به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 9 از 9 نخستنخست 123456789
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 87 , از مجموع 87
  1. #81
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    556
    سطح
    11
    Points: 556, Level: 11
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 42 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باشه من معذرت میخوام. من منظورم اصلا بد نبود اما حرفام کمی تند بود قبول دارم.

    من نمیخوام از شما اعتراف بگیرم یا اینکه کاری کنم از اینجا فرار کنید . همونطور که عزت و آبروی من مهمه برام قطعا شان شما رو هم مهم میدونم. به یاد ندارم تو چند سال اخیر همچین

    جراتی کرده باشم که یک نفر رو به خاطر مشکلش مجازات کنم!!!چون من هم مثل شما انسانم و هزاران مشکل کوچیک و بزرگ دارم اگه کسی به خاطر مشکلاتش لایق محکومیته اونوقت

    باید من رو اعدام کنن.

    من حرفهای شما رو خواهرانه خوندم و مثل یک خواهر واقعی قلبم درد کرد براتون. قسم میخورم عمیقا ناراحت شدم.

    عزیز من چند تا از پستای شما رو خوندم وضعیت روحی شما رو مرور کردم ولی تو همه ی اونها یک نکته ی مشترک هست. من فقط این رو بهتون گفتم و متاسفم ناراحت شدید.

    خواهش میکنم مشکلاتتون رو اینجا بیان کنید و من هم سعی میکنم در طرز صحبتم تجدید نظر کنم. شاید باید طرز دیگه ای صحبت میکردم که شاید بهتره این طور پست قبلیم رو خلاصه کنم.

    به اندازه ی تعداد انسان ها در کره ی زمین تیپ شخصیتی هست اما چند تیپ شخصیت خاص وجود دارند که من از اینکه شما 8 سال حاضر شدید تحت فشار زندگی کنید و سایر مطالبی که

    فرمودین این طور برداشت کردم که ممکنه وابسته باشید. شخصیت وابسته در بین خانم های ایرانی به علت نا امیدی و تربیت نادرست و داشتن اعتماد به نفس پایین و عزت نفس خدشه دار

    بسیار رایجه و میشه با آگاهی اون رو رفع کرد.

    یک نکته ی دیگه هم از صحبت های شما برداشت کردم و اون هم ایفای نقش قربانی بوده که در مثلث معروف کارپمن هست این رفتار نقش رایجی هست و فرد مقابل اون نقش آزار دهنده

    هست که میشه با این نگاه هم مشکل شما رو نگاه کرد که تنها راه خلاصی از چنین مشکلی این است که باید رفتار را سریعا تغییر داد و در مقابل تنش های وارده مقاومت کرد.

    اما با یک نگاه دیگه هم میشه مسئله ی شما رو بررسی کرد و اون اینه که هر آدمی سه وجه شخصیتی داره کودک، والد و بالغ. این سه حالت شخصیتی بسیار معروفه و یادگیری اون بسیار

    مفیده

    اگه طرف مقابل شما رفتاری کودکانه داره حالا به هر علتی رفتار مقابل اون نباید به هیچ عنوان والد باشه چون در این صورت رفتار کودکان طرف مقابل تشدید خواهد شد. بنابراین من فکر میکنم

    باز هم تغییر رفتار شما و یادگیری الگوی رفتاری قاطع میتونه وضعیت شما و همسرتون رو بهبود بده. انتخاب شخصیت و رفتار بالغانه طرف مقابل باعث میشه فرد با رفتار کودکانه بتونه بالغانه

    عمل کنه چون راهی جز این ندار که البته زمان میبره.

    اما در مورد مادر بودن که تکیه ی اصلی حرف من هست باید بگم باز هم رفتاری بسیار معروف در بین زنان ایرانی هست و علتش میتونه عوامل مخلتفی از جمله تفکر راضی نگه داشتن طرف

    مقابل باشه.از طرفی دیگه فردی که رفتار کودکانه داره ممکنه در فرایندی به اسم انتقال از همسرش انتقام بگیره. در واقع اون چون در بچگی دوست نداشته مادرش رو با کسی شریک بشه یا

    از سمت مادر خودش طرد شده یا با پدرش در ارتباط با مادرش مشکل داشته یک نوع تفکر ناخودآگاه انتقام وتنفر از زنی رو داره که بهش حس مادر بودن رو منتقل میکنه.

    رفتار مادرانه و محبت های بیش از حد شما یا طرز پوشش و ... ممکنه چنین تفکر ناخودآگاهی در همسرتون ایجاد کنن. فرایند انتقال بسیار جالب و پیچیده هست و حتی یک نوع زبان بدن

    خاص هم میتونه چنین حسی ایجاد کنه.

    بنابراین شما در هر حال به عنوان آخرین فرصت سعی کنید رفتار هاتون رو تغییر بدید.البته اگه دوست دارید وگرنه تصمیم با شماست.

    من این پست و پست قبلیم رو زدم که بهتون بگم شما باز هم راه برای ادامه ی این زندگی دارید مگه اینکه همسرتون بیمار باشن. مطمئنم اگه ایشون رو یا رفتارشون رو به یک پزشک توضیح

    بگین میتونه کمکتون کنه و کتاب ماندن در وضعیت آخر بسیار بسیار و بسیار به دردتون خواهد خورد اگه علاقه ای به مطالعه دارید.

    موفق و موید باشید.

  2. کاربر روبرو از پست مفید خانم دکتر تشکرکرده است .

    روژینا (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95)

  3. #82
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,081 در 7,003 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    متاسفانه این تاپیک بیشتر از اینکه یک روند مشخص برای حل مشکلات داشته باشد ، شبیه یک مرثیه طولانی شده است.
    در واقع مراجع با مرثیه خوانی راهنمایی کنندگان خود را با خود برده است، به جای اینکه راهنمایی کنندگان مراجع را از این حالت بیرون بیاورند.

    بامطالعه این تاپیک به دقت و سایر تاپیک های روژینا گرامی متوجه می شویم که مشکل اصلی ایشون شوهرشون نیستند، بلکه خودشون هستند. این جمله من به معنی این نیست ، شوهر ایشان بی تقصیر و بی مشکل هستند. نه ابدا
    ولی تاکید دارم مشکل اصلی خود روژینا هستند. احساسات روژینا بر منطقش و آگاهی و مهارتهایش پیشی گرفته است.
    تمام این 8 سال با احساس خود مدیریت کرده اند و اکنون هم همین کار را می کنند.
    گاهی با این احساسها کنار می آمدند، گاهی سرکوب می کردند، گاهی بروز می دادند، و....

    در حالیکه روژینا قبل از هر کاری نیاز به بازسازی و قوی تر کردن خود دارد.
    او همه این 8 سال با ضعف در کنار این آقا منعفلانه زندگی کرده است. همسرش مشروب خورده است او لبخندزده است، همسرش او را کتک زده است، او مخفی کرده است، همسرش موجب قطع ارتباط او شده است، او سازش کرده است، همسرش بی کاری پیش کرده است، او پذیرش کرده است، همسرش درگیری و دعوا می کرده است، او ساکت بوده است، همسرش هر کار کرده و هر بدی کرده پاسخهایی از روژینا می گرفته است که منجر می شده است احساس قدرت کند.
    در واقع رژینا 8 سال همسرش را تربیت کرده است. و به او جایزه داده است . که عصبی باش، بیکارباش، حق به جانب باش و با خانواده ام درگیر باش، و همسرش هم خوب شاگردی کرده است.

    اما اکنون هم همین نقش را رژینا دارد. نقش منفعلانه،
    شما پست های ایشون را با دقت بخوانید، همانقدر که دلتان برای این 8 سال می سوزد که چقدر زجر دیده است. الان هم که جدا می خواهد بشود دلمان می سوزد که دارد زجر می کشد ، دیوانه وار او را دوست دارد، بدون او قصد نمی تواند زندگی کنید، و آنقدر دوستش دارد که به دیگری فکر نکند. و درد جدایی از او را نمی تواند تحمل کند.

    یعنی او برای ماندن کنار این شوهر زجر می کشد.
    برای جدا بودن از این شوهر هم زجر می کشد.
    شخصیت وابسته و منفعلی از خود نمایش می دهد.
    اگرچه می گوید در این 8 سال هر کاری کرده است، اماهمه این کارها منفعلانه بوده است.

    ایشون هم اکنون هم که مثلا همسرش را تحت فشار قرار داده است و به ظاهر همسرش کوتاه آمده است، دقت کنید، همین الان هم نمی تواندشوهرش را برای حل مشکل به جلسه مشاوره ببرد.


    با توضیحات بالا خدایی نکرده بحث سرزنش و محکوم کردن روژینا گرامی را ندارم.
    بلکه به عکس می خواهم، به روژینا بگویم که شما همه راهها را نرفته اید، و همه تصمیمات صحیح را نگرفته اید، بلکه تنها منفعلانه برخورد کرده اید.
    پس راههای خوبی پیش رو دارید.
    اما مشکل کجاست؟
    مشکل اینست که اکنون بسیار ضعیف شده اید، و توان رفتن هیچ راهی را ندارید.

    پس کارهایی که باید بکنید:
    1 - هیچ تصمیمی در حال حاضر برای ادامه زندگی یا طلاق نگیر.
    2 - منزل پدرت را هم ترک نکن.
    3 - به همسرت هم نگو که می خواهی با او زندگی کنی، همچنین به او نگو که می خواهی طلاق بگیری. بلکه به همسرت بگو، برای تصمیم گیری در مورد زندگی واینکه مشکلات را حل کنی، در حال بررسی و مشاوره هستی.
    4 - در فازی که احساس کردی قوی تر شدی، به همسرت می گویی که تنها در صورتی که مشکلات قبلی حل شود یا به طرف حل شدن برود حاضر به ادامه این زندگی هستی. برای این منظور تنها راهی که امید زندگی کردن مجدد را فراهم می آورد مراجعه به مشاوره حضوری هست. و بعد از آن انجام تکالیف مشاوره هست.

    5 - دقت کنید مشاوره شرط لازم ادامه این زندگی هست، اما شرط کافی نیست.
    شرط کافی اینست که همسرتون تکالیف مشاوره را انجام دهد و شما هم در جلسات مشاوره به کمک مشاور بخواهید که او تعهد کند و اگر دوباره او مشاوره را ترک کرد، یا کارهای قبلی را دقیقا انجام داد و تغییر نکرد، جدایی شما اجتناب ناپذیر هست.

    دقت کنید فاز 4 و 5 فقط وقتی شروع می شود که شما از این بحران روحی و فشار خارج شده باشید. برای اینکه سریعتر از این حالت خارج شوید، پیشنهاد می دهم به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید و جلساتی برای کنترل احساس و ترمیم خود باشید تا بتوانید قوی تر شوید و فاز 4 و 5 را شروع کنید. قبل از اینکه قوی شوید وارد فاز 4 و 5 نشوید .


    6 - از والدین خود تشکر کنید. و سهم خود را در انفعال این چند ساله بپذیرید. و تایید کنید که دیگر قصد ندارید به شیوه قبلی زندگی کنید. به آنها قول دهید فقط و فقط در صورتی این زندگی شما ادامه می یابد که زیر نظر مشاور روز به مروز مشکلات کم شود. از این به بعد بنا نیست که صرفا شما برای ساختن این زندگی تلاش کنید.

    7 - همسر شما راست می گوید شما را دوست دارد. لیکن سبک زندگی و نوع شخصیت ایشون وعادتهایی که کرده و شما با اعمالتون تقویتش کرده اید، در عمل او را ناتوان کرده است.
    یعنی او برای کنترل خشم باید زیر نظر روانشناس بالینی یا حتی روانپزشک درمان شود و این مسئله را در جلسات مشاوره مطرح کنید و پیگیری کنید.

    8 - در جلسات مشاوره باید خطوط قرمز زندگیتون را مشخص کنید. خطوطی که لغزش از آنها منجر به جدایی می شود.
    مثل مشروب خواری، کتک کاری، یا هر چیز دیگری که برای شما خط قرمز محسوب می شود.
    یعنی این خطوط قرمز اگر تکرار شد، یعنی این زندگی ، زندگی بشو نیست.

    9 - اگر همسرتان قبول کرد زیر نظر مشاور قرار بگیرید، و اگر متوجه شدید شروع به انجام تکالیف کرده است. و خطوط قرمز را پاس می دارد، در آن صورت اگر لغزش یا خطایی کرد می توانید با او مدارا کنید. همچنین طی آن زمان نباید او را تحریک کنید.
    پس با شرایط خاص سازگاری و مدارا و ....، کمک کننده هست. اما اگر او با فریاد و فحش و کتک ، کار خود را می کند، هر گونه سازگاری یعنی تو ادامه بده من قبول کردم.


    10- نکته مهم پایانی
    همیشه من به مراجعان می گویم. برای طلاق باید بسیار بسیار قوی باشید. حتی قویتر از وقتی که با مشکلاتی زندگی می کردید.
    هر کس که تحت فشار زندگی ، و ضعفش بیرون می آید ، حتما در فشار طلاق بیشتر آسیب پذیر هست.

    طلاق باید یک انتخاب باشد. انتخابی که همه جانبه بررسی شده باشد. و پذیرفته باشیم.
    نه اینکه به خاطر فشارهای زندگی و ضعف خودمون ، برای فرار به سوی طلاق برویم.

    پس نخست شما خود را تقویت کن، و پست های قوی بزن ، چنان که همه متوجه شوند که شما روژینا سابق نیستید و مرثیه خوانی نمی کنید و اظهار عجز نمی کنید.
    آنگاه هر تصمیم بگیرید برنده هستید
    اگر زندگی کنی با قدرت زندگی می کنیچ
    اگر طلاق بگیری با قدرت ادامه می دهی.

    اما اگر کماکان مثل گذشته روضه بخوانید برای زندگی خود و گریه کنید و همه سهم را به شوهرتان بدهید و خود را فقط عنصر منفعل معرفی کنید، در آن صورت فرقی نمی کند زندگی کنید یا طلاق بگیرید ، می دانید چرا؟
    چون اگر زندگی کنی، برای ضعف و تنهایی و فشارهایت گریه می کنی!!
    اگر طلاق هم بگیرید در فراغ او و اینکه دوستش داشتی و نتوانستی درستش کنی گریه خواهی کرد!!!!!!!

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  4. 17 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    amf66 (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95), Aram_577 (دوشنبه 20 اردیبهشت 95), fahimeh.a (چهارشنبه 23 تیر 95), mohanad28 (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), sara 65 (دوشنبه 20 اردیبهشت 95), tavalode arezoo (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), یاصاحب زمان ادرکنی (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95), نیم پز (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), مهرآیین (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95), مهرااد (دوشنبه 20 اردیبهشت 95), ماه گردون (سه شنبه 12 دی 96), ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95), آخیش (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95), آرامش خیال (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95), روژینا (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95), ستاره زیبا (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), عشق آفرین (جمعه 09 تیر 96)

  5. #83
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 تیر 97 [ 17:42]
    تاریخ عضویت
    1391-8-16
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    5,053
    سطح
    45
    Points: 5,053, Level: 45
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 49 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با تشکر از پاسخ عالی و حرفه ای جناب مدیر
    قبول دارم که بسیار وابسته م همیشه از طلاق ترس داشتم دلیلش هم خاطره بدیست که از کودکی برام مونده
    همیشه دغدغه اینو داشتم کاری نکنم که شوهرم بهم بگه برو نمیخوامت خواستم بهر قیمتی زندگیمو نگهدارم بازم میگم از طلاق نفرت داشتم
    من فوق لیسانس ریاضی گرایش جبر هستم که با رتبه 5 ارشد قبول شدم در یکی از بهترین دانشگاههای تهران قبول شدم
    توی شهرم هر سال جزء 4 معلم نمونه اول هستم باوجودیکه سابقه م کمه اقرار میکنم توی زندگیم فقط سرم توی اعداد و ارقام و مسائل ریاضی بوده
    و حالا میبینم که بجای اونهمه درس خوندن کاش کمی مهارت زندگی یاد میگرفتم همه من رو دختر بااراده ای میدونن و فک میکنن هیچ مشکلی ندارم
    اگه بخوام روراست باشم تنها چیزی که سرلوحه زندگیم قرار دادم گذشت و صبره
    ولی میبینم که این گذشت و صبر ازم یه موجود ضعیف ساخته شایدم واقعا منفعل بودنو با گذشت اشتباهی گرفتم ............................................
    نمیخوام مرثیه سرایی کنم ولی واقعا تا حالا خودمو اینقد مقصر ندیده بودم باید خودمو پیدا کنم و نخوام بهر قیمتی زندگی کنم توصیه هاتونو بکار میگیرم و شروع میکنم به بازسازی خودم
    توکل بر خدا
    ویرایش توسط روژینا : چهارشنبه 15 اردیبهشت 95 در ساعت 22:47

  6. 3 کاربر از پست مفید روژینا تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (چهارشنبه 23 تیر 95), خانم دکتر (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), ستاره زیبا (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95)

  7. #84
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام
    در پیرو صحبتهای جناب مدیر و اشارتون به گذشت و صبر باید بگم که
    منم مثل شما صبر زیاد و بهتره بگم گذشت و فداکاری از خودم نشون دادم اما واقعا کارمون درست بوده یا نه؟!
    وقتی قراره گذشتی در کار باشه باید همراه با قاطعیت و روشن بودن مواضع باشه
    یعنی از ترس اینکه مبادا همسرمون بهش بر بخوره و تنهامون بزاره و بره حتی قبل ازینکه اون بخاد متوجه چیزی بشه سریع از موضعمون عقب میشینیم و بخیال خودمون داریم فداکاری میکنیم برای زندگیمون
    ولی متاسفانه باعث بوجود اومدن یه غرور کاذب و خودبرتربینی در همسرمون میشیم و این تازه اول کاره
    نادیده گرفتن حقوقمون میشه یه وظیفه
    همیشه از اول مقصر هستیم بدون هیچ دفاع و توضیحی
    ناگزیر تا وقتی بتونیم از حقوقمون بگذریم و فداکاری کنیم رابطه پا برجاست اما فقط کافیه به خودمون بیایم
    بنظرم اینجور ادمها دارای شخصیت مهرطلب هستن که همیشه میخان با فداکاری مفرط توجه و محبت دیگران رو به دست بیارن...
    من خودم تا حد زیادی رفتارای مذکور رو از خودم بروز دادم و منفعلانه برخورد کردم و با کوچکترین مقاومت و تغییرم همسرم تاب نیاورد و ساز ناسازگاری رو کوک کرد...

  8. 3 کاربر از پست مفید amf66 تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), یاصاحب زمان ادرکنی (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), روژینا (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95)

  9. #85
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 تیر 97 [ 17:42]
    تاریخ عضویت
    1391-8-16
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    5,053
    سطح
    45
    Points: 5,053, Level: 45
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 49 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط amf66 نمایش پست ها
    سلام
    در پیرو صحبتهای جناب مدیر و اشارتون به گذشت و صبر باید بگم که
    منم مثل شما صبر زیاد و بهتره بگم گذشت و فداکاری از خودم نشون دادم اما واقعا کارمون درست بوده یا نه؟!
    وقتی قراره گذشتی در کار باشه باید همراه با قاطعیت و روشن بودن مواضع باشه
    یعنی از ترس اینکه مبادا همسرمون بهش بر بخوره و تنهامون بزاره و بره حتی قبل ازینکه اون بخاد متوجه چیزی بشه سریع از موضعمون عقب میشینیم و بخیال خودمون داریم فداکاری میکنیم برای زندگیمون
    ولی متاسفانه باعث بوجود اومدن یه غرور کاذب و خودبرتربینی در همسرمون میشیم و این تازه اول کاره
    نادیده گرفتن حقوقمون میشه یه وظیفه
    همیشه از اول مقصر هستیم بدون هیچ دفاع و توضیحی
    ناگزیر تا وقتی بتونیم از حقوقمون بگذریم و فداکاری کنیم رابطه پا برجاست اما فقط کافیه به خودمون بیایم
    بنظرم اینجور ادمها دارای شخصیت مهرطلب هستن که همیشه میخان با فداکاری مفرط توجه و محبت دیگران رو به دست بیارن...
    من خودم تا حد زیادی رفتارای مذکور رو از خودم بروز دادم و منفعلانه برخورد کردم و با کوچکترین مقاومت و تغییرم همسرم تاب نیاورد و ساز ناسازگاری رو کوک کرد...
    واقعا میشه وظیفه.....................................

  10. #86
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده .... لطفاً یک جمع بندی از راهکارها داشته باشید و تنها در صورت لزوم تاپیک جدید با قرار دادن این لینک در پست اول و خلاصه ای از راهکارهای اجرایی و نتیجه آن قرار دهید .... تا اونجا که ممکن است ابتکار عمل داشته باشید و از باز کردن تاپیک برای دادن گزارش لحظه به لحظه بپرهیزید که مانع ابتکار و خلاقیت در تدبیر امور است


    موفق باشید





  11. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    fahimeh.a (چهارشنبه 23 تیر 95)

  12. #87
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده ، لطفاً تنها در صورت ضرورت اقدام به باز کردن تاپیک جدید با ارائه لینک این تاپیک درپست اول و جمع بندی راهکارهای دریافتی در آن و راهکارهای اجرایی و نتیجه آن نمایید

    موفق باشید





  13. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    fahimeh.a (چهارشنبه 23 تیر 95)


 
صفحه 9 از 9 نخستنخست 123456789

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس تنهایی و خستگی (حالم بد است؛ ...)
    توسط 1dard در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: جمعه 16 مرداد 94, 23:20
  2. درآستانه جدایی با نامزدم هستم
    توسط زی زی گولو در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 اردیبهشت 94, 22:23
  3. اقدام برای اشنایی بیشتر یا عمل به نتیجه استخاره ؟؟؟
    توسط محمد1391 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 20:33
  4. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 دی 91, 21:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.