به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 28
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    قبلا هم بهتون گفتم.شوهر شما به بلوغ عاطفی و فکری لازم برای ازدواج نرسیده. حتی در حد یک پدر هم احساس مسئولیت نداره چون حداقل به خاطر بچه اش هم نمیکنه بیاد خونه و یک سوپ آماده به بچه بده!!تا خودش نخواد وتصمیم نگیره روی خودش کار کنه هم اوضاع شما عوض نمیشه.همینه.بد برخورد میکنه شما باید تحمل کنی و لبخند بزنی و به خودت برسی تا بدتر نشه و لج نکنه.شوهر شما یا بچه است یا به قول دوستمون داره کارهایی میکنه که نمیخواد شما سردربیاری.وقتی براتون نوشتم اینطور ادامه ندید منظورم دقیقا همین بود.چون هر چند وقت یکبار روی اعصاب شما سوهان میکشه.چقدر میتونی تحمل کنی و غذای خوشمزه بپزی و لبخند بزنی؟یا باید کلا ازش قطع امید کنی که میشه طلاق عاطفی یا خودت برو مشاور ببین باید چکار کنی خودش هم مایل بشه به بزرگ شدن!!!

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مهر 95 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    Kaspianعزیز باید بگم شوهرم همیشه اینجوری نیست،خیلی وقتا دخترم و میبره بیرون،باهاش بازی میکنه.گاهی اینقدر خوبع که من اصلا یه شخصیت دیگه توش میبینم،من دیروز دلیل این رفتارش و کاملا فهمیدم چرا چند روزه رفتارش عوض شده،دیروز ظهر که از کار برگشت دیدم اینقدر مشروب خورده که به در و دیوار میخورد،مستقیم رفت تو اتاق خواب و سریع خوابش برد،منم مشکوک شدم آخه اصلا سابقه نداشت صبح مشروب بخوره اونم اینجوری که حالش بد باشه.گوشیش و برداشتم دیدم با یه دختر چت داشته.شماره دختره رو سریع برداشتم هرچی زنگ زدم جواب نداد.لباسم و پوشیدم و شوهرم و بیدار کردم گفتم من رفتم خائن،روت یه فکر دیگه ای میکردم،تا دم در که رفتم اوند دستم و گرفت و کشوند،گفت حق نداری جایی بری،توضیح میدم،بعدش نشست و بهم گفت چرا من باید این وسط خراب شم . این همون دوست دخترگذشته مه که توشب نامزدیمون بهت پیام داده بود،گفتم اون از کجا پیدات کرده،گفت مقل اینکه یکی از دوستاش آدرس محل کارشو دادن بعه دختره و اونم رفته محل کار گفته اگه باهام حرف نزنی تو محل کارت آبرو تو میبرم یا میام در خونتون ابروتو اونجا میبرم،شوهرم از عرش ابروش میگه تو برو الان بهت پی ام میدم.بعد به شوهرم گفتم جرا بامن درمیون نذاشتی؟میگه ترسیدم که تورو از دست بدم یا ناراحت بشی،حالا هرچی میگم بذار من با دختره حرف بزنم نمیذاره.میگه اینا هرزه ن و به فکر اخاذی هستن.تو خودتو قاطی نکن،به خدا از دیروز که فهمیدم اینقدر رنگ و روم پریده که نمیتونم راه برم،24ساعته هیچی لب نزدم نه آب نه غذا،همش دارم گریه میکنم،اصلا دلم دیگه با این زندگی نیست،بهم میگه یه فرصت یک هفته ای بده دکش میکنم.حالا هم منو زندان کرده میگم میخوام برم خونه مامانم نمیذاره،میگم احتیاج دارم به هواخوری به پیاده روی نمیذاره،میترسه بخوام تلافی کنم،صبحم که بیدار شد عین برج زهر مار رفت سرکار.نمیدونم باید جیکار کنم،بنظر تون به دختره زنگ بزنم؟یا اینکه یکی از اعضای خانواده رو در جریان بذارم؟به خواهر خودش گفتم گفت شماره دختره بده دمارش و در میارم،ولی من از ترس اینکه شوهرم بفهمه ندادم آخه خیلی بدش میاد اتفاقاتی که میافته بینمون رو به کسی بگم،شما بگین بهترین کار تو موقعیت من چیه

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام. عزیزم من خودم موردی رو سراغ داشتم که مرد وقتی خانومش نبوده دوست دخترشو میاورده خونه. خانومه هم مشکوک شده بود و با مشورت یه وکیل توی خونشون دوربین گذاشت و از خونه ی مامانش اونو بررسی میکرد. تا که مرده دوباره تکرار کرد. همونجا با وکیلش رفتن دستگیرش کردن. توی کلانتری مرده از ترس آبروش حضانتو اینا رو ازش گرفت . طلاق هم گرفت.
    جالب اینه مرده بعد یه مدت درخواست آشتی داده. که خانومش گفته بود باید حق طلاق رو بدی به من. مرده هم گفته بود خانوما احساساتی ان نمیشه بهشون حق طلاق داد. حالا نه اینکه خود مرده خیلی کنترل خودشو داشته.
    از این تجربه استفاده کن. بنظر من همین مشروب خوردن ینی فراهم کردن زمینه خیلی از گناهان کبیره. اصلا بعید نیست که خودش هم تمایل داشته باشه.

  4. #14
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 فروردین 03 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها

    با سلام
    دوست عزیز
    اینکه بهترین کار در این شرایط چی هست رو نمیدونم فقط میتونم بگم که اگر به جای شما بودم چه عکس العملی رو داشتم

    1- اگر قصد داشتم به خونه مادرم نرم و توی خونه می موندم با همسرم کاملا سرسنگین می شدم و وقتی می خواست بره خونه مادرش بهش می گفتم لطفا دخترمون رو هم ببر چون حالم خوب نیست و نمیتونم مراقبش باشم

    2- یا به خاطر بیماری و نه به خاطر اطاعت از خواسته نامعقول همسر با دخترم به منزل مادرم می رفتم و زیاد هم باهاش تماس نمیگرفتم تا خودش دلتنگ بشه و بعدش هم اصلا نمیذاشتم این مدل فکر رو ادامه بده که من مثلا دلم میخواد تنهایی برم بیرون
    چون الان شرایط شما شرایط بیماری هست و از ایجاد جو صمیمی یا آشپزی متنتوع و ... نمیتونه خبری باشه و اون احساس جذابیت برای همسرت که به دنبالش هستی فعلا موجود نیست من احتمالا این گزینه رو انتخاب می کردم به خانوادم هم می گفتم به خاطر بیماری و اینکه همسرم هم در حال حاضر مشغله زیاد داره یه مدت میام

    به همسرم هم می گفتم صرفا به خاطر بیماری دارم میرم و بیماریم هم که تموم شد برمیگردم ولی هیچ کدوم به این معنی نیست که موافق فکر غلط شما در مورد خودم هستم

    بعد از اتمام بیماری (اگر هم خونه مادرم بودم برمی گشتم) فضای خونه رو شاداب میکردم آشپزی متنوع و لباسهای زیبا رو داشتم ولی همچنان در کلام سرسنگینی با همسر رو ادامه میدادم تا زمانی که اعتراف کنه فکرش اشتباه بوده

    و در آرامش به همسرم اعلام میکردم که به جز خرید برای خودم و بچم هیچ خرید دیگه ای اعم از کادوی روز زن و تولد و ... برای هیچ بنی بشری انجام نخواهم داد و به همه اطرافیان در روز مرد یا زن یا تولد فقط پول هدیه میدم که کسی فکر اشتباه و مسخره در موردم نکنه

    اینها عکس العمل من در چنین شرایطی هست

    ممکن هم هست جز آفتهای مشاوره باشه نمیدونم ولی شخصا اگر همسرم در موردم فکر اشتباهی بکنه اولش سعی می کنم براش با آرامش توضیح بدم ولی اگر همچنان مواضعش رو ادامه بده من هم سرسنگین میشم
    چون به نظر من رفتار عادی در اون شرایط نشان دهنده موافق بودن من با نظر اشتباه همسرم هست

    موفق باشی



    ویرایش مدیرهمدردی:
    در وقتی که همسر ما به خاطر ضعف شخصیتی و دچار شدن به مسائل احساسی در حال انجام خطاهای شناختی هست. هر گونه مقابله منجر به تشدید خطاهایش می شود.
    حداقل در این فاز توضیح دادن، مقابله کردن و بی تفاوتی تجویز نمیشه ، تحمل و مهارت های هم حسی و صبر بهتر نتیجه می دهد.

    بعدا که اوضاع بهتر می شود باید ریشه یابی مسائل شود

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  5. #15
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 فروردین 03 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kaspian نمایش پست ها

    قبلا هم بهتون گفتم.شوهر شما به بلوغ عاطفی و فکری لازم برای ازدواج نرسیده. حتی در حد یک پدر هم احساس مسئولیت نداره چون حداقل به خاطر بچه اش هم نمیکنه بیاد خونه و یک سوپ آماده به بچه بده!!تا خودش نخواد وتصمیم نگیره روی خودش کار کنه هم اوضاع شما عوض نمیشه.همینه.بد برخورد میکنه شما باید تحمل کنی و لبخند بزنی و به خودت برسی تا بدتر نشه و لج نکنه.شوهر شما یا بچه است یا به قول دوستمون داره کارهایی میکنه که نمیخواد شما سردربیاری.وقتی براتون نوشتم اینطور ادامه ندید منظورم دقیقا همین بود.چون هر چند وقت یکبار روی اعصاب شما سوهان میکشه.چقدر میتونی تحمل کنی و غذای خوشمزه بپزی و لبخند بزنی؟یا باید کلا ازش قطع امید کنی که میشه طلاق عاطفی یا خودت برو مشاور ببین باید چکار کنی خودش هم مایل بشه به بزرگ شدن!!!











    ویرایش مدیرهمدردی:
    در وقتی که همسر ما به خاطر ضعف شخصیتی و دچار شدن به مسائل احساسی در حال انجام خطاهای شناختی هست. هر گونه مقابله منجر به تشدید خطاهایش می شود.
    حداقل در این فاز توضیح دادن، مقابله کردن و بی تفاوتی تجویز نمیشه ، تحمل و مهارت های هم حسی و صبر بهتر نتیجه می دهد.

    بعدا که اوضاع بهتر می شود باید ریشه یابی مسائل شود

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  6. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    سها** (دوشنبه 06 اردیبهشت 95)

  7. #16
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 فروردین 03 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شادی ظهوریان نمایش پست ها

    باسلام. عزیزم من خودم موردی رو سراغ داشتم که مرد وقتی خانومش نبوده دوست دخترشو میاورده خونه. خانومه هم مشکوک شده بود و با مشورت یه وکیل توی خونشون دوربین گذاشت و از خونه ی مامانش اونو بررسی میکرد. تا که مرده دوباره تکرار کرد. همونجا با وکیلش رفتن دستگیرش کردن. توی کلانتری مرده از ترس آبروش حضانتو اینا رو ازش گرفت . طلاق هم گرفت.
    جالب اینه مرده بعد یه مدت درخواست آشتی داده. که خانومش گفته بود باید حق طلاق رو بدی به من. مرده هم گفته بود خانوما احساساتی ان نمیشه بهشون حق طلاق داد. حالا نه اینکه خود مرده خیلی کنترل خودشو داشته.
    از این تجربه استفاده کن. بنظر من همین مشروب خوردن ینی فراهم کردن زمینه خیلی از گناهان کبیره. اصلا بعید نیست که خودش هم تمایل داشته باشه.

    ویرایش مدیرهمدردی:
    راهنمایی یک مراجع بسیار بسیار کار حساس ، مهم و مسئولیت داری هست.
    اینطور نیست که شما به نظرتون در یک مجلس زنانه دارید از هر دری صحبت می کنید برای هیجان یک خاطره هم تعریف کنید.
    گاهی یک تعریف موردی اینطوری می تواند یک زندگی را منهدم کند.
    خواهش می کنم بارها یک راهنمایی که می نویسید را مطالعه کنید تا مطمئن شوید هیچ آسیبی در آن برای مراجع نیست.

    وقتی مشروب خوردن گناهان کبیره هست. آیا تجسس ثواب هست؟ آیا اشاعه فحشاء درست هست؟
    دقت کنید ما اینجا نمی خواهیم روش کارآگاهی برای کشف سرنخ و دستگیری مجرم ارائه دهیم، بلکه راهکارهایی نیاز داریم که روش های زندگی را بهبود ببخشیم.
    شاید خاطره شما برای تالارهایی مفید باشد که برای کارهای پلیسی طراحی شده باشد.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  8. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مهرآیین (دوشنبه 06 اردیبهشت 95), سها** (دوشنبه 06 اردیبهشت 95), عشق آفرین (جمعه 09 تیر 96)

  9. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام

    متاسفم ببین همین مانع رفتنت شده خیلی خوبه یعنی نمیخاد از دستت بده عزیز این رفتارش را غنیمت بدون

    اون داره اشتباه میکنه قرار نیست همه اشتباه کنن

    شما با رفتار صحیح میتونید همسرتون را اصلاح کنید

    اونم فقط با محبت کردن صبر در ناملایمات کمتر انتقاد کردن غر نزدن درست میشه

    شاد شا دشاد باش تا بتونی زندگیت را بدست بگیری

    خانم اول اخرش شما هستی از صبح بره بیرون عصر مجبوره بر گرده

    ارامش داشته باش تا بتونی به اونم انتقال بدی

    لطفا دیگه در مورد موبایلش صحبت نکن

    التماس دعا

  10. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    من همینجا از شما و آقای مدیر میپرسم که تعریف بلوغ عاطفی و اجتماعی چی هست؟مگه این نیست که انسان مسئولیت پذیر و آگاه به عملکرد خودش باشه.کنترل رفتارش رو داشته باشه. بتونه تکانه های روانی منفی خودش رو کنترل کنه و تا حد ممکن برخورد سازنده داشته باشه؟هیچ کس کامل نیست.همه ما جاهایی رفتارمون از کنترل خارج میشه ولی اولا مهمه که این از کنترل خارج شدن چقدر رخ میده؟دیگه اینکه بعد از این اتفاق چقدر سعی میکنیم اثرات منفی رفتارمون رو اصلاح کنیم و چه تدابیری اتخاذ میکنیم که این رفتار دیگه تکرار نشه. حالا شما بشین خودت ببین شوهرت چقدر از این خصوصیات را دارد؟اینکه من همه چیز بر وفق مرادم باشه و خوب و خوش اخلاق باشم اصلا و ابدا مورد مثبتی نیست.همه آدم ها وقتی همه چیز مطابق میلشونه فرشته اند. اینکه این خانم با کمک دوربین مدرک مستدلی از خیانت شوهرش گیر بیاره که بتونه توی گرفتن حق و حقوقش کمکش کنه از نظر من اشاعه فحشا نیست.آخرین حربه و تنها وسیله ایه که زن ها توی جامعه ما میتونن با کمکش یکم کفه ترازوی عدالت رو به برابری نزدیک کنن.تجسس هم درست نیست ولی جناب مدیر شما موضوع خیانت را به اون گندکی ول میکنید و این خانم را سرزنش میکنید که چرا به تماس های شوهر مستش نگاه کرده؟؟؟حریم خصوصی افراد باید رعایت بشه ولی آدم ها باید خودشون احترام خودشون و حریم خصوصیشون رو نگه دارند.به نظر من زنگ بزن خانوادت بیان دنبالت.یه مدت از محیط خونه دور شو.برو مشاوره و از اول همه چیز رو بهش بگو.مشاوری هم نرو که فلسفه سوختن و ساختن رو قبول داشته باشه چون دوباره برمیگردی سر خونه اول.وقتی یکم آروم شدی و خودت رو پیش مشاور خالی کردی اونوقت بشین با چشم باز تصمیم بگیر میخوای ادامه بدی زندگیت رو یا نه.ولی راحت از خیانت رد نشو.اصلا و ابدا راحت رد نشو.

  11. کاربر روبرو از پست مفید kaspian تشکرکرده است .

    abs (سه شنبه 07 اردیبهشت 95)

  12. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام
    جناب مدیر از نظراتتون سپاسگزار هستم
    من همیشه از نظرات سودمند شما نهایت استفاده رو می کنم
    فقط یه سوال هم دارم این فاز احساسی که فرد درونش اگر قرار بگیره ممکن هست دچار خطای شناختی بشه حدودا چه مدت هست؟

    چون این نظر رو من دقیقا همون روز ننوشتم و از نظر من در اون زمان فاز احساسی باید تموم می شد یعنی چند روز بعد شروع فاز احساسی بود
    آیا همسر فرد در این شرایط باید دو سه هفته ظاهر سازی کنه و فضا رو عوض کنه و یا چند روز کافی هست؟

    می دونید آقای مدیر صبر خیلی توی روابط جواب میده ولی احتمالا در برخی مواقع ممکن نیست اون خطای شناختی رو تثبیت کنه به عبارتی وقتی کسی به آدم میگه شما عمدا می خواستی زیاد بری بیرون جنس اشتباه خریدی خوب اولش که فرد عصبانی هست و آدم بحث نمیکنه ولی آیا لازم نیست فرد رو متوجه اشتباهش کرد یعنی در این شرایط تا چه مدت همسر فرد باید وانمود کنه اتفاقی نیفتاده؟

    فقط بابت اطلاعات خودم و سایر مراجعین می پرسم

    البته این رو هم قبول دارم که افراد با هم فرق دارن و همه راه حلها در مورد همه افراد بازخورد مشترک نداره

    اما یه مورد هم به صاحب تاپیک
    فکر می کنم اشتباه کردی به خواهرش گفتی و الان شما وارد فاز احساسی شدی لطفا اجازه بده احساساتت فروکش کنه بعد تصمیم بگیر
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  13. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مهر 95 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دارم میمیرم.صبح به دختره پی ام دادم دختره گفت من عاشق شوهرتم و وای هیچ وقت نخواستم زندگیشو خراب کنم،گفت اونه که به من زنگ میزنه،گفت قسم میخورم که شوهرت تورو نمیخواسته خودش گفته که مامانم بزور مجبورم کرده،الان موندم حرف کی رو باور کنم،دیگه بهش اعتماد ندارم به هیچ وجه،یعنی همه حرفایی که شوهرم بهم زده دروغه؟یعنی تو این سه سال من و بازی داده و به دروغ گفته دوسم داره؟حالا که فهمیده من جریان ارتباطشو فهمیدم اصلا محلم نمیده.حتی صبح مریض شدم حالم بد شد نیومد منو ببره دکتر.خواهرم منو برد.جای اینکه بیاد ازم عذر بخواد و از دلم دربیاره،شما کمکم کنین حالم خیلی بده،برم خونه مامانم؟قهر کنم؟ چجوری باشم؟
    دختره قسم میخورد میگفت من نرفتم محل کارش،اصلا تهدیدی در کار نبوده میگه شوهرت عاشق من بود طوری که شب نامزدیتون زنگ زده و گریه کرده،در صورتی که از خواهرشوهرم پرسیدم اونم جان بچه هاش و قسم خورد گفت شوهرمن اصلا اون دختره رو نمیخواست و حتی نا که پیشنهاد دادیم اون دختره روبگیر میگفت این دختره خیابونیه نمیخوامش،حالا من موندم بین این همه حرف ضد ونقیض،کدوم و باور کنم


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.