من خیلی زیر علامت سوال بردم ایشونو...اول گفت میام من بامامانت حرف میزنم که راحت بتونیم بریم بیرون..گفتم مامان من اینجوری مخالفت میکنه قطعاگفت خب توکاریت نباشه من راضیش میکنم..گفتم چرا مامانت نمیاد با مامان من بحرف؟چرا همین راهیو که به من میگی که من برم به مامانم بگم ی پسری هست و کسی بهم تورو معرفی کرده و این حرفا ..چطور میگی من برم بگم به خانوادم که خصوصا خیلی حساسن..تو که میگی خانوادت مشکلی ندارن خب همین راه منو برو به خانوادت بگو مشکلی ندارن دیگه گفت من هیچ وقت اینکارو نمیکنم که مامانم با مامانت صحبت کنه..نمیشه نمیخوام بگم مجازی اشناشدیم..به هرحال نگرانن ممکن دلسرد کنن ادمو یا اجیم بگه این همه مورد معرفی کردم برات چرا از انا انتخاب نکردی؟گفتم چطور راهیو که خودت به من میگی قبول نداری؟گفتم فقط باید مامانت با مامانم حرف بزنه..و میگه ادم واسه افزایش عشق و علاقه ناخوداگاه طرفو میبنیه میپره بغلش تو چرا میگی فقط در حد حرف؟منم گفتم من اینجوریم و نمیتونم و نهایتا باید حرف بزنیم..انم 2 ساعت خیلی خیلی زیادباشه بعد گفت خب باشه تومیخوای من بیام بهت که ثابت شه ترو میخوام باشه من میام..بعد بحثمون شد دوباره قطع کرد پیام داد که توروخدا نگو نمیشه و این صحبتا من راضی میکنم مامانتو قول میدم بهت..شک نکن ما ایندمون باهم و منم حرفای قبلیو گفتم که باید مامانت اقدام کنه بعد گفت مامان من ی زن دهاتی اصلا بلد نیس حرف بزنه..ایشون کرج زندگی میکنن چندین ساله مگه میشه اخه؟
من اصلا کوتاه نیمدم و اخرهم گفت میام شهرتون همدیگه رو ببینیم امدید اینجا..چون تابستونا میریم انجا..فقط از طریق خانوادش اقدام کنه..
اقای بابک مرسی از نظرتون ولی من هیچ حسی بهش ندارم هیچ حسی حتی گاهی دوستددارم واقعا بره پی زندگیش .ولی دران حدهم گفتید نیست..پول اتوبوس و اینا..میخواد با هواپیما بیاد خخخ..بیکار هم نیس که..میره سرکار..کارشو میدونم چون دوستاشم میشناسم..
این راهو سخت میکنه..هرچی میگم ول نمیکنه..نه عکسی قراره بهش بدم نه چیزی..حتی بهش هم گفتم فقط تو دیدارمون قراره حرف بزنیم..حتی من دست هم نمیدم..و واسش مشخص کردم..
ایشون ظاهر عالی داره..و بقول خودش میتونه راحت با هزاران دختر باشه..و اگر هدف شومی داره با همون دخترای اهلش هدفشو به سرانجام برسونه..
من نمیخوام ادامه بدم فقط مرددشدم..واسه ی دیدار..درحد دیدن و بعدش اینکه با مامانم صحبت کنن خانوادش
علاقه مندی ها (Bookmarks)