به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 25
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 21:24]
    تاریخ عضویت
    1395-2-26
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 24 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط 321 نمایش پست ها
    آقا حامد بیان جالبی داری و به نظر بزرگتر میای . معمولا نوجوونا تو این سن خیلی احساسی ترن اما شما عاقلانه صحبت میکنی و حتی عاقلانه تر کارهایی که کردی رو تحلیل میکنی .
    اینکه این رابطه درست بوده یا غلط یا حتی منطقی یا غیر منطقی رو فقط خودت میتونی جواب بدی .
    فکر می کنی اون دختر خانم هم همین احساس رو نسبت به این رابطه داشته ؟
    اینکه اون تو رو داداشی صدا میزده بنظرت دلیل خاصی نداشته ؟
    اصلا تو این مدت که رابطه داشتین شده راجع به احساست باهاش حرف بزنی ؟
    این رابطه بین احساس و منطقی که ازش حرف میزنی خیلی یکطرفه میاد . بنظرم احساس و منطق طرف مقابل رو نادیده گرفتی .
    موفق باشی .

    اینکه بزرگتر به نظر میام نظر لطفتونه .

    متاسفانه به این سوالایی هم که پرسیدین فک کردم خیلی . نه الان. از همون اوایل رابطم .
    تهش واسم مث روز روشن بود و فقط داشتم خودمو گول میزدم . حتی به خودشم گفتم این وسط من میشم مهره سوخته . میگفت ازین حرفا نزن توروخدا . ولی همینم شد .

    اون خانومم همین احساسو نسبت به این رابطه داشته . ما خییییییلی راجع به احساساتمون نسبت به هم حرف زدیم .
    نه ازین حرفای جلف که "میمیرم برات" و "بدون تو میمیرم" و ... نه .... ولی هر دو وابسته شدیم . هردو تا اندازه زیادی روی هم تاثیر گذاشتیم . اون کمتر وابسته شد . انگار منطق اون بهتر بود . اگه پسر دیگه ای از قبل باهاش دوست نبود قطعا تا یه مدت زیادی میموند پیشم که اونوقت خدا میدونست تهش میرسیم به کجا !!! ما بعد یه مدت به هم قول دادیم که بهم احساساتمونو بگیم و الکی از هم مخفیش نکنیم . به همین خاطره که جدا شدن ازش هنوزم سخته و فقط دارم تحمل میکنم .
    منظور خاصی نداشت . نمیتونست اسم دیگه ای روی رابطمون بزاره . دلیلش واسه من واضحه تقریبا . ما داشتیم بهم کمک میکردیم ولی خب ممکن نبود بیشتر ازین به جایی برسیم . حتی بعد اینکه بهم گفت متعهد شدن که ازدواج کنن میگف نمیخام کلللا رابطم باهات قطع شه !!! که این اصلا از لحاظ اخلاقی درست نبود و خودشم اسیب میدید . ببخشید ولی دیگه داره حالم بد میشه نمیتونم بیشتر توضیح بدم .... این چیزا فقط باعث میشه کل اتفاقا رو باز به یاد بیارم !

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 خرداد 95 [ 22:04]
    تاریخ عضویت
    1394-6-11
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    751
    سطح
    14
    Points: 751, Level: 14
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میگن انسان جایزالخطاست .
    ما آدما حق داریم اشتباه کنیم . اگه اشتباهاتمون نبود که زندگی روتین و بی معنی میشد . هر اشتباه یه تجربه جدیده . به خودت حق اشتباه کردن بده اما حق تکرار اشتباه رو نه .
    هر روزی که از زندگیت میگذره تو رو کامل تر میکنه چند سال دیگه به این روزا و این حرفات میخندی ولی به جاش حسرت میخوری که چرا اجازه دادی یکی از بهترین دوران های زندگیت سر هیچ از بین بره .
    اینکه قبول کردی که این رابطه از اول اشتباه بوده یعنی همه چیز تمومه ! اشتباه کردی و تاوانشم دادی پس تمومه ! دلیلی برای این خودخوری و آشفتگی وجود نداره . واسه یه پسر 17 ساله تجربه عشق خیلی زوده . اگه عشق بوده پس اشتباه نبوده و اگه اشتباه بوده پس ... ! قضاوت باخودت ... .
    هنوز خیلی جوونی طبیعیه که بین منطق و احساست تعادل نباشه . خودتو عذاب نده و به خودت سخت نگیر به قول معروف این نیز بگذرد . به هر کسی اعتماد نکن . روابط آزاد این بدی رو هم داره !
    روی درس و کارت تمرکز کن این فکرا همش یادت میره .

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 21:24]
    تاریخ عضویت
    1395-2-26
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 24 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط amina نمایش پست ها
    آقا حامد، از نظر من خیلی وحشتناکه که یک خانم 22 ساله با شما که 17 سالته وارد رابطه شده چون این رابطه خود بخود آسیب زننده و با احتمال بالای سوءاستفاده از جانب ایشون بوده. در واقع کاری که این خانم کردند در خیلی از کشورها شدیدا قبیح و مجرمانه است چون شما هنوز زیر سن قانونی هستید.

    دنیای یک فرد 22 ساله با یک فرد 17 ساله عمیقا متفاوته. شما هنوز وارد بزرگسالی نشدید و بی تجربه اید در حالی که ایشون حتی ممکنه تحصیل در دانشگاه رو به پایان رسونده باشند! در نتیجه ی این تفاوت شما دو نفر در جایگاه برابری در رابطه نبودید و ایشون بودند که رابطه و همین طور شما رو کنترل می کردند. چنین رابطه ای قطعا آسیب زننده است و بخشی از ناراحتی و فشاری که الان تحمل می کنید در نتیجه آسیب هاییه که در جریان رابطه خوردید و نه صرف قطع رابطه. این رو هم بدونید که شما تقصیری در اتفاق هایی که افتاده ندارید و لازم نیست خودتون رو الکی سرزنش کنید.

    توصیه من اینه که هرکاری می کنید حداقل تا چندسال دور رابطه با خانم هایی که تا این اندازه از شما بزرگتر هستند رو خط بکشید و روی تحصیل و شغل خودتون تمرکز کنید. موفق باشید.

    وحشتناک؟؟ جرم؟؟ مجرم؟؟ :o

    لحنتون یجورایی خیلی تند بود . انقدا هم موضوع حاد نیس :) . از احساسات من سو استفاده نشده . کسی هم منو کنترل نمیکنه . الان این منم که بیخیال شدم وگرنه ایشون هنوز مایلن باهام حرف بزنن پس کسی من یا رابطمو کنترل نمیکنه .

    دنیای ما حتی اگه متفاوتم بود ازین تفاوتش بود که لذت میبردیم . توضیحش یخورده سخته .

    بعد من بی تجربم؟ اصن تجربه ینی چی ؟؟ چیو باید تجربه کنم؟؟ مگه هممممه مردم تجربه رابطه رو قبلا داشتن؟؟ نقل این حرفا نیس ... این موضوع تجربه لازم نداشت ... اگه من به عقلم رجوع میکردم میتونستم کنترل کنم اوضاعو ولی خب خودمو زدم به کوچه علی چپ !

    مشکل من اینه توی صحبت با آدمای بزرگتر هیچ مشکلی ندارم :))) !! بعد کسایی که از خودم از نظر سنی بزرگترن خیلیاشون به چشمم هنوز بچن . فک میکنن تفکرات بزرگی دارن ولی از رفتار خیلیاشون متوجه میشم با هم سنای خودم فرق زیادی ندارن . مخصوصا دانشجو ها:)) ... چون با خیلیاشون هم کلام شدم ... در عین بزرگی نه هدف خاصی دارن نه تفکرات خیلی خاصی ... فقط توی یه دوره که دانشجو هستن بعضیاشون فاز فلسفه و منطق برمیدارن که اونم طبیعیه وقتی بعد دبیرستان وارد همچین مکانی میشن یه احساس بزرگی خاصی بهشون دست میده همین !

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 21:24]
    تاریخ عضویت
    1395-2-26
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 24 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی نهایت نمایش پست ها
    اول از همه خودتون رو بابت این اشتباه ببخشید.

    با خودتون روراست باشید. همه ماها در زندگی هامون خطاهایی کردیم .

    مهم ترین نکته گذر کردن از اون مرحله ، وتلاش برای بهتر زندگی کردن بر اساس یک اصول بی عیب و نقص می باشد.

    در جا زدن ، یک سمه. کلا بیا بیرون .

    حتی از این تاپیک هم بیا بیرون . هر چیزی که شما را به یاد اون تجربه می اندازد اجتناب کن.

    یک صاحب نظری مثال جالبی می زد که مناسبه اینجا بیانش کنم .

    اشتباهات ما در زندگی مانند کود زراعی هستند یا می توانی در اون بمانی و با یاد آوری وکنکاش خودت رو آغشته به کود کنی ویا می توانی از ان جهت تقویت کشت و زرع زندگی ات استفاده کنی و از زندگی محصول با کیفیت برداشت کنی.

    ببین می خواهی چه کار کنی می خواهی در آن غوطه بزنی یا از ان به عنوان کود زراعی برای کشت محصول زندگی پر رونق استفاده کنی؟

    گفتم نمیخام به شکل اشتباه بهش نگاه کنم . بله کاملا بقیه حرفاتون درسته :)

    بابت نظر ممنون

    Inspirational!

  5. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 21:24]
    تاریخ عضویت
    1395-2-26
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 24 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه ضرب المثل قدیمی و کاملا درست هس که میگه "از دل برود هر آن که از دیده برفت" !!! تا الان باور نمیکردم ولی واقعا درسته ... وقتی کسیو نمیبینی تاثیرش توی افکارت و ذهنیتت هی پایین و پایین تر میاد تا بعد یه مدت نسبت بهش کاملا سرد میشی ... نه اینکه چیزیو فراموش کنی فقط کلا سرد میشه حست ! البته ممکنه بازم پیداش بشه و کلابهم بریزتت دوباره اینم بگم! :))

  6. کاربر روبرو از پست مفید hamed.FEA تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (سه شنبه 04 خرداد 95)

  7. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    اشتباه ندونستن این رابطه یک زنگ خطره .

    شما مشخص کنید چه راهنمایی از دوستان می خواهید؟

  8. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 21:24]
    تاریخ عضویت
    1395-2-26
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 24 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی نهایت نمایش پست ها
    اشتباه ندونستن این رابطه یک زنگ خطره .

    شما مشخص کنید چه راهنمایی از دوستان می خواهید؟

    اگه بگم واقعا نمیدونم چی میخام چی ؟؟ من بعد این قضیه خیلی سرخورده شدم و میخاستم یجورایی باهاتون درد دل کنم ... تمام چیزایی که باید برام روشن میشد روشن شده و دیگه همه چیزو میدونم و میدونم فعلا دیگه نباید سراغ همچین رابطه هایی برم مگه اینکه به سنی برسم که احساس کنم میتونم با کسی دوست بشمو باهاش ازدواج کنم ... ینی حداقل 5 و 6 سال دیگه ... گفتم در حال حاضر هیچ چیزی غیر از دوتا گوش شنوا که درد دلامو بشنوه آرومم نمیکنه ... گفتم بهتون بگم تا آروم شم و تا حدود خوبی هم شدم ... من به دل گرمی نیاز دارم ... همین .

  9. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 21:24]
    تاریخ عضویت
    1395-2-26
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 24 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان به اندازه خوبی حالم خوبه ... تمام راه های ارتباطی رو باهاش برخلاف میل خودش و خودم قطع کردم که کمتر بهش فک کنم و دیگه اصلا باهاش حرف نزنم ... فقط آموزشگاه میمونه که اونم خدا کنه ساعتای کلاسامون یکی نباشه که اگه اونجام نبینمش نور علی نور میشه ...

    الان فقط فکر رابطه ی اون با پسره خیلی عذابم میده ... میدونم مسخرس فک کردن بهش ولی خب چیکار کنم هر چی تلاش میکنم نمیشه مطلقا بهش فک نکنم ...

    اون رابطه مارو توی اوج برای متعهد شدن به یه پسر دیگه خراب کرد ... بدترین کاری که میتونست باهام بکنه ... نمیگم دوسم نداشت ولی اینجور دوس داشتن مضحکه !! نمیخام این شکلی کسی دوسم داشته باشه ...

    نمیدونم انگار دوس دارم بجاش کسی رو پیدا کنم که بهم عشق بورزیم ... ولی خب بدترین کار ممکنه ... نمیدونم شاید واقعا یخورده کمبود محبت داشته باشم ...

    تنها چیز قابل داری نبود ولی قابل تحمل بود ... الان که با حس دوست داشتن و با کسی بودن آشنا شدم امگار دوباره نمیخام تنها شم ... نمیگم نمیشه تنهایی رو تحمل کرد میشه ... ولی تلخه ... مزش مث فندق تلخی میمونه که گازش بگیری ... هر لحظه تلخ تر میشه تا تفش کنی بیرون !!!! چه مثالی =| ... البته تنهایی رو نمیشه تف کرد باید قورتش بدی :))) ! گمونم دارم دیوونه میشم !

    هیچ رفیق درست و حسابی ای هم ندارم باهاش در این رابطه حرف بزنم آروم شم هی مجبورم حرفامو اینجا بگم که نمونه مث عقده تو گلوم خفم کنه !

    ممنون از همه اونایی که نظر دادن ... اگه میشد میموندین حرف بزنیم خوب میشد ولی خب تاا همین جاشم که نظر دادین واقعا ممنون ! من از همه تشکر نکردم ... الان از همه تشکر میکنم





    .................................................. .................................................. .................................................. .............

    آدم گاهی اوقات آنقدر تنها میشود و با خودش حرف میزند که تبدیل میشود به دو نفر!

  10. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 دی 95 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-21
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,480
    سطح
    30
    Points: 2,480, Level: 30
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    111

    تشکرشده 224 در 94 پست

    Rep Power
    31
    Array
    خب همونطور هم که خوتون هم اشاره کردید سن شما کم است و خیلی زوده که بخواین خودتون رو در وادی عجیب و غریب روابط قبل از ازدواج گرفتار کنید. اما حالا شما یه تجربه ای از این نوع روابط داشتید و دقیقا چون روزهای خوشایندی هم داشتید این باعث میشه مغز در فقدان احساسات دوست داشتن یه آلارم برای شما بفرسته. دوست داشتن باعث ترشح ماده ای در مغز میشه که منجر به احساس شادی و رضایت میشه این رو همه ما می دونیم اما وقتی که شرایط مناسب برای ازدواج فراهم نیست تکلیف چیه؟

    اول از همه اینو بدنید هر چیزی در مغز ما یه فایل مشخص داره پس انتظار نداشته باشید بتونید کامل بر دلتنگی برای احساسات پاک و محبت غلبه کنید بلکه شما باید تمرکز زدایی از اون دختر خانم که در گذشته شما بوده انجام بدید که خب تا حدی هم موفق بودید.

    با خودتون مهربان باشید و به خودتون فرصت بدید که ایشون رو فراموش کنید و اصلا در این روزها خودتون رو به خاطر گذشته سرزنش نکنید بلکه این رو به عنوان یه تجربه قبول کنید و خداوند رو شاکر باشید که درسهای زیادی یاد گرفتید.

    من ورزش+ مطالعه و مخصوصا یادگیری یه فن جدید رو توصیه میکنم چون اونقدر مغز شما رو درگیر میکنه که باعث میشه زمان برای شما راحتتر بگذره و صد البته که گذشت زمان مرهمی بر دردهاست.

  11. کاربر روبرو از پست مفید مهرآیین تشکرکرده است .

    hamed.FEA (شنبه 08 خرداد 95)

  12. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 21:24]
    تاریخ عضویت
    1395-2-26
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 24 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهرآیین نمایش پست ها
    خب همونطور هم که خوتون هم اشاره کردید سن شما کم است و خیلی زوده که بخواین خودتون رو در وادی عجیب و غریب روابط قبل از ازدواج گرفتار کنید. اما حالا شما یه تجربه ای از این نوع روابط داشتید و دقیقا چون روزهای خوشایندی هم داشتید این باعث میشه مغز در فقدان احساسات دوست داشتن یه آلارم برای شما بفرسته. دوست داشتن باعث ترشح ماده ای در مغز میشه که منجر به احساس شادی و رضایت میشه این رو همه ما می دونیم اما وقتی که شرایط مناسب برای ازدواج فراهم نیست تکلیف چیه؟

    اول از همه اینو بدنید هر چیزی در مغز ما یه فایل مشخص داره پس انتظار نداشته باشید بتونید کامل بر دلتنگی برای احساسات پاک و محبت غلبه کنید بلکه شما باید تمرکز زدایی از اون دختر خانم که در گذشته شما بوده انجام بدید که خب تا حدی هم موفق بودید.

    با خودتون مهربان باشید و به خودتون فرصت بدید که ایشون رو فراموش کنید و اصلا در این روزها خودتون رو به خاطر گذشته سرزنش نکنید بلکه این رو به عنوان یه تجربه قبول کنید و خداوند رو شاکر باشید که درسهای زیادی یاد گرفتید.

    من ورزش+ مطالعه و مخصوصا یادگیری یه فن جدید رو توصیه میکنم چون اونقدر مغز شما رو درگیر میکنه که باعث میشه زمان برای شما راحتتر بگذره و صد البته که گذشت زمان مرهمی بر دردهاست.

    چیزایی که گفتید درست بود ... بابت نظر ممنون ... خودمو با نوشتن و مطالعه درسی و غیر درسی و آهنگ سرگرم میکنم ... دارم خوب میشم دیگه فقط یخورده مونده :))) !
    بابت نظر ممنون


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.