نوشته اصلی توسط
زانکو
سلام فرشته مهربون عزیزم
شما اولین کارشناسی هستین که واسه من پست میزاره
خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم و خیلی خیلی صحبت هاتون به دلم نشست
من از صحبت های شما تو موضوعات مشابه اسکرین شات گرفتم که همیشه همراهم باشه و بخونم و ملکه ذهن کنم
حقیقتش تو این ماجرا چون اولین بارم بود که بعد از جدایی کسی این موضوع رو به روم میاورد برام سخت بود و دیگر اینکه آخه من که نگفته بودم که شما بیا عاشق من شو و من که حسی نداشتم و چرا این آقا اصلا فکر کرد من خیلی خواهان هستم؟؟؟
جالبه که این آقا خودش تجربه ازدواج ناموفق داشته چرا اون مهم نبود و مال من مهم؟؟؟
من وقتی به خودش گفتم اون گفت جنبه ی آدما باهم فرق داره و من کلا بعد از اون بار هيچ صحبتی در زمینه ازدواج نکردم و کلا سکوت بود
من هم غرور خودم رو دارم و شخصیت خودم و درسته که یه انتخاب اشتباه داشتم و قبول دارم که اشتباه کردم اما دلیل نمیشه تو سری خور باشم من کل مجموعه خودمو دوس دارم
توهین این آقا اون جایی ادامه پیدا کرد که یهو اومد و به من گفت ازدواج کردم و من فقط از بابت اون آشنا نگران بودم که بعد این قضیه واقعا خیالم راحت شد و حتی مجبور شدم که توی جمع به این آقا تبریک بگم آرزوی خوشبختی کنم. نمیخواستم کسایی که از ماجرای ما باخبر بودن فکر کنن من آدم ضعیفی هستم.
من تو زندگیم هیچوقت کسیو نه نفرین کردم و نه براش بد خواستم حتی برای همسر سابقم علی رغم اون همه سختی که کشیدم.
من هم میخوام به آرامش برسم ناراحتی از بقیه همیشه آرامشو از آدم میگیره دارم سعی میکنم فراموشش کنم اما بخشش یکمی سخته و جالب اینکه اون آقا مطمئنا حق به جانبه و همه ی تقصرا رو هم میخواد بندازه گردن اون آشنا مشترک ما.
خیلی مایل هستم روی عزت نفسم کار کنم و خیلی برنامه دارم برای زندگیم و از خدا میخوام مثل همیشه یار و یاورم باشه.
فرشته ی مهربون عزیزم باز هم ممنون که وقت گذاشتین و واقعا باعث افتخار منه که برای تاپیک من پست گذاشتین.
بسیار بسیار بسیار سپاسگزارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)