به نظر من میتونید کارتون رو عوض کنید...
تشکرشده 7 در 5 پست
به نظر من میتونید کارتون رو عوض کنید...
Alone boy.. (شنبه 18 اردیبهشت 95), Hadi99g (سه شنبه 21 اردیبهشت 95), هلیاجون (شنبه 18 اردیبهشت 95)
تشکرشده 104 در 48 پست
منم با نظر قبلی موافقم ، شما باید یه مدت زمان معمول بین چند تا چندین ماه نباید ایشون رو ببینی تا برات عادی بشه مطمين باش جواب میگیری اینو یه دهتر داره بهت میگه که قطعا احساسات رو بیشتر از شما داره و میشناسه
Alone boy.. (شنبه 18 اردیبهشت 95), Hadi99g (جمعه 24 اردیبهشت 95), هلیاجون (شنبه 18 اردیبهشت 95)
تشکرشده 66 در 27 پست
خیلی ممنونم خانوم هلیا. توصیه هاتونو سعی می کنم عملی کنم.
درمورد تغییر نگاهم به اون خانوم خیلی کامل و واضح منظورتون رو نفهمیدم.
درمورد اینکه گفتید من فکر می کنم دیگه هیچ دختری نمی تونه برای من مناسب باشه باید بگم که اصلا اینطوری نیست. من قبلا چهار سال پیش یه بار دیگه هم همچین جریانی برام پیش اومد که دوسال طول کشید تا فراموش کنم. درسته که زیاد طول کشید اما فهمیدم که فراموش کردن غیر ممکن نیست. الانم مطمئنم که هستند دخترای دیگه ای که مناسب من باشن و معیارهای منو داشته باشن اما ایراد اصلی من اینه که توی فراموش کردن خیلی بد عمل می کنم. من نمی خوام الکی خودمو بخاطر هیچ و پوچ زجر بدم. حالا که فهمیدم نمیشه بهش برسم نمی خوام بی خودی غصه بخورم و حسرت بکشم و دنیامو خراب کنم.
آقای محمدرضا؛ ممنونم که پیگیر پست بنده هستید.
اینایی که گفتید رو می دونم. میدونم که نباید الکی دل ببندم.
می دونم که این جواب رد شنیدن ها بخشی از مسیر زندگی هست برای رسیدن به یار اصلی. همه اینارو می دونم اما مشکل من اینه که نمی تونم بهشون عمل کنم. عقلم میگه بی خیال باش، حتی خیلی وقتا واقعا دیگه بهش فکر نمی کنم اما اون میاد تو خوابم و وقتی که بیدار میشم بازم میرم تو فکرش!
نمی دونم اون خیلی خوبه یا من اون دختر رو خیلی خوب می بینم؛ یه نکته منفی هم توش پیدا نمی کنم که اونو بهانه کنم و راحت تر فراموش کنم.
Dr.Goebbels و خانم امیدوار عزیز، با نظر شماها کاملا موافقم. خودمم احساس می کنم اگه مثلا شیش ماه نبینمش شاید فراموش کردنش خیلی راحت تر باشه برام. اما با این اوضاع بد بیکاری اصلا جرأتشم ندارم کارمو ول کنم. خیلی سختی کشیدم و این در اون در زدم تا تونستم این شغل رو پیدا کنم. اصلا فکرشم نکنید که بتونم شغلمو عوض کنم.
ویرایش توسط Alone boy.. : شنبه 18 اردیبهشت 95 در ساعت 06:15
Hadi99g (سه شنبه 21 اردیبهشت 95), mohamad.reza164 (شنبه 18 اردیبهشت 95), هلیاجون (شنبه 18 اردیبهشت 95)
تشکرشده 66 در 27 پست
سلام مجدد؛
من سعی کردم به راه حل هاتون عمل کنم، اما نشد!
فک می کنم اگه نبینمش شاید بتونم فراموشش کنم اما از شانس یکی دو روزه که منتقل شده به قسمت ما.
حالا دیگه خیلی بیشتر جلو چشممه و ارتباطمونم بیشتر شده..!
تشکرشده 2,595 در 691 پست
سلام دوست من.
خيلي خوشحالم كه شما به اصل ماجرا و آينده واقف هستين دارين براي جلوگيري از كج روي ها تحقيق، بررسي و مشورت ميگيريد.
دوست من بايد بتوني كنترل ذهنت رو در دست بگيري. در مورد كنترل ذهن مقالات زيادي هست. ولي در كل منحصر به فرد هست.
يادت هست دوران تحصيل چه طوري حواست رو بر درس هات متمركز ميكردي؟
-----------
چيزي كه مهمه اين هست كه شما براي آينده ات برنامه داري. برنامه شما چي هست؟ انتخاب آگاهانه، تشكيل خانواده و داشتن زندگي موفق. درست حدس زدم؟
خوب براي رسيدن به اون هدفت بايد چي كار كني؟
بايد اول از همه تمركز كني، برنامه ريزي كني.
تفكر به اين خانوم شما رو از برنامه هات عقب ميزنه.
از اتفاقاتي كه تو اين پروسه پيشنهاد ازدواج به اين خانوم رخ داد، به عنوان تجربه در زنگي ات استفاده كن.
------------------
يه نشانه و يا سنبل براي خودت قرار بده. مثلا صلوات، يا نگاه كردن به ناخن و يا انگشتر ( به قول باغبان).
هر وقت ياد اون خانوم افتادي، صلوات بفرست تا از ذهنت كنار بره. بايد بتوني به اين قضيه احاطه پيدا كني.
چيره شدن بر اين قضيه، نه تنها شما رو از تفكر به اون خانوم وا ميداره، بلكه اعتماد به نفست رو هم فوق العاده بالا ميبره.
دوست من يه بسم الله بگو. به خودت بگو من ميتونم اين خانوم رو فراموش كنم، حتي اگر هر روز جلو چشم هام باشه. بر خدا توكل كن . تلاشت رو شروع كن.
به خودت بگو با تفكر به اين خانوم دارم در حق همسر واقعي خودم اجحاف ميكنم.
دوست من تو ميتوني. من مطمئن هستم.
Alone boy.. (چهارشنبه 22 اردیبهشت 95), Hadi99g (سه شنبه 21 اردیبهشت 95)
تشکرشده 48 در 28 پست
اين قضيه، يک امتحاني هست که براي اين دوستمون پيش اومده و ان شاء الله از اين امتحان سربلند بيرون بياد.
حضور زنان در محيطهاي کاري و اجتماع مردان، عوارض و تبعات خيلي زيادي داره (براي هر دو طرف) و اين يکي از نمونههاي کوچکش هست.
Alone boy.. (چهارشنبه 22 اردیبهشت 95)
تشکرشده 66 در 27 پست
ممنونم بابت نظراتتون؛ نشستم با خودم خلوت کردم به این فکر کردم که چرا من واقعا نتونستم تا الان فراموش کنم.
وقتی خودم و دلم با هم رو راست شدیم به این نتیجه رسیدم که دلیل اصلیش و شاید یکی از اصلی ترین موانع فراموش کردنش اینه که من هنوز به رسیدن بهش امیدوارم. هنوز امیدوارم که نظرش عوض بشه.
هزاریم که از نظر منطقی و عقلانی به این نتیجه برسم که همه چی تموم شده و من باید قضیه رو تموم شده فرض کنم بازم اون ته و تو های دلم یه روزنه امید هست که میگه شاید نظرش عوض بشه و همه چی اوکی بشه.
mohamad.reza164 (جمعه 24 اردیبهشت 95)
تشکرشده 66 در 27 پست
اوکی، با سکوتتون فهمیدم که مشکلم راه چاره ای نداره.
بازم ممنون از اینکه وقت گذاشتید
mohamad.reza164 (جمعه 24 اردیبهشت 95)
تشکرشده 404 در 138 پست
Alone boy.. (جمعه 24 اردیبهشت 95), mohamad.reza164 (جمعه 24 اردیبهشت 95)
تشکرشده 2,595 در 691 پست
پدر عشق ( البته دوستان الان میان خرده میگیرن که معنی عشق چیز دیگری است) بسوزه که این دوست عزیز منو داره آزار میده.
-------------------
دوست من امکان ادامه تحصیل نداری، امکان ورزش، امکان ایجاد دغدغه فکری جدید؟ خواندن کتاب یا رمان که فکرت رو مشغول کنه؟
برای تمرکز زدایی این پیشنهاد رو دادم
------------------
خانوم ها لطفا گوشاتون رو بگیرید به دوستم می خوام یه چیزی بگم:
ان شاالله بعد ها با بهترین دختر دنیا ازدواج میکنی، بعد میبینی ای بابا همچین آش دهن سوزی هم نبوده که این همه فکرم رو درگیرش کرده بودم یه مدت!!!!!
------------------
چند مدت پیش میدونی داشتم به چه فکر میکردم؟!
چند مدت پیش یه خانومی که گویا بنده رو میشناخت با من تماس گرفت، بعد من فکری شدم که چه کار باید بکنم، چه جوابی به ایشان باید بدم که هم خدا رو خوش بیاد و هم دل آن دختر نشکنه که غرورش رو زیر پا گذاشته و زنگ زده، دروغ چرا لحظه ای به این فکر افتادم که ایشان خصوصیات بدی که ندارن، حالا یه آشنایی و شناخت کوچک شاید بد نباشه، ولی سریعا خصوصیات ایشان رو با ملاک های خودم مقایسه کردم، دیدم با هم تطابق ندارند. نه اینکه بگی خیلی ایده آل گرا هستم، نه واقعا ملاک هام خیلی ساده است ولی با ایشان تطابق نداشت.
خلاصه بی خیال شدم. تا اینکه شیطان وسوسه ام کرد که جواب بدم، مثلا می گفتم پسرجواب سلام که دیگه واجبه!!!!!
به این فکر کردم اگر همسرم کنارم بود، الان من از خجالت اینکه خانومی با من تماس گرفته (ادامه اش سانسور ) باید آب بشم و جلوش شرمنده بشم. خلاصه با یه راه حل تاکتیکی، یه حرکت زدم که نه ایشان و نه همسر آینده بنده ناراحت بشوند، الحمدالله همه چی الان خوبه و من شرمنده حاج خانوم ( استعاره از همسر آینده )نشدم!
-----------------------
خواستم اینو بهت بگم که ما نباید فردا روز به همسر و یار واقعی امون مدیون باشیم، که مثلا یه روز فکرمون جای دیگه درگیر بود ( من خوبشو دارم میگم، بعضی ها که ماشاالله از فکرکردن شرعی و منطقی به چیز های دیگه هم رو میآورند). به قول قدیمی ها یه نگاه حلال هست ولی وقتی کش پیدا میکنه، مدیون میشیم دوست من. شما کارت درست بوده تا اونجایی که خواستگاری دوم رو انجام دادی، ولی از اون به بعد باید به فکر یار اصلی ات و شخص دیگری باشی که با هم کفویت لازم رو دارین.
تو تاپیک قبلی یادم هست خانوم آیتک و شیدا پیش بینی کرده بودند که شما شانسی نداری و پس از خواستگاری دوم پیش بینی شون درست از آب دراومد.
با یه روشی شروع به فراموشی کن دوست عزیز من.
Alone boy.. (جمعه 24 اردیبهشت 95), هلیاجون (شنبه 25 اردیبهشت 95), سرشار (جمعه 24 اردیبهشت 95)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)