تشکرشده 13 در 12 پست
ستاره زیبا (پنجشنبه 02 اردیبهشت 95)
تشکرشده 13 در 12 پست
سلام عزیزم
بابت وقتی که برام گذاشتی بی نهایت ممنونم
همین اولش بگم که دقیقا منم بابت چسب این فکر رو کردم که خواهرش میخواد حرص منو دربیاره
حالا با این گفته های شما من باید اونجا پیش خواهرشوهرم و درمقابل حرفش عکس العمل نشون میدادم؟؟؟؟؟؟
نارجیس عزیز حرفات خیلی به دلم میشینه
راستش من اولش خیلی رابطه خوبی با خانواده شوهرم داشتم نامزد که بودیم همسرم همش بهم میگفت تو چیکار کردیکه بابا و مامان همش از خوبی تو میگن،
من اون موقع ها اصلا کاری باهاش نداشتم بی چون وچرا همش باهاش خوب بودم حتی اون موقع هر چیزی میگف حرف نمیزدم بددهنی میکرد خودش اروم میشد و شده بود معذرت خواهی هم میکرد
یا همش میگفتم برو نذار مادرجون کار کنه و کمکش کن و ...................
اما بعد عروسیمون دیدم که خانواده شوهرم چقدر برام کم گذاشتن و دروغ گفتن و وعده وعیدهای الکی دادن حتی بهم بی احترامی هم کردن و توهین و اینا ( طوریکه هیچی نه شاباش نه کادو نه هیچی )(حتی یه روز بهم گفت که از خدا میخوام این زندگی نابود شه )
دیگه نتونستم مثل سابق باشم و ازشون ناراحت بودم
هر روز کاراشون بیشتر و بیشتر و اذیت هاشون بیشتر تو زندگی خصوصیم دخالت و اینا مثلا بهم میگفت باید چادر سر کنی و تو خونه ما با ابروی ما بگرد و اینا ( اخه مگه من بی ابرویی میکردم)
خلاصه خیلی چیزای زیاد و حرف و حدیثا
این چیزا باعث شد که من خیلی از خانواده شوهرم ناراحت شم و دلگیر و نتونم مثل قبل باهاشون مهربون باشم
و وقتی میدیدم که شوهرم با همه این کارا طرفدارشونه نمی تونستم تحمل کنم
شاید به خاطر این این همه حساس شدم و با همسرم بدرفتاری میکنم
نمی دونم الان چقدر بهم حق میدین که ناراحت باشم و نتونم خوب رفتار کنم
نارجیس (سه شنبه 31 فروردین 95)
تشکرشده 542 در 278 پست
هیچ حقی بهت نمیدیم
چون هرکسی مسئول رفتار خودشه .قرار نیست وقتی خانواده شوهرت تو رو اذیت کردن تو هم با شوهرت بد رفتاری کنی که جبران بشه
برعکس باید سکوت کنی و اجازه بدی خودش نوع رفتار اونها رو با تو ببینه و تشخیص بده کی دیگری رو اذیت میکنه
در مورد کادو وووووووو معمولا خانواده های ایرانی در جلسات اول و دوم جوگیر میشن و کلی وعده میدن ولی بعدش نمیتونن عمل کنن واین میشه دردسر
نمونه اش : مادرشوهر خودم در جلسه خواستگاری گریه کرد و به مامانم گفت هرکی دست سید رو پس بزنه از عمرش خیر نمیبینه و بچه هاش میمیرن
در روز عقد بهم گفت مگه کیه که مهریه هم بخواد تازه از خداشونه ما این دختر رودست موندشون رو بگیریم .....(درحالیکه فرداری عقد یکی از مراجعان به محل کارم ازم خواستگاری کرد) خنده دار اینه که فیلمبردار این لحظه رو کامل گرفته و هر کی فیلم عقد رو میدید کلی بهم میگفت عجب مادرشوهری داریااااااااااااا
اون موقع دی وی دی ما مشکل داشت بعد از یه سال که خودم فیلم عقد رو دیدم اون موقع فهمیدم....
اینو گفتم که بدونی همه جا آسمون یه رنگه ...باید بری بهفاز بی خیالی تا وقتی حساس باشی و پیگیر همین رفتارها ادامه داره یه مدت که بی خیال باش ببین چقدر رفتارها متفاوت میشه..
نارجیس (سه شنبه 31 فروردین 95)
تشکرشده 13 در 12 پست
نارجیس (سه شنبه 31 فروردین 95)
تشکرشده 767 در 424 پست
سلام عزیزم تنها علت طرفداری از خانوادها چه از طرف مرد چه از طرف زن برای اینه که ثابت کنن خانوادشون خوبند و اونطور که شما فکر میکنید نیستن پس شروع به دفاع و توجیهه کار اونها میکنند
من خودم ازابتدا حتی اگه بدونم خانوادش کار خطایی کردن اصلا چیزی نمیگم بعد گاهی میبینم همسرم اون خطا رو میگه من میگم نه اونا منظوری نداشتن تازه من میشم طرفدار اونا دیگه همسرمن برا چی بخاد از خونوادش جلو من دفاع کنه یعنی کلا خلع سلاحه
بهترین سیاست خوب بودن جلو پشت سر دیگران هست
اگه تو با خونواده همسرت خوب باشی اونا پشتتت خاهند شد حتی تو بحثها هم طرفدار تو خاهندشد وپسرشون سرزنش میکنن میگن زنت به این خوبی مشکل از تو
هنوز دیر نشده دوبارهرابطه رو فقط بخاطر اسایش خودت بهترکن و بی توقع
خوب باش مثل قبل
اگه خانواده همسرادم بهش بگن چه زن خوبی داری حتی اگه خیلی هم خوب نباشه تو نظر مرد یه جوره دیگه جلوه خاهد کرد و برعکس اگه بهترین زندنیا باشی ممکنه با ایراد گیری خانواده همسر بشی بدترینزن دنیا پس بهترین سیاست رو در پیش بگیر
ویرایش توسط ستاره زیبا : پنجشنبه 02 اردیبهشت 95 در ساعت 01:43
تشکرشده 13 در 12 پست
تشکرشده 13 در 12 پست
سلام بچه ها من بابت تاپیک هایی که جدا گذاشتم معذرت میخوام نمیدونستم که باید ادامه همین رو برم جلو .
بچه ها دارم رو خودم کار میکنم خیلی سخته اما شدنیه
سعی میکنم به همسرم کمتر ایراد بگیرم سعی میکنم رو حرفش حرف نزنم
البته این هفته قرار بود بریم تبریز دیدن خانواده ام اما همسرم راضی نشد به زور خودم رو کنترل کردم گفتم باشه اما همش منتظر بودم بگه بریم
سعی میکنم دهن به دهنش نذارم خداییش کمتر شده بددهنیش اما باز بیرون پشت سر مردم حرف میزنه کاری ندارم،
یه سوال بچه ها بنظر شما دارم براش مادری میکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تشکرشده 13 در 12 پست
سلام به همه دوستان عزیز و گرامی
بچه ها نمیدونم چی بگم مقالات رو می خونم و همچنان اجرا میکنم اما باز لنگ موندم کمکم کنید شما قضاوت کنید که کار من درسته یا اشتباه
روز پنج شنبه با خانواده شوهرم و خاله اشش و یکی از دوستای خانوادگیشون رفتیم کاشان
مسافرت بد بود که هیچی اخه نه برنامه ریزی درست و حساب نه وسایل نه خورد و خوراک هیچی
حالا باز من یه خورده خوراکی ورداشته بودم اما بقیه هیچی همش میگفتن از بیرون می خریم که هیچی
بگذریم اصلا با اینا کاری ندارم
روز جمعه رو موندیم من صبح زود بیدار شده بودم همه خواب بودن یه خورده گذشته بود که یه هو از کمرم درد گرفت اولش به کسی نگفتم که خوب میشه اما دیدم نه بعد صبونه گفتم به همسرم
خلاصه این درد اصلا نمیذاشت بشینم یا دراز بکشم و حتی از ماشین پیاده شدنم هم سخت بود
رفتیم یه جایی بساط کنیم من از ماشین نمی تونستم پیاده شم دیدم همسرم همش داره نچ نچ میکنه گفتم درد دارد گفت تو همیشه نق نق میکنی منم گفتم خب کمکم نمیکنی که هیچ لااقل ساکت باش
خلاصه ناراحت بودم از اینکه کسی درکم نمیکرد دلم همش پیش مامانم بود اگه مامانم پیشم بود نمیذاشت قند تو دلم اب شه
خلاصه نشسته بودیم دیدم همسرم دراز کشیده پیش همه گفتم بلند شو زشته گفت برو بابا چیکار کنم بعدش داداشاش افتاده بودن روش
من از این رفتار بدم میاد اخه مگه بچه اس 10 سال از داداشاش بزرگتره یه بار داداش من اینکارو کرد هزار جور فحش و اخم و تخم کرد اما برا خودشون هیچی نوشه براش
پاشدم رفتم ماشین نشستم بعد یه مدت دیدم اومد پاشو بیا ناهار گفتم نمیام تو برو بازیتو بکن من اینجا درد میکشم اصلا برات مهم نیس
بهم بد و بیراه گفت و رفت و تهدید که اگه نیای هرچی دیدی از چشم خودت دیدی
منم که یه ذره پافشاری کردم اما رفتم سر سفره نشستم گفتم نمی خورم گفت ساکت شو خفه شو و ... داداشاش و دختر خالش و ابجیش بودن اونام شنیدن
خیلی ناراحت بودم میخواستم سر به تنم نباشه اما چه میشه کرد تحمل کردم ناهارم نخوردم بعد ناهار فهمید اشتباه کرده معذرت خواهی کرد اما من ناراحت بودم از اینکه چرا پیش بقیه اینجوری باهام حرف زد تابه حال همچین اتفاقی نیفتاده بود
دیشبم موهامو کشید منم ناخواسته یکی زدم شکمش ناراحت شد وکلی بد و بیراه و فحش داد بهم من رفتم معذرت خواهی کردم که اشتباه شد و اینا
با زور و منت اومد شام خورد اما خب نمی خوام فحش بده
میگه من موهاتم بکنم تو باید ساکت باشی
شما بگید کارم اشتباهه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هرجور رفتار میکنم همین میشه اخرش
تشکرشده 767 در 424 پست
سلام عزیزم متاسفم اما فعلا شما داری مطالعه میکنی ولی هنوز درستعمل نمیکنی
شما با خونوادش رفتی کاشان میگی بی برنامه بودن خوب این تو ناخودآگاه شما قرار گرفته بعد دیدی هیچی با خودشون خورد وخوراک نیوردن بازم این بصورت یه دلخوری رفته تو ناخوداگاهت کمرت درد گرفته کار خوبی کردبه همسرت گفتی اما فکر میکنم درست نگفتی که دلش بسوزه بصورت نق بوده مثلا میگفتی عزیزم نمیدونمذچرا یهو کمرم درد گرفته حیف شد تو این مسافرت میخام خوش بگذرونم ولی درد دارم اما عیب نداره تو پیشمی(اینطوری شوهرت تمام تلاشش رو میکرد اب تو دلت تکون نخوره)
بعد وقت ناهار دلخوریها ت رو اینطوری به شوهرت نشون دادی که ساکت شو
بعد دیدی همسرت دراز کشیده با اخمی بهش بلند گفتی بلند شو زشته خجالت بکش
همسرت احساس حقارت کرده و عوضش سر ناهار درواورده کلا یه سیکل معیوب
در اصل اون دلخوریهای ناخوداگاه شما و اینکهاگه مامانم بود نمیذاشت اب تو دلم تکون نخوره و....باعث این تنش شده
در مورد کشیدن موی شما دلیلش چی بوده شوخی بوده؟
اگه شوخی نبود همون لحظه باید سعی میکردی اونذکارو نمیکردی و ارام ولی قاطع میگفتی ازت توقع این کاررو نداشتم و سکوت و سرسنگین میشدی
ایشون خودش میومد جلو
باید تو لحظهای سخت مواظب واکنشمون باشیم
تشکرشده 13 در 12 پست
سلام مرسی ستاره زیبا
ممنونم بابت راهنماییت
نمی دونم چرا تو لحظه یهویی عصبانی میشم و میخوام که عوضشو در بیام
همیشه سعی میکنم به گفته های مقاله ها عمل کنم میخونم تا بتونم مثل روزای اولم شم اما نمیشه
بازم مرسی اینم دوباره تمرین میکنم تا بتونم رفتارم رو درست کنم
ستاره زیبا (چهارشنبه 22 اردیبهشت 95)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)