خودت فکر میکنی چرا6 سال با شما بوده؟
دوست داشته؟
فکر میکنی اگه یه شخصی میومد خواستگاریش و شرایط بهتر از شما داشت نه میگفت؟
تشکرشده 449 در 170 پست
خودت فکر میکنی چرا6 سال با شما بوده؟
دوست داشته؟
فکر میکنی اگه یه شخصی میومد خواستگاریش و شرایط بهتر از شما داشت نه میگفت؟
mgbs1990 (شنبه 29 اسفند 94)
تشکرشده 27 در 21 پست
ممنونم از راهنماییاتون، خواستگار داشت که بخاطر من حتی راه نمیداد، خیلی منو دوست داشت، هر چی میگفتم گوش میداد، اما یهو گفت دیگه منو دوست نداره، من این رو نمیفهمم، برا همینم شکه شدم، واقعا نمی فهمم باید برم یا نه باید بفهمم اونم واسه رابطش با من کاری میکنه، نمیگم تو این ۶سال همش من پیش قدم میشدم اما اکثر مواقع من مشکلات رو حل میکردم
فدایی یار (چهارشنبه 11 فروردین 95)
تشکرشده 113 در 27 پست
سلام
گفتید مادرشون بهتون گفتن شما خصوصیاتی دارید که دخترشون نمیتونه تحمل کنه.به نظر شما بهونه الکی آوردن؟
من وقتی خودمو رو شرایط دختر خانوم تصور میکنم خیلی زودتر از اینها رابطه رو تموم میکردم.بلاتکلیفی بدترین وضعیت برای یه دختره.شما هر دو 25 سال دارید.تو جامعه ما دختر تو 25 سالگی با پسر 25 ساله تفاوت هایی داره.معمولا دخترا بهتره تا 25 سالگی ازدواج کنن وگرنه خیلی موقعیت های خوب ازدواج رو از دست میدن.ولی پسرا بعد از 25 سالگی تازه وارد سن ازدواج میشن و تا حتی 35 سالگی موقعیت های خیلی خوب دارن.
تو دوران دانشجویی خودم یادمه دختر پسرایی بودن 20-21 ساله.دانشجویی که سربازی نرفته،شغل ثابتی نداره، خونه و ماشین هم مسلما نداره.ولی با همکلاسیاشون ازدواج میکردن.(دوران نامزدی یا عقد رو طی میکردن)خیلی از این موارد دیدم.باهم درس خوندن و پسرا بعدا کار پیدا کردن و رفتن سر خونه زندگیشون.با دیدن همچین پسرایی ما دخترا میگفتیم آفرین به اون پسر!عرضه داشت ،تونست با همین وضعیت ازدواج کنه، و حتما به دختر خانوم خیلییی علاقه داشته که شرایطتش رو درک کرده و نزاشته دختر خانوم بلاتکلیف و در دوران دوستی باقی بمونه.ولی پسرایی هم بودن که با دخترای همکلاسیشون تا سالها دوست میموندن که تو کل دانشگاه شناخته میشدن.از نظر ما دخترایی که از بیرون شاهد همچین مسائلی بودیم اینجور دخترا عمر و زندگیشون رو هدر میدادن پای پسری که حتی انقدر مسئولیت پذیر نیست که این مسئله رو بصورت رسمی دنبال کنه .بیشتر چیزی شبیه سوء استفاده بود تا عشق و عاشقی.6 سال یعنی دوران 19 تا 25 سالگی که اوج دوران دیده شدن و خاستگاری از دخترهاست توسط شما و صدالبته اشتباه دخترخانوم هدر رفته!دقیقا هدر رفته!!احساسات و وقت و انرژی و فرصت ها هدر رفته.اتفاقا اگر دختر خانوم الان به خاطر کسی دیگه این رابطه رو تموم کرده باشه باز هم کار عاقلانه ای کرده.
الان دختر خانوم نتیجه گرفته شما نمیتونی حامی ایشون باشی.و ممکنه در بقیه موارد زندگیتون هم از قبول مسئولیت خودداری کنید.از بین بردن این ذهنیت دختر خانوم کار ساده ای نیست.اگر همچنان میخواهید این خانوم همسر آیندتون باشه باید جبران گذشته کنید.هرطور شده مادرتون با مادرش تماس بگیره.خودتون نه!یا حتی پدرتون با پدرش صحبت کنن.
تشکرشده 304 در 105 پست
سلام
خانومی که 6 سال پای شما وایساده قطعا بهتون علاقه داشته و ارزش این رو داره که برای یکبار هم که شده به صورت رسمی اقدام کنید.
این نشون میده که شما دوستش دارید و براشون ارزش قائلید.
اگرهم جواب منفی دادن شما چیزی رو از دست نمیدید.لااقل خیالتون راحته که تلاشتون رو کردید.
هرچند من فکر میکنم اون خانوم به شما علاقه دارن وفقط از اینکه این دوره طولانی شده خسته شدن و چون میگید خواستگارهم داشتن حتما از طرف خونوادشون هم تحت فشار بودن.
شما بعد از 6 سال این خانوم رو کامل میشناسید و دلیلی برای طولانی کردن رابطه وجود نداره.
تشکرشده 27 در 21 پست
ممنونم از همتون بابت راهنمایی ها و انرژی مثبتی که بهم میدین، حرف همه درسته و قبول دارم اشتباه کردم هرچند که با موافقت خودش بود که کارم اوکی شه بعد اقدام کنم، اما من این تغییر ناگهانیشو میخوام بدونم چطور در یک هفته اون دختره عاشق کلا میگه حتی اگه مادرتم بیاد من جوابم منفیه، اینم بگم تو این ۶سال خودش میگفت کارت جور باشه بعد بیای بهتره، البته میگم من منکر اشتباهم نمیشم، حالا فکر میکنید چه چیزی باعث این میشه که در عرض یک هفته یک خانوم عاشق فارق بشه؟ یک مساله ای هم که باعث شد من کم و بیش بخوام تعلل کنم البته این موضوع خیلی دخیل نبود ولی تاثیر داشت این بود که مساله ی چشمش رو از روز اول به من نگفت و بعد از گذشت ۶-۷ ماه از رابطه با من مطرح کرد، این مثالی بود من باب این موضوع که ایشون هم ذهن من رو با اشتباهاتش بیشتر در گیر میکرد، اما در آخرین تماس من با ایشون بنده گفتم تو فقط بگو من رو میخوای من فردا با مادرم خونتون هستم، که بهم گفت نمیخوام، این مساله چیرو ثابت میکنه؟ چون من تمام و کمال اشتباهم رو پذیرفتم، چطور میشه دختری که تا هفته گذشتش هر چند دقیقه ازم خبر میگرفت هفته بعد حتی میگم بگو میخوای میام میگه نمیخوام، ببخشید طولانی شد میدونید سخته ۶سال رو توضیح دادن، اما خواهشن به من بگید من تو چه موقعیتی از نظر ایشون هستم، باز هم سپاس گذارم از دوستانی که راهنمایی رو دریق نمیکنند
فدایی یار (چهارشنبه 11 فروردین 95)
تشکرشده 449 در 170 پست
من دختری رو میشناسم که 12 سال پای یکی موند.
بزار ماجرارو برات بگم.
ایشون به واسطه مشکلشون فک می کردند تنها راه حل شما هستید.و به عبارتی شما بهترین گزینه در این زمان بودید.
اینا دوست داشتن نیست بلکه وابستگیه.
الان پیگیری کنید مطمین میشید که کسی هست که به دلشون نشسته.
اگر خواستگاری هم داشتن مطمین باش که به دلشون ننشسته بوده وگرنه خیلی وقت پیش باید با این وضعیت روبرو میشدید.
همین بلا سر من اومد و اولین سوالی که به ذهن من اومد همین سوال شما بود.ظرف مدت 10روز از اینرو به اونرو.
هر کسی از جنس خود خانوما دید گفت شما فقط یک گزینه بودید.
این هم یادت باشه که هیچکس مثل بعضی خانوما نمیتونن بازی کنن.تو قالب یه عاشق یا یه زن بی نظیر یا...
تشکرشده 27 در 21 پست
ممنونم از جوابت، متاسفم واسه تجربه تلخت، اما از یه طرف هفته اول مادرشون به من گفتن بهت تا آخر هفته فرصت میدم بیای، خودشم اسرار داشت ه من دیگه اقدام کنم، اما من بخواطر غرور بیخود و بچگانه این تایم یک هفترو نتونستم بپزیرم، انا هفته بعدش تماس گرفتم، راجع به این موضوع میشه برداشت کرد که اونام لج کردن؟
تشکرشده 48 در 28 پست
mgbs1990 (یکشنبه 01 فروردین 95)
تشکرشده 27 در 21 پست
هادی جان ممنونم از جوابت، آخه یک چیزی خیلی عذابم میده اینکه مشاور هم به من گفت یکم صبر کن هم اونا آروم شن هم تو بیشتر فکر کنی، آیا بیشتر صبر کنم میره با یکی دیگه آشنا شه؟ خیلی ترس دارم ازین موضوع که من رو فراموش کنه یا نه بره با یکی دیگه
تشکرشده 48 در 28 پست
mgbs1990 (یکشنبه 01 فروردین 95)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)