که همسر اون آقا بوده فکر می کرده عاشقشه ... حالا با شما ازدواج کرده و احساس خوشبختی بیشتری می کنه
    بعد هم به قول خودتون خوبه با وقاحت برگرده به شما بگه، اون آقا را بیشتر دوست داشتم؟
    وقتی حرف از اون آقا می زنه می گی بی حیاست، وقتی نمی زنه می گی دروغگوئه ... بالاخره باید چی کار کنه؟

    این که همکارهاش یا اقوامش شما را اشتباهی به اسم دیگه ای صدا می کنند تقصیر ایشونه؟

    قبول دارم که همسرتون اشتباهاتی داشتند، ولی نه در این حد که شما مته به خشخاش گذاشتید و افتادید به جوون زندگیتون!

    در مورد اون عکسها هم بهتر هست با همسر سابق ایشون مودبانه و محترمانه صحبت کنید و درخواست کنید حذفشون کنند.

    این خانم هم روزی که ازدواج کرده که با تنفر سر سفره عقد ننشسته، توی سالهای زندگیش هم بالا و پایین و روزهای خوب و بد با همسرش داشته


    ایشون هفت سال زندگی کرده شما 15 سال.
    مگه شما خانم سابقتون را دوست نداشتید؟ مگه دو تا بچه از ایشون ندارید؟ ازش متنفر بودید و دو تا بچه به دنیا آوردید و 15 سال زندگی کردید؟
    خوبه ایشون هم هر روز گیر بدن به شما که چرا از همسر سابقتون بچه دارید و چرا رابطه داشتید و چرا دوستش داشتی و ... سوالهای عجیب و غریب دیگه؟می شه بفرمایید خودتون چرا 15 سال با زنی که دوست نداشتید موندید؟ اگر دوستش داشتید چرا جدا شدید؟ بالاخره دوستش داشتید یا نداشتید؟

    - - - Updated - - -

    به قول فرشته مهربان فاعل تمام جمله ها هم ایشون هستند و شما هیچ نقشی نداشتید

    با هم پس از مدتی ازدواج کردیم و ایشان بلافاصله باردار شدند برای اینکه به شدت مشتاق بچه دار شدن بودند.
    با شروع تاپیکتون به این جمله که رسیدم برام عجیب بود. یه طوری نوشته بودید انگار ایشون به تنهایی اقدام به این کار کردن ...
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 خرداد 95), بالهای صداقت (شنبه 08 خرداد 95)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 04 تیر 95 [ 19:12]
    تاریخ عضویت
    1395-1-01
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز آدم حتی اگر یک خودکار را هم دوست داشته باشد نمی تواند ان را در اختیار کس دیگری ببیند چه برسد به یک انسان.
    احساسات شما کاملا طبیعی ست ولی با خود خوری این مشکل حل نمی شود.
    همانگونه که مدیر گفت رفتار شما در قبال همسرتان به هیچ عنوان رفتار یک مرد نیست. اگر به همین مسیر ادامه دهید خود به خود به جدایی و یا مشکلاتی بدتر از آن بر می خورید.
    برای مثال شما از حرفهای زن و شوهری همسرتان ناراحت می شوید. من از شما می پرسم اگر زن شما این حرفها را به شما نزد پس با که آنها را در میان بزند این در حالیست که یکی از نیاز های زن نیاز به حرف زدن و درد دل است حالا وقتی شما این نیاز را پاسخ ندهید و ...

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آبان 95 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    586
    سطح
    11
    Points: 586, Level: 11
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kaspian نمایش پست ها
    من خودم نمیتونم از خاطرات گذشتم راحت دست بکشم.حتی اگر تلخ باشند.بعضی خانم ها اخلاقشون اینطوریه.چیزی را دور نمیندازن.بالاخره ایشون حق داره بخواد خاطرات خوب و بد زندگیش را مرور کنه ولی خب اشتباه کرده که توی مسائل رابطه و محل کار و ... شما را وارد کرده.سن اون خانم را نگفتید ولی به نظرم نهایتا باید 30 تا 35 باشن و خب این اختلاف سن زیادتون هم به اینکه نتونید همدیگه را درک کنید کمک میکنه. وقتی اختلاف سن زیاد باشه دو نفر اصلا حرف همدیگه را نمیفهمن چون فضای فکریشون خیلی از هم دوره.مثل همون حرفی که ایشون در مورد خسته شدن زدن.این حرف برای هر مردی شاید سنگین باشه ولی شما هم به نسبت جواب سنگینی دادید.میشد خیلی ملایمتر بهشون گوشزد کرد که شما مایل نیستین این مسائل مطرح بشه.کلا به نظرم مشکل شما بیشتر تفاوت فضای فکریه و البته اشتباهات خانم در زمینه هایی به بیشتر شدن حساسیت شما دامن زده.اگر واقعا مسئله محل کار اذیتتون میکنه ازشون بخواین دنبال کار جدیدی با شرایط بهتر باشن و اگر پیدا کردن استعفا بدن که بیکار هم نمونن.
    ایشون ۳۷ سال دارند.


    ایشون میتونه خاطرات گذشته رو حفظ کنه ولی در این صورت منو نمیتونه حفظ کنه. فکر کنم تا حالا هم خیلی منو از خودش دور کرده.


    در مورد تغییر کار نمیتونم چیزی از ایشون بخوام. این انتخاب خودشه و خودش دوست داره اینطوری زندگی کنه. اگه من بخوام سر کار نره یا کارش رو عوض کنه بعدا باید سرکوفت بشنوم که تو کار منو هم ازم گرفتی. من یا باید خودم رو عوض کنم، یا اینکه این وضع رو تحمل کنم، یا از زندگیش برم بیرون.

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آبان 95 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    586
    سطح
    11
    Points: 586, Level: 11
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    با سلام

    به نظر میرسد که وقت و دقت کافی برای شناخت پیش از ازدواج صرف نکرده اید . اما اکنون انتخاب کرده اید و تناقض هایی می بینید که شما را رنج می دهد ....

    شما مرد زندگی هستید یعنی در واقع ریاست این زندگی با شماست اما من در این زمینه ضعفهایی می بینم که اشاراتی از میان بیانات خود شما خواهم داشت ...

    می فرمایید مرا به بیمارستانی که قبلاً با همسر سابقش می رفته برد ...... در جای دیگر می فرمایید مرا به رستورانی که با همسر سابقش رفته می برد و .....و نمونه های دیگر

    در این روند شما نقش منفعلی دارید و به گونه ای خود را در دست ایشان و تصمیم گیریهایش نشان می دهید که انگار ایشون مرد زندگی است و شما زن این زندگی .....دقت داشته باشید در روند طبیعی این مرد است که زن را به رستوران ... بیمارستان و .... می برد و نه زن .... یعنی ایشان برای شما تعیین تکلیف می کند ؟ آیا شما اختیار ندارید برنامه بریزید که کجا رستوران بروید و یا چه بیمارستانی همسرتان را ببرید ؟؟ یا ایشان تعیین می کنند و شما هخم به دنبالشان راه می افتید و بعد می بینید جایی هست که با همسر سابقش می رفته و شما ناخوشایندتان هست ؟؟

    نیاز هست روند شما در این زندگی از نظر جایگاه روشن شود تا بعد بتوانیم به شما راهنمایی دهیم که با این اوضاع چه باید بکنید ... پس لطفاً به سئوالاتی که مطرح شد پاسخ دهید و جایگاه خود را به عنوان مرد این زندگی برای ماروشن و اضح بیان فرمایید ..... ضمناً سن همسرتان را هم بیان فرمایید


    با تشکر
    سلام.


    ممنونم که جواب دادید.


    در مورد رستوران و محلهایی که برای گردش میرفتیم، بیشتر من تصمیم میگرفتم و دوست داشتم ایشون رو با انتخابام سورپرایز کنم. در موارد خیلی استثنایی که از ایشون پرسیدم دوست داری کجا بریم، ایشون محلهایی رو که قبلا با همسر قبلی میرفته انتخاب میکرد که وقتی من بعدا میفهمیدم ناراحت میشدم. در مورد بیمارستان هم ایشون گفت اون بیمارستان رو دوست داره و میخواد اونجا در دوره بارداری تحت نظر باشه چون بیمارستان خوبیه و همکاراش توصیه کردن و به محل کارش هم نزدیکه و ..... من هم فکر کردم به عنوان یه زن باردار حقشه که خودش بیمارستانش رو انتخاب کنه. ولی بعد معلوم شد که بیمارستانی رو انتخاب کرده که با همسر قبلی میرفته.


    بنده به عنوان یه مرد چیزی برای ایشون کم نگذاشتم و به گفته خودش حسی رو که از من تو این مدت کم دریافت کرده براش بی سابقه بوده. مگر اینکه این رو هم به من دروغ گفته باشه. ولی خودش میگه که با من فهمیده که معنی شوهر داشتن چیه. البته با تناقض گوییهایی که کرده اعتماد من ازش سلب شده و من دیگه حرفاش رو باور ندارم و فقط براتون نقل قول کردم.

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آبان 95 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    586
    سطح
    11
    Points: 586, Level: 11
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط toojih2 نمایش پست ها
    سلام واحد جان، من هم مثل شما دو بار ازدواج کرده ام و البته از ازدواج دومم بسیار راضی هستم. مواردیکه بهش اشاره کردی به نظر من فقط مورد سوم نیاز به فکر کردن داره. بقیه اش طبیعیه.

    راه حلش هم به نظر من ساده است: باید ازش بخوای که هر اثری از ازدواج قبلیش هست را از بین ببره. همین :) یکبار قبلا گفتی خوب دوباره بگو. البته اگر دوستش داری

    من یک چیزی توی زندگیم متوجه شدم و اون اینکه اگر کسی رو دوست داشته باشم دنبال بهونه میگردم و بالاخره هم چیزی پیدا میکنم که بشه دلیل دوست داشتنم و اگر دوستش نداشته باشم بالاخره یه چیزی پیدا میکنم که دلیلی باشه برای دوست نداشتنم
    سلام دوست عزیز. ممنونم که وقت گذاشتید و جواب دادید.


    اگه جسارت نباشه میخواستم سوال کنم که همسر شما هم ازدواج دومشونه و اگر هست شما هم با مشکلاتی که من داشتم مواجه بودید و یا هستید؟ اگر بله، لطفا بفرمایید چطوری با این مشکلات برخورد کردید که به آرامش و رضایت رسیدید؟


    من همسرم رو خیلی دوست دارم، ولی در عین حال تحمل بعضی مسایل که شرح دادم برام خیلی عذاب آوره. دوست دارم این مسایل حل بشه و با همسرم در آرامش زندگی کنیم.


    ممنونم از محبتها و حمایتهای شما.

  11. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط vahed12 نمایش پست ها
    دوم اینکه تا همین الانم خیلی ها تو محل کار نمیدونستن از اون آقا جدا شده و همچنان فکر میکردن که زن اون آقاست. تا اینکه در مراسمی عده ای از همکاراش با دیدن من تازه فهمیدن که خانم از اون آقا جدا شده و به همسری من در اومده. جالبه که یکی از همکاراش من رو به اسم همسر سابق این خانم صدا کرد. از نظر اداری و بیمه و... هنوز اسم اون آقا همه جاست.

    منو پس از بارداری به بیمارستانی برد که قبلا با اون آقا میرفته و موقع پذیرش وقتی اسمش رو گفت، اسم اون آقا تو پرونده به عنوان همسرش بالا اومد. منم خیلی بهم برخورد و بهش گفتم مگه ازت نخواسته بودم که منو جاهایی که قبلا با اون آقا رفتی نبری؟ اونم گفت که اصلا مهم نیست و من زیادی حساسم...


    تا با حال چندین بار افراد مختلف فامیل این خانم بنده رو به اسم همسر سابق ایشون صدا کردند.


    چهارم اینکه بنده هنوز که هنوزه نفهمیدم ایشون چرا از همسر سابقش جدا شده.

    پنجم اینکه تا حرفی میزنم به من میگه که قبلا مشاورین و متخصصین بهش تذکر داده بودن که به دلیل حساسیتهایی که بنده دارم با من ازدواج نکنه ولی ایشون گوش نکرده و آثار این اشتباه رو الان داره تو زندگیش میبینه. سوال من اینکه که ایشون که چنین تذکراتی رو دریافت کرده و بهش اهمیت نداده پس خودشم حالش خوب نیست. برای اینکه اگه خوب بود تذکر اون افراد رو نادیده نمیگرفت و بعدم با اشتباهات متعددش سعی در حساستر کردن من نمیکرد. در ضمن میگه از منابع موثق شنیده که من قبلا اقدام به خودکشی کردم... که دروغ محضه و من هرگز چنین کاری نکردم.


    سوالم اینه که باید چه کنم و این همه تضاد ذهنی و آشفتگی رو چطوری حل کنم؟ فکر نمیکنم بتونم با ایشون ادامه بدم ولی پای یه بچه وسطه.

    د.
    دوم:خانمت سعی داشته موضوع مطلقه بودنش را مخفی کنه و نمی خواسته همکارانش از این موضوع با خبر باشن دوست داشته که همکارانش فکر کنند که شوهر داره
    شاید حدس میزده که اگه این خبر پخش بشه از طرف همکارانش یا ریسش یا حتی رده های پایین تر از خودش پیشنهاد های نامناسب و بیشرمانه دریافت کنه و حرف هایی بزنند که خانمت مایل به شنیدن نبوده بنابراین به کسی نگفته که جدا شده و اسم اون اقا را از مدارک کاری اش پاک نکرده که خبر درز پیدا نکنه و حتی همکارانش شما را به اسم همسر سابقش صدا زده

    اگه فامیل هاش شما را به اسم دیگه ای صدا میزندد احتمالا می خوان شما را اذیت کنند یا اینقدر از این خانم دور بودند و رفت امد نداشتن که خبر طلاق و ازدواج مجدد ش را باهم شنیدن و نمیتونند این اتفاق را حلاجی کنند
    به هر حال دلیلش هر چی هست همسر شما نباید پاسخ گوی رفتار بستگانش باشد

    چهارم: شما انگار هنوز باور نداری که ایشون از نظر شرعی و قانونی همسر شما هست الان که از ایشون بچه داری می خوای بدونی چرا جدا شده !!
    شما بدترین حالت را فرض کن برات چه فرقی داره ؟ می خوای بدونیکه چی بشه ؟ چی کار کنی ؟شما باید سعی کنی که زندگی خودت را با سه تا بچه سر و سامان بدی حالا تو گذشته همسرت گیر کردی !!!

    ​پنجم:شما حودت مشاوره میری ؟ به حرف های مشاورت گوش میکنی ؟ عمل می کنی به همشون ؟ دکتر که میری به همه حرف های دکتر گوش میکنی ؟ به همه حرف ها و نصیحت های پدرو مادرت گوش میکنی ؟ چرا از همسرت توقع داری که باید به توصیه مشاورش گوش میکرد و باشما ازدواج نمی کرد ؟ شما خودت حالت خوبه ؟ به نظرت توقع زیادی نیست که توقع داری همسرت کاملا حرف گوش کن باشه؟
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  12. کاربر روبرو از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 08 خرداد 95)

  13. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    چرا اینقدر دنبال شواهد و مدارکی؟ ببخشید می تونم بپرسم که آیا شغل شما طوریه گه باید همه چیز مستند شده باشه؟


    چرا این شاهد و گواهی به این بزرگی رو نمی بینی که همسرت شما رو برای ادامه زندگی انتخاب کرده؟

    چرا به این نتیجه نمی رسی که زنی که پای زندگی با یک مرد خیاتنکار می ایسته و همه کار می کنه تا زندگیش با این مرد خراب نشه چقدر می تونه وفادار باشه و چقدر می تونه برا مردی مثل شما که پدر فرزندشه و اهل خیانت هم نیست عاشقانه زندگی کنه.

    توی هر زندگی مشترکی لحظات خوش هست لحظات ناخوشی هم هست توی زندگی هفت ساله این خانم هم بوده مثل زندگی شما با خانم سابقت.

    به نظر من مشکل شما الان اینه که زیاد از زندگی گذشته همسرت خبر داری و مدام دارید به این اطلاعات اضافه می کنید و دائم در حال مقایسه هستید. سعی کن این اضافه شدن اطلاعات رو یک جایی قطعش کنی تا کم کم بقیه شم از حافظت پاک بشه.

    یکبار بشین خیلی قاطع ولی با محبت از همسرت بخواه تا کمک کنه این مشکل حل بشه. بهش بگو من دارم سعی می کنم این مسائل رو نادیده بگیرم ولی به کمک تو هم نیاز دارم . نیاز دارم تا کمتر در مورد زندگی گذشتت بدونم و دیگه حرف و خاطره و نشانی از زندگی گذشتت برای من تعریف نکنی.

    اینکه بخواهی جاهایی نره که قبلا با همسر سابقش رفته کمی غیر قابل قبوله چون اونوقت نصف شهرو نباید بره چون مطمئنا توی این هفت سال جاهای زیادی رفتن. ولی می تونی ازش بخواهی به شما نگه کجاها رفته.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  14. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (شنبه 08 خرداد 95), شیدا. (شنبه 08 خرداد 95)

  15. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آبان 95 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    586
    سطح
    11
    Points: 586, Level: 11
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط عشق آفرین نمایش پست ها
    شما یه زندگی جدید دارید، ایشون هم. روزهایی که هیچوقت دیگه تکرار نمیشن. یه کوچولو تو راه دارید که مادرش از همین الان یه جور دیگه عاشقشه و این موهبت رو قدر میدونه. اگه شما آرزوشو که بچه تون باشه برآورده کردین ، پس چرا عاشق شما نباشه؟ به نظرم بایستی کمی اعتماد به نفستون رو بازیابید و منفعل بودنتون تو اون موارد اینجا خودشو نشون میده. شما اعتماد بنفس کافی رو برای اینکه بپذیرید بر همسر سابقشون غلبه یافتید ندارید، اعتماد بنفس اینکه در قیاس هاتون خودتون رو پیروز کنید ندارید، اعتماد بنفس جنگیدن واسه تصاحب و تصرف کامل همسرتون از گذشته اش و قهرمان زندگیش شدن ندارید. با حذف و خط زدن و ناراحتی کاری از پیش نمیبرید، اما ساختن یه زندگی جدید تمام آرزو هاتون رو برآورده میکنه. و حتی اگه همسر شما در گذشته مونده، نشان داده زن وفاداری هست . چرا نسبت به شما نتونه باشه؟ چرا نسبت به فرزندش نتونه باشه؟ حتما هست. دریابیدش، به خصوص نیازهای یه زن حامله رو که حساسیت های خودشو داره. و به خودباوری برسید. شما خودتون برای برانگیختن عشق همسرتون بسنده اید و نیازی به حذف گذشته ندارید. یا امروز انتخاب کنید بهترین همسرتون هستید یا با افعال ناشی از افکارتون منتظر شکست زندگیتون باشید. چون هر کسی تحملی داره. انقدر به گذشته ی هم سرک نکشید که توش خیری نیست و هم خودتون رعایت کنید و هم حساسیت موضوع رو برای همسرتون روشن کنید، اونم با مهر و محبت، نه اتهام. با تایید و احترام به هم. زمان هم چند مدت دیگه مرهم میشه.
    سلام. ممنونم که جواب دادید.


    با بسیاری از حرفهاتون موافقم الا اون قسمتش که مربوط به ضعف اعتماد به نفس من میشه.


    بنده از این جهت هیچ مشکلی ندارم و همسر قبلی ایشون در هیچ زمینه ای با بنده قابل مقایسه نیست. از نظر ظاهر و جسمی که هرگز قابل مقایسه نیست چرا که علیرغم اینکه بنده از نظر سنی از ایشون بزرگترم اما از نظر جسمی چون ورزشکار هستم حتی جوانهای ۲۲ ساله هم تو رقابت از من باز میمانند. از نظر تیپ و قیافه هم که به همین ترتیب، ایشون به دلیل محل جغرافیایی زادگاهشون به لحاظ تیپ و قیافه...


    (لطفا بنده رو ببخشید. قصد جسارت به کسی ندارم.)


    به لحاظ خانواده هم که اینطور که من شنیدم حتی روش نمیشده پدر و مادرش رو به همکارها و همکلاسیهاش معرفی کنه.


    به دلیل عقیم بودنش و به این دلیل که باید تا آخر عمر حسرت بغل کردن فرزند خودش رو داشته باشه هم به شدت دچار ضعف اعتماد به نفس و عقده و کمبود بوده و هست و خواهد بود...


    تنها چیزی که شاید جلوتر باشه مدرک تحصیلیه که یه پله از من جلوتره ولی اونم برای من ضعفی نیست چون بنده از یکی از بهترین دانشگاههای دنیا پذیرش و موقعیت ادامه تحصیل داشتم ولی ترجیح دادم که علایقم رو دنبال کنم و دنبال راهی برم که بیشتر دوستش داشتم، وگرنه الان بنده در یکی از بهترین دانشگاههای دنیا مشغول تدریس بودم. ولی اون شغلی نبود که بنده رو ارضا کنه بنابراین دنبالش نرفتم.


    به لحاظ مالی هم خدا رو شکر به دلیل خلاقیت و پشتکاری که داشتم بعد از خدا به توان خودم متکی بودم و پیشرفتهای خیلی زیادی داشتم و خواهم داشت در حالیکه ایشون اگر هم از نظر موقعیت شغلی پیشرفتی داشته به دلیل رابطه و پارتی و دسترسی به پول بیت المال بوده و خودش هیچ استعداد منحصر به فردی نداره.


    اینها رو به جهت خودستایی و کوبیدن طرف مقابل نگفتم. فقط خواستم بدونید که بنده از نظر اعتماد به نفس کمبودی ندارم. مشکل من فقط اینه که نمیتونم سایه یه فرد دیگه رو تو زندگیم تحمل کنم. این آدم به طور غیرمستقیم تو زندگی من حضور داره و همسر من اینو عادی تلقی میکنه و میگه من باید تحمل کنم. اما من نمیتونم تحمل کنم.


    ممنونم.
    ویرایش توسط vahed12 : جمعه 07 خرداد 95 در ساعت 10:36

  16. 2 کاربر از پست مفید vahed12 تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (شنبه 08 خرداد 95), عشق آفرین (جمعه 07 خرداد 95)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.