Danger عزیز ممنون بابت راهنماییتون
این دیگه چه رسمیه اخه یه روز عاشق یه روز فارغ
امان ما برید تو این زمونه و ادماش
داشتم راحت زندگی میکردما
خوشحال میشم باقی دوستان به خصوص آقایون نظرشونو بگن
تشکرشده 208 در 97 پست
Danger عزیز ممنون بابت راهنماییتون
این دیگه چه رسمیه اخه یه روز عاشق یه روز فارغ
امان ما برید تو این زمونه و ادماش
داشتم راحت زندگی میکردما
خوشحال میشم باقی دوستان به خصوص آقایون نظرشونو بگن
danger (جمعه 27 فروردین 95)
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
جلوی مامانش اینا حرف جنسی می تونه بزنه اما حرف جدی نمی تونه بزنه ؟؟؟
زانکو جان این چه پستیه نوشتی آخه؟
این همه ترس از چی؟
خب اگه بخواد حرفی پشت سرت بزنه هر زمانی می تونه بزنه.
رابطه را ناگهانی و بدون چون و چرا قطع کن
اینقدر هم ترسو نباش
از ترس بدتر خرابش می کنی
از شما پرسیده چقدر عقد بودی و غیر مستقیم پرسیده تا چه حد توی مسائل جنسی پیش رفتید که بدونه تا کجا می تونه سواستفاده کنه.
شل بگیری گرفتار شدی
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
maryam240 (شنبه 04 اردیبهشت 95), sanjab (جمعه 03 اردیبهشت 95), نیکیا (پنجشنبه 05 فروردین 95), همت 1400 (شنبه 18 اردیبهشت 95), همراهی (سه شنبه 21 اردیبهشت 95), مهرآیین (چهارشنبه 04 فروردین 95), اقای نجار (شنبه 07 فروردین 95), باران13 (شنبه 14 فروردین 95), دختر بیخیال (چهارشنبه 22 اردیبهشت 95), زانکو (چهارشنبه 04 فروردین 95)
تشکرشده 27 در 21 پست
زانکو جان سلام و سال نوت مبارک، این آقا داره اشتباه میکنه، نمیشه قضاوت کرد که چطور آدمیه و من حتما به انتخوابت احترام میزارم اما از نظرم جفتتون دارید اشتباه بزرگی میکنید، این آقا با این همه تجربه داره اشتباهی رو میکنه مه من ۱۹ سالی تا امروز مرتکب شدم و بخواطرش الان اینجام و طلب کمک میکنم و حال بدی دارم، شما یک اشتباه بزرگتر از این اقا دارید مرتکب میشید که با فاصله کم از جدایی دارید وارد رابطه جدیدی میشید و این واضح اشتباهه، بهترین راهی که میتونم بهتون بگم اینه که کاری که طرف من با من نکرد و من هم اینکار رو واقعا کودکانه نکردم شما حتما انجام بده، مجبورشون کن که باهم حضورا پیش مشاوره ازدواجی که معتبر باشه برید، اگر قبول نکرد که بدونید شما براش دوستید نه همسر، اگر قبول کرد که این مشاوره خیلی چیز هارو نشون میده، امید وارم این کار رو بکنید و حالتونم چه ازدواج کردید چه نکردید همیشه خوب باشه و مثل من سال جدید رو غمگین نباشید
زانکو (چهارشنبه 04 فروردین 95)
تشکرشده 224 در 94 پست
زانکو جان این آقا خیلی ناشیانه زرنگ تشریف دارند!
وقتی که پست جدیدت رو خوندم به قول معروف شک رو دادم و یقین رو گرفتم که هدف این آقا سواستفاده است و فقط میخواد گذران عمری با شما داشته باشه و به خیال خامش رفع نیازهای ج ن س ی اش رو با شما داشته باشه.
این آقا رو مثل یک مزاحم از زندگیت پرت کن بیرون. اتفاقا اون آقا باید بترسه و خجالت بکشه که نکنه وجهه اش پیش واسطه خراب بشه با این پیشنهاد بی شرمانه ای که به شما داده.
اصلا نیازی نیست که این همه ضعف از خودت نشون بدی، تو کاری نکردی که بخوای بترسی، اتفاقا اگه به پیامهاش جواب بدی و این رابطه کذایی رو ادامه بدی بعدا همین آقا برات حرف در میاره.
الان هم در کمال خونسردی دیگه به پیامهاش جواب نده و اگه پیگیر شد بهش بگو جوابت منفی است.
تشکرشده 208 در 97 پست
شیدا جونم ممنون از اینکه راهنماییم کردی منتظر نظرت بودم خانومی
حرف زدن تو تلگرام منظورم بود که گفتم نه میتونم نه خوشم نیاد حتی تو تلگرام حرفای جنسی بزنم.
من دیگه ارتباطمو باهاش قطع کردم
مهر آیین عزیز ممنون از توجه و دلسوزیو مهربونیت
از همه دوستان ممنونم
نیکیا (شنبه 07 فروردین 95), مهرآیین (شنبه 07 فروردین 95), محیا ناز (یکشنبه 08 فروردین 95), دختر بیخیال (چهارشنبه 22 اردیبهشت 95)
تشکرشده 208 در 97 پست
سلام دوستان عزیزم
من یه سوالی داشتم
میدونید این دفعه ی اول نیست که یکی روز اول عاشق و دلباخته میاد و میخواد وارد زندگیم بشه و بعد سرد میشه
به نظر شما دلیلی داره و رفتار من اشتباهه؟
من هر چه گشتم مطلب رفتار جرات مندانه رو پیدا نکردم اگر لینکش رو برام بزارید ممنون میشم
تشکرشده 500 در 154 پست
خانم زانکوی عزیز، سلام؛ من احساساتتون رو درک می کنم، چون خودم روز اولی که جدا شدم به قدری گریه کردم که برای عزیزترینم کسم که از دنیا رفته بود انقدر گریه نکرده بودم و از طرفی چون یک مردم و در این جامعه زندگی می کنم طرف مقابلت رو هم می فهمم. به نظر من یا ایشون خیلی خنگند یا خیلی آماتورند برای رسیدن به نیت یا نیاتشون، من براساس حرف های شما چند تا فرض به ذهنم می رسه که مهم ترین فرضیاتی که به ذهن من می رسه رو خانم مهرآیین تو پست آخرشون بیان کردن و با قسمت آخر پست شیدا هم کاملا موافقم وهمه اون فرض ها در یک نتیجه گیری مشترکند و اون هم اینه که این فرد واقعا فرد مناسب، شایسته و شریفی نیست، اگه لازم باشه بیشتر براتون خواهم نوشت.
میدونید این دفعه ی اول نیست که یکی روز اول عاشق و دلباخته میاد و میخواد وارد زندگیم بشه و بعد سرد میشه
به نظر شما دلیلی داره و رفتار من اشتباهه؟
نکته مهم تر اینکه خانم زانکوی عزیز لطفا روی عزت نفستون کار کنید من مشکلی در رفتار شما نمی بینم، به نظر من واقعا فاجعست که فردی در سن 31 سالگی تعادل احساسی نداشته باشه و انقدر راحت در یه مدت کوتاه عاشق بشه و عجیب تر از اون به سرعت بیشتری فارغ بشه!!! یا این آقا تعادل احساسی ندارند یا آنقدر حقیرند که نقش بازی کردند در هرحال شما تقصیری ندارید
به نظر من اگه لازم با احترام و قاطع بگید که فکرها و مشورتهام رو کردم و ما مناسب هم نیستیم و هیچ حرف دیگه ای با شما ندارم و بعد بلاکش کنید یا اصلا کلا بلاک کنید واسمش رو از تلگرام هم پاک کنید تا حتی تصاویرش رو هم نبینید. بازم بسته به شرایطتون خودتون بهتر می دونید
شاد باشید و سربلند
danger (جمعه 27 فروردین 95)
تشکرشده 208 در 97 پست
جناب باران 13 واقعا ممنونم از توجهتون
وقتی یه اتفاقی زیاد واسه آدم میفته به خودش شک میکنه.
من روزای اول خیلی از این وضعیت بلاتکلیفی خسته شدم و به این آقا گفتم بهتره زودتر در موردش صحبت کنیم و من در واقع میخواستم محترمانه ازش بخوام از زندگیم بره بیرون جالبه که هرچی من میگفتم باید زودتر حرف بزنیم اون فکر میکرد من واسه ازدواج عجله دارم و میخوام یا راضیش کنم یا برم به کیس های دیگه فکر کنم و او این شرایط اتفاق ناگواری واسه یکی از خانوادش افتاد و من کلا در مورد این موضوع دیگه باهاش حرف نزدم. الانم دیگه هیچی نگفتم و خودش اگه براش مهم بود زنگ میزد. منم هیچی نمیگم.
فکر نکنه صبح تا شب تو فکر و خیال اونم و منتظر که بهم زنگ بزنه.
تشکرشده 208 در 97 پست
سلام دوستان عزیزم
من خیلی ذهنم درگیر شده
من به توصیه دوستان و با تصمیم خودم دیگه به ازدواج با اون آقا فکر نکردم چون تکلیفش با خودشم معلوم نبود
قرار بود باهم صحبت کنیم بعد از تردید ایشون و عوض شدن نظرش و این صحبت همش به تعویق افتاد و بعد تصمیم من واسه اهمیت ندادن به اون آقا و اصلا درخواست ازدواجش این آقا اصلا هیچ تماسی واسه اون صحبت نگرفتن و منم اصلا به روی خودم نیاوردم.
ما هردومون با همکاری یه سری از بچه ها یه سری کارای اجتماعی انجام میدیم. من خیلی به بچه ها و اعضا وابسته شدم و همشونو دوست دارم. جالا تو یه سری از برنامه ها این آقا خیلی ریلکس اومد و یه سری صحبت در مورد کارها کرد و منم ریلکس جواب دادم و حتی خیلی جاها که مشکل داشت از من پرسید.
حالا صحبت من اینه نه میتونم بهش بگم آقا من اصلا دیگه به ازدواج با شما فکر نمیکنم چون میترسم بگه خوب منم فکر نمیکنم و من ضایع شم از طرفی با بعضی رفتاراش احساس میکنم فکر میکنه هنوز خبریه و من دارم فکر میکنم. من حتی هنوز به اون آشنا هم نگفتم که ماجرای ازدواج تمام شدست.
دوستان برای من سخته که تو جمع اون دوستان واسه فعالیت های اجتماعی نباشم چون خیلی عادت کردم و با همشون اخت گرفتم و کار کردن با اونا پ زمانی که سپری میشه بهم آرامش میده
من نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنین
تشکرشده 208 در 97 پست
سلام
کسی نیست راهنمایی کنه؟؟؟
نمیدونم چرا من این همه تنش باید داشته باشم. اون از ماجرای جدایی اینم از این آقا
وقتی میبینم تو تلگرام آنلاین هست ناخودآگاه حسادتم گل میکنه و با خودم میگم حتما داره با کسی چت میکنه و قراره ازدواج کنه. خیلی حس بدیه. نا خواسته هست این حس. اگر الان یهو ناگهانی بره ازدواج کنه باز واسه من بد میشه و اون آشنا از تعجب شاخ در میاره.
این آقا خیلی خیلی خیلی زیاد بین همه محبوب هست و همینم که من بخوام بگم باهاش تفاهم نداشتم و حالا واسه ازدواج به نتیجه نرسیدیم کلی داستان پشتش هست.
من میخوام ارزش و قربم حفظ بشه. چقدر اشتباه کردم که وارد این ماجرا شدم.خیلی پشیمونم. همین که آدم اصلا به ازدواج فکر نکنه راحت تره.
حس بدی دارم. خدایا با دل رنجیدم چکار کنم
دوستان اگر مطلب منو میخونید خوشحال میشم نظراتونو بدونم این یه تسکینه برام.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)