به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 27 , از مجموع 27
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام ممنونم از همه
    چند روز بعد از ایجاد این تاپیک شوهرم و مادرش رفته بودن پیش وکیلم و باهاش صحبت کرده بودن.همون روزم عصر وکیل با من تماس گرفت و گفت که شوهرت نمیخواد جدا بشه و اینجا هم که اومده خیلی ساکت بوده و ابراز پشیمونی کرده و ازش خواسته بود که هرطور شده زندگیمون رو درست کنه.اما گفته بود من خونشون نمیرم چون بهم توهین کردن.
    منم گفتم اگر واقعا پشیمونه منم حرفی ندارم و برمیگردم. شوهرمم رفته بود دادگاه دو هفته دیگه از قاضی وقت گرفته بود.
    قرار شد وکیلم یک هفته بعد با پدرم صحبت کنه و راضیش کنه که رضایت بده برگردم. اما پدرم گفتن این آدم وقتی حاضر نیست بیاد دنبالت تا راجع به مشکلات صحبت کنیم پس هنوز هم نمیخواد چیزی حل شه.و راضی به سازش نشدن.
    این روهم بگم من چند روز قبل از اون با پدرم صحبت کردم و گفتم من میدونم با شوهرم آینده ای ندارم و ترجیح میدم جدابشم ولی میخوام بچه رو نگه دارم و اگر قرار هست اجازه اینکارو بهم ندید،هیچی برام مهم نیست و برمیگردم،اینجوری لااقل بچم این وسط آواره نمیشه.
    اما متاسفانه بحثمون شد،و پدرم گفتن تو برای بچه ای که نیومده حاضری هرکاری بکنی ولی انتظار داری من بشینم و نگاه کنم که به دختری که این همه سال زحمتشو کشیدم بی احترامی و توهین بشه.و از اونروزم خیلی باهام سرسنگین شدن و اصلا صحبت نمیکنن.
    همونروزی که از پیش وکیل برگشتیم دوباره با پدرم بحثمون شد و ایشون گفتن که شوهرت اگه واقعا تورو میخواست طلاهات رو میاورد یا حداقل میومد تو خونه دنبالت،مگه تو خونه نداری که میخواد از دفتر وکیل تورو ببره. و معتقد بود که این آدم عوض نمیشه و فقط میخواد یه مدت تورو گول بزنه و رای دادگاه به ضررش نشه.
    اونروز من خودم با شوهرم تماس گرفتم که بدون واسطه باهم صحبت کنیم،البته بدون اطلاع خونوادم.
    اولش که تماس گرفتم خیلی خوب جواب داد و همش عزیزم و جانم و ...میگفت و مثل قبل شده بود.حدود یک ساعتی باهم حرف زدیم.بهم گفت برگرد و ایراد و بهانه طلاهارو نگیر،گاهی هم بین حرفاش میگفت که طلاهارو که خودت بردی و پیش من نیست!!!
    بعد هم ازم خواست همدیگرو ببینیم و گفت اگر ممکن هست میخواد باهم بریم سونوگرافی و بچه رو ببینه.
    بعد از تلفنمون مسیج داد که بهانه طلاهارو نگیر بعدا برات میخرم.منم در جواب نوشتم من به خاطر بچمون به زندگیمون یه فرصت میدم.چون نمیخوام بچه طلاق بشه.میخوام هم پدرش رو در کنارش داشته باشه و هم مادرش.من و تو مسئول این بچه هستیم و حق نداریم به خاطر خودخواهی خودمون آینده شو تباه کنیم.و من و بچمون به حمایت تو نیاز داریم.. من به عنوان یه زن باردار نیاز دارم شوهرم کنارم باشه.بخدا برای من اصلا طلاها مهم نیست ولی وقتی تو اونارو بیاری و بیای به بقیه نشون میدی که برای من ارزش قائلی و منم میتونم جلو بقیه وایسم و بگم شوهرم و زندگیمو دوست دارم و برمیگردم و از طرفی وقتی برگردیم خونه خودمون من اونارو دوباره میدم به خودت.
    وبعدم بهش گفتم من عصر وقت دکتر دارم برای چکاپ و اگه دوست داشتی میتونی بیای.
    وازش خواستم به کسی نگه قراره همو ببینیم .خودمم نگفتم .اما شوهرم گفت شاید بیام! و وقتی هم اومد خواهر بزرگترش که یه شهر دیگه هست مدام با زنگ و مسیج باهاش در تماس بود و لحظه به لحظه گزارش میگرفت.البته جلوی من جوابشو نمیداد و میرفت اونطرف صحبت میکرد که مثلا من نفهمم.
    حتی برای اومدن از اون اجازه گرفته بود.
    اونجا حرفاش متضاد بود یه لحظه میگفت میخوای چیکار کنی و باید برگردی.من گفتم میخوام صادقانه باهات حرف بزنم به خاطر بچمون و اینکه نمیخوام ازش دور باشم میخوام برگردم والان اینکه بچمون در آرامش باشه برام در الویته.ولی اون میگفت خب چه اشکالی داره بچه پیش من باشه و حالا اگه شیر تورو نخوره که مشکلی پیش نمیاد!
    بعد که میدید من ناراحتم و میگفتم نمیخوام از بچم دور باشم میگفت باشه خب پیش خودت نگهش دار.
    بخدا خودمم نمیدونم توی ذهنش چی میگذره.
    اون نزدیکی ها یه جایی بود که قبلا همیشه باهم میرفتیم آبمیوه میگرفتیم،یه بارم گفت الان بریم باهم آبمیوه بخوریم؟
    یکی دوبارم باهم حرفمون شد.سر قضیه طلاها و علنا تو چشمام نگاه میکرد و میگفت خودت بردی فروختی.لطفا نگید که گیر دادم به طلا چون خیلی برام غیرقابل تحمله که حتی بین خودمون دونفرهم دروغ میگه.
    یکی دو بارم بهم گفت ما اصلا باید طبق رسم و رسوم رفتار میکردیم.منظورش مثل زمان قدیم بود که میرفتن رابطه عروس و داماد رو با دستمال چک میکردن!
    گفتم مگه من مشکلی داشتم؟
    یعنی هنوز پشیمون نبود و معتقد بود باید همون روز بعد از عروسی قضیه رو با مادرش در میون میذاشت.
    بعدم بهم گفت واسطه فرستادن ها برای آشتی صوری بوده.منم گفتم اگه صوری نبود که منم برگشته بودم و الان زندگیمون درست شده بود و لطفا بیشتر فیلم بازی نکن.ولی باز بعدش میگفت الکی گفتم، صوری نبوده.
    موقع برگشت خودش همراهم اومد و توی ماشین دستشو گذاشت رو شکمم،میگفت میخوام حرکت بچه رو حس کنم.بعد دست منو گرفت توی دستش منم برعکس قبل مانعش نشدم.قبلا همیشه توی ماشین دستمو میگرفت.بعد از چند دقیقه منم سرمو گذاشتم روی شونش. و بعدم که رسیدیم سر خیابونمون من پیاده شدم و اومدم خونه.
    روز بعد صبح من باید دنبال کارهای بیمه میرفتم که تماس گرفت و گفت دیشب تا وقتی رفتی توی خونه منتظر وایسادم و چشمم همش دنبالت بوده. اگه پول لازم داشتی بهم خبر بده که من گفتم میخوای فاکتور داشته باشی برای نفقه (چون روز قبل که برای اولین بار ویزیت رو پرداخت کرد فاکتور گرفت).که گفت نه بخدا اصلا بگو باهم میریم من پرداختش میکنم.
    تا ظهرم که کارهام انجام شه چند بار زنگ زد ببینه کارم تموم شده و برگشتم خونه یا نه.
    عصر همون روز به مادرم و خواهرم گفتم باهم صحبت کردیم و میخوام برگردم.که خواهرم گفت دیشب وکیلش با وکیل من تماس گرفته که برای طلاق توافقی صحبت کنیم.
    انقدر عصبانی شدم که فکر کردم با کارها و حرفای شوهرم حتما پدرم همین جوری گفته و باور نکردم. ولی فهمیدم دیشب بعد از جدا شدن از من خودش با وکیل صحبت کرده.منم مسیج دادم که وکیلتون خیلی واضح و روشن منظورتون رو رسوندن و لطفا بیشتر از این با من بازی نکنید.
    اونم زنگ زد و دعوا کرد که این خونه مال من نیست و مال مادرمه و اجاره اش داده و منم میخوام برم با خونوادم زندگی کنم.
    منم گفتم هیچوقت نه خودت و نه مادرت رو حلال نمیکنم که زندگی من و این بچه رو بهم ریختین.اونم شروع کرد به توهین به خونوادم و تلفن رو قطع کرد.
    روز بعد که فکر کردم هردو آروم شدیم بهش مسیج دادم و نوشتم من به پا روی غرورم گذاشتم و جلو همه وایسادم و گفتم شوهرم و زندگیمون دوست دارم چون فکر میکردم تو هم من و بچمون رو دوست داری.
    ولی جوابمو نداد.منم گفتم من توکل میکنم بخدا و ازش میخوام که ازتون نگذره.الان هم اذیتم نکن بزار این مدتی که مونده بچه تو آرامش باشه.
    در جوابم نوشت افتادی به ....خوردن!!
    که منم گفتم این تو بودی که فرصت خواستی و درخواست سازش دادی.ولی برات متاسفم که هیچی از انسانیت نمیفهمی.گفتم به هیچ وجه از شکایتم نمیگذرم تا ببینیم کی به... خوری میفته.
    بعدم گفت پول آزمایشای خودت رو میخوای به عنوان بچه از من بگیری!!
    در حالیکه من اصلا پولی ازش نخواستم.
    اونم گفت من خودمو برای ده سال زندان رفتن آماده کردم و هرکاری میخوای بکن.

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    خانم عزیز الآن حرص خوردن برای شما از سم هم مهلک تره.اگر بچه ات دختره تا 7 سالگی پیشت میمونه و 9 سالش هم که بشه میتونه برگرده پیشت.اگر پسر باشه هم 15 سالش بشه میتونه برگرده.به جای فکر و خیال و ناراحتی و حرص خوردن،تمرکزت را بزار روی خودت و بچه ات.اگر میبینی زندگیت زندگی نمیشه از همین الآن دنبال این باش یک کار و درآمد برای خودت پیدا کنی که حتی اگر خونه پدرت موندی خرج های بچه را تا حد زیادی بتونی خودت بدی و فشار به والدینت کمتر بشه.به نظرم بهترین کار این هست که اگر خواستی جدا بشی با مشورت وکیلت مهریه را در ازای حضانت ببخشی.اینطوری اگر هم روزی شوهرت خواست حرفش را عوض کنه و بچه را به زور بگیره مجبور میشه مهریه شما را بده.اگر برای جدایی حمایت والدینت را داری عواقب طلاق شاید اندکی کمتر روی شما تاثیر بگذاره.همه خانم های باردار حمایت و پشتیبانی شوهرشون را نیاز دارند و در این زمینه کاملا درکتون می کنم ولی حواستون به بعد از دوران بارداری هم باشه.توی محیط متشنج احتمال افسردگی بعد از زایمان بیشتره و اگر قرار باشه بچه با دعواهای یکسره شما دو نفر بزرگ بشه آسیب طلاق کمتر از محیط متشنج دائمی در خونه است.اگر زبانت خوبه شروع کن کار ترجمه انجام بده.هم میتونی توی خونه کار کنی و هم بسته به وقتت کارها را تنظیم میکنی.در نهایت هر تصمیمی میگیری سعی کن آروم باشی چون الآن ناراحتی و حرص خوردن شما برای بچه هم ضرر داره.

  3. 2 کاربر از پست مفید kaspian تشکرکرده اند .

    ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 16 خرداد 95), آرامش خیال (پنجشنبه 13 خرداد 95)

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام دوسته خوبم

    من چیزی به ذهنم نمیاد که بگم تا زندگیت درست شه.


    از صمیم قلب برات دعا می کنم که هر چی خیره برات پیش بیاد و برایه بچه نازت.


    عزیزم میدونم سخته ولی سعی کن آروم باشی چون رو بچت تاثیر میذاره.واقعا خیلی ناراحت شدم.امیدوارم همه چیز روبه راه بشه.

    ما انسان ها شاید گاهی زوووورمون به دیگران نرسه ولی به خودمون که میرسه.پس تمام سعیت رو در ایجاد آرامش برای خودت بکن.


    ارتباطتت رو با خدا قوی تر کن. توکلت به خدا عزیزم.خدا بهترین تکیه گاهه به خدا اعتماد کن

  5. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    آرامش خیال (پنجشنبه 13 خرداد 95)

  6. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    خیلی آروم و ریلکس باش، همین یه کار رو درست انجام بده، واگه طرفت اومد دیگه در مورد مسائل بحث انگیز حرف نزن به دوتا دلیل آرامش مادرو بچه، وقتی خودت آروم بگیری اونم بیخیال بحث میشه، حداقل اندازه 6 ماه شیر بدون استرس به این بچه بدین، بعدش جنگ جهانی اول و دوم و سوم رو یه جا بگیرین ، بنظر من قدرت برا مرد جماعت از نون شب واجب تره ، این شوهرت به زمین و آسمون میزنه تا از تو کم نیاره خب چه دلیلی داره با دستهای گشاده روبروی باد و طوفان وایسی میتونی یه گوشه کز کنی تا این طوفان رد بشه ، اصلا بحث طلا و مامان و بابا رو نکن هر جا هستی به خودت و نی نی اهمیت بده وقتی بچه ات بزرگتر شد برو حالشون رو بگیر، وقت زیاده واسه حالگیری

  7. 3 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 16 خرداد 95), آبی آسمونی (سه شنبه 18 خرداد 95), آرامش خیال (پنجشنبه 13 خرداد 95)

  8. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    آدمی را آدمیت لازم است که ظاهرا این همسر سابق شما و خانوادش هیچ بوئی از اون نبردن
    کار شما اشتباه نبوده شما نهایت سعیت رو کردی که یک زندگی عادی توام با آرامش برای بچت فراهم کنی ولی نشد و دیگه هیچوقت پیش وجدانت شرمنده نمیشی که میتونستی با همسرت و بچت به آرامش برسی و لجبازی کردی
    آرامش خودت رو حفظ کن
    و همانطور که خودت هم پیام دادی از هیچکدام از شکایتهات علیه همسرت عقب نشینی نکن


    بهتر هست که خودش و خانوادش به جزای اعمالشون برسن
    فقط من موندم چه جور یه مادر یا خواهر باید دلش بیاد فرزندش یا برادرش به جای اینکه در کنار همسر و فرزندش آرامش داشته باشه بره زندان یا توی دادگاهها باشه
    واقعا این چه طرز راهنمایی کردن هست که این افراد دارن و اینکه چرا یک آدم باید زندگیشو تحت نظر دیگران انجام بده و خودش قدرت تشخیص خوب و بد رو نداشته باشه


    به هیچ وجه راضی به طلاق توافقی نشو
    فعلا حداقل تا 7 سالگی میشه بچتو نگه داری در حالیکه هزینه هاش رو هم باید پدرش بده و نفقه اون بچه به راحتی قابل شکایت هست
    اصلا نذار اینجوری راحت بره دنبال ادامه زندگیش


    طلاق توافقی اگر بچه نداشتی شاید می تونست توجیه داشته باشه
    چون بلافاصله بعدش میتونستی به دنبال اهداف جدید یا حتی یک زندگی مشترک جدید باشی ولی الان اولویت اصلی شما حداقل تا سنی که اون بچه کمتر به شما نیاز داشته باشه باید اون بچه باشه پس رهایی سریع از اون زندگی مشترک هیچ سودی برای شما نداره
    مسائل زیادی هست در رابطه با اون بچه که باید ببینی شرایط در آینده چه جور رقم می خوره و چه تصمیمی باید بگیری
    ظاهرا این آقا خسیس تر از اونی هست که یک ریال مهریه بده
    پس اگر بعد از تولد بچه دیدی شرایط مناسب هست شاید بخوای به جای بخشی از مهریه حضانت بچه رو بگیری
    اگر هم شرایطت مناسب نباشه شاید با پولی که به زور بابت مهریه ازش میگیری حداقل تا همون 7 سالگی بچه نگهش داری و برای بعدش هم خدا بزرگ هست


    الان طلاق توافقی برای شما یک باخت کامل محسوب میشه


    کاملا بی خیال مسائل مربوط به این زندگی مشترک بشو فکر کن اصلا یه زن حامله هستی که شوهرش مرده
    تمرکزت رو بذار روی بچه و این موضوع رو یه امتحان الهی ببین که باید ازش سربلند بیرون بیایی
    توی آرامش با پدرت صحبت کن که اجازه بده بچه رو نگه داری پیش خودت
    اگر راضی نشد هم فعلا بی خیال بشو شاید بعد از تولد بچه نظرشون عوض بشه
    این کلام الهی رو دائم با خودت تکرار کن
    ان مع العسر يسرا


    ان شاء الله بعد از این سختی ها به راحتی می رسی و از این امتحانات سخت سربلند بیرون میایی
    برات آرزوی آرامش دارم
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  9. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    آبی آسمونی (سه شنبه 18 خرداد 95), آرامش خیال (شنبه 15 خرداد 95)

  10. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 مرداد 96 [ 12:17]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 46.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    81

    تشکرشده 99 در 49 پست

    Rep Power
    25
    Array
    من نمیدونم چرا اینقدر دلم برای همسرتون میسوزه.
    حس میکنم اون بنده خدا دوس داره شمارو و دلش میخواد زندگی کنه ولی متاسفانه خانوادش دارن مانع میشن و تاثیر زیادب هم روش گذاشتن و میزارن.
    کاش میشد ی جوری کلا دور از خانواده ها زندگی میکردین.

    من نظری که بتونه راهکاری بهتون بده ندارم. فقط براتون دعا میکنم و امیدواردم فرشته کوچولوت سالم دنیا بیاد و شرایط طوری پیش بره که تو ارامش بزرگش کنی
    خیلی مراقبش باش/ اگه میتونی از این بچثا فاصله بگیر و حتی گوشیت رو خاموش کن

  11. کاربر روبرو از پست مفید tanha67 تشکرکرده است .

    آرامش خیال (سه شنبه 18 خرداد 95)

  12. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 18:43]
    تاریخ عضویت
    1395-3-12
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    836
    سطح
    15
    Points: 836, Level: 15
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    153

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این روزها را فقط و فقط به آرامش خودت و فرزندت فکر کن .
    به این فکر کن که شاید نداشتن آرامش در این روزهای حساس بارداری چقدر میتونه روی جنین تاثیر منفی بگذاره که بچه بیگناه تا آخر عمرش گریبان گیر اونها میشه.
    شما تلاشت رو تا حدی کردی فعلا باید یه توقف به خودت بدی تا این ماه های آخر سپری بشه و کوچولو به دنیا بیاد بعد از اون تلاش میکنی تا رابطه یا اصلاح بشه یا تصمیم دیگری بگیری.
    سخته قبول دارم تو این دوران نیاز به وجود همسرتان داری ، اما قوی باش با خودتون جملات مثبت را بلند بلند تکرار کن. خودت سعی کن خودت رو روز به روز قوی تر و آرام تر کنی

  13. کاربر روبرو از پست مفید آبی آسمونی تشکرکرده است .

    آرامش خیال (سه شنبه 18 خرداد 95)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خواستگارم فقط یه ایراد داره .... کمکم کنید توی تصمیم گیری
    توسط سایه68 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: دوشنبه 01 دی 93, 12:30
  2. نمی تونم توی هیچ انجمنی پست بزارم حتی توی تاپیکی که خودم زدم .چه کنم؟
    توسط heaven65 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 آذر 92, 08:51
  3. من توی حرف زدن مشکل دارم ، راه حل؟
    توسط omid65 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: پنجشنبه 25 خرداد 91, 16:19
  4. به خاطر دخترم توی این زندگی بمونم؟
    توسط negar29 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 آبان 90, 19:25
  5. توی دو راهی گیر کردم. کمک کنید
    توسط em_ey20 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 اردیبهشت 88, 23:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.