به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 27 , از مجموع 27
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-14
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    7,807
    سطح
    59
    Points: 7,807, Level: 59
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 145 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام
    جناب باغبان بسیار حرفاتو جالب،من تا الان فکر میکردم کسی خوبه که تو یه محیط خوب باشه،اگه محیطش بد باشه اون ادمم بد میشه،الان برام جالب شد..

    خدا پدر مدیر همدردی رو بیامرزه واقعا خیلی ازش یاد گرفتم و ذهنیتمو خیلی تغییر داده.

    راجع به مثال
    واقعیتش اینه من انقد جدی بودم نسبت به جنس مخالفم در دانشگاه،کجوکوله ترین پسرای کلاسم جلوی من جرات ندارن تیکه بندازن دلیلش هم واقعا نمیدونم دقیقا چکار کردم؟

    من خیلی جدی میرم جزوه رو میگیرم راستش تا الان کسی جرات نکرده حنی سلام کنه جز چند نفر بچه مثبت کلاس که تا کمر خم میشن و خیلی مودب سلام میکنن بقیه سرشونم جلوم بالا نمیارن.
    ترم اول که بودم دیدم پسرای کلاس اصلا خوب نیستن اکثرشون،و جنبه ندارن و دخترامونم یهو باهاشون قاطی شدن و جو خیلی بدی بود اما من کلا ازشون فاصله گرفتم و کلاسامو جدا انتخاب کردم در حقیقت فرار کردم.
    ترمای بعد هم شده بود احساس کردم دارن حقمو میخورن خیلی قاطع از خودم دفاع کردم.با پسرای کلاسم مشکلی ندارم چون باهاشون کاری ندارم و فامیل خیلی هاشونم نمیشناسم(صدا کردن اقایون با اسم کوچیکشون توی دانشگاه و کلاس ما عادی هست)

    الان بیشتر مشکلم با دخترای کلاس بود!بعضیاشون خیلییییی بد صحبت میکنن و لفظای بدی بکار میبرن که شنیدنشم زشته چه رسد بیان کردنش،


    من چقدر بچه مثبتم اه

    جناب خاله قزی بله درسته جو واقعا خوبیه احساس خیلی خوبی دارم از اینکه اینجا هستم و مشکلاتمو مطرح میکنم و انقدر زیبا قانع میکنن افراد رو

  2. 4 کاربر از پست مفید ابی اسمان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 13 اسفند 94), miss seven (شنبه 15 اسفند 94), باغبان (پنجشنبه 13 اسفند 94), عشق آفرین (پنجشنبه 13 اسفند 94)

  3. #22
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بجان خودم قانع نشیا همین الان یمرم تیو سایت رفاهی از یارانه خانواده ام انصراف میدم

    بجان خودم چند وقت پیش خواهرم دیدم میگه چرا ریشت سفید شده چنتا دونه سفید داره میگه بکنشون یعنی واقعا نشستم حساب کردم از وقتی اومدم همدردی هم پوست صورتم خراب شده هم کچل شدم و هم ریشم سفید شده
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    miss seven (شنبه 15 اسفند 94), ابی اسمان (پنجشنبه 13 اسفند 94)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    130
    Array
    دختر خوب شما خودتون با یه مثال زیبا پاسخ خودتون رو دادید.

    اینکه پسرا جرات نمیکنن حتی سلام بدن و در صورت ضرورت تا کمر جلوتون خم میشن. همانطور که خودتون متوجه شدید این به این دلیله که شما به گونه ای رفتار کردید که اونها جرات همچین جسارتی نداشته باشن.

    واسه دخترا هم قضیه فرق نمیکنه. شما باید روابطتون با دختر خانوم ها هم به گونه ای باشه که کسی جرات نکنه مقابلتون الفاظ رکیک به کار ببره یا صحبت هایی که شما نمیپسندید مقابلتون داشته باشه. این نفی صمیمیت نیست. این حفظ حرمته.

    حالا گاهی هم پیش میاد با وجود اینکه خودمون حرمت نگه میداریم، حد و حدود مشخص میکنیم و برای حریممون مرزی قائل میشیم، باز هم افرادی به حریم ما تعدی میکنن، در چنین مواردی لازم هست جدی تر برخورد کرد و در صورت لزوم تذکر داد و این نبایستی برای ما سخت باشه که فرار ما رو در پی داشته باشه. البته من اسمشو نمیگذارم فرار. گاهی رفتن ما به معنی حفظ حرمته و شاید شرایط ایجاب کنه و حکمتی پس این ماجرا باشه، گاهی دلگیریه، گاهی خجالته. اما در حالت کلی معذب بودن و ترس ما از تکرار شدن نبایستی موجب متواری شدن ما بشه. یا اینکه خفتی رو تحمل کنیم تا اینکه زمان حلش کنه. بایستی رفتار جراتمندانه و عزتمندانه داشته باشیم.

    به عنوان مثال:

    استاد آقایی داشتم که میدونستم در کلاس لفظ "عزیزم" تکه کلامشون نیست و بنده رو در کلاس مقابل دیگران مفرد مخاطب قرار نمیدادن یا با نام کوچک صدا نمیزدن. اما هرگاه به بنده پیام میدادن با لغت "عزیزم" مخاطب قرار میدادن، یا شب دیروقت بود. یا با اسم کوچک و مفرد خطاب میکردن.
    من ابتدا جا خوردم، و سعی کردم رسمی تر باشم یا اگر وقت اداری تمام بود دیگه جواب نمیدادم. (جدای از شوخی ساعت دوازده ، یک شب بود) اما انگار تاثیری نداشت. هرچه بی محلی میکردم و رک جواب میدادم هم انگار نه انگار.
    آخر سر یه شب پیام دادن واسه یک مورد و در انتها گفتن "شبت بخیر عزیزم" . منم نه گذاشتم، نه برداشتم بهشون گفتم "میدونم برادرانه هست، اما از اینکه از جانب یک آقا با این لفظ عزیزم مخاطب قرار بگیرم خوشم نمیاد. عادت ندارم. لطفا منو اینگونه مخاطب قرار ندین"
    ایشونم گفتن "چشم"
    حالا ممکن بود درسامو دیگه پاس نشم ولی بهتر از این بود که مدام به خاطر این رفتارشون اذیت بشم. بعد هم مقداری عذاب وجدان داشتم، منم دوست ندارم با یک بزرگتر اینگونه با صراحت صحبت کنم که یه وقت شرمنده یا تحقیر بشن، اما باید این درک رو داشته باشن که هرچند شاگردم، انسانم و یک خانوم که باید حریمش رعایت بشه.
    بله، من مغرورم، متکبرم (اینو خیلی ها راجع بهم میگن) اما لااقل در مورد حریم خودم میتونم تصمیم گیرنده باشم. استادی وسط کلاس با من شوخی گستاخانه ای کرد، یعنی عادتش بود. همه میخندیدن، من نخندیدم. یه چشم غرره هم رفتم. قشنگ درسمو انداخت. خب بندازه. برای من بیش از درس مهم اینه که شخصیت خودمو پاس کنم. به هرحال هم جنس های ما هم باید بدونن، اینکه هر حرفی میزنن و هر رفتاری دارن به خودشون مربوطه، اما موظف هستند در قبال ما حرمت نگه دارند، حالا اگر نگه نداشتند عواقبش گردن خودشون.

    باید تو این شرایط هوشیار بود. یعنی همین قاطی نشدن باز بهتره. اعتدال. یعنی چیزی که ما رو منزوی نکنه و در عوض حریم ما رو حفظ کنه. منم دانشگاه قبلیم مشکلی با آقایون نداشتم، تا ترم آخر سلام هم نمیدادم. اما این دانشگاه متاسفانه یه جورایی ترم آخری تک دختر هم شدم، استاد و همکلاسی همه جوره بهم شک میدادن. اما به هر حال سعی میکنم مدیریت کنم. این میخواست مخمو بزنه، اون یکی پیشنهاد ناجور میداد، دختره میخواست منو با پسره دوست کنه، اون یکی سعی میکرد باهام تنها شه، این تبریک نامزدی بهم میگفت، اون عکسمو کات میکرد. خلاصه اوضاعی بود تا الان که ترم اخرم و نمیدونم این ترم برنامشون چیه. به هر حال باید محتاط بود و تا حد ممکن نقطه ضعف دستشون نداد.

    امیدوارم صحبت هام مفید بوده باشه. ممنون که وقت گذاشتید و خوندید.
    موفق باشید.
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
    ویرایش توسط عشق آفرین : پنجشنبه 13 اسفند 94 در ساعت 15:17

  6. 5 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 13 اسفند 94), miss seven (شنبه 15 اسفند 94), mohamad.reza164 (پنجشنبه 13 اسفند 94), ابی اسمان (پنجشنبه 13 اسفند 94), باغبان (پنجشنبه 13 اسفند 94)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-14
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    7,807
    سطح
    59
    Points: 7,807, Level: 59
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 145 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    عشق افرین عزیز
    چقدر پخته و فهمیده صحبت میکنید ادم لذت میبره

    دقیقا حرفاتون رو میفهمم.من هم یک بار مبجور شدم بخاطر گروهمون کارمون رو بدیم اقایی برامون انجام بدن.هی ساعت یک و دو شب پیام در مورد همون کار میدادن منم بهم برخورد دیگه جواب ندادم و شماره یکی دیگه از اعضای گروهو دادم.کلا خیلی غیرتی ام
    ترم پیش هم استادم منو انداخت بخاطر اینکه مثل بقیه اونطور زننده رفتار نیمکردم.ولی حتی نرفتم پیشش هرکی رفته بود با ادا اطوار نمره گرفته بود.
    یه ترم عقب افتادم ولی راضیم

    ممنون از حضورتون دوستان عزیزم این بحران فکری هم به لطف وجود شماها به سلامت سپری شد دوستون دارم

  8. 4 کاربر از پست مفید ابی اسمان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 14 اسفند 94), miss seven (شنبه 15 اسفند 94), باغبان (جمعه 14 اسفند 94), عشق آفرین (جمعه 14 اسفند 94)

  9. #25
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام


    خیلی خوشحال هستیم که دغدغه شما برطرف شد در این زمینه - فقط یه چیزیه ، ته گلوم هست ، باید بگم :



    نقل قول نوشته اصلی توسط ابی اسمان نمایش پست ها

    من خیلی جدی میرم جزوه رو میگیرم راستش تا الان کسی جرات نکرده حنی سلام کنه جز چند نفر بچه مثبت کلاس که تا کمر خم میشن و خیلی مودب سلام میکنن بقیه سرشونم جلوم بالا نمیارن.


    ببخشید نکنه برا خودتون، یه پا اژدر هستید تو دانشگاه ، آبجی آبی آسمون






    خوب از شما حساب می برند

    ...................................


    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها

    هی میخوام پست نزارم نمیشه ، خدایی تو نمیخوای دست از سر کچل این کاربرهای همدردی برداری با این سوالهای چپ اندر قیچی

    من هر جا میرم اسم خاله قزی هست!


    شنیدم دست به اختراع زدی ، خاله قزی عزیز :


    استودیو بازی‌سازی آنو که با بازی «قهرمان ما» در بین مخاطبان شناخته می‌شود، اخیرا از بازی جدید خود به نام «خاله قزی» رونمایی کرد.
    این بازی در سبک پلتفرمر دو بعدی تولید می‌شود، از لحاظ هنری، سبک و سیاقی کاملا شاد و رنگارنگ دارد.

    «خاله قزی» پیرزنی است که در اطراف شادی آباد زندگی می‌کند. بسیار باهوش و سرحال است
    و در عین حال هر روز منتظر بچه‌های دهکده است تا برای بازی کردن و درس‌ خواندن به خانه‌ی او بیایند.
    سرانجام روزی فرا می‌رسد که هیچ یک از بچه‌ها به خانه‌ی او مراجعه نمی‌کنند. پس از پرس و جو «خاله قزی» متوجه می‌شود که تمام بچه‌های دهکده دزدیده شده‌اند.

    «خاله قزی» هم به سراغ زیرزمین مخفی خود رفته و آخرین اختراع خود را که یک روبات شبیه به کدو تنبل است را راه می‌اندازد تا دزدی بچه‌ها را پیگیری کند





    این هم سندش :


    بازی رایانه‌ای «خاله قزی» اثر جدید استودیو آنو رونمایی شد | دنیای بازی | پایگاه خبری تحلیلی بازی‌های ویدیویی

    ببین حتی تو بازی های رایانه ای هم حضور داری شما


    یا حق .


    ویرایش توسط باغبان : شنبه 15 اسفند 94 در ساعت 00:20

  10. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 اسفند 94), miss seven (شنبه 15 اسفند 94), N1991 (شنبه 15 اسفند 94), ابی اسمان (شنبه 15 اسفند 94)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 تیر 95 [ 00:51]
    تاریخ عضویت
    1394-11-08
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    935
    سطح
    16
    Points: 935, Level: 16
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    19

    تشکرشده 65 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام فقط یه مثال براتون میزنم… تو دانشگاهی که بودم یکی از هم کلاسیام دختر خیلی ساده ای بود جوری که تو شهرشون محدود بودن چون از طایفه ی متعصبی بودن و همه همدیگرو میشناختن و خانواده ها هم حساس بودن…هم اتاقی من از این وضعیت اومده بود تو شهری که آزادی خیلی بیشتر بود اما متاسفانه اونقدر غرق جبران عقده هاش شده که وقتی میبینمش میگم ای کااااش تو همون محیط بسته مونده بود…اونقدری تیپش بازه که من هنوز باور نمیکنم این همونه…ترم ۶ که رسید حتی دودی شد… این تجربه تلخ رو با چشمای خودم دیدم…امیدوارم راه درست و حد وسط رو انتخاب کنید… چقدر این جمله رو دوست دارم""خیرالامور اوسطها""(بهترین کارها درحد وسط و متعادل بودنه)
    مچکرم

  12. 2 کاربر از پست مفید n@f@s تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 اسفند 94), باغبان (شنبه 15 اسفند 94)

  13. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-14
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    7,807
    سطح
    59
    Points: 7,807, Level: 59
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 145 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    اقای باغبان فکر کنم زیادی با اقتدار بودم
    ولی جدا نمیدونم دقیقا چکار کردم که تا این حد جدی بنظر اومدم.

    بانو نفس گرامی
    این مثال احساس کردم هیچ ارتباطی به مشکل من پیدا نمیکنه.این یک نوع جوزده شدن هست.
    من درسته در خانواده مذهبی بزرگ شدم مثل خیلی ایرانی ها،اما توی خانواده متحجری بزرگ نشدم.

    یادمه پنجم ابتدایی مامانم یک چادر خیلی زیبا برام اوردن و گفتن دوست داری چادری بشی؟کسی چیزی رو بمن زور نکرد که حالا بخوام خودمو از قفس ازاد کنم خدایی نکرده.
    هیچوقت کسی نگفت نری سراغ پسرا پاشو نماز بخون فلان کار زشته فلان کار ثوابه..هیچی
    من همیشه مدیون تربیت مادرم میمونم.
    ولی نشد که بشه یک دختر مقتدر و با اعتماد بنفس بشم بدلیل مشکلات زیاد دیگه.و مشکل هم دقیقا همینجاست من این تفاوت رو حس کردم و نخواستم مثل اونا بشم اما برام سنگین بود،گفتم نکنه عادیه .اگر عادی هم بود اصلا من نمیتونستم برم سراغش،دغدغه های فکری خانوادگی ما انقدر زیاده ک
    این کمبود اعتماد به نفس که خیلیییی برای بدست اوردنش تلاش کردم باعث تمام اینها میشه.

    - - - Updated - - -

    اقای باغبان فکر کنم زیادی با اقتدار بودم
    ولی جدا نمیدونم دقیقا چکار کردم که تا این حد جدی بنظر اومدم.

    بانو نفس گرامی
    این مثال احساس کردم هیچ ارتباطی به مشکل من پیدا نمیکنه.این یک نوع جوزده شدن هست.
    من درسته در خانواده مذهبی بزرگ شدم مثل خیلی ایرانی ها،اما توی خانواده متحجری بزرگ نشدم.

    یادمه پنجم ابتدایی مامانم یک چادر خیلی زیبا برام اوردن و گفتن دوست داری چادری بشی؟کسی چیزی رو بمن زور نکرد که حالا بخوام خودمو از قفس ازاد کنم خدایی نکرده.
    هیچوقت کسی نگفت نری سراغ پسرا پاشو نماز بخون فلان کار زشته فلان کار ثوابه..هیچی
    من همیشه مدیون تربیت مادرم میمونم.
    ولی نشد که بشه یک دختر مقتدر و با اعتماد بنفس بشم بدلیل مشکلات زیاد دیگه.و مشکل هم دقیقا همینجاست من این تفاوت رو حس کردم و نخواستم مثل اونا بشم اما برام سنگین بود،گفتم نکنه عادیه .اگر عادی هم بود اصلا من نمیتونستم برم سراغش،دغدغه های فکری خانوادگی ما انقدر زیاده ک
    این کمبود اعتماد به نفس که خیلیییی برای بدست اوردنش تلاش کردم باعث تمام اینها میشه.

  14. کاربر روبرو از پست مفید ابی اسمان تشکرکرده است .

    باغبان (شنبه 15 اسفند 94)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اختلاف زن و شوهر عمدتا ریشه در نارضایتی جنسی دارد
    توسط A_law در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 14 مهر 96, 10:56
  2. کسی سایتی یا منبعی برای یادگیری فنون صحبت کردن میشناسه؟
    توسط شکوه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 اردیبهشت 94, 23:43
  3. * نکات تربیتی و روانشناسی در قرآن *
    توسط فرانک1389 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 دی 89, 14:38
  4. نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
    توسط نیلا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 171
    آخرين نوشته: دوشنبه 06 دی 89, 11:11
  5. همکاران و دانشجویان در رشته روانشناسی ، مشاوره و علوم تربیتی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 اسفند 86, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.