به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 34
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نارجیس عریرم ممنون گلم که اینهمه توجه دارین
    راستشو بگم نه نرفتم خونشون آخه مادر شوهرم همه رو پر کرده و باهام حرف نمیزنن فعلا نمیخوام برم نه اینکه به خاطر این باشه که کینه گرفتم نه فقط میترسم مثل بار قبلی بشه آخه قبلا هم یه بار اومد دعوا راه انداخت من فرداش رفتم بالا احساس میکنم به خاطر همین پررو شده و بعد از این جریان عمه پدر شوهرم فوت کرد منم یه بار رفتم بالا موند تو اتاق نیومد بیرون منم به پدر شوهرم تسلیتگفتم و یکم نشستم و آمودم پایین

  2. 2 کاربر از پست مفید دل آرا تشکرکرده اند .

    Somebody20 (دوشنبه 03 اسفند 94), نارجیس (سه شنبه 04 اسفند 94)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستای گلم دارم مقالات مربوط به خطا های شناختی و سیاست های زنانه و رفتار جرات مندانه رو میخونم خیلی ذهنم آشفته شده البته خیلی خوشحالم که دارم ایرادامو یکی یکی در میارم ولی خداییش فکر نمی کردم اینهمه وضعیتم خراب باشه الان میفهمم وقتی آقای خاله قزی گفت خیلی ناپخته عمل میکنی یعنی چی اون موقع یکم ناراحت شده بودم
    الان که نگاه میکنم میبینم من فردی منفعل و پرخاشگرم که باید حل بشه که زمانی حق خودم رو برای راضی نگه داشتن دیگران پایمال کردم و این باعث شده پرخاشگری کنم اون هم در وضعیت خیلی بد
    عزیزان برام دعا کنین میشه گفت تصمیم جدی گرفتم که واقعا زندگی کنم نه زنده مانی
    رفتارای غلط من باعث شده همسرم تماما مسلط به من بشه که ان شا الله اینم حل میکنم البته با کمک شما دوستای عزیزم که خیلی مدیون شما هستم که چشای منو به زندگی باز کردین خیلی ایرادا دارم همسرم هم خیلی ایرادا داره اونم منفعله چون حاضر از حقوق خودمون بگذره تا دیگران رو راضی و خوشحال کنه
    میدونم که راه طولانی و سختی رو پیش رو دارم امبدوارم از الان تصمیم دارم تحت هیچ شرایطی قهر نکنم پرخاش نکنم با تمام قوا سعی میکنم از این به بعد هیچ حرف زشت و فحشی بکار نبندم حتی برای غریبه ای که تو خیابون میبینم وقتی حرف میزنم قبلش حتما به خوبی و بدیش و نتیجه احتمالیش فکر میکنم
    برام دعا کنین

  4. 2 کاربر از پست مفید دل آرا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 04 اسفند 94), نارجیس (سه شنبه 04 اسفند 94)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    یه مسئله ای برام پیش اومده من قبل از ازدواجم کار میکردم تا این لحظه هم مشغول کارم بعد از اینکه نامزد شدم همسرم هیچ پولی رو بهم نمیداد منم اصلا نمیخواستم ولی یه بار که تو دوران نامزدی مطرح کردم گفت که انتظار داری من بهت پول بدم تو هم بری برا خودت جهاز بخری من موقعی بهت پول میدم که کاری نداشته باشی اون جریان همینطوری از روش گذشته شد ولی تغییری نداشت یعنی بهم اصلا پول نمیداد فقط مواقعی که مناسبتی باشه یعنی تولد و اینا اونم کادو میخرید منم همینطور
    بعد از عروسی هم به همین منوال بود با این تفاوت که کارت حقوق من همیشه دستش بود علاوه بر اینکه برا خودم خرج میکردم تقریبا خرجی خونه رو هم میدادم چون حدودا 600 تومن قسط بانکی داشتیم که میگفت هر چی پول دارم واسه قسطا میره البته من از دریافتی ایشون اطلاع ندارم بعدا تو گوشیش دیدم sms بانکی اومده مقدار 5 میلیون گفتم خوب تو که پول نداری پس این چیه گفت این پولو جمع کردم بهت نگفتم و کلی دلایل آورد تو این مدت حتی برا کادو هایی که میخرید برا روز مادر یا هرچی دیگه من پول میدادم بدون هیچ گونه اعتراضی توی این مدت هم اصلا دریغ از یک تشکر خشک و خالی
    تو این دعوای اخیر که من حالم خیلی خیلی بد بود پدرشوهرم گفت مردم سر بی پولی دعوا میکنن منم گفتم که من با بی پولیش هم ساختم از اون به بعد حتی نمیزاره پولمو برا خودم هم خرج کنم بیشتر مواقع میگه پول ندارم
    دیروز رفتم بازار النگو دیدم خیلی خوشگل بودن من یه مقدار پول کنار گذاشته بودم که خودش هم میگفت یه مقدار روش مذارم برات النگو میگیریم دیشب بهش گفتم من یه مقدار پول دارم اصلا هم ازش نخواستم روش چیزی بزاره گفتم میتونیم سه تا بخریم برگشت گفت من پول ندارم برات النگو بخرم تو پول داری رفته بودی بازار میگرفتی با این رفتاراش احساس میکنم همه زحمتام به باد رفته همه قناعتام پول نخواستنام بازم گفتم باشه نخواستیم
    راست گفتن زنی که خرج نداره ارج نداره
    ویرایش توسط دل آرا : چهارشنبه 05 اسفند 94 در ساعت 13:30

  6. 2 کاربر از پست مفید دل آرا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 10 اسفند 94), نارجیس (چهارشنبه 05 اسفند 94)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    مساله ای که برات پیش اومده باید گفت خیلی شایع هست.. و جز مسائلیه که به نظرم خانم های خیلی کمی هستن که میتونن خوب از پسش بربیان... اخه باید خیلی خیلی وارد باشی که چیکار داری میکنی..

    پیشنهاد من بهت اینه:
    از همین روندت برای پیشبرد مسائل مادی استفاده کن... یعنی چی؟
    شما حس اقتدار و مردانگی شوهرتو تو زمینه مسائل مادی هم بالا ببر... چطوری؟

    1-قبل از هر اقدامی رابطه خودت و شوهرت رو بالا ببر... تا میتونی بهش احترام بذار و نذار خیلی راحت حرفی بهت بزنه که حرمت بینتون از بین بره.

    2- هیچوقت پیش همسرت نگو پول من... کارت من... پس انداز من. به جاش بگو هیچ فرقی نداره کارت پیش من باشه یا تو باشه... بگو پس اندازمون... یا کارتهامون

    3-وقتی چیزی میخره هر چند خوشت نیاد یا کم باشه ولی ازش تشکر کن... بگو وااای چقدر خوش سلیقه ای.. کاری کن که تشویق بشه دوباره انجام بده.

    4- قرار شد صبر و تحمل داشته باشی... نگران نباش به اون جاها هم خواهی رسید... هر چند بار هم میگم که باید خیلی باهوش و آگاه باشی که بدونی چه رفتاری انجام بدی.

    5- در مورد این مساله ای که الان پیش اومده به نظرم بهش بگو باشه میخرم ولی دوست دارم سلیقه تو هم باشه... میشه باهام بیای؟ وقتی گقت باشه میام.. کلی ذوق میکنی و میگی وااااااااااااااای تو چقدر خوبی...... اینجا شوهرت پیش خودش میگه این که چیزی نیست بیشتر از این هم میتونم خوشحالت کنم............... بعد وقتی رفتید طلافروشی ممکنه اگه کارتو خوب انجام داده باشی و اگه حس اقتدارش خیلی گل کنه بهت بگه.. خودم حساب میکنم.............. واای که چقدر خالی خواهد شد........ ولی عزیزم اینا رو میگم که فقط بدونی چطور میشه دل مردو بدست آورد.... چون این چیزی که من میگم حالت خیلی خوبشه.... پس در هر صورت نباید به هیچ عنوان عکس العمل بد نشون بدی.... حتی اگه گقت من نمیام خودت برو.... در این حالت هم میگی باشه چشم هر چی شما دستور بفرمایید.

  8. 2 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 10 اسفند 94), دل آرا (چهارشنبه 05 اسفند 94)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    امروز خیلی ناراحت و اعصابم خورده دیشب شوهرم آومده بهم میگه طبقه سوم رو بابام داره روبراه میکنه که ما تا عید بریم بالا فکر کنین مثلا من زن اون خونه ام اصلا با خودشون این فکر نمیکنن که باید من تو جریان باشم خوب من میگم مستقل بشیم پدر شوهرم میگه تا عید تو رو از این خونه میبرم بیرون یه خونه میگیریم براتون بعد الان دارن صورت مسئله رو حل میکنن
    به شوهرم میگم من نمیرم بالا این مشکل منو حل نمیکنه من مشکلام یه چیزای دیگن چرا نمیفهمی برمیگرده میگه بابام به خاطر من جلو عیدی 6 میلیون واسه طبقه بالا خرج گذاشته تو رو خدا بگین چیکار کنم من نمیخوام برم فعلا هم شدیدا مقاومت کردن من کلا با اون خونه مشکل دارم مادر شوهرم شب و روز کارش شده آه و زاری که قندم جا ب جا شد چرا دعوا میکنین چرا ال میکنین چرا بل میکنین بابا خسته شدم دیگه این یعنی چی چون مرده باید هر تصمیمی بگیره
    یعنی هر کی ناراحت نباشه فقط من میتونم ناراحت باشم میگم من میخوام بریم یه خونه برا خودمون بگیریم این زندگی رو ادامه بدیم میگه تو و خانوادت خیلی مشتاقین تو از این خونه بری آخه احمق به خانواده من چه ربطی داره اصلا اونا میدونن ما داریم راجب چی حرف میزنیم رفته رفته اصلا نمیدونم نسبت بهش چه احساسی دارم دوست داشتن یا تنفر نمیدونم

    چیکار کنم با آدمی که نه میفهمه و نه .....

  10. کاربر روبرو از پست مفید دل آرا تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 10 اسفند 94)

  11. #26
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دل آرا نمایش پست ها
    سلام دوستان
    یه مسئله ای برام پیش اومده من قبل از ازدواجم کار میکردم تا این لحظه هم مشغول کارم بعد از اینکه نامزد شدم همسرم هیچ پولی رو بهم نمیداد منم اصلا نمیخواستم ولی یه بار که تو دوران نامزدی مطرح کردم گفت که انتظار داری من بهت پول بدم تو هم بری برا خودت جهاز بخری من موقعی بهت پول میدم که کاری نداشته باشی اون جریان همینطوری از روش گذشته شد ولی تغییری نداشت یعنی بهم اصلا پول نمیداد فقط مواقعی که مناسبتی باشه یعنی تولد و اینا اونم کادو میخرید منم همینطور
    بعد از عروسی هم به همین منوال بود با این تفاوت که کارت حقوق من همیشه دستش بود علاوه بر اینکه برا خودم خرج میکردم تقریبا خرجی خونه رو هم میدادم چون حدودا 600 تومن قسط بانکی داشتیم که میگفت هر چی پول دارم واسه قسطا میره البته من از دریافتی ایشون اطلاع ندارم بعدا تو گوشیش دیدم sms بانکی اومده مقدار 5 میلیون گفتم خوب تو که پول نداری پس این چیه گفت این پولو جمع کردم بهت نگفتم و کلی دلایل آورد تو این مدت حتی برا کادو هایی که میخرید برا روز مادر یا هرچی دیگه من پول میدادم بدون هیچ گونه اعتراضی توی این مدت هم اصلا دریغ از یک تشکر خشک و خالی
    تو این دعوای اخیر که من حالم خیلی خیلی بد بود پدرشوهرم گفت مردم سر بی پولی دعوا میکنن منم گفتم که من با بی پولیش هم ساختم از اون به بعد حتی نمیزاره پولمو برا خودم هم خرج کنم بیشتر مواقع میگه پول ندارم
    دیروز رفتم بازار النگو دیدم خیلی خوشگل بودن من یه مقدار پول کنار گذاشته بودم که خودش هم میگفت یه مقدار روش مذارم برات النگو میگیریم دیشب بهش گفتم من یه مقدار پول دارم اصلا هم ازش نخواستم روش چیزی بزاره گفتم میتونیم سه تا بخریم برگشت گفت من پول ندارم برات النگو بخرم تو پول داری رفته بودی بازار میگرفتی با این رفتاراش احساس میکنم همه زحمتام به باد رفته همه قناعتام پول نخواستنام بازم گفتم باشه نخواستیم
    راست گفتن زنی که خرج نداره ارج نداره
    درود بانو

    بدعادتش کردی
    یادت باشه حقوق زن برای خودشه دلیلی نداره شما کار کنی درامد داشته باشی کارتت دست یکی دیگه باشه؟
    شما حقوقت را یکمقدار برای خودت خرج کن بقیش رو پس انداز کن واسه خودت مگه نمیگی توی این خونه هستی سختته خوب پولاتو جمع کن بعدا خواستید مستقل بشید بدردتون میخوره اونموقع هم درصدها و سهم هر فرد رو مشخص کنید.

    در مورد خرج منزل شما تا یکمقدار کم و معین خرج کن یاد بگیر دختر گوشت توی خونه بود پلو گوشت و غذاهای خوب میوه خرید بهترین میوه ها رو بیار نخود و لوبیا آورید آبگوشت و لوبیا درست کن نون پنیر خرید شما نون پنیر گوجه بیار یکمدت طاقت بیار ولی این مسئله را حتما حلش کن حتما اینکارو کن شده همین الان از کارت استعفا بده جدی باهاش صحبت کن کارتت رو از شوهرت بگیر یا بگو به رئیستون تو یه کارت دیگه بریزه من با جنگ دعوا اصلا موافق نیستم در مورد موضوع خونه که در پست های بعدی گذاشتی با نرمی صحبت کن ولی مسئله مالی فرق میکنه.

    بازم میگم شده اصلا استعفا بده برای یک مدت شش ماهه بشین مرخصی بگیر توی خونه باش اینو دارم بهت جدی میگم این مسئله رو حلش کن وگرنه تا آخر باید ناراحتی بکشی.رفتار جراتمندانه را بخوان و بر اساس اون عمل کن اینکه دیگران ناراحت میشن مهمه ولی نه به قیمتی که ما خودمون رو ناراحت کنیم و عذاب بکشیم.

    قصاري هست كه:

    حمايت افراطي،‌درماندگي مي آموزد


    يعني شما با حمايت و احساس مسئوليت زيادي، او را بي دست و پاتر كردي.
    در واقع شما از روز نخست او را اينگونه شكل دادي، يا روش او را تشديد كرديد.
    شما خانم خانه هستيد. مسئول مخارج نيستيد.
    وقتي كه كارهاي شوهرت را عهده دار شديد، در واقع مسئوليت همسرت را به دوش كشيدي، ديگر او نيازي براي انجام اين كار نداره.
    به بهانه اي از سركارت مرخصي بدون حقوق بگير، براي مدتي و به شوهرت القاء كن كه فعلا دسترسي به كار و پول در آوردن را از دست دادي.
    شما نبايد بساط كار براي شوهرت درست كني.
    همچنين نياز نيست كه عصبانيت كني،‌دعوا راه بيندازي،‌جروبحث كني و براي كار به او دستور دهي.
    شما فقط هر روز نيازمنديهاي روزانه را در ليست مي نويسي و با يك جمله «لطفا عزيزم براي امروز اينها را نياز داريم» مي دهي دستش.
    اگر شب نان نداشتيد، گوشت نداشتيد،
    يا برقتون به خاطر عدم پرداخت قطع شد، فقط تحمل كن. (در واقع ماه روزه براي شما تشديد ميشه)، اگر بتواني
    او را عملا با نتيجه بي مسئوليتهايش مواجه كني و اصلا هم به رويش نياري و نگويي اين از بي مسئوليتي خودت هست.
    كم كم متوجه مي شود كه دنياي بي مسئوليتي كودكي اش سپري شده است.

    شما مسئوليت هاي يك خانم خانه را داشته باش. يه كمي هم شما جلوي تلويزيون دراز بكش و تخمه بشكن.
    البته به عنوان خانم خانه كاملا به خودت برس و كاملا او را تحويل بگير و ارتباط صميمي ،‌عاطفي كلامي و ... را با او داشته باش.
    و غرغر هم نكن و دعوا هم نكن. حتي اگر براي مدتي گرسنگي كشيدي تحمل كن.
    اگر غذا درست كردي، ولي خورشت شما سيب زميني، يا گوشت يا ... نداشت بدون همانها درست كن.
    اگر برنج نداشتيد،‌خورشت بدون گوشت و ... را بياور سر سفره. اگر نان نبود، همان نان خشك ها را سرسفره بياور.
    اما طعنه نزن،‌ با تحقير و كنايه صحبت نكن. در نقش يك زن مطيع و بساز و با مسئوليت اندك فعاليت كن و به او احترام بگذار.
    خلاصه بگويم: بايد نقش يك زن سنتي و ساده و بساز را براي مدتي بازي كني. تا شوهرت تكيه گاهت شود.
    الان خودت مثل برج ميلاد شاخص و قوي هستي. هرگز شوهرت در كنار تو نمي تواند نقش برجسته و قوي داشته باشد.
    فعلا این مسئله را حلش کن بقیه موارد هم درست میشه پله پله.البته با دعوا نباشه ولی جدی باش و قاطع حرفت را بزن احساست راب یان کن و شده از کارت مرخصی چند ماهه بگیر ولی نزار این عادت بشه که عادت خطرناکیه

    نمونه اش توی تالار همدردی هستن بخاطر همین موضوع استعفا دادن و الان وضعیت خیلی بهتری دارن پس از استعفا دادن نترس نهایتش شوهرت مجبور میشه یا قبول بکنه و یا اینکه مدت زمان کار کردنش رو بیشتر بکنه.ولی با زبان نرم و با سیاست رفتار کن


    - - - Updated - - -

    پیشنهاد شماره 5 بانو نارجیس هم خبو بود با روش نرم صحبت کن و جلو برو ولی قاطعانه لطفا
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    نارجیس (دوشنبه 10 اسفند 94), دل آرا (دوشنبه 10 اسفند 94)

  13. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای خاله قزی ممنون از شما خیلی لطف دارین آره همین کارو کردم کارتمو گرفتم و گفتم که میخوام برا آینده پس انداز کنم فعلا حقوق دریافتیم رو میریزم توی حساب دیگه و تو کارت حقوق یه مقدار جزئی میمونه برای خرج خونه هم فقط بهش میگم اینا لازمن و فقط یاداوری میکنم ولی دیگه خودم خرید نمیکنم حتی برا خرید لوازم مورد نیاز خودم هم بهش گفتم که برا عید اینا رو لازم دارن فعلا که گفته باشه اگر هم نخرید باز خودم نمیخرم
    هر روز کارش شده پیش من همه چی رو به چرتکه انداختن آخه قبل این اصلا مشکلی نداشت همش داره حساب کتاب میکنه که به خرجی عید میرسه یا نه منم کاملا بیتوجه رفتار میکنم وقتی هم که حرفی از مخارج میزنه میگم باشه حل میشه نگران نباش این روزا تموم می شه
    آقای خاله قزی من با مشکل دارم میدونین اصلا به حرف من گوش نمیکنه احساس میکنم منتظره من حرفم تموم بشه تا حرف خودشو بزنه در مورد طبقه بالا چیکار کنم میدونم که اگر برم اونجا هیچ کدوم از مشکلاتم حل نمیشه که هیچ باز همون آش و همون کاسه

  14. کاربر روبرو از پست مفید دل آرا تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 12 اسفند 94)

  15. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    در مورد کارت و حساب بانکی رفتار جراتمندانه خیلی میتونه کمک کنه .. کار درستی کردی که کارت رو ازش گرفتی..

    در مورد رفتن به طبقه بالا تنها یک راه حل میتونه جواب بده.. اون هم استفاده از زبان نرم و صحبت کردن به روش درست.

    بهش بگو من خانوادتو دوست دارم... و براشون ارزش واحترام زیادی قائلم.... از قدیم گفتن دوری و دوستی.. من نمیخوام حرمت هایی که بینمون هست از بین بره.... بهش بگو دلم میخواد رابطمون با خانوادت هر روز بهتر از دیروز باشه... مگه ما تو زندگی چی به غیر از آرامش میخوایم؟ ..... بگو من دلم میخواد زندگی مستقلی داشته باشیم... پدرت تا حالا خیلی زحمت برامون کشیده و من واقعا ازش ممنونم ولی در مورد خونه امیدوارم بتونی حرفهامو درک کنی...
    برای همین میخوام ازت خواهش کنم که به خاطر زندگیمون و به خاطر من قبول کن که بریم جای دیگه.... بعدش هم یه خورده خودتو لوس میکنی... دست میکشی به سرش و قربون صدقش میری................

    بگو اگه این خواسته منو قبول کنی اینو بدون که هیچوقت این خوبیتو فراموش نخواهم کرد.... و همیشه به خاطر داشتن شوهر خوبی مثل تو به خودم افتخار میکنم............

  16. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    دل آرا (دوشنبه 10 اسفند 94)

  17. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نارجیس جان ممنون گلم بخدا گاهی فکر میکنم با زبان نفهم ترین آدم دنیا طرفم که حاضره زندگیش رو به خاطر وابستگیش فدا کنه هر جوری میخوان منو سرگرم کنن انگار من بچم
    توی این خونه به قدری اعصابم شب و روز خورده که میترسم یه چیزیم بشه واقعا با حرفاش داره دیونم میکنه مثلا دو ساعت با زبون خوش بهش توضیح میدم تا دهنشو باز میکنه اینقدر یه چیز بی منطق میگه که دیوونم میکنه انگار اصلا خودشوبه خواب زده منم همه اینا رو به دیوار گفتم
    لطفا کاربران عزیز همدردی اگر نظری دارن بگن ممنون میشم خیلی به کمکتون احتیاج دارم

  18. کاربر روبرو از پست مفید دل آرا تشکرکرده است .

    نارجیس (سه شنبه 11 اسفند 94)

  19. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 10:25]
    تاریخ عضویت
    1394-7-15
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,439
    سطح
    21
    Points: 1,439, Level: 21
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    57

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزان همسرم قبول نکرد که مستقل بشیم البته میگه که من دیگه بیشتر از تو دوست دارم مستقل بشیم اما شرایط مالیش رو ندارم البته دقیقا نمیدونم به خاطر این مساله یا اینکه نمیخواد از خانوادش دور باشه هر چی که هست منم دیگه نخواستم دوباره تنش ایجاد کنم چون که میخوام حداقل حمایت پدر شوهرم رو داشته باشم

    چونکه دیشب آومده بود کلی حرف زد که اونجا حیاط مستقل داره و تو راحت میشی و اینا و احساس میکنم این مدت خیلی تلاش کردم که بریم خوب نمیخواد بره و نمیشه کاریش کرد
    حالا یه سوال دارم درسته که طبقه ما عوض میشه ولی دوباره تو همون ساختمان هستیم و همون مادر شوهر از این به بعد منچه رفتاری رو پیش بگیرم که مادرشوهرم تو زندگیم دخالت نکنه البته پری روز نا خواسته شرایطی به وجود اومد که منو و مادرشوهرم با هم حرف زدیم میشه گفت دیگه قهر نیستیم
    و مساله دومم در رابطه با خانوادم هست که همسرم به هیچ صراطی مستقیم نیست آیا درسته که من باهاش مقابله به مثل کنم یعنی میگه تو مهمونی هاتون تنها برو به من کاری نداشته باش منم باهاشون همین کارو کنم سرد بگیرم باهاشون لطفا راهنماییم کنین تو این موضوع واقعا درمانده شدم


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.