دیشب رفتم اون بوستانی که یکسال پیش استارت اختلاف و بهانه قهر همسرم از اونجا شروع شد و قهر کرد و رفت.....
فکرشم نمیکردم به اینجا بکشه
یه حرف یا یه مکان که با هم زدیم قبلا یا حتی یه فیلم که سینما دیدیم و هرچیزی که یاداور اونه برام بد به همم میریزه
خیلی دوستش داشتم و هنوزم دارم اما میدونم دیگه رسیدیم ته خط....
نه حرمتی مونده و نه راه نرفته ای
هر دو همه حریم ها رو شکستیم...
واقعا چوب بی تجربگی مون رو خوردیم
باید الان سر زندگی خودمون میبودیم اما برگشتم به چهار سال قبل و نقطه سر خط....
این روزای عمرمو گذاشتم روی دور تند و فقط میخام بگذره زودتر...
کاش بیاد بریم زودتر تمومش کنیم منم تکلیفمو بفهمم و برم دنبال سرنوشتم....
این مدت خیلی زودرنج و عصبی و ساکت شدم
همش سرم توی گوشیه
کلا سر رشته زندگیم از دستم در رفته و سر درگمم...
خیلی از بچه ها اینجا هستن که واقعا حسمو درک میکنن
برام دعا کنید....
علاقه مندی ها (Bookmarks)