سلام مجدد و تشکر از دوستانی که لطف کردن وقت گذاشتن تاپیکم رو خوندن و نظر دادن.
مرسی سارا جان.ممنون که درکم کردی .
در جواب سوالت که پرسیدی آیا من دقیقا همین جوابهارو دادم یا نه؟بله دقیقا.حتی بعد از بلاک کردن این آقا رفتم چند بار جوابهای خودم رو تو تلگرام خوندم ببینم مبادا حرفی زده باشم که غرورم پیش این آقا آسیب دیده باشه.
باید اعتراف کنم که به قول شما من بعد از کات کردن رابطه(به خاطر مساله حجاب و آرایش) چند بار پیش خودم فکر میکردم نکنه من زیادی سرسختی نشون دادم و کاش در مورد حجاب و آرایش کوتاه می اومدم و یجورایی ته دلم میخواستم دوباره بیاد سمتم ولی با این کار بچگانه اش واقعا از چشمم افتاد و فقط ازش متنفر شدم.
به قول شما من رابطه رو کات کردم و حس حقارت جلوی این آقا ندارم ولی درون خودم و پیش خودم دارم این حس تحقیر شدن رو حس میکنم.
ممنون آقای.mgbs1990ممنونم که دیدگاهتون رو بعنوان یه آقا گفتین.بله مشاوری هم که باهاشون صحبت کردم دقیقا حرف شمارو زدن و گفتن این آقا نیاز به بازیابی غرورش داشته و به این خاطر این حرفارو زده.
بعضی از دوستانی که من رو میشناسن میدونن مثلا یکی از معیارای من برای ازدواج این بود که آقا از خودم حداقل چهار پنج سالی بزرگتر باشن و تجربه ام نشون داده بود زیاد با آقایون همسن یا یکی دو سال بزرگتر دیدگاه مشترک ندارم ولی این آقا با اینکه دو سال از من بزرگتر بودن ولی تو اون سه ماه انقد پخته و سنجیده رفتار میکردن که من پیش خودم میگفتم انگار یه ده سالی از من بزرگتره ولی با رفتار اخیرش واقعا به ناپختگیش پی بردم و حتی دیشب بهش گفتم که من تو اون دوره شمارو آدم منطقی و پخته ای شناخته بودم ولی با این رفتارتون باعث شدین ذهنیتم عوض بشه که ایشون گفتن آره من خودم هم فکر میکردم به پختگی رسیدم ولی کار بچگانه و نسنجیده ای انجام دادم.
بازم ممنونم نظرتون قطعا به بهتر شدن حالم کمک خواهد کرد.
ممنون نفس عزیز.من خیلی دختر احساساتی ای هستم.وارد هر رابطه آشنایی که میشم وقتی ببینم با طرف مقابلم تو خیلی از ابعاد تناسب داریم مسلما یه حس های مثبتی به اون آقا پیدا میکنم و فکر میکنم طبیعی باشه ولی با وجود احساساتی بودنم تو همه روابط کاملا احساساتم رو کنترل کردم و اغلب آقایونی که باهاشون آشنا شدم از این اعتماد به نفس و رفتارم خوششون اومده. تو این رابطه هم کاملا احساساتم رو کنترل کردم ولی بعد از رفتار اخیر این آقا حس های منفی زیادی رو تجربه کردم.
ممنونم از نظر خوبت افسونگر عزیز.ممنون که احساسم رو درک کردی.
بله منم طبق آشنایی هایی که داشتم متوجه شدم که جواب رد شنیدن برای آقایون چقد سخته و همیشه سعی کردم طوری جواب رد بدم که کمترین آسیب به غرور اون آقا وارد بشه.
این جملتون خیلی قشنگ بود که تو هر رابطه آشنایی جایی برای این جور اتفاقا بذارم.من تو همه روابطم سعیم برای این بوده که از اون شخص برای خودم بت نسازم و رویابافی در موردش نکنم و سعی کردم منطقی باشم.تو این رابطه هم دقیقا همین جوری رفتارم کردم و بعد از کات کردن رابطه،قضیه رو تا حد زیادی فراموش کرده بودم ولی رفتار این آقا به قول شما واقعا منو به هم ریخت(هر چند نذاشتم این آقا این به هم ریختگیم رو متوجه بشن و از این بابت خوشحالم).
ممنون ترانه جان.خودم هم مدام به خودم میگم خواسته فقط یه انتقامی از من بگیره و حالم رو بد کنه ولی بعدش دوباره میگم آی تک به خودت دلداری الکی نده اون تو رو بازیچه قرار داده بوده.اتفاقا وقتی در مورد عشق واقعی یا کذاییش گفت من در جوابش گفتم وقتی رابطه ما تموم شده اصلا گذشته شما برای من اهمیتی نداره همین طور آیندتون و میتونید با هر کی دلتون خواست آشنا بشید و اصلا نمی فهمم چرا بعد از کات شدن رابطمون اومدین از من حلالیت میخواید و باقی حرفا که تو پست اولم اشاره کردم.
ممنون از همدردی شما wishbone عزیز.
درسته من همیشه سعی کردم منطقی تو روابط آشنایی رفتار کنم و ابراز احساسات و رفتارایی از این دست نداشته باشم ولی خب من یه دخترم با همه احساسات و عواطف لطیف دخترونه که البته در مورد من دوزش شاید بیشترم باشه ولی هیچ وقت نذاشتم تو روابط آشناییم این احساسات تاثیر منفی بذارن.حتی بعد از کات کردن با این آقا علی رغم حس غمگینی ای که بابت جواب رد خودم داشتم(چون با خودم میگفتم تناسب زیادی با ایشون داشتم و کاش کوتاه می اومدم و....) ولی تونستم قضیه رو تا حد زیادی فراموش کنم.
بله حق با شماست منم وقتی آیتم های مثبت خودم و این آقارو کنار هم میذارم و مقایسه میکنم می بینم مثلا تو زمینه شغلی و موقعیت اجتماعی و درآمد از ایشون بالاترم حتی خودشون خیلی تعجب کرده بودن از اینکه من با این سن اون پست مهم رو دارم و ازم در موردش توضیح خواستن منم گفتم که رشته من از رشته های جدیده و تو این سازمان بهش نیاز داشتن و تو دانشگاه تیپ یک درس خوندم و کلی مقاله دارم و این بحثا و کلی به به و چه چه کردن بابت این موضوع.من هم ناراحت نیستم که مثلا موردی مثل ایشون رو از دست دادم، ناراحتیم به خاطر اینه که اگه واقعا اون داستانی که گفته واقعی باشه من بازیچه بودم و این بازیچه بودنه اذیتم میکنه.
در مورد اینکه ممکنه من کیس های دیگه داشته باشم بله حق با شماست ولی مشکل اینه که من تو شهر کوچیکی زندگی میکنم و با اینکه خواستگار و آشنایی زیاد داشتم ولی تعداد معدودی بودن که با هم تناسبات اولیه رو داشته باشیم به همین خاطر نگران بالا رفتن سنم تو یه شهر کوچیک هستم و بدتر اینکه ببینی همه دوستا و دخترای همسن و سال اطرافت ازدواج کردن و همه با دیدن من یکی از سوالاشون اینه که چرا دختری با این شرایط و امتیازای تو مجرد مونده و بعد شروع میکنن به دلسوزی و ترحم و....
بله موافقم که نباید بذارم این قضیه باعث خشن و زمخت شدنم بشه.ممنون بابت این تذکر به جا.البته من روحیه لطیفی دارم و خوش اخلاقم و کمتر موضوعی میتونه منو عصبی کنه ولی این قضیه واقعا آرامشم رو گرفت و اعصابم رو به هم ریخت.
بازم ممنونم بابت نظر خوبتون.
ممنون مستر دنی.شاید باورتون نشه وقتی میخواستم تاپیکمو بنویسم همش میگفتم الآن دوستانی که منو میشناسن تعجب میکنن که این حرفا انقد منو داغون کرده و آدم ضعیفی شدم.ولی دل رو به دریا زدم و نوشتم چون انقد حالم اون لحظه بد بود که فقط میخواستم راهنمایی بگیرم تا بلکه یکم آروم شم.بله همون طور که تو جواب دوستای دیگه هم عرض کردم بله مسلما من احساسم در گیر شده بود(مخصوصا اینکه ببینی با طرف مقابلت تناسابت زیادی داری) چون بهر حال ما آدمیم، ماشین که نیستیم، احساس داریم عاطفه داریم ولی سعی کردم تو این رابطه و روابط قبلی این احساسات رو کنترل کنم.بازم ممنون که به تاپیکم سر زدین و نظر دادین.
ممنون آقایamf66.حرفاتون از دید یه آقا واسم قابل تامل بود و باعث شد از حس عصبانیتم کم بشه.بله باید سعی کنم بشم همون آی تک قبلی.البته تو جملات قبلیم هم گفتم من طوری جواب ایشون رو دادم که ایشون حتی ذره ای هم متوجه نشدن که حرفاشون منو به هم ریخت.گریه و این احساسات منفی رو فقط با مادرم و دوستان همدردی در میون گذاشتم.بازم ممنون بابت نظرتون.
ممنون شیدای عزیز.خیلی دوس داشتم شما هم به تاپیکم سر بزنید.همیشه نظرات صریح و منطقی شمارو میخونم.ممنون که از یه زاویه دیگه به قضیه نگاه کردین.به قول شما سعی میکنم این چک کردن آنلاین بودنش از سرم بیفته.
بله به گفته شما شاید نتونسته اون حس به دل نشستن رو در مورد من پیدا بکنه ولی یاد حرفای احساسیش که میفتم میگم اگه به دلش ننشستم چرا از اول شروع به این کار کرد و این باعث میشه حس تنفر شدیدی نسبت بهش پیدا کنم.
تاپیک نسیم رو هم قبلا خوندم و الان باز خوندم و دقیقا متوجه شباهت هامون شدم و واسم جالب بود.
سعی میکنم با خودم کنار بیام.ممنون از نظر خوبتون.
علاقه مندی ها (Bookmarks)