به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 45
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 10 تیر 95 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1395-3-07
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    206
    سطح
    4
    Points: 206, Level: 4
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 15 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وقتی دیر میاد زود برین بغلش کنین بگین وااااااااااای چقد دلم واست تنگ شده بود!فرداش زودتر میاد تا این صحنه رو زودتر ببینه!
    مردا مث بچه ان فقط سیاست میخواد که بتونی تبدیلشون کنی به همونی که میخوای!وقتی یه کوچولو زودتر میاد بهش بگو واااااای مررررررررررسی که امشب زودتر اومدی زود یه برنامه مفرح واسش جور کنین مثلا من وقتی زود میاد خونه واسش یه عالمه خوراکی میارم میگم بیا حالا که وقت داریم یه فیلم ببینیم خوراکی هم بخوریم بعد میبینی فرداش زودترم میاد خونه!!!

    - - - Updated - - -

    خب سعی کن تو هم همراهیش کنی تا کمتر دیر اومدنش ناراحتت کنه!میخواد بره خونه باباش بگو منم میام اگه اشکال نداره بگو دلم خیلی واسشون تنگ شده!
    حتی گاهی خودت پیشنهاد بده که باهم بریم اونجا!

  2. 2 کاربر از پست مفید mahbube تشکرکرده اند .

    maryam240 (شنبه 12 تیر 95), Shadi2 (یکشنبه 30 خرداد 95)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 دی 95 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    13

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahbube نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز امیدوارم به زودی مشکلتون حل بشه
    منم اول زندگیم سر یه سری مسایل خیلی درگیر بودم مثلا همین قضیه دیر اومدن خونه اگه ده دقیقه دیر میومد باهاش حرف نمیزدم اونم ناراحت میشد و دعوا راه میافتاد!ولی کم کم راهشو فهمیدم اولا خیلی وقتا سعی میکنم باهم بریم بیرون دوتایی و سعی میکنم وقتی با منه بهش خوش بگذره دوم اینکه روزایی که خودش کار داره و دیر میاد اصلا به روی خودم نمیارم خیلی عادی و حتی بهتر از همیشه باهاش برخورد میکنم میگم بیا بشین ببینم بیرون چه خبرا بود؟واسم تعریف کن بعد با ذوق بهش گوش میدم تو این حالت وقتی یه خرده دیر میاد خودش عذرخواهی میکنه میگه مثلا فلان جا گیر کردم ببخشید دیر شد ولی وقتی قهر میکردم میگف دلم میخواد دیر بیام!!!!

    عزیزم برا همسر من این دیر اومدن عادت شده و واقعا تاثیرات بدی گذاشته توی زندگی مون
    من چون کارمندم باید 6.30 صبح بیدار بشم و وقتی اون 11 شب میاد خونه ، وقت شام و خوابیدن مون میفته عقب و کل برنامه ام بهم میریزه
    من بخاطر این اخلاق همسرم 1 سال تمام به جای اینکه 8 صبح کارت بزنم 8.30 یا 9 کارت میزدم و کلی سرکارم با مشکل مواجه میشدم

    من وقتی میاد میرم دم در استقبالش و بغلش میکنم بوسش میکنم
    از قبل هم میوه های رنگارنگ یا دسر و یا .... چیز میز خوشمزه آماده میکنم
    تازه نیم ساعت اول هم آرومم نه خواسته ایی رو مطرح میکنم نه گله و شکایت میکنم تا از غارش بیاد بیرون

    شبها 1 الی 2 ساعت باهمیم معمولا که یا داره اخبار میخونه
    یا باید به شاگرداش و همکاراش ایمیل بزنه یا مکاتبه با جایی داشته باشه که به قول خودش واجبه

    یا اگه فوتبال داشته باشه داره فوتبال میبینه یا برنامه تلویزیونی که دوست داره

    معمولا هم اگر بخام راجع چیزی باهاش صحبت کنم میگه امشب نه ذهنم خسته ست
    یعنی همه چی براش تو زندگی اولویت داره جز من.......
    ویرایش توسط الهام* : دوشنبه 10 خرداد 95 در ساعت 11:07

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 10 تیر 95 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1395-3-07
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    206
    سطح
    4
    Points: 206, Level: 4
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 15 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواسته هات رو هم تا جایی که میتونی ناز و عشوه،تعریف و تمجید رو چاشنیش کن!
    مثلا من حتی واسه رفتن خونه بابام ازش اجازه میگیرم میگه اجازه نکیر خودت برو هرجا میخوای ولی من میگم نه دوست دارم بهت بگم تو مرد منی باید ازت اجازه بگیرم بعضی وقتا به شوخی میگه اگه بگم نرو نمیری میگم نه بخدا نمیرم!تو حرف اول رو تو زندگی من میزنی!تو همیچینن شرایطی یک درصد فک کن که مخالفت کنه!!!
    فقط فقط فقط شیرین زبون باش واسش بگو تو مرد منی هرچی تو بگی مثلا با یه عالمه نااااااااز بگو شوهرییییییییییی آقااااااااااااااا میشه ازت یه چیزی بخوام ولی قول بده راستشو بگی اگه مخالف بودی بهم بگی!بعد مثلا بگو دلم واسه مامانم اینا تنگ شده اجازه میدی یه هفته ای برم خونه اونا؟اگه تنهایی اذیتت نمیکنه!بگو بازم هرچی تو بگی!
    اگه گفت نه بگو چشم نمیرم چه بهتر میمونم پیش عشقم!
    یاد گرفتی؟



    در مورد کارت باید بدونی سرکار رفتن در کنار همسرداری خیلی سخته باید سختیش رو قبول کنی یا کارت رو بذار کنار بنظر من زندگیت مهمتر از کارته!
    شوهر من ساعت پنج صبح بیدار میشه واسه سرکار ولی دوازده شب میخوابیم!پس تو هم سعی کن وقتی شوهرت دیر میاد نزنی تو سرش که الان صبح خواب میمونم و اذیت میشم!
    در مورد کارت خوب فک کن فردا که بچه داشته باشی ازین سختترم میشه!
    تو کارایی که میکنه کنارش باش تلویزیون میبینه برو سرتو بذار رو پاش،من حتی وقتی شوهرم تو تلگرامشه میرم تو بغلش میگم منو هم بغل کن تو تلگرامتم باش!
    در ضمن قبول کن زندگی درگیری های خودش رو داره قرار نیس همیشه بیکار باشین و کنار هم!اونم به اقتضای کارش درگیری هایی داره که میگم من بجای تو بودم تو همه کاراش سعی میکردم کنارش باشم من تو هیچ حالتی شوهرمو تنها نمیذارم هرکار داره میکنه میرم کنارش بهش میچسبم!همانند حشره ای به نام کنه!!!
    ویرایش توسط mahbube : دوشنبه 10 خرداد 95 در ساعت 11:13

  5. کاربر روبرو از پست مفید mahbube تشکرکرده است .

    Shadi2 (یکشنبه 30 خرداد 95)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 دی 95 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    13

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم محبوبه عزیزم که وقت گذاشتی و جواب دادی
    مررررررررررررسی بعععله کاملا یاد گرفتم اما نمیدونم بتونم اجرا کنم یا نه
    امروز باید برم خونه جلوی آینه تمرین کنم

    ببینید من توی یکی از وزارتخونه های مهم کار میکنم ، بدون هیچ پارتی و فقط و فقط به یاری خدا و پشتکار خودم با آزمون قبول شدم و حقوقم هم توی جامعه ما نسبتا بالاست

    واقعا خیلی حیفه که بخام کارمو ترک کنم

    خیلی ها شاید آرزوی موقعیت کاری منو داشته باشن


    ولی در مورد کنه شدن که فکر نمیکنم درست باشه

    همسرم اکثرا میگه الهام جان اجازه بده تمرکز کنم و ازین حرفا......
    اصلا نمیشه نزدیکش شد
    ویرایش توسط الهام* : دوشنبه 10 خرداد 95 در ساعت 13:38

  7. کاربر روبرو از پست مفید الهام* تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (دوشنبه 24 خرداد 95)

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 دی 95 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    13

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فرشته مهربان میشه به تاپیکم سر بزنی

  9. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 دی 95 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    13

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و وقت بخیر

    دوستای عزیزم من از وقتی سخنرانی کلید مرد و اقتدار مرد دکتر حبشی و همچنین سخنرانی های خانواده موفق دکتر فرهنگ رو کامل گوش دادم خیلی بهم تلنگر خورد و به شدت متاثر شدم. حتی همسرم هم میگه الهام چقد تغییر کردی. خدارو شکر تا حالا آرامش نسبی برگشته تو زندگی مون ولی خب خیلی چیزا هست که باید درست بشه

    و فعلا من در حال تمرین و اجرام . پیاده سازی به شکل آزمون و خطا...

    چون مطالبی که ما از سخنرانی ها و مقاله ها یاد میگیریم کلی هست تا بیاییم بفهمیم که یادگرفته هامون تو کجاهای زندگی مون کاربرد داره هم نیاز به زمان داره هم نیاز به کمک شما دوستای خوبم تا توی جزئیات بکار ببرم

    البته همچنان از طریق سایت همدردی در حال یادگیری بیشتر هستم.

    تو این مدت یک سری تغییرات در خودم ایجاد کردم اما خدایی ایجاد تغییر خیلی سخته و نیاز به تمرکز و هوشیاری زیادی داره که من گاهی سوتی میدم !

    تغییرات مثبتم (به شکل نسبی):

    1- اول از همه لحن حرف زدنم خیلی مهربون و نرم شده که با توجه به اینکه همسرم سمعی هست بسیار روی رابطمون موثر بوده
    ( تلفنی خیلی بیشتر کنترل روی لحنم دارم ولی حضوری کمتر! نمیدونم چرا...!؟ )
    2- پرخاشگریم کاملا میشه گفت قطع شده
    3- دیگه بحث و جدل نمیکنم
    4- خیلی صبور شدم نسبت به قبل
    5- کمال گرایی مو دارم کم میکنم خیلی منعطف تر شدم
    6- گیر نمیدم
    7- همسرم رو مورد تایید و توجه و تعریف و تشویق و تشکر بیشتری قرار میدم
    هنوز جای کار دارم زیاااااااد....

    فقط چیزایی که خیلی اذیتم میکنه اینه که احساس میکنم خیلی دارم تو زندگی، خودم خودمو اذیت میکنم با ندونم کاریها (نداشتن سیاست)

    من توی ارتباط با همسرم برای بیان خواسته ام استرس و نگرانی زیادی دارم و معمولا خیلی رک و مستقیم درخواست هامو با لحن جدی و خشک میگم (گاهی امری و گاهی سوالی)
    همین مسئله باعث میشه اکثر خواسته هام انجام نشه یا اگر انجام بشه با زور و اجبار و التماس

    چطوری میتونم خواسته هامو طوری به همسرم بگم که انجام بشه و کدورت پیش نیاد:؟؟؟؟؟

    خواسته های قابل ذکر:

    همکاری کردن تو کارهای خونه

    خریدن فلان مواد غذایی

    تعمیر فلان وسیله منزل

    زود اومدنش به خونه

    رفتن به تفریح هفتگی

    رفتن به مسافرت

    سر زدن به خونواده ام (شمال)

    ارتباط خانوادگی با دوستام

    عینا سر این مسائل ما قبلا دعوا داشتیم که در حال حاضر در موارد بالا من منفعلانه رفتار میکنم تا راهکار درست رو یاد بگیرم

    راستی اینم بگم که نیازهامو با روش ابراز نیاز دکتر حبشی هم گفتم اما روی همسر من نمیدونم چرا جواب نمیده!!!!!!!!!!
    ویرایش توسط الهام* : چهارشنبه 19 خرداد 95 در ساعت 11:26

  10. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 دی 95 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    13

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh

    سلام
    بچه ها جون چند تا خبر خوش دارم واسه خودم... ولی آخرش خوب نی

    من موفق شدم تا حدی که چند تا از خواسته هامو که توی پست قبلی نمیدونستم چکار کنم تقریبا خوب به مرحله اجرا در بیارم که فکر میکنم واسه اولش خیلی خوبه...

    از خواسته های قابل ذکر توی پست قبلی:

    همکاری کردن تو کارهای خونه

    خریدن فلان مواد غذایی

    تعمیر فلان وسیله منزل

    زود اومدنش به خونه

    رفتن به تفریح هفتگی

    برا این خواسته ها تو این دو روز آخر هفته تونستم راهکارهایی پیدا کنم که عملی بشه...
    اصلا همسرم که همیشه پنج شنبه و جمعه که من کامل خونم .... تنهام میذاشت میرفت دانشگاه ، این هفته کلا خونه بود
    و چندین بار هم ازم تعریف کرد که وای الهام چقدر تو خوب شدی ....انگاری باورش نمیشد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    هنوز رو خواسته های دیگه ام (رفتن به مسافرت،سر زدن به خونواده ام (شمال)،ارتباط خانوادگی با دوستام) کار نکردم ..... دونه دونه دیگه
    خیلی خوشحالم که راهشو پیدا کردم

    وای همسرم هم داره به خوی فرشته گونه اش بر میگرده خیلی خیلی بهتر شده ولی بازم یه چیزایی هست
    ولی خدایی اولش یه چیز دیگه بودااااااا
    ولی من مطمئنم میتونم با راهکارهایی که بکار میگیرم عشقم از اولشم بهتر میشه .... مگه نه؟

    حالا میبینیییییییییییییید.......... ....................

    این چند وقت 8 تا 4 که اداره ام انقد تو همدردیم که میرم خونه یکسره پست ها و راهکارهای خوب بچه های همدردی (مخصوصا ستاره زیبا ) تو ذهنمه ، خود به خود تو ذهنم مرور میشه.... خیلی جالبه

    جدیدا خیلی سعی میکنم هوشیار باشم و دانستهامو عملی کنم

    ولی دیشب یه سوتی دادم

    برا افطار رفته بودیم رستوران طرف قرارداد با اداره ام که 50 درصد تخفیف داشت وقتی حساب کردیم و از رستوران بیرون اومدیم صورتحسابو نگاه کردم دیدم برا شام تخفیف داده ولی برا افطار بهمون تخفیف نداده و هزینه اش هم نسبتا زیاد بود به همسرم گفتم برو یه لحظه بپرس شاید اشتباه شده گفت نه نمیخاد و برگشتیم حالا تو راه من هی حساب میکردم که چرا باید هزینه دو پرس غذا (چلو برگ و چلو ماهی) با هزینه افطاری (چای و خرما و سوپ و نون و پنیر سبزی) که هیچی نیست یکی بشه و زورم میگرفت
    همسرم گفت خب راست میگی بیا برگردیم که من گفتم نه دور شدیم و به همسرم گفتم زنگ بزن به رستوران و تلفنی بپرس
    حالا نکته اینجاست: همسرم عصری زنگ زده بود که رزرو کنه و شماره مدیر رستوران تو موبایلش بود زنگ زد یهو دید طرف از دوستای دوستش در اومد و یارو کلی هم ازش سوال داشت و ما هم توی پیاده رو نشستیم رو صندلی همسرم هم شروع کرد به توضیح دادن و.... (اصلا رستوران نبود و کلا اشتباهی زنگ زد)
    دوباره همسرم گوشیش رو چک کرد گفت شماره رستورانو پیدا نمیکنم ولش کن
    حالا الهام خانم گفت: عزیزم تو دکترای مملکتی چطور یه شماره رو نمیتونی پیدا کنی خیلی ساده ست....
    وای بهش برررررررررررررررخورد و ناراحت شد و واویلاااااااااااااااااااا ااااااا....
    شروع کرد لج کردن و گفت: الهام یعنی تو کل زندگی بهت گیر میدم حالا بذار!!!!

    تو راه هی تیکه مینداخت که خانم فوق لیسانس مملکت... کارمند دولت...
    از زبان بدنش میشد فهمید چقدر عصبانیه یعنی کارد میزدی بهش خونش در نمیومد
    من خیلی زود فهمیدم که هم من اشتباه کردم که اونطوری گفتم هم اینکه همسرم یکم حساسه
    خیلی سریع ازش معذرت خواهی کردم گفتم ببخشید عزیزم من اشتباه کردم خیلی ازت معذرت میخام .....ما اومدیم بیرون خوش باشیم بیخیال شو فراموش کن ولی ول کن نبود هی اعصاب خوردی هی کنایه
    منم چندین بار گفتم عزیزم انقد بزرگش نکن... انقد کشش نده یه موضوعو...بسه دیگه
    و دیگه ساکت شدم تا خونه و اصلا حرفی نزدم و همسرم یهو 2 تا چیز گفت که اصلا ربطی به موضوع نداشت و کاملا مشخص بود که داره بهانه میگیره
    یکی اینکه: اینجا هم جا بود مارو بردی اصلا خوب نبود دیگه نریم...! که من گفتم عزیزم من فقط پیشنهاد دادم خودمم که تا حالا نیومده بودم ولی اگه تو دوست نداری باشه دیگه نمیریم در صورتی که جاش خیلی قشنگ بود باغ رستوران بود ، توی فضای آزاد آلاچیق بود ، همکارام همه میرن و کلی از فضاش تعریف میکنن
    دوم اینکه یهو بی مقدمه گفت دیگه هم جایی رفتیم نبینم عین این گداها غذاها رو جمع کنی بیاری خونه
    منم گفتم چشم عزیزم ولی اگه همونجا میگفتی خب نمیاوردیم جلو چشم خودت بود میتونستی بگی نیاریم... باشه دیگه جایی رفتیم نمیاریم ...هر چی تو بخای
    و اومدیم خونه چند تا تیکه کوچولو دیگه هم تو خونه بهم انداخت که سکوت کردم
    موقع خواب هم بوسیدمش و خوابیدم که اخم کرده بود همچنان
    صبح من زودتر بیدار شدم بغلش کردم و بوسیدمش ولی به روی خودش نیاورد
    حدود ساعت 12 ظهر هم بهش زنگ زدم احوالشو بپرسم جواب نداده

    خیلی بد ناراحت میشه واقعا در اینگونه موارد راه درست چیه دوستان؟


    فرشته مهربان کجایییی..... کاش بیای تو تاپیکم کمکم کنی
    ویرایش توسط الهام* : شنبه 22 خرداد 95 در ساعت 12:40

  11. کاربر روبرو از پست مفید الهام* تشکرکرده است .

    Shadi2 (یکشنبه 23 خرداد 95)

  12. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم خداروشکر
    اما همونطور که خودتم گفتی حرفت خیلللللللللی اشتباه بود چون ایشون تحقیییییر شدند و همون مقابله به مثل با شما رو داشتند
    یادت باشه تحقیر کردن یه مرد یعنی داغون کردنش
    اما خوب کردی معذرت خاستی و شب بوسش کردی اما دیگه خیلی نچسب و تکرار نکن اتفاقی که دیروز افتاده بود اگه زنگ زدی فقط حالش بپرس اصلا از دیروزچیزی نگو
    اگر ایشون چیزی گفت فقط بایه لبخند بگو تو راست میگی حرفم قشنگ نبود ولی دیروز دیگه تموم شده و امروز باید ازدیروز درس گرفت همین
    یادت باشه وقتی کار اشتباهی میکنی و معذرت خاهی کردی و سعی کردی از دلش دربیاری دیگهبیش از حد ادامه نده چون اوضاع بدتر یا لوس میشه

  13. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    اسما@ (شنبه 22 خرداد 95)

  14. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-09
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,600
    سطح
    22
    Points: 1,600, Level: 22
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 62 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام الهام جون....چقدر رفتار همسرت شبیه همسرمنه.
    ایشونم هم سال آخر دکتری رشته فنی هستن تو یه دانشگاه دولتی.........
    از ابتدای زندگی هم بدلیل مشکلات مالی خیلی اذیت شدیم.....
    این اواخر هم بدلیل بچه دومم ودکترای خودم وکار خودم خیلی خیلی ....
    اما با یه استپ بزرگ به خودم و مرور کردن دانسته ها کمک دوستان اینجا از یه شرایط بحرانی که مثل حالت گذار بود خارج شدیم تبعات بدی برام داشت اما یه تلنگر جدی برام بود من از زنانگی خودم فاصله گرفته بودم یا نقش مادر رو داشتم بازی می کردم یا مرد خونه.....
    اون سخنرانی ها وکتابها خیلی کمک کرد
    امیدوارم شما هم بتونی جایگاه خودت رو پیدا کنی نیاز به مداومت وپشتکار زیاد داره

  15. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 دی 95 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    13

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم "دنیای یاسی" عزیزم از همدلی تون

    الان من تا حد زیادی بهبود پیدا کردم فقط نمیدونم با حساسیت های بیش از اندازه همسرم چطور برخورد کنم
    مثلا دیشب اومده خونه هر چی بهش میگم جواب نمیده یا خیلی کوتاه یا با ایما و اشاره
    آخرش از زیر زبونش کشیدم چرا آخه اینطوری شدی ، مشکلتو بهم بگو
    آخرش گفت کمتر حرف بزنیم بهتره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چون مثلا ممکنه از حرفهای هم ناراحت بشیم
    داره صورت مسئله رو پاک میکنه
    یعنی در واقع قطع ارتباط دیگه ....... اخه این زندگی میشه که باهم حرف نزنیم؟ من دق میکنم بدون حرف زدن

    مثلا دیشب خواستم بخوابم اون خواست بیدار بمونه و سرش حسابی تو کتاب و مقاله بود براش دست تکون دادم گفتم شب بخیر
    خیلی سرد و همونطور که سرش پایین بود خیلی بی تفاوت طوری که بخاد منو از سر خودش رفع کنه گفت شب بخیر
    منم به شوخی و طنازی گفتم مهربون بگو شب بخیر یکی دو دفعه گفتم یهو عصبانی شد و با لحن بد گفت همینجاست که میگم گیر میدی

    دیروز یکسره تحقیرم کرد اون از پشت تلفن که خشک برخورد میکرد انگار داره با یه غریبه حرف میزنه اون از زمانی که اومد خونه طبق معمول رفتم استقبالش بوسش کنم دیدم کناره میگیره پس میزنه حاضر نیست حتی بوسش کنم منم هی مزه ریختم اخرش گفت من این اخلاق گندت رو چطوری تحمل کنم!!!!!!!!!!!!!

    این رفتارها رو چکار باید کرد؟؟؟؟؟؟؟
    باباجون من یه خبطی کردم عذرخواهی کردم بی خیال شو دیگه
    ولی دست بردار نیست انگاری..... خوشش میاد کششش بده ...اه
    ویرایش توسط الهام* : یکشنبه 23 خرداد 95 در ساعت 09:08


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شوهرم میگه منو با این زندگیو نمیخواد
    توسط پروانه 71 در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 12 اردیبهشت 94, 10:34
  2. نمی دونم دارم با یک فرشته زندگی می کنم یا یه دیو
    توسط poopak111 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 21 تیر 93, 16:00
  3. بیو گرافی
    توسط sara_star در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 16 آذر 87, 19:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.