سلام
من فکر میکنم اولین پستم در این تالار رو 3 سال پیش در تاپیک شما گذاشتم و راههایی رو که به نظرم برای برگشت آرامش به زندگیتون موثر میدونستم عرض کردم.
اما فکر میکنم بعد از سه سال تلاش شما و با توجه به اینکه به احتمال قریب به یقین تمام راههایی شبیه به پیشنهادات اون موقع من و حتی کارهایی فراتر از اونها رو انجام دادین، و حالا در نقطه فعلی قرار دارین، دیگه جا برای تلاش بیشتر نمونده، چون راه نرفته ای رو باقی نگذاشتین که بشه گفت شاید با انجامش وضعیت بهتر میشد.
حتی هر "تلاش" دیگه ای برای بهبود این زندگی به نظر این حقیر (و با عرض معذرت) حماقته.
بهترین توصیه به شما اینه که همه تلاشتون رو بذارید برای درک این واقعیت که این زندگی ارزش ادامه نداره و آسیبهایی که از اون به شما مخصوصا فرزندتون میرسه خیلی بیشتر از آسیبهای طلاقه... خیلی خیلی بیشتر.
چرا میگم تلاشتون رو بذارید در این راه؟ چون این کوششهای چند ساله برای ساختن این زندگی به احتمال زیاد باعث شدن که شما از فکر اتمام این ازدواج به شدت ترس داشته باشین و احساس کنین که حاصل تمام کوشش هاتون رو دارین به هدر میدین و همین موضوع شما رو از تصمیم منطقی به جدایی سرد میکنه.
"شاید" برای این پذیرش حتی احتیاج به مشاور هم پیدا کنین ولی اکیدا توصیه میکنم که برای وصله و پینه کردن این بنای مخروبه(یعنی زندگیتون)، مشاوره نکنید که نتیجه اش نقض غرض هست.
تنها باید حقیقت را بیان کرد، نه دروغی را که حقیقی انگاشتنش خوب است.
"بخشی از پیام برتراند راسل برای آیندگان"
علاقه مندی ها (Bookmarks)