به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 116
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ببخشید ان چیزی که حسه درونم میگوید برایتان باز گو میکنم به نظر می اید همسرتون سرش جایی دیگر گرم است

    چه جوری 3ماه ازش خبری ندارین وقتی دوران عقد طولانی شود نتیجش چیزی جز این نیست

    خودش عذاب وجدان دارد شما هم با گفتن کلمه طلاق که بیشترین بار منفی را دارد ایشان را به این سمت سوق دادید

    چرا به ترکیه رفتند ؟

    چه دلیلی داشت که ابتدا بگوید با دوستان هستند بعد مشخص شود دوستی همراهش نبوده ؟

    گاهی وقت ها ما به جای اینکه به اصل مطلب توجه کنیم تمام وقتمان را به مسائل جزئی و پیش پا افتاده هدر میدهیم

    وقتی همسرت در شهری دیگر کار میکند میتوانستی اسباب ازدواج را زودتر فراهم کنید متاسفانه به این موضوع دقت نکردید

    در حال حاضر با پدرت صحبت کن و ان را در جریان بگذار چون بزرگترها بهتر میتوانند مسئله را حل کنند

    همیشه در گفتگو و حتی در دعواها از کلماتی استفاده کنید که بار مثبت دارد

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من گفتم دو روزه از همسرم خبر ندارم.چند ماه هم که ندیدمش من رفته بودم تهران واسه عمل چشمم و در ضمن شاغل هستم و خیلی کم می تونستم مرخصی بگیرم واسه اینکه برم خونه همسرم.الان خانواده ها کاملا در جریان هستن ولی نتونستن کاری بکنن.من مطمینم که همسرم اهل خیانت کردن نیست و هیچ شکی ندارم بهش.بدهیش خیلی زیاده و از صبح تا شب کار می کنه واسه اینکه زودتر بدهیش رو بده.در مورد ازدواج هم همسرم 4 ماه پیش گفت پول ندارم عروسی بگیرم و بیا بدون مراسم بریم سر خونه زندگیمون چون دیگه طاقت دوریتو ندارم ولی متاسفانه من قبول نکردم و همین مساله باعث دعوامون شد و بعد هم ایشون دلسرد شدن و بی حوصله.وگرنه التماس می کرد که زودتر بریم سرخونه زندکیمون ولی من چون مراسم میخواستم قبول نکردم و الان به شدت پشیمونم.به همسرم هم گفتم مراسم نمیخوام دیگه و بریم سر خونه زندگیمون ولی میگه من مطمینم اگه بدون مراسم ازدواج کنیم تو تا همیشه سر این موضوع با من دعوا می کنی و میگی دوست داشتی مراسم می گرفتیم.هر چی گفتم اینجوری نیست و دیگه مراسم نمیخوام قبول نمی کنه و میگه جدا بشیم بهتره.
    ترکیه رفتنش هم یکی دو هفته بعد از این بود که به خاطر مراسم عروسی دعوامون شد و باهام سر سنگین بود و بی حوصله شده بود و می گفت میخوام تنها باشم.من به همسرم هیچ شکی ندارم,فقط می دونم از دستم دلخور و ناراحته .من.میخوام جبران کنم,باور کنید مراسم عروسی هم دیگه واسم اهمیتی نداره و فقط زندگیم با همسرم واسم مهمه,ولی همسرم دیگه راضی نمیشه.نمی دونم چیکار کنم.کسی راهکاری نداره؟
    در ضمن همسرم میگه من بعد طلاق تنهات نمیزارم و مثل دوتا دوست هستیم و از نظر مالی و هر کمک دیگه کنارت هستم و هر کلاسی هم بخوای ثبت نام کنی یا چیزی بخری هزینه اش رو خودم میدم.
    دو روز پیشکه به همسرم زنگ زدم بگم زندگیمو دوس دارم و جدا نمیشم اون باز حرف جدایی زد و خیلی عصبانی بود و داد وبیداد کرد و تلفن رو قطع.بعدش پیام داد تو بانک بودم و بانک داره به خاطر بدهی حسابهام رو مسدود می کنه و دیگه حوصله سر و کله زدن با تو رو ندارم.منم وقتی دیدم شرایطشخوب نیست دیگه دو روزه زنگ نزدم و پیام هم ندادم و خبری ازش ندارم.
    تو این مدت هر چقدر محبت کردم و التماس و گریه زاری فایده نداشت و هیچ واکنشی نشون نمیده و انگار بیشتر ازم دور میشه.حالا نمی دونم چیکار کنم اصلا,زنگ بزنم یا نه؟می ترسم اگه زنگ بزنم باز شروع کنه حرف از طلاق بزنه و من دیگه تحمل شنیدن این حرف رو ندارم.چیکار کنم؟ما که روزی 10,12 بار تلفنی حرف میزدیم و قربون صدقه هم می رفتیم ولی از حال هم بی خبریم حالا کارم شده غصه خوردن و اشک ریختن..همسرم روزی هزار بار میگفت دوستم داره و عاشقمه بدون من میمیره,می گفت تمام سختی هایی که به خاطر من کشیدی رو جبران می کنم و یه زندگی خوب واست می سازم.چرا کسی جواب نمیده؟من خیلی به کمکتون احتیاج دارم
    ویرایش توسط بیتا جون : چهارشنبه 12 خرداد 95 در ساعت 00:40

  3. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    خب عزیزم شما راهنماییها را نشنیده میگیرید.همه دوستان بهتون گفتند باهاشون تماس نگیرید.مهم نیست چقدر بیخبر بمونید.مشکلات مالی و بدهی های زیاد همسرتان ممکن هست مدت ها طول بکشد تا کمی سبک شود.همسر شما الآن تحت فشار زیادی هستند و این وضعیتی که شما ساختید هم در حال اضافه کردن به این فشار هست.بعلاوه در صورت طلاق که نمی شود مثل دوست معمولی در ارتباط بمانید و حتی هزینه کلاسهای شما را آن آقا پرداخت کنند!!!!این حرف ایشان به نظرم نشان میدهد شوهر شما هنوز به شما علاقه مند هستند.هنوز هم که اقدامی جهت طلاق دادن شما انجام نداده است.پس کمی خوددار باشید.دست از گریه و زاری و فکر و خیال بردارید.

  4. کاربر روبرو از پست مفید kaspian تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (جمعه 21 خرداد 95)

  5. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kaspian نمایش پست ها
    خب عزیزم شما راهنماییها را نشنیده میگیرید.همه دوستان بهتون گفتند باهاشون تماس نگیرید.مهم نیست چقدر بیخبر بمونید.مشکلات مالی و بدهی های زیاد همسرتان ممکن هست مدت ها طول بکشد تا کمی سبک شود.همسر شما الآن تحت فشار زیادی هستند و این وضعیتی که شما ساختید هم در حال اضافه کردن به این فشار هست.بعلاوه در صورت طلاق که نمی شود مثل دوست معمولی در ارتباط بمانید و حتی هزینه کلاسهای شما را آن آقا پرداخت کنند!!!!این حرف ایشان به نظرم نشان میدهد شوهر شما هنوز به شما علاقه مند هستند.هنوز هم که اقدامی جهت طلاق دادن شما انجام نداده است.پس کمی خوددار باشید.دست از گریه و زاری و فکر و خیال بردارید.
    ممنون دوست عزیزم از راهنماییتون.الان 3 روزه نه زنگ زدم نه پیام دادم.خیلی دلم واسش تنگ شده,تحمل دوریشو ندارم ولی تصمیم گرفتم نه زنگ بزنم نه پیام بدم.اونم که اصلا زنگ نمی زنه و پیام نمیده.می ترسم چند ماه طول بکشه و هیچ خبری ازش نشه و منو فراموش کنه یا فکر کنه منم جدایی رو قبول کردم.در صورتیکه من خیلی نگرانشم و اصلا نمی خوام جدا بشم.می ترسم تو این مدت ازم بیشتر دور بشه و چون فکر می کنه مهریه رو می بخشم بره دادخواست طلاق بده.چون چند وقت پیش که حاضر به طلاق توافقی نشدم گفت من مطمینم مهریه می بخشی و خودم میرم درخواست طلاق میدم.خیلی تنها و درمونده شدم,نمی دونم باید چیکار کنم.خیلی دلم واسش تنگ شده.همه یه روزی حسرت عشق ما دوتا رو می خوردن ولی حالا .....واسم دعا کنید صبرم بیشتر بشه و بتونم با دوریش کنار بیام.فعلا 3 روزه زنگ نزدم بعش ولی از دلتنگیش کلافه ام.چیکار کنم؟همچنان منتظر بمونم؟فکر نمیکنه دلسرد شدم و جدایی رو قبول کردم؟چه راهی بهتره؟تا کی صبر کنم؟

  6. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 مرداد 96 [ 12:17]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 46.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    81

    تشکرشده 99 در 49 پست

    Rep Power
    25
    Array
    دوست عزیز راستش من دوتا حدس میزنم.
    1- واقعا همسرتون مشکل مالی داره الان وخیلی فشار روش هست و نمیتونه فشار دیگه ای رو تحمل کنه واینقدر فکرش درگیر هست ک نتونه به شما وازدواج و مخارج زندگی و اینا فکر کنهو میخواد از زیر بار مسئولیت زندگی تو این شرایط در بره (که البته اینجا دوتا موضوع عجیبه تو این اوضاع چرا رفته ترکیه!! اونم تنها!! اونم وقتی برا دیدن شما وقت نداشته!!)
    2- شایر شایر شایر تو این سه ماه اتفاق دیگه ی افتاده باشه. و کسی وارد زندگیش شده باشه. و اون بدهی و اون مساعل هم وجود نداشته باشه و اگه وجود داره پول گم نشده طور دیگه ای خرج شده.

    و در هر دو حالت به نظرم اصلا کاری ب کار همسرت نداشته باش. اصلا اصلا اصلا اصلا نه زنگ بزن نه پیام. اگه کسی وارد زندگیش شده باشه که تو این مدت یا کلا دیگه خبری ازش نمیشه و یا دلش برا شما تنگ میشه و بر میگرده
    و اگه مشکل مالی باشه حتما دلش تنگ میشه و بر میگرده.

    ولی اگه شما هی پیگیر باشی و تماس بگیریو بگی میخوام درست کنم وو... اون هی دورتر و دورتر میشه و تصمیمش جدی تر. پس خواهش میکنم اصلا دیگه کاریش نداشته باش

  7. 2 کاربر از پست مفید tanha67 تشکرکرده اند .

    ZENDEGIBEHTAR (پنجشنبه 13 خرداد 95), ستاره زیبا (جمعه 21 خرداد 95)

  8. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همسرم اهل دختربازی و این حرفا نیست اصلا,اینو مطمینم.بدهی هم داره واقعا,از داییش هم پول قرض کرده و مطمینم بدهی داره.قبل ترکیه رفتن به شدت بی حوصله بود و می گفت از خودم بدم میاد.احساس می کنم ترکیه هم رفت چون می خواست از خودش فرار کنه,شاید به خاطر اون همه بدهی که بالا اورده بود.به نظر خودم دلیلش این بود.حتی از ترکیه هم که برگشت گفت حالم بهتر نشده و اصلا بهم خوش نگذشت.انگار داشت از خودش و از من فرار می کرد.البته این حسه منه و شایدن اینجوری نباشه.ولی افسرده بود و اصلا حرف نمیزد,منم که حرف میزدم فقط سکوت می کرد.هر چی هم می گفتم ببرمت پیش روانپزشک نمی اومد.
    در مورد ترکیه رفتنش هم آف زده بودن,حدود 600,700 هزار تومن خرجش شد,از اونجا هم واسم لباس و لاک خریده بود.
    در مورد بدهکار بودنش هم هیچ شکی ندارم چون خودم وقتی بانک حسابهای بانکیش رو مسدود کرده بود اونجا بودم.
    به من میگه غیر از مشکل مالی,ما دو تا تفاهم نداریم و مثال میزنه که به خاطر مراسم عروسی دعوامون شد!اخه اینم حرفه که میزنه؟؟!!ما انقدر با هم خوب بودیم که فقط گریه می کرد و می گفت هر جور شده تا اردیبهشت میبرمت خانوم خونه ی خودم بشی و تحمل یه لحظه دوریت رو ندارم دیگه,خودش می گفت خسته شدم از این بلاتکلیفی و میخوام وقتی از سر کار میام تو رو تو خونه ی خودم ببینم.فعلا 3 روزه نه زنگ زدم نه پیام.نمی دونم چیکار کنم که همسرم یه تکونی به خودش بده و به خودش بیاد.
    ویرایش توسط بیتا جون : چهارشنبه 12 خرداد 95 در ساعت 22:32

  9. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    دوست من بهتره همه جوانب رو در نظر بگیرین
    قصدم سلب اعتماد شما نیست ولی اینقدر روی حرفتون اصرار نداشته باشین
    بنظرم شما نمیخواین واقعیت رو بپذیرین و مدام میگین نه همسرم منو دوست داره و علت تغییر رفتارش مشکل مالیه ولی ما از بیرون به قضیه نگاه میکنیم و این رفتارا با عقل ادم جور در نمیاد که بخاطر مشکل مالی همه پلای پشت سرتو بدون هیچ تردیدی خراب کنی و دیگه اسم معشوقه تو نیاری و هیچی برات مهم نباشه
    یکم موارد دیگه رو هم در نظر بگیرین اگر دنبال پیدا شدن علت تغییر رفتار هستین اگرم مطمعنین و یه درصد هم احتمال نمیدین که ممکنه یه انسان ممکن الخطا پاش بلغذه پس خداروشکر.میدونید مشکل چیه
    راه حل اینه که برای مدتی همسرتون رو به حال خودشون رها کنین که با خودشون کنار بیان و یه نفسی بکشن و سبک سنگین کنن
    یا ایشون تشخیص میدن که ارزش عشق و زندگی بیشتر از مسائل مالی و به سمت شما برمیگردن یا برنمیگردن و همچنان خواهان طلاق هستن
    در حال حاضر بهترین کار اینه که کاری به کارشون نداشته باشین
    این سومین روزه که باهاشون تماس نداشتین ادامه بدین دوستم ایشالا خدا بهترین هارو براتون رقم میزنه

  10. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من در حال حاضر اصلا مطمین نیستم همسرم دوستم داشته باشه یا نه و این خیلی ازارم میده.خیلی در مورد اینکه دختری وارد زندگیش شده یانه فکر کردم ولی به کوچکترین موردی که باعث شک بشه برنخوردم و از طرفی میگم یه ادم بیکار و ادنی با اون همه بدهی مالی مگه می تونه اصلا به فکر دختربازی باشه و زنش رو بدون خرجی رها کنه؟؟!!من.تو این 7 سال کوچکترین موردی که باعث شک بشه ندیدم ازش.ولی هرچی فکر می کنم دلیل رفتارای شوهرم و دلایل غیر منطقیش رو نمی تونم واسه طلاق بپذیرم و همین مساله خیلی ازارم میده.خودشون میگن تفاهم نداریم,خب ما سر مساله عقد و عروسی چند بار دعوای شدید داشتیم و دلخوری شدید و همسرم میگه من مطمینم اگه ازدواج کنیم تو باز میگی که چرا واسم مراسم نگرفتی و دعوامون میشه,در صورتیکه من بهش گفتم مراسم نمی خوام و زندگیمو میخوام ولی همسرم میگه تو الان داری این حرفو میزنی و نظرت بعدا تغییر می کنه و دعوامون میشه.ولی بخدا من فهمیدم زندگی مشترکم ارزشش از همه چی واسم بیشتره.
    من مطمینم اگه همسرم یه فرصت دوباره به زندگیمون می داد همه چی رو حل می کنیم اخه مشکلاتمون انقدر حاد نیست که نشه حلش کرد .کاش همسرم باهام حرف میزد ولی همش عصبانیه و بی حوصله و داد و بیداد می کنه و نمیزاره حرف بزنیم.خیلی دلم گرفته

  11. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-12
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 58 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من نظرم اينه مشكلات شما صد درصد ماليه
    ومشكل همسرتون نيست
    احتمال قوي ميدم ايشون تو ذهنشون شمارو شخصي مادي ميبينين كه به خاظر مساعل مالي زياد از كرف شما سرزنش خواهن شد و از الان به اينفكر ميكنن كه تحمل اين برخورد و حتا احساس اينكه شما ممكنه اينكونه فكر ميكنين رو ندارن
    بس از نظر من ايراد شما هستين و اون صرفا عكس العمليه كه با شناختي كه از شما داره و اينده جنين رفتاري ميكنه

  12. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohanad28 نمایش پست ها
    من نظرم اينه مشكلات شما صد درصد ماليه
    ومشكل همسرتون نيست
    احتمال قوي ميدم ايشون تو ذهنشون شمارو شخصي مادي ميبينين كه به خاظر مساعل مالي زياد از كرف شما سرزنش خواهن شد و از الان به اينفكر ميكنن كه تحمل اين برخورد و حتا احساس اينكه شما ممكنه اينكونه فكر ميكنين رو ندارن
    بس از نظر من ايراد شما هستين و اون صرفا عكس العمليه كه با شناختي كه از شما داره و اينده جنين رفتاري ميكنه
    من از بدهکاری همسرم به هیچ عنوان خبر نداشتم و به من نگفته بود.حتی در مورد کارش هم گفته بود کارهام داره خوب پیش میره و مشکلی ندارم.بخدا اگه می دونستم بدهکاره حتی در مورد عروسی یه کلمه هم حرف نمی زدم ولی بهم نگفته بود,به قول خودش نخواسته منو نگران کنه.حتی در مورد کارش هم گفته بود داره خوب میش میره و نگفته بود حسابهای بانکیش مسدود شدن.ما دو شهر مختلف زندگی می کنیم و من هیچ اطلاعی از وضعیت مالی ایشون نداشتم و خیلی اتفاقی فهمیدم بدهکاره.و پیشنهاد عروسی هم از طرف خودشون بود اول و بعد هم خودش گفت عروسی نگیریم و بدون مراسم بریم سرخونه زندگیمون و حرفی از بدهکار بودنش نزد.من اتفاقا خیلی کم توقع هستم ,حتی مراسم نامزدی و عقد هم نگرفتم و وقتی هم همسرم پیشنهاد عروسی دادن خانواده من گفتن نصف خرج عروسی رو میدن.
    بعد که اتفاقی فهمیدم همسرم بدهی داره,هم خودم و هم خانواده ام به همسرم و خانوادش گفتیم که اصلا مراسم عروسی و مهمونی نمی خواد بگیرن و جهیزیه هم میدیم و بدون هیچ مراسمی بچه ها برن سر خونه زندگیشون.حتی من گفتم تمام طلاهامو میفروشم و بهت میدم تا یه مقدار از بدهیتو بدی که همسرم قبول نکرد. و گفت تو دلت لباس عروس میخواد و تا اخر عمر تو دلت میمونه و نمیتونی فراموش کنی!!!!ولی من واقعا دیگه واسم مهم نیست این قضیه.ارزش زندگیمون خیلی بیشتر از این حرفاست.
    یه چیز دیگه که باید بگم اینه که همسر من دو سال پیش مغلزه فست فود زدن و چند ماه بعد مجبور شد بره سربازی و همش نگران مغازه بود.منم واسه اینکه نگرانی همسرم کم بشه اومدم تو شهر ایشون که تو مغازه کار کنم و همسرم خیالش راحت باشه.تو شیراز یه اتاق تو خوابگاه اجاره کردم که 4 دختر دیگه هم هم اتاقیم بودن,یه اتاق خیلی کوچیک.از صبح میرفتم مغازه تا نزدیکای اذان مغرب کار می کردم که همسرم از بابت مغازه نگران نباشه.حتی اکثر وقتا یه وعده غذای گرم نداشتم بخورم و خیلی سختی کشیدم ولی به همسرم چیزی نمی گفتم.همسرم سرباز بود و من تک و تنها تو یه شهر غریب,همشو به جون خریدم فقط و فقط به عشق همسرم.فکر نمی کنم هیچ دختری تو دوران عقد همچین کاری بکنه که من انجام دادم,همش به عشق همسرم.یکسال با اون وضعیت زندگی کردم تا همسرم سربازیش تمام بشه.من اصلا ادم مادیاتی نیستم و هیچوقت پول تو زندگیم واسم اولویت نبوده.الان هم واقعا هیچی از همسرم نمی خوام,حتی حاضرم برم تو یکی از اتاقهای خونه پدرش و زندگیم رو شروع کنم و کم کم خودمون زندگیمون رو بسازیم با تلاش.
    امروز با دوست همسرم حرف میزدم,گفت همسرم قبلا بهش گفته شرایط مالیم خوب نبوده و کار هم ندارم,نباید زود ازدواج می کردم.
    من حاضرم صبر کنم تا همه چی درست بشه و همسرم از این وضعیت سخت بیرون بیاد و حاضرم با حداقل امکانات حتی تو یه اتاق کوچیک زندگیمون رو شروع کنیم و مطمینم همه چی درست میشه(من الان جایی مشغول به کار هستم).ولی نمی دونم چه جوری باید همسرم رو قانع کنم که زندگی اونقدرا هم سخت نیست و میشه با حداقل امکانات هم شروع کرد.حتی باهام حرف نمیزنه و فقط میگه حوصله ندارم و زنگ نزن.حالا موندم چیکار کنم؟خدایا کمکم کن,خیلی داغونم....
    ویرایش توسط بیتا جون : پنجشنبه 13 خرداد 95 در ساعت 14:22

  13. کاربر روبرو از پست مفید بیتا جون تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 16 خرداد 95)


 
صفحه 3 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.