ممنون هلنا خانم از راهنمایی قشنگتون
به نکات خوبی اشاره کردید
من اگر یه جدلی پیش میومد همون موقع قصد تموم کردنش رو داشتم مثلا میگفتم بریم بیرون یا بیام پیشت تا کش پیدا نکنه
اما اگر باهم بودیم میگفت سریع منو برسون خونه و اکر جدا بودیم تا چند روز رو نشونم نمیداد که متاسفانه من به قول شما غرور و مردانگیم رو میذاشتم زیر پا و اصرار میکردم
اما توی این بحثمون که الان ده ماهه ادامه داره اوایل رفتم پیشش گفتم ببین داره قهرمون طولانی میشه و بیش ازین به صلاح نیست چون خونواده ها میفهمن و پیچیده تر میشه اما اون گفت قصدش جدایی و تصمیمش قطعیه
توقع داشت برم باز با التماس و خواهش پیش خودش و خونوادش راضیش کنم به اشتی
اما اینبار نکردم اینکار رو چون فهمیدم چوب همین اصرار زیاد رو خوردم و اون بدتر ازم دور شده
اما دیگه دیر شده بود و اون فقط باج میخاست و منم ندادم و الان رسیدیم به این نقطه...
یک قدمی طلاق
من الان پشیمونم که به قول شما چرا منغعلانه برخورد کردم و خودم عزت نفس و غرورم رو ارزون فروختم و باعث شدم برای همسرم بی ارزش و یه سربار بشم....
کاش یوقتایی باهاش هم نظر میشدم و اجازه میدادم برای زندگی با من بیشتر تلاش کنه و انقد سهل و اسون همیشه اماده از خود گذشتگی نمیشدم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)