به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام
    من هم مثل شما مشکل وابستگی رو داشتم و دارم ولی داره کمتر میشه خداروشکر.
    ببینید تاپیک هایی با عنوان کنترل احساس توی سایت هست که خودتون میتونید سرچ کنید ولی چند تا عنوانش رو که خودم هم خوندم براتون میذارم
    احساسات زجر آور

    چگونگي كنترل و تعديل احساسات زجر آور
    کنترل احساسات

    همه اینا نمونه هایی هستن که برای خودتون خیلی مفید هستن.
    راستی من با توصیه مشاورم کلاس مهارت های زندگی میرم که گام اولش خود آگاهیه و همین خودآگاهی در خودکنترلی خیلی موثره.
    با خودم گفتم ای کاش زودتر رفته بودم به این کلاسا. ای کاش شما و نامزدتون با هم برید و استفاده کنید.
    امیدوارم موفق و خوشبخت باشید.


  2. کاربر روبرو از پست مفید شادی ظهوریان تشکرکرده است .

    یه دوست (شنبه 01 خرداد 95)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از شما دوست عزیز
    به نظر شما چیکار کنم وقتایی ک همش دلم می خواد زنگ بزنم پیام بدم همش ببینمش ک بتونم خودمو کنترل کنم
    و این که حساسیتهایی ک دارم بعضی وقتا اتفاقایی می افته ک منظوری هم نداره ولی ازش ناراحت مییشم
    ب طور کلی بتونم از این وابستگس راحت بشم
    ویرایش توسط esteghlal : شنبه 01 خرداد 95 در ساعت 17:50

  4. #13
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    شما اینقدر غرق مشکلات شخصی خودت هستی که یادتون رفته مرد اون زندگی و همسر اون دختر هستید
    مثل یک بچه بهش آویزون شدی و منفعلانه فقط دنبال محبت دیدن هستی

    البته خودتون به مشکلتون واقف هستید و این خیلی خوب هست
    انشالله که با کمک متخصص این مشکل را حل کنید


    اگر همسرتون با مادر یا خواهرش برای خرید می ره نگرانی و حسادت شما بی مورد هست
    اما اگر با معلمش چت می کنه باید حد و مرزهای زندگیتون را دوباره براش مشخص کنید و جدی برخورد کنید.

    حتی اگر این دختر خانم هم بچگی می کنه و منظوری نداره و ... ( که اگر اینقدر بچه و ساده است نباید ازدواج می کرد)
    می دونی که اون آقای معلم نه بچه است و نه در راه رضای خدا چت میکنه

    پس به جای این که زانوی غم بغل بگیری که دنبال محبت بگردی
    حواست به زندگی نوپات باشه که چه چیزی توش مجاز هست و چه چیزی ممنوع.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    یه دوست (شنبه 01 خرداد 95), ستاره زیبا (یکشنبه 02 خرداد 95)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 آذر 95 [ 22:30]
    تاریخ عضویت
    1392-11-29
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,331
    سطح
    29
    Points: 2,331, Level: 29
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با تشکر از شادی ظهوریان و شیدا خانم
    از شما هم عذر میخام که در پست قبلی زیاد صحبت کردم - و البته کمی حواسم پرت بود و از لحاظ روحی خسته بودم
    حرف زیاد هست برا گفتن - موندم کدوم ها رو برات شفاف سازی کنم داداش گلم
    -1 این حساسیت بیش از اندازه شما دلیل علمی داره ولی متاسفانه من بلد نیستم اینو براتون حل کنم و طبق گفته شادی جان بهتره این مسله رو پیگیری کنید - ولی منم دقیقا مثل شما بودم - بعدن که سرم به سنگ خورد و تا به امروز هم که سال ها از اون موضوع میگذره همش خودم رو سرزنش میکنم همش به خودم میگم بی جنبه - از خودم به خاطر نقطه ضعف های گذشتم عصبی میشم - به نظر من این یه نقطه ضعفه بزرگی هستش که نتونستم خودم رو در مقابل احساساتم کنترل کنم - الان هر چقدر میخام کارهای گذشتم رو درک کنم اصلا نمی تونم - همش به خودم میگم این چه بچه بازی بود از خودم نشون دادم و...
    راستی اینم بگم اولین باری که به خودم اومدم وقتی بود که عینا این قضیه رو از دو نفر دیگه دیدم - مثلا به پسره نگاه میکردم که همش به فکر دختره بود - خیلی بش حساسه - به قول معروف غیرت بازی سره دختر در می اورد و... یعنی اینقدر اون لحظه از روابط متنفر شدم که نگو - و اونجا بود که داشتم یه طعم تلخ و شیرین رو مزه میکردم - تلخی به خاطر بی جنبه بازی که در اوردم - شیرینی به خاطر اضافه شدن به تجربم
    -2 حساس شدن بیش از حد شما به خاطر بی کاریتون هست - اگه مثل یه مرد ساعت 6 صبح بلند شی نماز بخونی و بعد با قیافه خواب آلود بری سر کار - اون وقته که میفهمی زندگی یعنی چی - هر وقت دوستاتو دیدی که با زحمت فراوان یه کاری پیدا کردن و الان حسابی موفق شدن اون وقته میفهمی زندگی یعنی چی - هر وقت وارد یه زندگی مشترک شدید و با مشکلاتی مادی و معنوی دست و پنجه نرم کردی اون وقته که شخصیتت کم کم عوض میشه و وقتی به گذشتت نگاه میکنی میگی اه قبلا اصلا تو یه عالم دیگه بودم و....

    3 - سره قضیه معلمش - هر چی راه و روش خودش رو داره - ببین اینو چند بار بهت گفتم - ایشون فقط 16 سالشه - شاید از اون دخترایی باشه که زود به بلوغ جسمی رسیده باشه و شما نباید گول ظاهر و رفتارش رو بخوری - اول از همه درکش کن - سپس اینقدر محدودش نکن - بذار اخلاق باز و اوپنی داشته باشه - ولی در قبالش بشین بهش یاد بده که نباید کسی وارد حصارت بشه - بشین بهش یاد بده و بهش بگو پسرا چه طوری ادم هایی هستن و هدفشون از دوستی با دخترا چی میتونه باشه - بهش بگو ما پسرا وقتی یه دختر باهامون بگه و بخنده چقدر کیف میکنیم و حس خوبی بهمون دست میده -بهش بگو ما پسرا یا ما مردا وقتی یه دختر بامون گرم بگیره چقدر از چشمون می افته و کلا چه نوع دیدگاهی به همچنین دخترایی داریم - بهش بگو ما مردا یا ما پسرا از اینکه یه دختر بامون هم صحبت بشه چقدر لذت میبریم ولی هیچ وقت راضی نمیشیم کسی حتی به ناموسمون نگاه کنه چون میدونیم واقعیت از چه قراره و چه خطرهایی در کمینشون هست و... خدایی نکرده قصد جسارت به هیچ مردی رو ندارم ولی خب بهتره یکمی از واقعیت های زندگی رو براش شفاف سازی کنی بهش بگو اول پدر بعد برادر و بعد هم شوهرش - در برخورد با غیر از این سه شخص دیگه باید مواظب حصار خودش باشه - بشین اینا رو دونه دونه براش شفاف سازی کن - بهش بگو ببین حتی پدرت هم اینقدر بهت توجه نداره و این مسائل رو بهت گوش زد نمیکنه - ولی تو از بس واسم مهم و با ارزش هستی و خیلی بهت اهمیت میدم دارم اینا رو میگم و.... - ایشون الان وقتی با پسرعاموهاش یا معلمش گرم میگیره نمیدونه اینا چی تو کلشون میگذره - هنوز نمیدونه اینا جنس مخالفش هستن و یک خطر بزرگ براش محسوب میشن - خلاصه شما با کمال ارامش و خونسردی اینا رو بهش یاد بده - اگه بتونی اینا رو بش یاد بدی برای یک عمر خیالت راحته - اگه از الان بهش یاد ندی دیگه مدام باید بش تذکر بدی - مثلا خانم جان با پسر عموت گرم نگیر- خانم جان با معلمت گرم نگیر- خانم جان رفتی دانشگاه مواظب محیطش باش - خانم جان نبینم از کسی جزوه بگیری و.... - ولی اگه از همین الان بشینی روش کار کنی دیگه هم خیالت تو راحت میشه و هم اون
    - پس نتیجه میگیریم بذار اجتماعی و اخلاق اوپنی داشته باشه و در قبالش اونو عاقل و محکم بار بیار - اگه به این روال ادامه بدی به یه درجه ای میرسی که دیگه بهش اعتماد میکنی -اون وقته با خیال راحت میذاری با هر کی دوس داشت چت کنه یا مثلا با پسرعموهاش بگه و بخنده و اینو از من یادگاری داشته باش که هیچ چیز تو دنیا به اندازه اعتماد کردن به ادم ارامش نمیده
    اینو قبلا هم بهت گفتم از الان که اول زندگی تون هست یاد بگیرید باهم بسازید - یاد بگیرید خود گذشتی داشته باشید -حالا شاید اون سنش این چیزا رو اقتضا نمیکنه ولی خب شما الان باید اینا رو فول بشی - بعد کم کم اونم ازت یاد میگیره - هیچ وقت باش دعوا نکن - از همین الان واسه خودتون قوانین تاسیس کنید - گفتمت که دعوا و منت کشی صفای خودش رو داره - پس با تکرار زیاد اینا به مرحله بی مزگی و زنندگی میرسه - اروم باهاش صحبت کن - تو باید مایه ارامش اون بشی نه اینکه مضطربش کنی و باهاش مدام دعوا کنی - شما وقتی زیاد بهش فکر کنی مدام بهش پیام بدی یا زنگ بزنی به شدت ارامش رو ازش سلب میکنی و مطمن باش حتی ممکنه یه روزی از این کار خسته بشه - پس فقط به فکر خودت نباش و به فکر طرف مقابلت هم باش - راز موفیقت شما در این رابطه اینه که به فکر طرف مقابلت باشی و بهترین لحظات رو براش رقم بزنی -دیروز چقدر کلمه تعادل رو بهت گوشزد کردم - یاد بگیر تو زندگیت از همین الان تعادل داشته باشی - اگه یکم تو همین انجمن یه سر به پست ها بزنی - اون وقت میبینی خانم های محترم چقدر از شوهرهاشون مینالن - کمبود محبت پیدا کردن - حسرت شنیدن یه عزیزم تو دلشون مونده و خیلی چیزای دیگه - مطمن باش شما هم اگه به این روال ادامه بدی و تعادل برقرار نکنی خواه یا ناخواه یه روزی به همین موقعیت میرسی - بر اثر گذشت زمان و مشکلات روزمره و سختی کار و هزار تا مورد دیگه اون وقته که تمام احساساتی که داشتی فروکش میکنه - اون وقت خانم شما پا میشه میاد اینجا تاپیک میزنه - میگه یکی بیاد کمکم کنه - شوهرم روزهای اول روزی صد بار زنگ میزد - حواسش همش به من بود - تمام حرکاتم رو زیر نظر داشت ولی الان خیلی فرق کرده و... حالا بیا و درستش کن -پس نتیجه گیری میکنیم نه افراط و نه تفریط - از همین الان به خودت بیا و سعی کن نه شورش کنی نه بی نمک

    -4 اینکه با دوستاش بیشتر شما صمیمی هست که شکی توش نیست - اصلا بذار یه جور دیگه به شما بگم - پدر ومادرش یه قسمتی از خلا هاش رو براش پر میکنن - شما هم الان و در اینده قسمت وسیعی از خلا هاش رو پر میکنی - و دوستاش هم یه قسمتی از خلا هاش رو پر میکنن - فلذا هر کسی یه جایگاهی داره و به نظرم صحیح نیست بگی دوستاش رو بیشتر من دوس داره - الان خوده من اگه فردا متاهل بشم صد در صد اون صفا و صمیمیتی که با دوستام دارم رو باز با خانمم نخواهم داشت - یه سری برنامه یه سری مسافرت یه سری کار یه سری حرفها و... هست که فقط میتونم با دوستام داشته باشم و اصلا اینا نمیتونم با خانمم داشته باشم - شما هم الان دوستتون در حاضر یه موقعیتی با دوستاش داره که صد البته بیشتر از با شما بودن براش لذت بخشه - ممکنه یه سری چیزا و حرفا داره که فقط به دوستاش گفته فلذا این امر باعث شده احساس راحتی و شادابی بهش بده - شما هم هیچ وقت نمیتونی جای دوستاش رو بگیری - شما فقط میتونی زحمت بکشی و به اعماق وجودش نفوذ بکنی - براش اقایی کنی -براش وقت بذاری - اون وقت با گذشت زمان میبینی بهت میگه نفسم -یعنی به درجه ای میرسی که واقعا میشی نفس لحظه هاش و... ان وقته که متوجه میشی با ارزش ترین شخص زندگیش شدی و...

    5- در مورد اینکه گفتی وقتی کنارته کلی ازش ایراد میگیری و بعدا پشیمون میشی - باید بگم اینقدر سخت نگیر - حالا اگه این یه دختر 23 بود که اینقدر بهت رو نمیداد - یا نمیذاشت تا جایی پیش بری که این طور باش رفتار کنی - پس یکم به خودت بیا - ببین داداش - یه طوری رفتار کن که خودش از کارش شرمنده بشه - یه طوری رفتار کن که بشینه واسه دوستاش تعریف کنه اره همچین پسریه - خیلی گله - کلی خصلت های خوب داره - خیلی فداکاره - اطلاعات بسیار زیادی داره - خیلی بخشندست و.... یه کاری کن که همه دوستاش بت نگاه کن - اصلا رابطه تون بشه الگوی دیگران

    -6 درمورد اینکه گفتی اوایل اروم بوده ولی الان صبرش بنده اومده - خب بنده خدا حق داره - شورش رو در اوردی - خیرت سرت با این همه سن و مردونگیت به جای اینکه براش ارامش بیاری - اومدی لحظاتش رو تلخ کردی - خب الانم دیر نیست - اینا همه نمک زندگین - اگه اهل غرور نباشی که فک کنم مغرور هستی - مردونه پا روی غرورت بذار و اشتباهت رو قبول کن و به فکر یه استارت مجدد باش - در حد لازم بهش بگو میخام تو رفتارم تجدید نظر کنم - اولین پیشنهاد من اینه حتما حتما یه جایی مشغول به کار شو - یه هدفی برا خودت تعیین کن - وارد اجتماع شو - خودت رو سرگرم کن - و از همه مهتر رابطتت رو کمتر کن - به جای اینکه صد تا پیام بهش بدی - روزانه یکی دو تا بهش بده به طوری که ارزشش بیشتر اون صد تا پیام باشه و...
    وقت واسه این کارا زیاد داری - ولی وقت واسه کار و پیشرفت و ... زیاد نداری
    مورد آخر - یه جمعبندی میکنم وباز تایید میکنم مواظب دختر خانم باش - در سن بسیار حساسی قرار دارن - اونو مثل یه گل خیس تصور کن که میخان ازش کوزه درست کن فلذا اگه دیر بجمبی و سن این خانم بره بالا و وارد دانشگاه بشه دیگه اون موقع واسه خودش یه کوزه میشه - حالا بیا و این کوزه رو به گل تبدیل کن و مجددا ازش کوزه بساز - الان هر چی در توان داری به نمایش بذار - مثلا اگه نماز صبح بیدار نمیشه - باهاش صحبت کن و دوتایی باهام پاشید - بش بگو منبعد واسه نماز صبح بیدارت میکنم یا تو بیدارم کن و... - البته این فقط مثال بود و میتونید کلی حرکات قشنگ تری بکنید - اگه واقعا دوسش داری بشین استعداد هاش رو شکوفا کن - مثلا اگه رشتش تجربی هستش مشوقش باش و اونو برای کنکور پزشکی اماده کن - خلاصه اگه به پیشرفتش فکر نکنی انتظار اینو داشته باش فردا وارد جمعی میشه و سیگار و قلیون کشیدن رو یاد میگیره که الان هم خیلی هم مد شده -

    کلام آخر - این خانم یا همسرتون میشه یا نمیشه - پس کلا دو گزینه داری - شما به هیچی فکر نکن و تمام تلاشت رو بکن - خودت رو محک بزن - اگه بهش رسیدی که خیر و برکت - اگه هم بهش نرسیدی که کلی به تجربت اضاف میشه
    موفق باشی داداشی

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حرفاتون عالیه
    ولی یه اتفاقی افتاد ک نباید میوفتاد اون منو پس زد یعنی همه چی رو تموم کرد دیگه خاضر نیس با من زندگی کنه چن روز پیش گفت دیگه خسته شده نمی خواد تا چن روز هم همه چی رو تموم کرد تا دیروز ک باهاش حرف زدن که قبول کرده یه فرصت دیگه بده البته باباش هنوز مخالف این نامزدی هست ک باید اونم راضی بشه امشبم بابای خودم رف باهاش صحبت کرد ک ایطور که فهمیدم کمی راضی بوده ولی خییییلی از من دلش گرفته و پر بوده و تمام کارای منو به بابام گفته
    خیلی اذیتش کردم تو این یکسال ک با این ک چن روز پیش همه چی رو تموم کرد باز الان کمی راضی شده برا اخرین بار فرصت بده ولی خیلی داغونش کردم و دوست دارم ک این یکسال رو براش جبران کنم

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان اگ میشه دعا کنید درست بشه من می خوام سعیم رو کنم ان شاالله درست بشم

  9. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 آذر 95 [ 22:30]
    تاریخ عضویت
    1392-11-29
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,331
    سطح
    29
    Points: 2,331, Level: 29
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بازم سلام
    کمک کردن به شما در حیطه محیط مجازی واقعا سخته - تو محیط مجازی نمیشه دو نفر رو قضاوت کرد - فلذا من خودم و رفتار گذشتم رو براتون بازگو میکنم
    اولا که توکلت به خدا باشه - اون بنده خدا حق داره خسته بشه - اخه مگه یه دختر 16 ساله چقدر ظرفیت داره ؟ خب باور کن اینقدرها که فکرر میکنی ظرفیت نداره
    بذاریه چیزی بت بگم که میدونم خیلی خیلی به کارت میاد - بدترین خصلتی که داشتم و همونم باعث شد حسابی ضربه بخورم و تا به امروز که سال ها از اون قضیه میگذره هنوز که هنوزه دارم تاوانش رو پس میدم عجول بودنم بود -بر خلاف تمام خصلت های خوب و نکات مثبتم بسیار بسیار عجول بودم - به کار یا تصمیمی که میگرفتم اصلا فکر نمیکردم و با عجله اون رو به مرحله عمل میرسوندم - الان از شما میخام قبل اینکه تصمیمی بگیری یکی دو روز بش فکر کن - اگه خواستی بهش زنگ بزنی قبلش منطقی فکر کن - یکمی صبر کن بعد ببین واقعا دلت میخاد زنگ بزنی یا نه - اگه ازش چیزی دیدی صبرررر کن و هیچی بش نگو - اول بهش فکر کن بعد اونو به زبون بیار - یاد حرف امام علی افتادم - میگفت ای کاش گردنم به اندازه گردن شتر بود و تا قبل اینکه اون حرف به نوک زبونم برسه بتونم بهش فکر کنم - حالا اون امام معصوم بود ما دیگه پیش کش - پس از امروز روی خودت کار کن - این یکی از بهترین و شیرین ترین آزمایش های زندگیته - یاد بگیر عجول نباشی و برای هر چیزی صبر کن - اینقدر صبور باش تا حتی طرف مقابلت رو غرق خودت بکنی - فقط چند روز صبر رو ازمایش کن اون وقته میبینی که از حرف زدن و رفتار و عکس العملت هات خیلی کم میشه وبه جاش افکار و حرف های بسیار سنجیده جایگزینش میشه
    حالا پاشو یه هدیه خوب براش بگیر - بعد هم یه شام دعوتش کن - و بسیار خلاصه و مفید با حرفات و رفتارت بهش ثابت کن که پشیمون هستی و قصد استارت مجدد رو داری
    من یه پیشنهاد دیگه دارم که بسیار عملی و نتیجه دهندست - ازت میخام خوب به حرفام گوش کنی و مجددا یه دور دیگه برگردی و اینو بخونی - خودم تجربش کردم و بسیار نتیجه گرفتم - یه مدتی رو استراحت کنید - به نظرم یک ماه میتونه زمان بسیار خوبی باشه - یک ماه هم به خودت فرصت بده هم به خودش - بذار یکم ازاد باشه و به محیط شخصی گری اولش برگرده - خوده شما به شدت به این یک ماه نیاز داری - بعد یک ماه مجددا چشم و گوشتون باز میشه - بعد از یک ماه همه چیز روشن میشه یا واقعا به هم میخورید و حس میکنید هدف مشترکی دارید یا نتیجه میگیرید که اصلا بهم نمیخورید - ممکنه دختره بعد یک ماه بیاد بگه فکرامو کردم من نیاز ندارم فعلا ازدواج کنم و میخام فعلا زندگیم رو بکنم - شاید شنیدن این حرف خیلی اذیتت بکنه ولی خب چیزی جز حقیقت نیست - شما هم که پسر عاقلی هستید و نباید از حقیقت چشم پوشی کنید .و بالعکس شاید بیاد بگه چقدر جات خالی بود دیگه هیچ وقت نمیخام از دستت بدم - شما هم همین طور- شاید بعد از یک ماه به خودت بیای و ببینی ادامه این رابطه اصلا به صلاح تون نیست و چون درگیر احساسات شده بودی تمام تصورات و فکرات اشتباه بوده و یک سری نتایج جدید بدست میاری - البته این واسه زمانی هستش که شما واقعا به خودت بیای و یه تکونی به خودت بدی - نه اینکه تصمیم بگیری یک ماه استراحت کنید بعدش شما هم علاف و بیکار بشینی تو خونه - سره این حساب دو روز هم تحمل نمیکنی بعد شروع میکنی به نق زدن که بدون اون نمیتونی زندگی کنی - خب صد درصد وقتی بیکار باشی و هیچ هدفی تو زندگی نداشته باشی از خوده صبح که بلند میشی تا خوده خواب شبت همش به فکرشی و دوس داری مدام بش زنگ بزنی و جویای حالش بشی - خلاصه از ما گفتن بود هر چه زودتر خودت رو سرگرم کار و پیشرفت کن تا از این ضعف و وابستگی بیش از حدت بیای بیرون - انشالله اگه به خودت یه تکونی دادی و حسابی خودت رو سرگرم کردی مثلا بعد از مدتی استراحت و از هم دور بودن سه حالت پیش روت میاد- یا متوجه میشی این خانم فعلا به درد زندگی مشترک نمیخوره و از اون هایی هست که اگه برسه به 21 22 سالگی دیگه خسته میشه و... یا از اونایی هست که دختر اروم و سر به راهی هست و میشه بش گفت خانم زندگی - یا جز اون خانم هایی میشه که اگه الان شدیدن روش کارکنی وقتی به 22سالگی برسه میبینی واسه خودش یه دکتر شده - یا مثلا فلان رشته ورزشی مقام اول کسب کرده یا مثلا یه تو دانشگاه یه اختراع داشته و... یا بالعکسش خودت به این نتیجه میرسی زندگی مشترک بسیار پیچیده تر این حرفاست و شما با اون دختر توانایی زیر باررفتنش رو ندارید - یا مثلا به با ارزش بودن دختر پی میبری و روند ازدواج رو بر میگیری - و یا اینکه واقعا حس میکنی به ازدواج نیاز داری و... میدونم با خوندن حرفام یا تعجب میکنی یا میگی این چی میگه - مگه میشه یک ماه باهاش رابطه نداشتم و... - ولی باید باور کنی که خیلی خیلی نیاز داری- اینم بگم که اسمش قهر و کات و... نیست - اسمش استراحته - به اسم استراحت یه فرصت به دو تاتون میرسه این حرفم رو فقط کسانی درک میکنند که حسابی تو این مسایل رو تجربه کردن و میفهمن مقصودم از این کار چیه و چه نتایج جالبی در برداره

    چند سوال شما


    نسبت فامیلی دارید ؟ نحوه اشنایی تون چطور بوده ؟ پدرش چرا ناراضیه ؟ شما تخصصتون چیه و اگه خدا بخواد کی میخاید شاغل بشید ؟ هدف شما و هدف اون خانم چیه ؟ هدف مشترک به خصوصی دارید ؟ رشته و درسشون چیه ؟ چی شد که اون خانم رو پسند کردید - به قول گفتنی چند دلیل واسه انتخابش داری ؟
    سوال خیلی مهم تری دارم - ایا قبلا این طور روابطی رو تجربه کردی ؟ تا الان با خودت نشستی فکر کردی که دقیقا دلیلت برای ایجاد زندگی مشترک چی هستش ؟
    ویرایش توسط یه دوست : یکشنبه 02 خرداد 95 در ساعت 13:54

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چند سوال شما


    نسبت فامیلی دارید ؟ نه
    نحوه اشنایی تون چطور بوده ؟ خانوتده معرفی کردن
    پدرش چرا ناراضیه ؟ میگه دختر به کسی ک اینکارا می کنه نمی دم ممکنه بعدا هم اینکار کنه
    شما تخصصتون چیه و اگه خدا بخواد کی میخاید شاغل بشید ؟ کمی از رایانه سر در میارم فعلا باید سربازی برم
    هدف شما و هدف اون خانم چیه ؟ هدف مشترک به خصوصی دارید ؟ یه زندگی خوب و ارامش داشته باشیم
    رشته و درسشون چیه ؟امسال میره رشته تجربی

    سوال خیلی مهم تری دارم - ایا قبلا این طور روابطی رو تجربه کردی ؟ نه
    تا الان با خودت نشستی فکر کردی که دقیقا دلیلت برای ایجاد زندگی مشترک چی هستش ؟یه زندگی مشترک یه همدم ارامش

  11. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 آذر 95 [ 22:30]
    تاریخ عضویت
    1392-11-29
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,331
    سطح
    29
    Points: 2,331, Level: 29
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    داداش گلم . یه چیز میگم ناراحت نشی ها . بیشترین کسانی که تو خدمت عذاب کشیدن همین افراد متاهل و عقد کرده بودن . دم به دم مرخصی میگرفتن . دم به دم گریه میکردن .دم به دم زنگ میزدن میگفتن خانمت مریضه بیا میخوات ببینتت و از این حرفها و... از همه مهتر ول کردن خانم به امان خدا و دو سال بدون پشتوانه مالی موندن. یعنی در بهترین حالت خانم باید بره پیش خانوادش و تا دوسال اونا ساپورتش کنن . و خیلی دلیل های دیگه که با همین چشمان خودم تو خدمت دیدم .حالا ممکنه بگی من اشنا دارم و منو بومی میکنه.بازم دلیل قانع کننده ای نیست . چون به این اسونی ها نیست بومی بشی و اول و اخرش شما برای دو سال متعلق به نظام هستی نه به خودت . سه ماه پیش یکی از رفیقام که متاهل بود رو بومیش نکردن . اخر زن و بچه دوسالش رفتن تهران و کلی خواهش و پیگیری تا تونستن بومیش کنن . من به شما پیشنهاد میکنم تا خدمت نرفتی خودت رو وارد چنین مخمصه ای نکن . وقتی رفتی خدمت و برگشتی اون وقت مثل یه مرد میای تشکیل خانواده میدی . خدمت رفتن خیلی خوبه. چشم و گوشت رو باز میکنه .


    در مورد رفتار گذشتت زیاد سخت نگیر.مثل یه مرد پای کاری که که کردی بمون و قبول کن که به خاطر بی تجربگیت بوده . قبلا هم بت گفتم که خدا رو شکر کن کلی به تجربت اضافه شده . بذار هر چی میخان بت بگن . شما ابتدا خودت رو تثبیت کن و پا روی غرور کاذبت بذار و شخصیتت رو متحول کن ودر قدم دوم نشون بده که همچنان خاطرخواه دختره هستی . خدا رو شکر شما جوان پاکی هستی . نه دزد هستی.نه فسادی داری. نه اهل خیانت هستی. پس لازم نیست اینقدر ها هم خودت رو سرزنش کنی . فقط کمی مهارت های زندگی مشترکت ضعیف بوده و الان در حال تلاش در برطرف کردن اون هستی . میدونی به خاطر چی میگم این اتفاقات جای خوشحالی داره ؟ چون خیلی زود به خودت اومدی - همین الانش چقدر مرد داغون میشناسم که اصلا معلوم نیست هدفشون از ازدواج چی بوده - با وضعیت داغون و نا به سامان وارد زندگی مشترک شدن - درست نشدن هیچ داغون ترم شدن - و این وسط زندگی یه بنده خدای دیگه رو نابود کردن - و حتی داشتیم زندگی بچه هاشون رو هم زهرمار کردن - پس به خاطر همین میگم خدات رو شکر کن شما به اونجا نرسیدید و همین اول کار متوجه اشتباهت شدی و صد البته داری تو رفتارت تجدید نظر میکنی


    پیشنهاد میکنم یه چند روزی به خودت تنوع بده و فعلا کاری نکن . تو همین انجمن دو بخش هست که خیلی خیلی به دردت میخورن . بخش اول کسانی که در شرف ازدواج هستن و دارن از مشکلاتشون میگن . یه نمونش همین مشکلات شما هستن که نادیده گرفته شدن و بعد از مدتی اونها رو به بن بست منتهی کرده . یکی دیگه هم مشکلات بعد از ازدواج هست . حتما حتما به تک تک مشکلات مطرح شده سر بزن . و دونه دونه اونها رو روی یک کاغذ بنویس و واسه خودت یه جمع بندی بکن - حالا شاید بگی نه من با اونا فرق میکنم ولی باور کن همون هاهم فکرش رو نمیکردن یه روزی زندگیشون به تلاطم کشیده بشه . مثلا یه تایپکی وارد شدم به نام حلقه ازدواج . اصلا یه پست هایی خوندم واقعا مخم سوت میکشید . یه مسله ای که هیچ وقت به دید من اینقد مهم نبود ولی بالعکس خانم ها چقدر براشون این قضیه مهم بوده . مثلا خانمی گفته بود روز خرید حلقه مادرشوهرم هم اومده بود و حلقه ای که اصلا دوسش نداشتم رو برام خرید و منم با کراهت دستم کرد و بعد یه مدت درش اوردم - حالا خوبه همین خانمی که اینا رو توضیح میداد میگفت قضیه مال هشت سال پیشه !!!! - با شنیدن این قضیه واقعا حالم گرفته شد - اخه چطور ممکنه یه خانم بعد هشت هنوز داغ حلقه تو دلش مونده باشه - یا مثلا خانمی نوشته بود که روز خرید حلقه سه تا از خواهرای شوهرم اومده بودن که خرید حلقه شد برام جهنم - فلذا با نگاه کردن به اینا یه سری تصمیمات گرفتم که واقعا بعدن به دردم میخورن - و اینجاست که یاد حکیم لقمان می افتیم - ادب رو از که اموختی - گفت از بی ادبان...

  12. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ما الان فقط نامزد هستیم هنوز زن و شوهر نشدیم
    و تا بعد سربازی هم ازدواج نمی کنیم
    ویکی هم این ک احساس می کنم هنوز دوستم داره ولی خیلی هم دلخور هست ازم برا همین یه فرصت دیگه بهم داده خدا رو شکر ولی خانوادش به شدت مخالف هستن
    یکی از مشکلاتی ک من دارم نمی تونم یه چیزی رو خوب براش توضیح بدم کقانع بشه مث قضیه معلمش ک هر چی گفتم ولی بازم اخرش نشد


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خانومی که دوست دارم بهم زیاد محل نمیذاره
    توسط hmd3 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 فروردین 94, 11:19
  2. خانومی رو که دوست دارم، بهم زیاد محل نمیذاره.
    توسط hmd3 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 فروردین 94, 15:40
  3. آویزونی گریزونی و برعکسش یعنی چه؟
    توسط wind در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 مرداد 93, 02:00
  4. پدرشوهر و مادرشوهر ساده دهن بین و آویزون
    توسط گلچهره در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 دی 91, 10:58
  5. از دوست داشته شدن زیادی دارم به تنگ میام
    توسط کبوتر در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 خرداد 91, 23:15

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.