به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 تیر 97 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-9-25
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    4,015
    سطح
    40
    Points: 4,015, Level: 40
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    852

    تشکرشده 48 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    ... خواستم اینو بهت بگم که ما نباید فردا روز به همسر و یار واقعی امون مدیون باشیم،...
    فرمایش شما متین، ولی همش مبتنی بر این بود که مرد فقط میتونه با یک زن ازدواج کنه!

    مشکل اصلی این دوستمون الآن حضور اون خانم در محیط کاریش هست و حق هم داره.

    به نظر من در واقع اون خانم هست که مزاحم دوستمون هست و شاید مزاحم زندگی خیلیهای دیگه.

  2. کاربر روبرو از پست مفید Hadi99g تشکرکرده است .

    Alone boy.. (جمعه 24 اردیبهشت 95)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 مرداد 96 [ 01:04]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,070
    سطح
    27
    Points: 2,070, Level: 27
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    89

    تشکرشده 66 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط هلیاجون نمایش پست ها
    سعی کردم کنترل ذهنمو به دست بگیرم؛ سعی کردم خودمو قانع کنم.
    سعی کردم ذهنمو مشغول به چیزای دیگه کنم اما..

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    پدر عشق ( البته دوستان الان میان خرده میگیرن که معنی عشق چیز دیگری است) بسوزه که این دوست عزیز منو داره آزار میده.


    -------------------

    دوست من امکان ادامه تحصیل نداری، امکان ورزش، امکان ایجاد دغدغه فکری جدید؟ خواندن کتاب یا رمان که فکرت رو مشغول کنه؟

    برای تمرکز زدایی این پیشنهاد رو دادم
    ------------------

    خانوم ها لطفا گوشاتون رو بگیرید به دوستم می خوام یه چیزی بگم:

    ان شاالله بعد ها با بهترین دختر دنیا ازدواج میکنی، بعد میبینی ای بابا همچین آش دهن سوزی هم نبوده که این همه فکرم رو درگیرش کرده بودم یه مدت!!!!!

    ------------------

    چند مدت پیش میدونی داشتم به چه فکر میکردم؟!

    چند مدت پیش یه خانومی که گویا بنده رو میشناخت با من تماس گرفت، بعد من فکری شدم که چه کار باید بکنم، چه جوابی به ایشان باید بدم که هم خدا رو خوش بیاد و هم دل آن دختر نشکنه که غرورش رو زیر پا گذاشته و زنگ زده، دروغ چرا لحظه ای به این فکر افتادم که ایشان خصوصیات بدی که ندارن، حالا یه آشنایی و شناخت کوچک شاید بد نباشه، ولی سریعا خصوصیات ایشان رو با ملاک های خودم مقایسه کردم، دیدم با هم تطابق ندارند. نه اینکه بگی خیلی ایده آل گرا هستم، نه واقعا ملاک هام خیلی ساده است ولی با ایشان تطابق نداشت.
    خلاصه بی خیال شدم. تا اینکه شیطان وسوسه ام کرد که جواب بدم، مثلا می گفتم پسرجواب سلام که دیگه واجبه!!!!!
    به این فکر کردم اگر همسرم کنارم بود، الان من از خجالت اینکه خانومی با من تماس گرفته (ادامه اش سانسور ) باید آب بشم و جلوش شرمنده بشم. خلاصه با یه راه حل تاکتیکی، یه حرکت زدم که نه ایشان و نه همسر آینده بنده ناراحت بشوند، الحمدالله همه چی الان خوبه و من شرمنده حاج خانوم ( استعاره از همسر آینده )نشدم!

    -----------------------

    خواستم اینو بهت بگم که ما نباید فردا روز به همسر و یار واقعی امون مدیون باشیم، که مثلا یه روز فکرمون جای دیگه درگیر بود ( من خوبشو دارم میگم، بعضی ها که ماشاالله از فکرکردن شرعی و منطقی به چیز های دیگه هم رو میآورند). به قول قدیمی ها یه نگاه حلال هست ولی وقتی کش پیدا میکنه، مدیون میشیم دوست من. شما کارت درست بوده تا اونجایی که خواستگاری دوم رو انجام دادی، ولی از اون به بعد باید به فکر یار اصلی ات و شخص دیگری باشی که با هم کفویت لازم رو دارین.

    تو تاپیک قبلی یادم هست خانوم آیتک و شیدا پیش بینی کرده بودند که شما شانسی نداری و پس از خواستگاری دوم پیش بینی شون درست از آب دراومد.

    با یه روشی شروع به فراموشی کن دوست عزیز من.
    اصلا وقت سر خاروندن ندارم؛ 12 ساعت کار می کنم، 7-8 ساعت خواب. اون 4-5 ساعت باقیمونده هم به کارای عقب افتادم می رسم و کمی هم درمورد دنیای فناوری و تکنولوژی اخبار جدید رو مرور می کنم چون خیلی به این چیزا علاقه دارم.
    بدتر از همه اینکه هرکی از اون طرف میاد این خانوم رو به من پیشنهاد میده. دو سه روز پیش یکی از دوستام که خودش متاهله بهم گفت که یه کیس خیلی خیلی مناسب برام سراغ داره که عالیه و کاملا به هم میایم و مذهبیه و نمازخوان و....
    بعد که پرسیدم کی؟ دیدم همین دختر خانوم مدنظرشه. (چون یه مدت تو یه قسمت با هم کار می کردن می گفت تو این مدت نمازش ترک نمی شد و..)
    این سومین نفری هست که داره این دختر خانوم رو پیشنهاد میده. منم وقتی می بینم این همه ازش تعریف می کنن و میگن به هم میاید و.. اعصابم خورد میشه که چرا نشد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Hadi99g نمایش پست ها
    فرمایش شما متین، ولی همش مبتنی بر این بود که مرد فقط میتونه با یک زن ازدواج کنه!

    مشکل اصلی این دوستمون الآن حضور اون خانم در محیط کاریش هست و حق هم داره.

    به نظر من در واقع اون خانم هست که مزاحم دوستمون هست و شاید مزاحم زندگی خیلیهای دیگه.
    نه اصلا اینطور نیست. فک کنم شما این خانوم رو با بعضی خانومایی که با حرکات و ناز عشوه از دیگران سلب آسایش می کنن اشتباه گرفتید.
    اتفاقا ایشون از یه خونواده مذهبی هستن. تو این مدت من یه تار موی ایشون رو ندیدم یا اینکه بخواد مثلا رفتاری نامناسب داشته باشه. اتفاقا خیلی سنگین برخورد می کنه و منم دلیل اصلی که از اول ازش خوشم اومد همین رفتاراش و نوع پوشش بود. حرف شما درسته؛ مشکل من حضور این خانومه، اما در واقع مشکل از منه که دلبسته ایشون شدم نه اینکه این خانوم بخواد رفتار و یا پوشش نامناسبی داشته باشه.
    ویرایش توسط Alone boy.. : جمعه 24 اردیبهشت 95 در ساعت 23:48

  4. 2 کاربر از پست مفید Alone boy.. تشکرکرده اند .

    Hadi99g (شنبه 25 اردیبهشت 95), هلیاجون (شنبه 25 اردیبهشت 95)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 تیر 97 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-9-25
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    4,015
    سطح
    40
    Points: 4,015, Level: 40
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    852

    تشکرشده 48 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Alone boy.. نمایش پست ها
    نه اصلا اینطور نیست. فک کنم شما این خانوم رو با بعضی خانومایی که با حرکات و ناز عشوه از دیگران سلب آسایش می کنن اشتباه گرفتید.
    اتفاقا ایشون از یه خونواده مذهبی هستن. تو این مدت من یه تار موی ایشون رو ندیدم یا اینکه بخواد مثلا رفتاری نامناسب داشته باشه. اتفاقا خیلی سنگین برخورد می کنه و منم دلیل اصلی که از اول ازش خوشم اومد همین رفتاراش و نوع پوشش بود. حرف شما درسته؛ مشکل من حضور این خانومه، اما در واقع مشکل از منه که دلبسته ایشون شدم نه اینکه این خانوم بخواد رفتار و یا پوشش نامناسبی داشته باشه.
    نه من منظورم کلّي بود، اشتغال زنان در محيط اجتماعي مردان يک امر ناهنجار است که باعث ايجاد مشکل براي خود و اطرافيان ميشه،

  6. کاربر روبرو از پست مفید Hadi99g تشکرکرده است .

    Alone boy.. (شنبه 25 اردیبهشت 95)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام به همه دوستان خوب همدردی
    نقل قول نوشته اصلی توسط alone boy.. نمایش پست ها
    سعی کردم کنترل ذهنمو به دست بگیرم؛ سعی کردم خودمو قانع کنم.
    سعی کردم ذهنمو مشغول به چیزای دیگه کنم اما..
    .
    همین!!!..........میگم خسته نشید ی وقت!!!!..........حسابی افتادید تو زحمت...........چطوری می خواید از شرمندگی خودتون در بیاید؟؟؟؟؟؟؟ این همه سعی میکنید.... سعی میکنید...خدایی فقط همین؟؟؟

    من ک خواهش کردم دقیق بفرمایید...حوصله نداشتید توضیح بدید یا همین ها بود واقعا؟؟
    می خواستم چیزهای دیگه بگید از دست به عمل زدن هاتون توضیح بدید بعد ببینم ک از ی مراحلی رد شدید بعد...ولی شما هنوز نقطه اولید...ماشالاه تکون هم نمیخورید!!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط هلیاجون نمایش پست ها
    ولی به نظرم میشه ی کار دیگه هم کرد ...کلا ذهنیتتون رو عوض کنید اون وقت دیگه هر جا ک شما میخواید میره...صورت مسئله رو عوض کنید نه اینکه پاکش کنید!!
    مدل فکر کردنتونو عوض کنید نه اینکه به خود اون خانم فکر نکنید جون واقعا شدنی نیست.حتی اگه هر روز هم نمی دیدینش.


    نظرتون تغییری تو دیدگا ه هاتون صورت گرفته؟؟؟از چند ماه پیش تا حالا چه اطلاعات جدیدی کسب کردید؟فک کنید این هم این هم اطلاعاتی از ی فناوریه

    اون وقت انتظار دارید ی معجزه ای بشه ...شرایط عوض بشه... وقتی شما هنوز همون پسر چند ماه پیش هستید ک ...

    خب حالا خوب گوش کنید چون دیگه پروندتون داره میره دادگاه قضایی. خودتون هم میرید پای میز محاکمه

    بیایید ی نگاهی به سعی کردم سعی کردم هاتون بندازیم:

    نقل قول نوشته اصلی توسط alone boy.. نمایش پست ها

    2. درمورد ذهن سعیمو می کنم (هرچند تا الانشم واقعا سعی کردم)

    3. سعی می کنم عاقل باشم خیلی هم سعی می کنم اما تا حالا خیلی موفق نبودم.

    4

    5. چشم؛ سعی می کنم مطالعاتم رو بیشتر کنم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط alone boy.. نمایش پست ها
    خیلی ممنونم خانوم هلیا. توصیه هاتونو
    نقل قول نوشته اصلی توسط alone boy.. نمایش پست ها
    سعی می کنم عملی کنم.
    .


    این ک پستپست 17 گفتید نمیتونم فراموش کنم چون هنوز "امیدوارم ... امیدوارم ک بهش برسم "
    افرین خیلی خوب تشخیص دادید...
    گفتم ک شما زوم کردید رو بعد عاطفی باعث میشه منطقی فکر نکنید!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط هلیاجون نمایش پست ها

    انقدر رو جنبه عاطفی تمرکز کردید ک باعث شده منطقی نگاه نکنید و همه تلاشهاتون هم مبنی بر فراموشی، به قول خودتون ظاهری باشه نه از ته دل



    من نگران تیکه دومش نیستم بالاخره این خانوم یا یکی دیگه بهش میرسید ولی این امیدوارمه !!!!!
    امید بر پایه چی؟ اخه همین جوری ک نمیشه ادم بگه من امید دارم!!!همیشه انقدر خوش بینید؟
    تا وقتی اتفاقی نیفتاده پس نباید امید داشته باشید ولی علتش اینه ک فکر کردن به این چیزها شیرینه هر چند موقتی ...هرچند عقلتون میگه درست نیست

    ببینید مثلا ی دختری تو دلش از ی پسری خوشش میاد. ایا درسته ک بشینه امیدوار باشه و بهش فک کنه؟؟؟؟مگر اینکه اتفاقی بیفته .......اون پسر هم از این دختر خوشش بیاد و بیاد جلو .تازه اون موقع هم امیدواریو خیال بافی ممنوع!!!

    حتی اگه الان هم اون خانوم به قول شما نظرش عوض شه(ک باز هم این جای حرف داره)شما نباید همه چی رو تموم شده ببینید.

    این وابستگی شما نشون از نا پختگیتون داره هیچ توجیه منطقی نداره !!!

    شاید هم چند جلسه اول همه چی خوب بود، (درصورت پیش بردن مسیر خواستگاری به طرف شناخت درست طرفین از هم،) ولی بعداز چند دیدار و گفت وگو باز هم به ی موردی برخوردید ک فهمیدید به درد همسری نمیخورید. یا اصلا نه.... جواب ازمایش جور درنیومد!!!

    فک کنم شما اگه روز اول ایشون موافقت میکردنو میرفتید خواستگاری برمی گشتید می گفتید "من هیچ حرفی ندارم فقط منو به غلامی تون قبول کنید هر چه زودتر بهتر چون من انتخاب کردم"یا حتی اگه الان نظر خانوم عوض شه و شما برید خواستگاری همین کار رو میکنید!!!!من نگران اینم.

    نگید نه ک باور نمیکنم !!!!!.اگه این طوری نبو د، وقتی اون خانوم جواب رد داد میگفتید "خب... من ک میخواستم باب اشنایی باز بشه "بله" ک نگفته بودم شاید هم اصلا میرفتیم جلو میدیدم دنیامون با هم خیلی فرق داره و..." در نهایت هم به خاطر ویژگی های مثبت این خانوم ایشون همیشه برای شما قابل احترامند. فقط به عنوان ی همکار.

    شما چیزی نمیدونید از این خانوم فقط رابطه کاری داشتید دکتر فرهنک میکه "توی محل کار ادمها خودشون نیستن"

    نشون به اون نشون ک میگید یه نکته منفی هم پیدا نمیکنم. پس شما شناخت ندارید!!

    با چند تا جمله ک نماز میخونه و نجابت و...خب قبول اینها درست.ولی اصلا کافی نیست مگه قراره همه نماز خونها زوج موفقی باشن؟؟؟

    بعضی ها میتونن دوست خوبی باشن، همکار خوبی باشن ، به عنوان دوتا انسان شریف مراوده داشته باشن ولی نه اینکه همسر خوبی هم باشن!!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط هلیاجون نمایش پست ها

    تو اون کتاب میگه وقتی نسبت به کسی احساس جاذبه میکنید احتمالا به این معناست ک در یک یا چند زمینه از ارتعاشات یکسانی برخوردار هستید...اما این الزاما به این معنا نیست ک از تفاهم کافی برخوردار هستید و همسران خوبی هم برای یکدیگر خواهید شد




    فک کردن به همه اینها یعنی دیدگاهتونو عوض کردن!!!


    بعد از این کار، این دفعه اگه کسی اومد گفت بیا بهت دختر معرفی کنم فقط کوتاه میگید" منم نظر مثبتی رو ایشون داشتم خواستم از طریق خانواده باب اشنایی رو باز کنم ولی ایشون موافقت نکردن"
    ناله های عاشقانه هم ک اینجا سر داد
    ید اونجا نمیگید!!!!

    حالا خودتون بگید چند سال حبس ببرم براتون؟؟؟؟



    اصلا ولش کنید بیایید ی قصه بگیم از ی پسرخوبی....

    یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود تو این دنیای بی سرو سامون!!!
    ی روز ی حسن کچل (شما بازیگرشید) دختری رو میبینه میگه واااااااااای چه قدر به معیار های من نزدیکه ....چقدر نجیبه.....بعد میره جلو میگه خانوم لطفا منو به غلامیتون قبول کنید.
    دختره میگه نه نمیتونم قبول کنم
    حسن کچل برمیگرده پیش ننه حسن شرح حال میگه(یعنی همدردی، شما اینجا ی عالمه ننه داشتید تا حالا)
    خلاصه قصه میره تا اونجایی ک حسن کچل دیگه سعی میکنه بهش فکر نکنه...سعی میکنه قید دختره رو بزنه...سعی میکنه سعی میکنه....(کلا حسنه و سعی هاش!!!!خفمون کرد با این سعی هاش)

    برمیگردن بهش میگن "حسن برو علت این اشتیاق را پیدا کن"
    از اون طرف 4 ماه پیش ی خانم بیکاری بهش گفت برای اینکه فیلت یاد هندستون نکنه ی کتابی هست به نام....برو بخون.
    حسن هم گفت سعی میکنم...ولی مدیونید فک کنید بچمون اهل عمل نیست!!!!!.برای اینکه چشتون دربیاد رفت خوند. بعد دید اتفاقا ی بخشی داره چرا عاشق میشویم؟؟بعد علت اشتاقشو فهمید.

    تازه تو این مطالعاتش دستاورد دیگه ای هم داشت. اونم اینکه حسن فهمید خودباوریش پایینه وگرنه با جواب منفی دختر اون هم دوبار، یکم حس دافعه پیدا میکرد.

    ی چیز دیگه هم ک گفتن این بود ک برای افق جدید پیدا کنی برو سی دی های دکتر فرهنگ و گوش کن تاپیک های مشابه و....اتفاقا این دفعه هم حسن گفت "چشم .سعی میکنم مطالعاتم و بیشتر کنم"
    بهد رفت دکتر فرهنگ و ک گوش کرد دید جواب این سوالش و پیدا کرد ک تو پست 13 گفته بود همه اینها رو خودم میدونم مشکل من اینکه نمیتونم عمل کنم؟
    واقعا چرا ادم بعضی وقتها میدونه ولی پای عمل ک میرسه نمیتونه و گند میزنه!!!!!!

    تاپیک های مشابه هم خوند ی جا خانوم مصباح نامی خیلی حرفهای خوبی زده بود حسن و کلا دگرگون کرد!!!

    ی اقایی هم ک همش میشینه نامه مینویسه برای همسر ایندش گفت حسن برو تو فاز معنوی جات!!
    صلواتو انگشترو....
    (وارد این بخش قصه نمیشم چون خیلی مفصله تا همین جاشم انگشتام درد گرفت. ولی بدونید با همین فرمون برید جلو کل دنیاتون عوض میشه. شعر یک شبی مجنون نمازش را شکست خوندید؟؟؟)


    بعد همون خانوم بیکار ه بهش گفته بود حسن جان تو توی پس زمینه ذهنیت فک میکنی فقط همین ی دختر مناسبته!!!!
    حسن گفت: خاموش !!!!!من کی همچین فکری کردم!!!!. من فقط دیر به دیر فراموش میکنمخودم همه اینها رو میدونم ...میدونم دخترهای دیگه هم هستن ک....
    اخی ..الهی چه بچمون بیگناهه و مظلوم .....


    این خانوم بیکاره گفت حسن هر کاری میکنی بکن ولی تمومش کن، تا عشق واقعی تو جذب کنی، و ی سری حرفهای مفت دیگه هم زد مثلا گفت حسن برو از ی روانشناس هم کمک بگیر ما ک دکتر نیستیم نظر شخصی میگیم اونها تکنیک های خوبی بلدن...چون دختر رو هم هرروز میبینی حتما با ی متخصص هم حرف بزن ...حتی لقمه رو هم اماده کرد، اسم دکتر حبشی رو اورد.....
    این دفعه حسن محکم تر از قبل گفت :خاموووووشخودم همه اینها رو میدونم


    بعد حسن سر حرفش موند ک میگه دخترهای دیگه هم هستن، برای همین و به اضافه جند تا کار دیگه ک حسن کرد، در نهایت این دختر رو قیدش و زد . بعد چشاش باز شد....بازه باز.... تا دخترهای دیگه دورو برش هم بببینه ، به خانوادش هم گفت بگردید برام دختر پیدا کنید و....

    از این جا به بعد اخر قصه رو حسن خودش میاد تعریف میکنه....از چیزهای خوبی ک این اتفاق براش داشت میاد میگه و کلا هر چی ک دلش بخواد....
    شاید باز هم بگه سعی میکنم شما فعلا خااااااااااااموووووووش

  8. 2 کاربر از پست مفید هلیاجون تشکرکرده اند .

    Alone boy.. (دوشنبه 27 اردیبهشت 95), mohamad.reza164 (یکشنبه 26 اردیبهشت 95)

  9. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hadi99g نمایش پست ها
    اين قضيه، يک امتحاني هست که براي اين دوستمون پيش اومده و ان شاء الله از اين امتحان سربلند بيرون بياد.

    ان شاالله. من هم فک میکنم ی امتحانه. مخصوصا هم ک گفتن اومده تو بخششون.
    خدا خودش حتما کمک میکنه


    حضور زنان در محيطهاي کاري و اجتماع مردان، عوارض و تبعات خيلي زيادي داره

    با احترام عرض کنم ک نه من موافقتون نیستم. شاید این دختر فامیل ایشون بود
    حق داشت جواب رد بده یا نه؟ با علم به اینکه بعدا باز هم همو میبینن و...


    (براي هر دو طرف) و اين يکي از نمونه‌هاي کوچکش هست.

    اصلا نه... چرا اینجوری نگیم حضور زنان در محیط ها... خود عوارض و تبعاتی است ک ناشی از افتضاح های دیگه ای ک تو جامعه مون اتفاق افتاده!!!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Hadi99g نمایش پست ها
    فرمایش شما متین، ولی همش مبتنی بر این بود که مرد فقط میتونه با یک زن ازدواج کنه!

    مشکل اصلی این دوستمون الآن حضور اون خانم در محیط کاریش هست و حق هم داره.

    به نظر من در واقع اون خانم هست که مزاحم دوستمون هست و شاید مزاحم زندگی خیلیهای دیگه.
    عهههههههههه!!!!!احیانا این خیلی های دیگه هم ک بی گناهن؟؟؟!!!!!!!!!!!!

    حالا شاید شما اسیبی از این قضیه دید ولی ایا درسته اینو به همه تعمیم بدیم؟

    خیلی دختر ها هستن ک شاغلن و اتفاقا اتفاقا ی خورده هم بیشتر از بقیه زنانگی دارن ک همش ودیعه الهی به خانوما ، (همون ک بهش میگن نازو عشوه زنها!!!!) ولی مجبوره همرو صبح به صبح بریزه تو کیسه . درشو ببنده بعد بره سر کار...نه اینکه به قول اقای محمد رضا شرمنده همسر اینده نشیم(میخواست به جای منتظر گذاشتن و نامردی بیاد جلو) به خاطر اینکه شرمنده خدا نشه !!!!

    میدونید جلوی طبیعتشو بگیره چقدر سخته؟؟؟ مطمئنم یک ثانیه هم نمیتونید درک کنید چون شما مردید!!!!!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hadi99g نمایش پست ها
    نه من منظورم کلّي بود، اشتغال زنان در محيط اجتماعي مردان يک امر ناهنجار است که باعث ايجاد مشکل براي خود و اطرافيان ميشه،
    حیف تاپیک به حاشیه میره وگرنه دلم میخواست بپرسم نظرتون راه حل چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ک این مزاحم های بی حیا رو ک البته شما کلی گفتید، بفرستیم برن محیط های اجتماعی زنان تا این خیلی های دیگه راحت بیاسایند!!!!!!!!

  10. کاربر روبرو از پست مفید هلیاجون تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (یکشنبه 26 اردیبهشت 95)

  11. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 مرداد 96 [ 01:04]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,070
    سطح
    27
    Points: 2,070, Level: 27
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    89

    تشکرشده 66 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط هلیاجون نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان خوب همدردی


    همین!!!..........میگم خسته نشید ی وقت!!!!..........حسابی افتادید تو زحمت...........چطوری می خواید از شرمندگی خودتون در بیاید؟؟؟؟؟؟؟ این همه سعی میکنید.... سعی میکنید...خدایی فقط همین؟؟؟

    من ک خواهش کردم دقیق بفرمایید...حوصله نداشتید توضیح بدید یا همین ها بود واقعا؟؟
    می خواستم چیزهای دیگه بگید از دست به عمل زدن هاتون توضیح بدید بعد ببینم ک از ی مراحلی رد شدید بعد...ولی شما هنوز نقطه اولید...ماشالاه تکون هم نمیخورید!!!!



    نظرتون تغییری تو دیدگا ه هاتون صورت گرفته؟؟؟از چند ماه پیش تا حالا چه اطلاعات جدیدی کسب کردید؟فک کنید این هم این هم اطلاعاتی از ی فناوریه

    اون وقت انتظار دارید ی معجزه ای بشه ...شرایط عوض بشه... وقتی شما هنوز همون پسر چند ماه پیش هستید ک ...

    خب حالا خوب گوش کنید چون دیگه پروندتون داره میره دادگاه قضایی. خودتون هم میرید پای میز محاکمه

    بیایید ی نگاهی به سعی کردم سعی کردم هاتون بندازیم:




    [/b]
    این ک پستپست 17 گفتید نمیتونم فراموش کنم چون هنوز "امیدوارم ... امیدوارم ک بهش برسم "
    افرین خیلی خوب تشخیص دادید...
    گفتم ک شما زوم کردید رو بعد عاطفی باعث میشه منطقی فکر نکنید!!!





    من نگران تیکه دومش نیستم بالاخره این خانوم یا یکی دیگه بهش میرسید ولی این امیدوارمه !!!!!
    امید بر پایه چی؟ اخه همین جوری ک نمیشه ادم بگه من امید دارم!!!همیشه انقدر خوش بینید؟
    تا وقتی اتفاقی نیفتاده پس نباید امید داشته باشید ولی علتش اینه ک فکر کردن به این چیزها شیرینه هر چند موقتی ...هرچند عقلتون میگه درست نیست

    ببینید مثلا ی دختری تو دلش از ی پسری خوشش میاد. ایا درسته ک بشینه امیدوار باشه و بهش فک کنه؟؟؟؟مگر اینکه اتفاقی بیفته .......اون پسر هم از این دختر خوشش بیاد و بیاد جلو .تازه اون موقع هم امیدواریو خیال بافی ممنوع!!!

    حتی اگه الان هم اون خانوم به قول شما نظرش عوض شه(ک باز هم این جای حرف داره)شما نباید همه چی رو تموم شده ببینید.

    این وابستگی شما نشون از نا پختگیتون داره هیچ توجیه منطقی نداره !!!

    شاید هم چند جلسه اول همه چی خوب بود، (درصورت پیش بردن مسیر خواستگاری به طرف شناخت درست طرفین از هم،) ولی بعداز چند دیدار و گفت وگو باز هم به ی موردی برخوردید ک فهمیدید به درد همسری نمیخورید. یا اصلا نه.... جواب ازمایش جور درنیومد!!!

    فک کنم شما اگه روز اول ایشون موافقت میکردنو میرفتید خواستگاری برمی گشتید می گفتید "من هیچ حرفی ندارم فقط منو به غلامی تون قبول کنید هر چه زودتر بهتر چون من انتخاب کردم"یا حتی اگه الان نظر خانوم عوض شه و شما برید خواستگاری همین کار رو میکنید!!!!من نگران اینم. نه؛ اینطوریام نیست. من اگه مورد منفی ببینم کلا ذهنیتم عوض میشه. اینکه گفتم نکته منفی نمی بینم به همین علت بود. چون خودمو می شناسم؛ اگه مورد منفی ببینم که خیلی با ایده آل من فاصله داره می خوره تو ذوقم و کلا قضیه رو فراموش می کنم به همین دلیل دنبال مورد منفی می گشتم توی این خانوم که پیدا نکردم. (نمی گم هیچ ویژگی منفی نداره، شاید داشته باشه اما من هنوز ندیدم)

    نگید نه ک باور نمیکنم !!!!!.اگه این طوری نبو د، وقتی اون خانوم جواب رد داد میگفتید "خب... من ک میخواستم باب اشنایی باز بشه "بله" ک نگفته بودم شاید هم اصلا میرفتیم جلو میدیدم دنیامون با هم خیلی فرق داره و..." در نهایت هم به خاطر ویژگی های مثبت این خانوم ایشون همیشه برای شما قابل احترامند. فقط به عنوان ی همکار.

    شما چیزی نمیدونید از این خانوم فقط رابطه کاری داشتید دکتر فرهنک میکه "توی محل کار ادمها خودشون نیستن"

    نشون به اون نشون ک میگید یه نکته منفی هم پیدا نمیکنم. پس شما شناخت ندارید!!

    با چند تا جمله ک نماز میخونه و نجابت و...خب قبول اینها درست.ولی اصلا کافی نیست مگه قراره همه نماز خونها زوج موفقی باشن؟؟؟

    بعضی ها میتونن دوست خوبی باشن، همکار خوبی باشن ، به عنوان دوتا انسان شریف مراوده داشته باشن ولی نه اینکه همسر خوبی هم باشن!!!!




    فک کردن به همه اینها یعنی دیدگاهتونو عوض کردن!!! هزار بار به اینا فکر کردم. درسته؛ قبول دارم که اینها دلیلی برای خوشبختی نمیشه، ویژگی مثبت محسوب میشه اما تضمین خوشبختی و مناسب بودن این خانوم نیست. می دونم که شناخت من عمیق نیست. اما با این وجود نتونستم توی ذهنم تمومش کنم.


    بعد از این کار، این دفعه اگه کسی اومد گفت بیا بهت دختر معرفی کنم فقط کوتاه میگید" منم نظر مثبتی رو ایشون داشتم خواستم از طریق خانواده باب اشنایی رو باز کنم ولی ایشون موافقت نکردن"
    ناله های عاشقانه هم ک اینجا سر داد
    ید اونجا نمیگید!!!! هیچ وقت نگفتم. حتی وانمود کردم که اصلا ککم هم نمیگزه که جواب منفی شنیدم. حتی رفتارم با خود اون خانوم هم عادیه و اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده.

    حالا خودتون بگید چند سال حبس ببرم براتون؟؟؟؟



    اصلا ولش کنید بیایید ی قصه بگیم از ی پسرخوبی....

    یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود تو این دنیای بی سرو سامون!!!
    ی روز ی حسن کچل (شما بازیگرشید) دختری رو میبینه میگه واااااااااای چه قدر به معیار های من نزدیکه ....چقدر نجیبه.....بعد میره جلو میگه خانوم لطفا منو به غلامیتون قبول کنید.
    دختره میگه نه نمیتونم قبول کنم
    حسن کچل برمیگرده پیش ننه حسن شرح حال میگه(یعنی همدردی، شما اینجا ی عالمه ننه داشتید تا حالا)
    خلاصه قصه میره تا اونجایی ک حسن کچل دیگه سعی میکنه بهش فکر نکنه...سعی میکنه قید دختره رو بزنه...سعی میکنه سعی میکنه....(کلا حسنه و سعی هاش!!!!خفمون کرد با این سعی هاش)

    برمیگردن بهش میگن "حسن برو علت این اشتیاق را پیدا کن"
    از اون طرف 4 ماه پیش ی خانم بیکاری بهش گفت برای اینکه فیلت یاد هندستون نکنه ی کتابی هست به نام....برو بخون. بخدا دانلودشم کردم. یه چند صفحه هم خوندم. اما وسط صفحاتش کلماتش پاک شده بودن. (کتابش مشکل داشت) و از طرفی هم دیدم خیلی زیاده و منم واقعا وقت نمی کنم این همه رو بخونم. بخاطر همین دیگه بی خیالش شدم و نرفتم دوباره از یه سایت دیگه دانلودش کنم.
    حسن هم گفت سعی میکنم...ولی مدیونید فک کنید بچمون اهل عمل نیست!!!!!.برای اینکه چشتون دربیاد رفت خوند. بعد دید اتفاقا ی بخشی داره چرا عاشق میشویم؟؟بعد علت اشتاقشو فهمید.

    تازه تو این مطالعاتش دستاورد دیگه ای هم داشت. اونم اینکه حسن فهمید خودباوریش پایینه وگرنه با جواب منفی دختر اون هم دوبار، یکم حس دافعه پیدا میکرد. اوائل اینطوری بود. حس دافعه شدید، اما بعد..

    ی چیز دیگه هم ک گفتن این بود ک برای افق جدید پیدا کنی برو سی دی های دکتر فرهنگ و گوش کن تاپیک های مشابه و....اتفاقا این دفعه هم حسن گفت "چشم .سعی میکنم مطالعاتم و بیشتر کنم"
    بهد رفت دکتر فرهنگ و ک گوش کرد دید جواب این سوالش و پیدا کرد ک تو پست 13 گفته بود همه اینها رو خودم میدونم مشکل من اینکه نمیتونم عمل کنم؟
    واقعا چرا ادم بعضی وقتها میدونه ولی پای عمل ک میرسه نمیتونه و گند میزنه!!!!!!

    تاپیک های مشابه هم خوند ی جا خانوم مصباح نامی خیلی حرفهای خوبی زده بود حسن و کلا دگرگون کرد!!! کجا؟ شرمنده یادم نمیاد!!

    ی اقایی هم ک همش میشینه نامه مینویسه برای همسر ایندش گفت حسن برو تو فاز معنوی جات!!
    صلواتو انگشترو....
    (وارد این بخش قصه نمیشم چون خیلی مفصله تا همین جاشم انگشتام درد گرفت. ولی بدونید با همین فرمون برید جلو کل دنیاتون عوض میشه. شعر یک شبی مجنون نمازش را شکست خوندید؟؟؟)


    بعد همون خانوم بیکار ه بهش گفته بود حسن جان تو توی پس زمینه ذهنیت فک میکنی فقط همین ی دختر مناسبته!!!!
    حسن گفت: خاموش !!!!!من کی همچین فکری کردم!!!!. من فقط دیر به دیر فراموش میکنمخودم همه اینها رو میدونم ...میدونم دخترهای دیگه هم هستن ک....
    اخی ..الهی چه بچمون بیگناهه و مظلوم .....


    این خانوم بیکاره گفت حسن هر کاری میکنی بکن ولی تمومش کن، تا عشق واقعی تو جذب کنی، و ی سری حرفهای مفت دیگه هم زد مثلا گفت حسن برو از ی روانشناس هم کمک بگیر ما ک دکتر نیستیم نظر شخصی میگیم اونها تکنیک های خوبی بلدن...چون دختر رو هم هرروز میبینی حتما با ی متخصص هم حرف بزن ...حتی لقمه رو هم اماده کرد، اسم دکتر حبشی رو اورد.....
    این دفعه حسن محکم تر از قبل گفت :خاموووووشخودم همه اینها رو میدونم ای وای؛ اینطوری میگید شرمنده میشم. بخدا وقت نمی کنم. 12 ساعت سر کارم، اونم شبکار. (شیفت شب شدم که کمتر اون دخترو ببینم.) مرخصی هم که اصلا حرفشو نزنید چون نمیدن. صبح جنازم میرسه خونه تا ظهر می خوابم بعدشم که بعد از ظهر باید کم کم آماده شم برم سر کار. یه چیز دیگه هم اینکه اگرم وقت داشتم بازم نمی رفتم پیش روانشناس. چون معتقدم فقط پول بی خود می گیرن. یه بار رفتم یه سری حرفایی که خودمم می دونستم تحویلم داد، نیم ساعت نشستم و کلیم پول دادم. باور کنید مشاوره های اینجور سایتا بهتره. تازشم؛ کو مشاوری که من بتونم باهاش راحت باشم و سفره دلمو پیشش پهن کنم.


    بعد حسن سر حرفش موند ک میگه دخترهای دیگه هم هستن، برای همین و به اضافه جند تا کار دیگه ک حسن کرد، در نهایت این دختر رو قیدش و زد . بعد چشاش باز شد....بازه باز.... تا دخترهای دیگه دورو برش هم بببینه ، به خانوادش هم گفت بگردید برام دختر پیدا کنید و.... اصلا اعصاب و حوصله اینو ندارم که از خانوادم بخوام برام دختر پیدا کنن. اونام که از خداشونه من چیزی نگم تا راحت خودشونو بزنن به خواب.

    از این جا به بعد اخر قصه رو حسن خودش میاد تعریف میکنه....از چیزهای خوبی ک این اتفاق براش داشت میاد میگه و کلا هر چی ک دلش بخواد.... ان شاالله
    شاید باز هم بگه سعی میکنم شما فعلا خااااااااااااموووووووش
    اینطوری نگید؛ واقعا ممنونم که وقت میزارید و این همه تایپ کردید. شرمندم می کنید واقعا
    ویرایش توسط Alone boy.. : دوشنبه 27 اردیبهشت 95 در ساعت 06:51

  12. کاربر روبرو از پست مفید Alone boy.. تشکرکرده است .

    هلیاجون (دوشنبه 27 اردیبهشت 95)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به نظرتون تو این وضعیت پس انداز کار درستیه؟
    توسط حیاط خلوت در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 20 شهریور 95, 13:39
  2. خیانت همسرم در دوران باداری و پس از آن
    توسط الهام67 در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 28 شهریور 93, 22:56
  3. آیا طلاق پس از 12 سال ؟ به علت بیماری پارانوئید همسر
    توسط asemani در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 اسفند 91, 12:36

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.