سلام به دوستای عزیزم که خیلی به من لطف دارید
واقعا از همدردیتون ممنونم.
خاله قزی عزیز ممنون از راهنماییتون سعی میکنم عضو انجمن ازاد بشم
درمورد فکر نکردن به گذشته واقعا خودم هم دلم نمیخواد فکر کنم و اونطوری که قبلا فکر میکردم الان فکر نمیکنم
من فقط دلم میخواد اروم باشم.اروم حرف بزنم. سریع جبهه نگیرم.هر روز با خودم این حرفارو تکرار میکنم
نمیخوام عصبی باشم
راستش زیاد حوصله کاری ندارم همش احساس خستگی میکنم
هلیا جون ممنون عزیزم.دقیقا همینطوریه که میگید .من از بجگی احساس دوست نداشته شدن داشتم.کسی بهم محبت نمیکرد.پدرم فقط فکر میکرد که ما باید شکممون سیر باشه و لباس داشته باشیم.من در حسرت یه دوجرخه تو بجگی بودم.اسباب بازی نداشتم.شاید اینا خیلی به نظر کوجیک بیاد ولی اونموقع برای من خلا ایجاد کرد.
من مادرای زیادی رو دیدم که جدا از بجشون هستن ولی حداقل یه خبری میگیرن ازشون نه مثل مادر ما که حتی زنگ نزد عروسیمو تبریک بگه.زنگ نزد بجه دار شدنمو تبریک بگه
من از مادر داشتن جیزی نمیفهمم.همیشه وقتی دخترمو بغل میکنم میگم جطور میتونم ازش جدا بمونم حتی وقتی یه ساعت میذارمش جایی دلم براش تنگ میشه وابستگی عجیبی به دخترم پیدا کردم.با خودم میگم جطور مادرم دلش برای ما تنگ نمیشه
یادمه تو دوره ی ابتدایی تو همش تو خودم بودم یه معلم داشتم که سه سال تو ابتدایی معلمم بود خیلی دعاش میکنم.اونموقع این معلمم متوجه گوشه گیری من شده بود به بابام گفت بیاد مدرسه باهاش حرف زد.
با اینهمه کمبود محبت دوست داشتم شوهرم خیلی بهم محبت کنه ولی شوهرم با اینکه ادم خوبیه اصلا محبتشو بروز نمیده یا شایدم من زیادی پر توقع هستم وشاید جون من دوسش نداشتم کاراش به جشمم نمیاد.البته الان خیلی خیلی بهترم.
کلا مشکلاتی که دارم یکی دوتا نیست.این یه سال اخیر هم نزدیک بود دارو ندارمونو از دست بدیم که خدارو شکر به خیر گذشت.شایدم به خاطر همین باشه که انقد عصبی شدم جون خیلی تحت فشار بودم و غصه میخوردم
از بقیه دوستان هم خیلی خیلی ممنونم که منو راهنمایی میکنید.
دلم میخواد دخترمو بفرستم مهد که هم یکم روابط اجتماعیش بره بالا هم من یکم اروم بشم.خودشم خیلی دوست داره بره.به نظرتون سه سال زود نیست واسه رفتن به مهد؟
بی نهایت سپاسگذارم از لطف همه ی دوستان
راستی جواب سوالای هلیا جون و یادم رفت.والا مثلا از کارای دخترم که مثلا جند بار یه حرفو با مهربونی بهش میگم ولی اصلا گوش نمیکنه.جدیدا هم خودشو میماله به جایی تو اینترنت سرج کردم نوشته بود خودارضایی هستش که بعضی بجه ها انجام میدن منم میخوام حواسشو پرت کنم ولی اون همینطور انجام میده
خیلی خیلی عصبی میشم با این کارش.جیزای دیگه هم که عصبیم میکنه کارای شوهرمه که یکم زندگی رو جدی نمیگیره
علاقه مندی ها (Bookmarks)