به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    ممنون که به تایپیکم سر زدی
    اصلا مسئله سن نیستاااااااا
    خودش از پدرشوهرم به روایتی 2 تا 7 سال بزرگتره (شناسنامه اش 2سال)

    جاری بزرگیم که تو کل شهر به خوبی معروفه و مدیر مدرسه اس 3 سال از شوهرش بزرگتر (به اون بنده خدا که میگه کلان بوده شوهر کرده..اینقده خانمههههههه که حد نداره)

    مشکل اینه که چرا جلوی همسرم این حرف رو به من زد (فلانی خوشکلههههههه- درحالیکه خدا شاهده زن عموی جاریم جلو مادرشوهرم میگه این عروست از همه عروسات هم با نمکتره و هم خنده روتر،هر وقت هم میخواد بره خونه مادرشوهرم از قبل به من زنگ می زنه که تو هم بیا...یه مقدار زیادی خوش خنده ام..)

    اما دیگه مهم نیست چون فقط هفته ای یه بار در حد 1 ساعت میرم خونشون و دیگه خبری از خنده و حرف و کمک و.... نیست
    خودش رابطمون رو خراب کرد
    اتفاقا رابطه خوبی با هم داشتیم

    به همسرم کاملا منطقی گفتم تا دلم باهاش صاف نشه و یا حداقل آروم نشه تقاضای رفت و آمد بیشتر و یا انتظار بیشتر از من نداشته باشه.اونم قبول کرد.

    البته اشتباه از من بود که دفعه اول که این حرف رو بهم زد جواب دندان شکن بهش ندادم که دیگه دنبال این حرفها نباشه
    و اشتباه دوم این که به قول مامانم فقط به پدرش میگفتی من بزرگترم و بقیه خانواده اش و فامیل هاشون رو در جریان نمیزاشتی

    مهم نیست چون خیلی به چوب خدا اعتقاد دارم ...و به اینکه هر آدمی خودش رزق خودش رو نابود میکنه......

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 96 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام حیاط خلوت عزیز

    وای خدا زندگیا چقدر شبیه هم هستن
    امیدوارم بتونی با مشکلت کنار بیای و بتونی بیخیال باشی

    منم مثل توام عزیزم منم خانواده ام یه شهر دیگه ان و طبقه بالایی خونه پدرشوهرم اینا ایم دقیقا مادر شوهر منم همش تیکه میندازه هر چی که بگی
    حالا باز خداتو شکر کن پدرشوهرت ادم خوبیه برا من اون بدتر از مادرشوهرمه
    روزای اول عروسیم که باهم بودیم فقط برا خواب میرفتیم خونمون


    از طلوع افتاب و سر سفره صبحانه شروع میکردن بد و بیراه و فلان می گفتن تا شب وقتی که همسرم بیاد خونه
    اون نمی دید چی به من میگذره البته من بهش می گفتم اما شنیدن کی بود مانند دیدن
    خلاصه به درسی که خوندم به لباسی که پوشیدم به خونم به خریدم به رفت و امدم بیرون به همه چی و همه چی ام کار داشتن

    چرا اون لباس رو پوشیدی چرا اونجا نیومدی چرا اونجا رفتی کجا بودی کجا میری کی رفتی چه جوری رفتی و الی ماشالا
    همه اینارو باید جوابگو بودیم میرفتیم بیرون شام دیر می اومدیم ناراحت می شدن خلاصه چی بگم

    کاملا درکت میکنم وقتی میگی مادرشوهرم تیکه میندازه
    اگه پستای قبلی منو خونده باشی درکم میکنی ( مستقیم مادرشوهرم گفت تو بزی)
    حالا خودتو بذار جای من ببین چه حالی می شی
    البته خوشبختانه شوهرم پیشم بود شنید و خودش هم ناراحت شد

    عین خودت بودم کمک میکردم تو همه مناسبت ها ظرفارو فوری جمع یکردم کلی کارای نامربوط به من
    اما دیگه بسه دیگه نمی کنم این کارارو
    سال اول کار کردم سال بعدش نه
    پدرشوهرم گفت ما فکر میکردیم عروس خوبی داریم

    میگن زخم خوب میشه اما زخم زبون نه

    خلاصه هر کاری که بچه ها بهت پیشنهاد دادن انجام بده
    من اصلا بهشون جواب نمیدادم اما بعدش همش خودخوری میکردم که چرا نگفتم باید اینو می گفتم و فلان
    اما بعد فهمیدم اونا دوست دارن که ج بدم چون ج نمی دم بیشتر عصبانی میشن که چرا ما هرچی دوس داریم میگیم اما اون ....

  3. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    مرسی پری جون
    من تو دوره عقد چون خونه اونها بودم همه حرفی شنیدم
    یه سری با دوستم رفتم خیاطی بهم گفت تو رفتی داداش دوستت رو ببینی و باهاش هم پیمان بشی که پسر منو بکشی
    در حالیکه اون بنده خدا تو یه شهر دیگه زندگی میکرد و داشت هزار تهمت ناروا بهش میچسبید

    بماند که سرجمع تو عقد 40 روز خونشون بودم اونم همش دنبال خرید جهیزیه بودم.....بعدها دو زاریم افتاد ناراحته که چرا اون رو نمیبردیم تا قیمت وسایل من دستش باشه و چرا باید من وسایل نو داشته باشه اون نه.حتی یه بار یکی از وسایلمو رو از رو ایوان پرت کرد پایین( من تو اتاق بودم) برادرشوهرم گرفته بود و داد زد چرا پرتش کردی الان میشکنه...


    اما مستقل شدم خیلی خوب شد راحت شدم ولی بعضی حرفها تو استخووون آدم میشینه و هیچ وقت یادت نمیره
    اتفاقا به همین رویه ادامه بده کم کم عادت می کنن.


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چگونه خاستگارهایم را مقایسه نکنم؟
    توسط Mahtab.khanoom در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 فروردین 93, 13:16
  2. وای خسته شدم از بس شوهرمو با مردای دیگه مقایسه کردم کمکم کنید
    توسط قلب در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: شنبه 25 آبان 92, 09:52
  3. مقایسه همه خاستگاران با یک عشق خیالی!
    توسط elahe.a در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مهر 91, 14:39
  4. مقایسه کردن ممنوع!( یا چطور بیاموزیم خود را با دیگران مقایسه نکنیم!)
    توسط آویژه در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 آذر 90, 22:00
  5. ورود خواستگار جدید و مقایسه شدن من!
    توسط Sparker در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 فروردین 90, 17:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.