باز حرکت بدی نبوده و با این اوضاع طبیعی هست که مقداری اصطکاک پیش بیاد و به تدریج مسائل تلطیف میشه . . .
به نظر من بدترین قسمت همون بحث کردن زیادی هست . بهتره صبورانه تر وارد دیالوگ بشید و نرم نرم جلو برید . بخصوص موقعی که صحبت میکنید مقداری ریتم صحبت رو کند کنید تا هر دو طرف آرام بگیرن و از جلد تدافعی خارج بشن . در اینصورت پاسخ ها منطقی تر میشه
با وجود انتقادات پی در پی که از شما داشتم ، شما واکنش های خوبی داشتی . الان هم حرکت خوبی انجام دادی و اون صحبت دوباره با شوهرتون بوده که البته تنش و اصطکاک در این شرایط طبیعی بوده . مهم ادامه راه و اون نکاتی بود که در بالا گفتم
شما اگر بخواهید جدا هم بشید ، بهتره آرام تر و محترامانه تر جدا بشید . به شخصیت خودتون فکر کنید و به اینکه در کل کل کردن همه بازنده میشن . یعنی هم در لحظه طرفین سبک میشن هم اثرات مخربی روی رابطه میزاره .
اما مهمترین مشکل همچنان در باورها و افکار شماست ، فرمودید : «ببینید من اگر بخوام هم این زندگی رو درست کنم هم نمیتونم
» این حرف حتماً غلط هست و توانایی یک انسان حد و مرز نداره . چه برسه به اینکه نتونه رابطه با همسرش رو ok کنه . باز فرمودید : «گفتم من اگر الان بهشون بگم بخوام با تو زندگی کنم دیگه هیچ حمایتی از خانواده ندارم
» این حرف هم کودکانه هست . پدر و مادر به تدریج وقتی ببینن شما میخای دوباره زندگی کنی اول موضع میگیرن بعد کم کم نرم میشن . درضمن به احتمال 99.99 درصد در هر شرایطی شما حمایت خانوداده رو از دست نمیدی . حالا ممکنه در کوتاه مدت مقداری اختلاف نظر و اخم و تخم پیش بیاد ولی در بلند مدت چیز زیادی عوض نمیشه . . .
جالبه که بعد از دو جمله بالا فرمودی «اینا مهم نیست ،چیزی که مهمه بعدشه» اتفاقا بعدش چیز خاصی نبود و طبیعی بود و اصلا ملاک نیست . ولی نگرش شما که در جملات بالا بود خیلی مهم هست که هنوز متوجه نشدید . به هر حال واکنش منطقی شما در مواجهه با انتقادات پی در پی بنده و دیگران ، قابل تقدیر هست ، امیدوارم در تعامل با شوهر گرامی هم واکنش های منطقی از شما بیشتر ببینیم . . .
علاقه مندی ها (Bookmarks)