فرشته مهربون عزیزم
اول سپاس بابت این همه توجه و وقت که میزاری
خوشحالم که حس و حالمو درک میکنید
من از بعد این ماجرا اولش یکم خورد شدم و دچار دوگانگی و نمیدونستم باید چیکار کنم و هر رفتاری از جانب من برابر بود با یک تعبیر بسیار متفاوت از طرف اون آقا و تلاش کردم براش وضعیت رو توضیح بدم و در مجموع آدمی نیستم که تو این موقعیت ها صبور باشم اما در این حین برای اون آقا مشکلی پیش اومد و من کلا از دور جدیتم برای روشن کردن وضعیت خارج شدم و فقط سعی کردم مثل یه همکار صمیمی باهاش برخورد کنم که آخرش شد همون که بهتون توضیح دادم. در مورد اعتماد به نفسم باید بگم که اوایل خیلی کم شده بود اما الان احساس میکنم اعتماد به نفسم بالا رفته اما بازم به قدر کافی نیست و دارم سعیمو میکنم که تقویتش کنم.
من تلاشمو میکنم به اون موقعیتی که مد نظرم هست تو زندگی برسم و دارم کم کم برنامهریزی میکنم براش و در عین حال به خدا توکل کردم و همه چیزو به اون سپردم و این قضیه خیلی آرامش میده بهم.
از خدا میخوام به من اين توانایی روبده که بتونم به برنامه هام جامه ی عمل بپوشونم. از شما ممنونم که دعا گوی من هستید. من هم برای عاقبت بخیری همه دعا میکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)