بارها همین حرفها را گفته که به اندازه ای که در خانه پدری محبت بهش میشه در کنار من نمیشه ، میگفتم بهم بگو چجوری محبت کنم که به دلت بشینه اخه من همیجوری که الان دارم محبت می کنم بلدم و اینجوری که معلومه مثل دو خط موازی در حرکتیم و با راه در پیش گرفته بهم نمیرسیم ، میگفت خودت باید راهشا پیدا کنی و دوست ندارم بهت بگم ....
دیروز که رفته بودم دلبری کنم تا اوضاع اروم بشه قرار شد بهم بگه از جمله خواسته هاش : محبت باکارام بیشتر از محبت کلامیم باشه ، اگه به انجام کار اشتباهی اصرار داره به حرفش گوش کنم و مخالفت نکنم اما کار خودم را انجام بدم و مخصوصا جلوی دیگران به حرفاش بیشتر احترام بزارم و انجام بدم ، باشگاه برم ، موهامو مدلی که میخواد درست کنم ، جلوی دیگران بهش خانم مهربونم نگم و فقط بگم خانمم و سنگین باشم ، پیش فامیل خودمو برای مادرم لوس نکنم مثلا سرمو روی پای مادرم نزارم اما وقتی فامیل نیستن هرقدر میخوام به مادرم ابراز احساسات بکنم ، قدر محبت خانوادش را بدونم ، هر وقت هر قدر خواست بهش پول بدم ، دوست نداره حقوقم دست اون باشه و موارد مالی خونه را تنظیم کنه و وظیفم هرچی میخواد براش فراهم کنم ، هر قدر هم خسته هستم تا فامیل دور هم نشستن منم باشم و برای خواب و استراحت نرم ، پول دیه را کاری نداشته باشم و مال خودش بوده و دوست داشته به باباش بده و خسارت ماشین را هم پرداخت کنم ، شبها هم جز بغل کردن کار دیگه ای نکنیم
داداشم هم باهام صحبت کرد و میگفت تحت تاثیر خانواده و فامیل رفتارهای نامناسب نشون نده ، موقعیتت در زندگی خیلی خوبه و از همه ما اوضاعت بهتره و هوشیار باش که خیلی از راهنمایی های فامیل در پشتش حیله ای نهفتس و با بدست اوردن تجربه متوجه میشی ، تو داماد بزرگ اون خانواده ای و قدر موقعیت خودتو بدون ، تصادف کردی پدر زنت نذاشت کسی بهت بگه بالای چشت ابرو و جلوی همه وایساد پس قدر محبتشا بدان ، خانمت تو را دوست داره تو هم دوسش داری فقط راه بدست اوردن دلشو پیدا کن مثلا رفتید بیرون وقتی روسری دید بگو نظرت در موردش چیه اون میگه نه رنگش قشنگ و این رنگ قشنگه ، توام همون زمان نخر و به خاطر بسپر که چجوری دوست داره و یه زمانی که میخوای هدیه بخری با توجه به سلیقش بخر ، قدر حجاب خانمی متنانت و ازخودگذشتگیشو بدون ، توام پسر خیلی خوبی هستی و به زندگی متعهدی و درسته سنت بیشتره اما بی تجربه ای و کارهات از روی ندونستنه پس سعی کن یاد بگیری ، قدر این دوران اول زندگی را بدون و نهایت لذت را ببر
دیشب با ابراز احساسات به خانمم اروم بود و خانواده و فامیل هم از اوضاع پرسیدن گفتم همه چی خوبه و عالیه ، شب هم برای شام خونه خالم رفتم باهاشون گرم گرفتم
خانمم دوباره همه حرفهای شب قبل را که باعث دلخوری شده بود را به مادرش گفته بود اما گفت نگفته و خانوادش هم به روی خودشون نیاوردند من چیزی نگفتم
البته هنوز مخالف بازگو کردن راز خانه درجای دیگه هستم
لطفا بازم راهنماییم کنید و از نحوه محبت کردن به خانمم و نقاط قوت و ضعف کارام مطلعم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)