به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 34
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 96 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 2 آیا کار درستی کردم ؟؟؟

    سلام بچه ها
    امیدوارم حال همتون خوب باشه
    من اگه در جریان باشید در حال تمرین رفتارای خوب و طرز رفتار درست با همسرم هستم.
    خداروشکر کم کم دارن مطالب ملکه ذهنم می شن میخوام کاری کنم یادم می یارم که باید چیکار کنم تا نتیجه ی مثبتی بده
    بچه ها اگه یادتون باشه همسرم پایان نامه داشت که من نوشتم براش دفاع کرد اصلاحیه خورد براش الان 3 ماهه که گذشته اما هنوز اصلاحیه شو انجام نداده منم هر چقدر بهش میگم روزای تعطیل بجای اینکه به کاراش برسه همش با گوشی و نت هستش
    وقتی می بینم از صبح که بیدار شده تا شب هیچ کاری نکرده اعصابم خورد میشه و ناراحت می شم از دستش
    دیروز به اجبار نشست پای پایان نامه اش بعد صدام کرد گفت بیا تو درست کن منم یه ذره غر زم نشستم بهش گفتم اول اخرش من باید درست کنم اینو
    حالا با کمال پررویی بهم میگه مقاله هم دربیار ازش من که برا پایان نامه خودم مقاله ندادم ...
    خلاصه نمی دونم کارم درست بود که بشینم پای پایان نامه اش یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    کارم درست بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بعدشم چیکار کنم تا دست از این وقت تلف کنیش برداره
    اخه تو مقاله ای از همدردی می خوندم کاری به کار همسرتون نداشته باشین

    ولی تا کی دست رو دست بذارم تماشاش کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    بچه ها راستی 3 خرداد تولد پدرشوهرمه


    چی براش بگیریم راستش دلم اصلا نمی خواد کادو بدم اخه همش در حال کادو دادنیم هرماه یه تولد
    ماه پیش تولد خواهر شوهرم
    این ماه پدرشوهرم
    ماه بعد برادر شوهرم
    تازه روز پدر و روز مادر هم هست و الی ماشاءالله

    می خوام یه کادوی ارزون بخرم میدونم همسرم قبول نمی کنه که چیزی ندیم



    کمکم کنید لطفا راهنمایی ام کنید بچه ها وقت ندارم زودتر کمکم کنید

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام پری جان


    به نظر من، شما نیازی نیست مامان یا معلم یا ناظم همسرتون باشید.

    اصلا نیازی نیست بهش یادآوری کنید که پایان نامه اش یا مقاله اش هنوز کامل نشده.بچه که نیست.یا خودش کارهاشو به سرانجام میرسونه یا کلا بیخیال میشه.

    خودخوری هم بابت پایان نامه شوهرت نداشته باش.هر وقت هم ازت خواست بشینی پایان نامه شو اصلاح کنی یا واسش مقاله بنویسی خودتو به یه کاری مشغول کن مثلا بگو عزیزم ببخشید امشب یکم سرم درد میکنه یا امروز میخوام یکم آشپزخونه رو مرتب کنم و...به مرور خودش متوجه میشه که باید خودش مسئولیت کارهاشو به عهده بگیره.

    سر پایان نامه و مقاله هم اخم و تخم کن.وظایف و مسئولیهای خودتو تو خونه انجام بده .باهاش بگو بخند.تفریحاتتو انجام بده ولی به فکر کارهای درسی همسرت نباش.

    در مورد هدیه دادن هم:عزیزم خب هر کسی ازدواج میکنه بهرحال باید واسه مناسبتهایی مثل تولد، کادو واسه اعضای خونواده همسرش بگیره دیگه.

    شما هم اگه مشکل مالی دارید سعی کنید یه هدیه نه خیلی گرون ولی با ارزش معنوی بالا بگیرید.مثلا اگه پدر همسرتون به کتاب علاقه دارن دیوان شعری چیزی بخرید یا اگه به خطاطی علاقه دارن یه تابلوی خوشنویسی بخرید واسشون.

    موفق باشی
    ویرایش توسط آی تک : شنبه 01 خرداد 95 در ساعت 15:03

  3. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 96 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آی تک نمایش پست ها
    سلام پری جان


    به نظر من، شما نیازی نیست مامان یا معلم یا ناظم همسرتون باشید.

    اصلا نیازی نیست بهش یادآوری کنید که پایان نامه اش یا مقاله اش هنوز کامل نشده.بچه که نیست.یا خودش کارهاشو به سرانجام میرسونه یا کلا بیخیال میشه.

    متاسفانه وقتی کمکش نمیکنم بهم میگه میدم بیرون برام کار میکنن ،
    راستش رفته بود پرسیده بود گفته بودن 700 هزار میگیرن میگفت میدم کار کنن مقاله رو براش
    من ذره ذره جمع میکنم تا زودتر از پیش خانواده شوهرم بریم مستقل شیم
    باور کن از همه چی میزنم که زودتر زودتر زودتر سرو سامون پیدا کنیم
    نمی خوام خرج ای اضافی بذاره رو دستمون


    خودخوری هم بابت پایان نامه شوهرت نداشته باش.هر وقت هم ازت خواست بشینی پایان نامه شو اصلاح کنی یا واسش مقاله بنویسی خودتو به یه کاری مشغول کن مثلا بگو عزیزم ببخشید امشب یکم سرم درد میکنه یا امروز میخوام یکم آشپزخونه رو مرتب کنم و...به مرور خودش متوجه میشه که باید خودش مسئولیت کارهاشو به عهده بگیره.

    من از صبح تا شب تو خونه دارم کارامو ردیف میکنم اخه فقط جمعه رو خونه ام خونه تمیز میکنم لباسامون رو مرتب و اتو و شستشو میکنم اشپزی میکنم و حساب کتابامون رو چک میکنم

    وقتی هم به همسرم میگم پای نت نباش می گه مگه تو به کارای خودت میرسی که به منم میگی
    انگاری این همه کار رو نمی بینه

    نمی دونم کم سن و سال هم نیست که بگم متوجه نیس
    نه شغل ثابت و متناسب خودش داره نه خونه ای داره نه هیچی
    احساس میکنم خیلی سرد شده تلاشش کم شده
    نمی دونم چه جوری می تونم وضعیت رو بهبود بخشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


    سر پایان نامه و مقاله هم اخم و تخم کن.وظایف و مسئولیهای خودتو تو خونه انجام بده .باهاش بگو بخند.تفریحاتتو انجام بده ولی به فکر کارهای درسی همسرت نباش.

    در مورد هدیه دادن هم:عزیزم خب هر کسی ازدواج میکنه بهرحال باید واسه مناسبتهایی مثل تولد، کادو واسه اعضای خونواده همسرش بگیره دیگه.

    درسته عزیزم منم دوس دارم هدیه بدم اما خب نه اینکه تو همه مناسبتها بعد به چیز کوچیکم راضی نمی شه همسرم

    شما هم اگه مشکل مالی دارید سعی کنید یه هدیه نه خیلی گرون ولی با ارزش معنوی بالا بگیرید.مثلا اگه پدر همسرتون به کتاب علاقه دارن دیوان شعری چیزی بخرید یا اگه به خطاطی علاقه دارن یه تابلوی خوشنویسی بخرید واسشون.

    نه اصلا از این چیزا نمی خواد نه کتاب خونه، به چیزی علاقه چندانی نداره
    من از وقتی با خانواده شوهرم هستم یا لباس خریدیم یا ادکلن



    موفق باشی
    مرسی از اینکه راهنمایی ام کردی عزیزم ممنونتم

  4. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 96 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Posticon (5) کمک خواستن در مقابل رفتار بچه گانه همسرم

    سلام بچه ها
    امیدوارم حال همه شما خوب و دلتون شاد باشه

    دیگه نمیدونم با رفتارای بچه گانه همسرم چیکار کنم عذاب دارم میکشم اخه اینهمه بچگی برا چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بچه ها دیروز مادرشوهرم زنگ زده که بریم خونه دایی شوهرم، شوهرم گفته باشه از ساعت 4 تا 12 شب، من اصلا تا این ساعت راحت نیستم یه جایی
    خلاصه رفتیم مادرشوهرم خواهر شوهرم و مادوتا
    تو راه یکی از دوستای من زنگ زد باهم حرف زدیم بعدش همسرم پیش اونا همش میگه چرا زنگ زده بود چی میگفت منم گفتم سلام و احوالپرسی میکرد و اینا
    پیاده شدنی میگه بهت نشون میدم

    بعد رفتیم خونه نشستیم دایی ام زنگ زده حرف زدم دوباره میگه چرا زنگ زده بود چی میگفت برا چی زنگ زده
    گفتم هیچی یواشکی گفتم بعدا میگم
    دوست ندارم پیش اینهمه ادم ازم توضیح بخواد . نمیخوام توضیح بدم

    حالا بین این همسرم میگه پری نمیذاره پنجره خونه رو باز کنم مادرشوهرم میگه چرا باز کن دیگه گفتم کثیف میشه خونه خاک همه جارو میگیره وقت تمیز کردن ندارم
    مادر شوهرم میگه خب تمیز میکنی دیگه حرصم گرفت گفتم ببخشید دیگه کار بیرون و کار خونه و اینا نمیرسم
    یکی نیس بگه به تو چه اخه تو همه کاری باید نظر بدی


    بعد رفتیم بیرون
    نمی دونم این چه رسمیه مهمون میری بعد میزبان ورمیداره شمارو میبره بیرون
    خلاصه بیرون این همسر من همش ادا بازی درمیاورد پله برقی رو برعکس وای می استاد شل و ول میگشت
    کلی بهش میگم یه ذره خوب رفتار کن یه ذره جنتلمن باش یه ذره مثل مردا رفتار کن
    اما کو گوش شنوا

    مامانه هم بجای تذکر همش میخنده البته این چیزارو بد نمیدونن مامانش همه چی رو به مسخر میگیره

    بعد همون جاهم بهم گیر میده من باید همه چی رو توضیح بدم اما تو هر کی زنگ میزنه به من نمیگی بهش گفتم تنها بودنی بهت میگم نمیخوام پیش کسی ازم توضیح بخوای خلاصه

    زهرمارم کرد یعنی هر سری میرم بیرون میگم دیگه نمیام بیرون اما بازم یادم میره

    خلاصه
    نمیدونم چیکار باید بکنم هر کاری هم روش انجام میدم بازم درست نمیشه

    تازه مادرشوهرم همش برنامه میچینه هفته بعدم میریم خونه اون یکی دایی
    منم شب رسیدیم خونه به همسرم گفتم هفته بعدم اینجوری برین من نمیاام

    من نمیدونم کلا نمیدونم چه جوری رفتار کنم
    هم در مقابل برنامه چیدن برا ما که شوهرم اصلا زبون نداره بگه نه
    هم در مقابل رفتارای بچه گانه شوهرم

    ازتون خواهش میکنم ایراد کارم رو بگید لطفا

  5. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام پری جان
    عزیزم من فقط در مورد یک قسمت از آخرین تاپیک تون یه تجربه دارم. اینکه نوشتید که " کلی بهش میگم یه ذره خوب رفتار کن یه ذره جنتلمن باش یه ذره مثل مردا رفتار کن اما کو گوش شنوا "
    عزیزم مردا اگه مستقیم بهشون بگیم همه شون لج میکنن. اونم اگر توی جمع باشه که دیگه بدتر. بعدم اینو نقطه ضعف میگیره ازت و با انجام همون کار روی اعصابت هم راه میره.
    امیدورام برای بقیه موارد دوستان باتجربه تر و متخصص کمکت کنن و اوضاع روبراه بشه.

  6. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 96 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شادی ظهوریان نمایش پست ها
    سلام پری جان
    عزیزم من فقط در مورد یک قسمت از آخرین تاپیک تون یه تجربه دارم. اینکه نوشتید که " کلی بهش میگم یه ذره خوب رفتار کن یه ذره جنتلمن باش یه ذره مثل مردا رفتار کن اما کو گوش شنوا "
    عزیزم مردا اگه مستقیم بهشون بگیم همه شون لج میکنن. اونم اگر توی جمع باشه که دیگه بدتر. بعدم اینو نقطه ضعف میگیره ازت و با انجام همون کار روی اعصابت هم راه میره.
    امیدورام برای بقیه موارد دوستان باتجربه تر و متخصص کمکت کنن و اوضاع روبراه بشه.
    مرسی شادی جان
    این حرفو یواشکی بهش میگفتم کسی نمی شنید فقط به خودش می گفتم
    راستش اولا بهش مستقیما نمی گفتم اما الان دیگه واقعا ازش انتظار ندارم همچین کارایی بکنه

    بچه ها لطفا راهنمایی ام کنید

    دوستای خوبم کمکم کنید لطفا

  7. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 96 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستای خوبم
    طاعات و عباداتتون قبول باشه

    بچه ها بعضی موقع ها ادم نمی تونه کارای خوب و بدشو تفکیک کنه نمیدونه کاری که داره میکنه درسته یا نه؟

    ماجرای دو روز پیش من این بود که برا سحری بیدار شده بودیم من ساعت 3 بیدار میشم تا اماده کنم 3.30 همسرم رو بیدار میکنم از اون جایی که با چندبار صداش کردن بیدار میشه
    اون روز 3.40 دقیقه بیدار شد زود سحری خورد گف برم یه دوش بگیرم بیام 3 دقیقه تا اذان داشتیم که گفتم بیا اذانه گفت اب بریز اومدم
    اما من داشتم مسواک میزدم و اب نریختم
    اومد دید اب نریختم گفت تو چقدر پستی بهت میگم اب بریز نریختی

    گفتم خب بیا بریز دیگه من دارم مسواک میزنم خیلی ناراحت شدم خیلی حالا خدا بخواد پاشده برا سحری داره بددهنی میکنه

    بعدش بهم فحش داد اعصابم داغون بود خیلی
    نمیدونم چندبار باهاش حرف زدم اما نتیجه نداده چند بارم بی توجهی کردم اما...


    بنظرتون باید چیکار میکردم کار درست چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    اینم بگم همه کار اماده یه کم زودتر بیدار نمیشه تا به کاراش برسه هم خدا رو میخواد هم خرمارو
    واقعا دلم رو شکونده بخدا

  8. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 96 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دارم از غصه و بغض خفه میشم توروخدا کمکم کنید بچه ها به دادم برسید تنها موندم تو شهر غریب نمی دونم چیکار باید بکنم

  9. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 96 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از اینجا شروع میکنم که 9 ام تیر رفتیم شهرستان پیش خانواده ام
    از وقتی رسیدیم همسرم سر ناسازگاری داشت باهام هر کاری میکردم ایراد میگرفت پیش پدرو مادرم سرسنگین رفتار نمیکرد ظهری خوابیده بود رفتم برا ناهار صداش کنم گفت بگو خوابیده گفتم بابا منتظرته پاشو نیومد که نیومد عین بچه ها بدتر خوابید به مامانم گفتم تو بکش اون خوابه عصبانی شد خودش رفت ئنبالش اوردش
    بخدا اگه من همچین کاری کنم خودش قبول نمیکنه
    مامانم با زبون روزه نمیدونه براش صبونه اماده کنه ناهار درست کنه اونوقت اینم طرز رفتارشه
    -
    دخترخالم تازه خونه خریدن رفتیم اونجا خونه جدید رو ما عادت داریم که همه جاشو می بینیم
    من بلند شدم با مامانم کل خونه رو ببینیم اتاق خوابو اشپزخونه رو و ... بهم میگف بشین سرجات این چه کاریه
    منم گفتم مگه چی میشه خب خونه جدیده همه می بینن دیگه تا اخر هرکاری میکردم بد نگام میکرد و زیر لب یه چیزی میگفت
    -
    بابام هر چیزی میگفت یه چیزی بهش می چسبوند که ولش کن و از این حرفا
    -
    رفتیم باغ بعد با مامانم رفتیم وضو بگیریم اب روونی رد میشد چند خانواده دیگه هم اونجا بودن دیدم بلند بلند صدا میکنه بسه دیگه نمیخواد نماز بخونی وضو این همه طول میکشه- نذاشت نماز بخونم
    -
    رفتیم خونه عمه ام داداشم رفت نون بخره من و همسرم هم منتظرش بودیم تا داداشم رفت از ماشین پیاده شد با تلفن حرف زد میدونستم با کی حرف میزنه اما رفت اونور برگش بهش گفتم چرا میری دورتر از من حرف میزنی طفره رفت
    بعد کولرماشین رو هی تکون میداد گفتم نکن بدتر کرد گفتم رو اعصابمه میشه نکنی گف دوس دارم خلاصه اینقدر کرد تا حرفمون شد داداشم اومد به زور جلوی خودم رو نگه داشتم داداشم نمیدونس چه خبره گف کاش می اومدین ببین من کجام تو دلم گفتم اگه داداش خودش بود الان صدباره رفته بود
    -
    مامان و بابام هم قشنگ میدیدن چه رفتارایی میکنه اما چه کنم؟

    -
    الان 6 روزه برگشتیم اما همش دعوا صب تا شب سرکار شبم دعوا
    -
    دو شب اول خونه پدرش بودیم شب سوم اقا اومد شام خوردیم بهم گف من میرم پایین فردا بابا اینا دادگاه دارن گفتم باشه برو رفت یه ساعت بعدش اومد گفتم چه خبر چرا دیر اومدی گفت داشتم میگفتم چیکار کنن خلاصه شب تموم شد
    -
    شب فرداش دیر اومد خونه پرسیدم کجا بودی گفت سر کوچه تازه چند دقیقه قبلش زنگ زد گفت دارم با بابا میرم پیش وکیل گفتم باشه خلاصه نرفته بود اومد دیدم صداش داره میاد از پنجره دیدم داره خاله هاشو و مامانش اینارو را میندازه
    اومد بازم گفتم چرا دیر اومدی گفت کار داشتم گفتم من تک و تنها تو این خونه توام که میای یا با گوشی یا با لب تاب یا با پایینی من چیکار کنم
    اگه دوس نداشتی ازدواج نمیکردی بعد گف داشتم مامان اینارو بدرقه میکردم گفتم مگه کجا میرفتن سفر قندهار که نمیرفتن و کلی حرف و...
    که بدون شام پاشد خوابید تو پذیرایی خوابید منم نخواستم تنها بخوابم اومدم براش بالش و پتو اوردم کنارش خوابیدم
    تا صب نخوابیدم بهش میخوردم فحش میداد گم شو برو اونور و....
    -
    دیشبم که از همه دیرتر اومد ساعت 11.10 اومد نمیدونستم کجاس اخه گوشیش یادش رفته بود اومد داز کشید چراغارم خاموش کرد منم دراز کشیده بودم بلند شدم گفتم خوبه دیگه فقط برا خواب میای خونه غذارو کشیدم گفتم پاشو بیا شام گفت نمیخورم خلاصه هزار جور حرف و اینا شب قبلش من با پام اذیتش کردم چنگ انداخت چندجامو زخمی کرد دیشبم خوابیده بود با پا رفتم پشتش بهم گف دیوس چندبار گفت گفتم خودتی عصبانی شد گف بگو خودم بود منم نگفتم گفت پس بخواب میخوام تلافی کنم
    خلاصه بچه بازی دیگه بلند شدم گفتم ما بلد نیستیم زندگی کنیم عین بچه ها

    یه ساعت باهاش کلنجار رفتم تا بیاد شام بخوره میگف تا ده روز نمیخوام شام بخورم تا تنبیه شی
    -
    دیروز عصری هم با مامانم حرف میزدم ناراحت بودم میگتم نمیدونم چرا شانس من این شد مقصرم خیلی بابت ازدواجم
    مامانم هم میگف اخلاقش خیل عوض شده بچه بازیه اینو بپوش اونو بپوش اینجا بشین اینکارو بکن و اینا بهم گف بشین باهاش حرف بزن بگو رفتارشو درس کنه اگه قراره همینجور پیش بره نمیشه زنگ بزن بابا بیاد تکلیفتو روشن کنه

    -
    مامانم همیشه از اینکه با دروغ ما رو قول زدن ناراحته همیشه اینو میگه منم ازشون نمیگذرم که اینجوری باهام رفتار کردن و میکنن

    والا شوهرم هم تا حالا کاری برام نکرده لباسامو هنوزم که هنوزه مامانم میخره والا هیچ گلی به سرم نزده این همه پرروه


    نمیدونم چیکار کنم توروخدا کمکم کنید داغونم
    امروزم داشتیم می اومدیم سرکار بیدارش کردم پاشو میگه حال ندارم برم میگه مگه بچه بازیه میگه چطور تو نمیری ( توروخدا شما بگین درسته داره خودشو با من مقایسه میکنه)
    پاشده از اتوبوس پیاده شدنی سرم گیج رفت میگه بدو مترو رف گفتم تو برو سرم گیج میره میگه مترو اومد پرشد راحت شدی توروخدا این همسر که من دارم
    بعد اومدیم تو مترو بلند بلند داره حرف میزنه منم اصلا محل نذاشتم بعد نشستم منتظر بعدی بهم اس ام اس داده حیوان برو بشین بعد زنگ زده بهم میگه بی عرضه برو بی عرضه برو

    توروخدا کمکم کنید نمیدونم چیکار کنم اگه به بابام بگم بهم فحش میده یه لحظه هم نمیذاره اینجا بمونم نمیدونم دردم رو به کی بگم

  10. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 96 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا کسی نیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


    بخدا گیجم نمیدونم چیکار باید بکنم موندم کمکم کنید لطفا


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.