به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26
  1. #21
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdihn نمایش پست ها
    دیشب بعد از مکالمه ای که نوشتم ؛ ساعت 3 بود که از اومد تو اتاق پیشم. قبلش خیلی گریه میکردم ولی یواش و آروم . چون نزدیک اتاق خوابیده بود صدام رو قطعا میشنید. ولی نیومده بگه چرا بی قراری میکنی . ساعت سه اومد با قیافه تلخ و لحن تلختر که من بهش عادت دارم گفت میخوای چکار کنی؟ گفتم چکار میتونم بکنم؟ گفت بیا همینجوری ادامه بدیم و حداقل پسرمون بی پدر و مادر نشه . خودمون که زندگی مون رو باختیم.
    1- حالا که اشتراک گرفتین حتما با مدیر همدردی مشورت کنید و راهکارهاشون را به دقت به کار ببرید.

    2- همسرتون به شما گفته بیا با هم زندگی کنیم.
    شما به خاطر این که ایشون یه روز خوشگل کرده رفته بیرون هزار تا فکر عجیب و غریب می کنید.

    چرا اصرار دارید نصف شبی و بعد سیزده سال دلخوری و ناراحتی و ... به شما بگه عاشقتونه؟
    خب همین که می گه بیا زندگی کنیم خوبه دیگه.
    شما هم بگو باشه. ولی من برای بهتر شدن شرایط روحیم و این که بدونم چطور می شه مسالمت آمیز با هم زندگی کنیم که بچه آسیب نبینه مایلم و از تو هم خواهش می کنم قبول کنی سه ماه پیوسته بریم مشاوره. برای این که بدونیم چطور می شه مسالمت آمیز زندگی کرد که هم ما راحت باشیم و هم بچه آسیب نبینه.

    وقتی قبول کرد و سه ماه با شما اومد مشاوره کم کم شرایط بهتر می شه. سه ماه که تموم بشه خودش می خواد که ادامه بده و همه چی را بهتر کنه.
    شما نصف شبی چاقو را گذاشتی بیخ گلوش که بیا عاشق هم بشیم

    یه راههایی را وقتی رفتی هیچ برگشتی نداره هاااااا
    اینقدر راحت حرف طلاق و دادگاه را نزنید.
    یه حرمتهایی از بین می ره که دیگه هیچ جوری درست شدنی نیست.


    خوبه که اعتیاد شما از نوع شدید نبوده
    و شرایط مالی و زندگی شما هم طوری بوده که به قول خودتون کنار جوب نبودین
    ولی به هر حال اعتیاد شما روی اعتبار خانواده و همسرتون تاثیر گذاشته.
    خیلی جاها بخاطرش احساسات بدی را تجربه کرده
    به هر حال خودتون هم قبول دارید که نکته تاریکی در زندگی شما بوده و خدا را شکر که الان سالهاست تمام شده
    ولی می خوام بگم
    مشکلات خانم شما با شما مال دیروز و امروز نیست
    ریشه داره. برید مشاوره و سعی کنید حلش کنید.

    فکر ارتباط همسرت با همکارش یا هر کس دیگه را هم تا جایی که می تونی کنترل کن.
    نذار ذهنت به اون سمت بره.
    فعلا فقط به مشاوره فکر کن. اونجا خیلی چیزها روشن می شه و وقت برای طلاق و فکرها و کارهای مخرب زیاده.


    با کمال عزیز موافقم
    ضعفی که در نوشته ها و احتمالا رفتار شما هست دافعه داره
    خانمها مرد اینقدر منفعل و مطیع و ضعیف را دوست ندارند

    به همسرت التماس نکن
    جلوش گریه نکن
    بیشتر ازت بدش می آد
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 بهمن 96 [ 17:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-04
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,721
    سطح
    38
    Points: 3,721, Level: 38
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    114

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط masamasa نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    ببخشید ولی من از نوشته های شما متوجه نشدم که همسرتون خیانت کرده گفته فقط رفته کافی شاپ در ضمندشما گفتین که اونوشب کلی قسم وآیه خورده که هیچ خلافی نکرده چرا حرفشو باور نکردین؟آقای محترم من بعید میدونم همسر شما اون خلافی که شما مدنظرتونه رو مرتکب شده برداشت من از رفتار ایشون اینه که فقط میخاد شما رو بچزونه اتقدر بچزونه که انتقام همه دل مردگی ها و بی محلی های و .... در بیاره که میبینید موفق هم شده هرچی بوده معلم هم داشته خیلی مشخصه که همه این رفتاراش راهکارهای اونو بوده باور کنید همسر شما از شما متنفر و دلمرده و نا امید شده ولی ته دلش این نیست که جدا بشه اگ غیر این بود اون شب نمیومد بگه میخای چکار کنی؟
    آقای محترم تو رو خدا یکم نوع نگرشتون رو نسبت به رفتار خانمتون عوض کنید این که ساعتها گوشی دستشه و چت میکنه یعنی ببین دارم بهت بی محلی میکنم چرا چون تو بهم بی محلی کردی یعنی من محل میخام یعنی من توجه میخام عشق میخام
    من توی همه نوشته هاتون فقط یه جا به خانمتون حق دادم اونجا وه گفت که شما بهش گفتین من بخاطر بچه دارم باهات زندگی میکنم اگه شوهر من یه زمانی بخاد چنین جمله ای رو بهم بگه یا حتی اشاره کوچیک کنه یه لحظه نمیتونم تحملش کنم و ازش متنفر میشم شایدم جدا بشم پس ببنید واسه خامتون خیلی سخت بوده اگ هم که خودش بارها این جمله رو گفته خاسته انتقام بگیره
    اینکه شما اصرار میکنی بیا از نو شروع کنیم وداین حرفها نباید انتظار داشته باشید که اونم بکه عه باشه بیا اون ته دلش از شما دلخوره چطور انتظار دارید یه شبه بگخ باشه بیا
    تا حالا بجای این همه اصرار وبدبینی بهش گفتی ببخشید آره من کوتاهی کردم تو این سالها در حقت ظلم کردم ببخشید که بهت بی محلی کردم بهش گفتی چقدر دوستت دارم من نمیتونم بی تو زندگی کنم من اشتباه کردم آره تو بگو چکار کنم میخام برات جبران کنم من تاوان همه اشتباهاتم رو میدم بهم فرصت بده بیا یه هفته ده روز بهم محلت بده ببین من چی میشم برات اگ خوب نشدم اونوقت برو این حرفها رو بهش زدی؟ اون اینوحرفها رو میخاد میخاد تو به زانو در بیای و بگی اشتباه کردم میخاد به غلط کردن بیوفتی
    دوست عزیز تو رو خدا حتی اگ به غلط کردن هم بیوفتی هر کاری کن که فقط جدا نشی تو رو خدا اگ به هم برگشتین و خوب شدین بیایین اینجا و بگین
    دوست عزیزم (تلفظ اسمتون برام سخت بود) خیلی خیلی ممنونم که وقت گذاشتید . کاش شما و بقیه دوستان میدونستند که چقدر به پیام هاتون نیاز دارم . سعی میکنم جمله به جمله صحبت های شما و عزیزان دیگه رو جواب بدم.
    امروز صبح بود که گفت رفته کافی شاپ . توجه کنید که در این دو روزه مرتب بهم میگفت خجالت بکش ، بهم تهمت نزن . من با هیچ مردی در ارتباط نیستم . از هرچی عشقه و محبت و شهوته بیزار شدم و همه رو تو دلم خوشکوندم. یامیگفت من نفرینت میکنم که این تهمت رو به من میزنی . یا میگفت ایشاله خواهرات به این حرف گرفتار بشن . دیشب برای دومین یا سومین شب بود که تا صبح خواب نرفته بودم. صبح وقت بیرون رفتن برای کار ( در بیمارستان) همانطور که گفتم بهش فشار آوردم که بهم بگه کجا رفته . چون من مطالب رو خلاصه میگم و ذهیت قبلی از ما دو نفر ندارید ممکنه به اشتباه بیفتید . بزارید یکم کاملتر بگم هر چند شاید حوصله تون سر بره. خانم من خواب نیم روزی رو با دنیا عوض نمیکنه. به همین جمله بسنده کنید که توضیح ندم. اون روز هنوز غذا از گلوش پایین نرفته بود که رفت حموم . یک ساعت طول کشید حمومش . خانم ها میدونند چرا . بعد هم یک ساعت جلو میز آرایش بود. دقیقا دو ساعت شد این دو . بعد طوریکه من در اتاق نبینم اون رو رفت که خارج بشه. با وجودیکه صبح کار بود بهم گفت امشب هم شبکارم. خوب بعضی وقتها پیش میاد. ولی ساعت کاریش از 9 شب شروع میشه. بدون استراحت به خاطر کار صبح رفت بیرون . موقع رفتن به عمد گفتم میری بیمارستان؟ کنار در اتاق بود و اگه نیم متر میومد کنارتر من میتونستم صورتش رو ببینم. ولی به خاطر اینکه نبیتمش نیومد و گفت نه امشب شبکارم. و رفت . لباسش هم بر خلاف همیشه جلف و کمی نامناسب بود. من دو روزه که ثانیه به ثانیه خودم رو لعنت میکنم که چرا دنبالش نرفتم. آخه خودم هم شبکار بودم. در این دو سه روزه من چند نکته رو مرتب ازش سوال میکنم که دو تای از اونها رو طفره میره . یعنی تا امروز صبح طفره میرفت. یکی همین بیرون رفتن بی موقع او بود. صبح وایسادم جلوش و گفتم باید بهم بگی کجا رفتی . گفت چه فرقی میکنه . من که دیگه نمیخوام با تو زندگی کنم. نکته : دیشب هزار بار قسمتش دادم که بیا و دوباره یه فرصت بهم دیگه بدیم . گفتم تو از سه ماه پیش به وضوح عوض شدی و به جایی رسیدیم که میگی دیگه دوستت ندارم و حسی بهت ندارم. پس بیا یه فرصت سه ماهه بهم بدیم و مطمئن باش بعد از سه ماه خیلی خوشحال میشی و میگی خوب شد حرفت رو گوش دادم. و واقعا میخواستم براش جبران کنم.اینکه میگم جبران نه اینکه من بدی ای مرتکب شده بودم . نه . فقط در مقابل بد رفتاری هایش کم محلی و بی محلی کرده بودم. در جوابم گفت اصلا امکان اینکه دوباره با هم باشیم نیست . تو هم فکرش رو از سرت بدر کن . من اون موقع نمیدونستم چرا این حرف رو میزنه و بعد متوجه شدم کارهایی انجام شده که واقعا امکانش نیست که دوباره شروع کنیم. چون آب ریخته رو نمیشه جمع کرد. حالا دلیلش رو میگم که نفرمایید از کجا میدونی آب ریخته شده. همانطور که گفتم جواب دو تا سوالم رو نمیداد . یکی بیرون رفتن نا بهنگامش و دومی رفع موهای زائد کمرش . ببخشید که این حرف رو میزنم. مدیر محترم سایت میتونند این قسمت رو حذف کنند ولی از اول تایپیک نوشتم همه چی رو نمیشه گفت و باز هم دوستان شک داشتند در کاری که نباید میشد. دوازده سال بود که این کار انجام نمیشد. و حالا میدیدم که به وضوح از من قایم میکنه . به همین دلیل کنجکاو شدم که چرا مرتب میپوشونه و مثل همیشه در دید نیست. تا اینکه در هنگام خواب ( خیلی وقته رختخوابش رو جدا کرده) دیدم و دنیا تو سرم خراب شد. متوجه شدم جرا این کار صورت گرفته . هر چی میپرسیدم جواب نمیداد . بار دهم بود که دیگه فکرش رو کرده بود و گفت حلالت نمیکنم .این به خاطر فیزیوتراپی هست که رفع میکنم. همون لجظه قانع شدم و او هم نون رو چسبوند که دیدی گفتم تهمت میزنی . بع یک ساعت فکرش کردم که دو ماهه که دیگه فیزیوتراپی این خانم تموم شده ولی همون روز کوتاه کرده بود و کاملا مشخص بود. چیزهای دیگه هم از این قبیل هست که نمیشه گفت ولی باور بفرمایید که کاملا برام مسجل شده بود . فقط دلم نمیخواست قبول کنم و دلم میخواست که بهم حالی کنه اشتباه کردم. تو حرفام هم همش میگفتم برام توضیح بده تا راحت بشم. بعد از گفتن این که تو دو ماهه فیزیوتراپی نرفتی دیگه گنگ شد. برگردم به حرف اصلی و اینکه لباس پوشیده بود بره سر کار و ساعت 7 صبح امروز بود. همانطور که نوشتم مثل دریوزه ها افتادم به پاش با گریه گفتم راحتم کن . که اولش گفت رفتم خونه دوستم . بعد که گفتم دوستت کیه گفت یه مرده که باهاش رفتم کافی شاپ . قبلا گفتم که یه ساعت حموم بود . رفتن کافی شاپ نیازی به نظافت کلی نداره. دیگه نمیتونست کاملش رو بگه. گفتم همین یه بار بود که رفتی . تو دلم میدونستم که جوابش نه است. دلیل دارم. یکیش اینه که با هم قهر بودیم و وقتی میخواستم برم شهر دیگه برای دانشگاه قدم به قدم زنگ میزد و مطمئن میشد که شب رو خوابیدم و حرکت نکردم بیام خونه. دلیل های دیگه هم هست که نمیخوام با گفتن اونا کتاب بنویسم برای شما. جواب داد مگه فرقی هم میکنه ( کمی گریه کرد) یادم رفت که بگم قبلش گفت میخوای از دهنم حرف بکشی نیم ساعت دیگه بری وکیل بگیری و بری دادگاه بگی اعتراف کرده /؟ مثل خانم الف که همه چی رو به شوهرش گفت و اون هم رفت شکایت کرد و ثابت شد. هزار تا قسم خوردم که ازش سو استفاده نمیکنم. راستش فقط میخواستم اعتماد کنه و بگه . گفت آره رفتم. گفتم یه بار ؟ با تندی گفت مگه فرق هم میکنه؟ با کمی گریه . من هم حال خوشی نداشتم. گفتم اره فرق میکنه. برای من فرق میکنه . گفت حالا فرض کن ده بار رفتم. اصلا همون یه بار رفتم . دست از سرم بردار. و رفت سر کار. جالبه که یه ساعت بعد بهم زنگ زد که مدرسه پسرم زنگ زده که نیومده مدرسه و بهشون بگو مریضه . طوری باهام حرف زد که انگار نه انگار خیانتی کرده. دوباره نیم ساعت بعد هم زنگ زد و این بار هم طوری حرف میزد که انگار طلب کارم هم هست . الان هم اومده غدا خورد و کلی پیام هاشو چک کرد و خوابید. خدا حلال کنه از من فقط پرسید غدا میخوری؟ که گفتم نه. گشنه نیستم. و برای اینکه دیگه خیالتون راحت بشه تهمتی در کار نیست و خیالاتی نشدم. اینکه بعد از رفتن او تمام خونه رو گشتم تا مدرکی پیدا کنم و در سطل زباله در یک روزنامه پیچیده شده کثیف ( زنانه) یه تکه کاغذ پیدا کردم و روزی که صبح زود رفته بود مثلا بازار و همش با عاطفه همکارش حرف میزد که شیفتم رو عوض کردم و .... تاریخ اون روز رو داشت و مربوط به فیش نتیجه یه آزمایش یه مرد بود . رفتم تو لیست شماره تلفن هاش که دو شب پیش عکس گرفته بودم دیدم بله به عاطفه خیلی زنگ زده . میدونید عاطفه کیه؟ تو تلگرام دیدم عکسش یه مرده

    - - - Updated - - -

    آقای امین مدیر محترم انجمن . خیلی ممنونم که وقت گذاشتید. باور کنید خیلی برام ارزش داره که بهم کمک روحی میکنید و راهنمایی میکنید. خدمتتون باید بگم که قبل از اعترافش یه لحضه گفت اصلا میخوای گوشی من پیشت باشه و تا گفتم باشه از دستم کشید . و منصرف شد. بله داشت اعتماد سازی دروغی میکرد. در مورد چادر از روز اول بهش گفتم من با چادر دوس دارم بری بیرون و چند سال هم خدایی رعایت کرد. ولی متاسفانه از راه بدرش کردند. متاسفانه برای انجام توصیه مهمتان دیگه دیر شده. حتی اگه پشیمون هم بود که نیست و بی شرمانه داره ادامه میده دیگه من نمیتونستم هر لحظه با دیدن اون توی رختخواب کسی دیگه رو تصور کنم و بمیرم و زنده بشم. این چه زنی هست که طاقت سه ماه قهر با شوهرش رو نداره. اصلا خلافکار صدر صد من. اصلا هزار بار اومد پیش من و من هر بار تحقیرش کردم و نیازش رو به تمسخر گرفتم. اصلا من بدترین مرد شهر . آیا سه ماه این قدر زیاده که یه زن همه چیزش رو زیر پا بزاره. من که مردم از گفتنش خجالت میکشم. و اگه روزی این اتفاق برام بیفته دیگه نمیتونم با زنم توی یک رختخواب بخوابم. شاید هم همین حس رو اونم داشته که در این سه ماه دو باری که من پیش قدم شدم بلند شد و جاش رو عوض کرد . و دیگه از اون موقع جدا میخوابیم. ای کاش بچه ام هیچی حالیش نبود . نه اینکه این چند روزه خونه مادر بزرگشه و همش گریه میکنه و میگه مدرسه نمیرم چون مامان و بابام دعوا دارند. جالبه که خانمم دیشب در جواب اینکه پسرمون خیلی عوض شده و داره عذاب میکشه. باید کوتاه بیایم گفت آره به من گفت مامان چرا دیگه بابام رو دوست نداری و من گفتم دوسش دارم ولی از کار میام خسته ام

  3. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 بهمن 96 [ 17:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-04
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,721
    سطح
    38
    Points: 3,721, Level: 38
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    114

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    1- حالا که اشتراک گرفتین حتما با مدیر همدردی مشورت کنید و راهکارهاشون را به دقت به کار ببرید.

    2- همسرتون به شما گفته بیا با هم زندگی کنیم.
    شما به خاطر این که ایشون یه روز خوشگل کرده رفته بیرون هزار تا فکر عجیب و غریب می کنید.

    چرا اصرار دارید نصف شبی و بعد سیزده سال دلخوری و ناراحتی و ... به شما بگه عاشقتونه؟
    خب همین که می گه بیا زندگی کنیم خوبه دیگه.
    شما هم بگو باشه. ولی من برای بهتر شدن شرایط روحیم و این که بدونم چطور می شه مسالمت آمیز با هم زندگی کنیم که بچه آسیب نبینه مایلم و از تو هم خواهش می کنم قبول کنی سه ماه پیوسته بریم مشاوره. برای این که بدونیم چطور می شه مسالمت آمیز زندگی کرد که هم ما راحت باشیم و هم بچه آسیب نبینه.

    وقتی قبول کرد و سه ماه با شما اومد مشاوره کم کم شرایط بهتر می شه. سه ماه که تموم بشه خودش می خواد که ادامه بده و همه چی را بهتر کنه.
    شما نصف شبی چاقو را گذاشتی بیخ گلوش که بیا عاشق هم بشیم

    یه راههایی را وقتی رفتی هیچ برگشتی نداره هاااااا
    اینقدر راحت حرف طلاق و دادگاه را نزنید.
    یه حرمتهایی از بین می ره که دیگه هیچ جوری درست شدنی نیست.


    خوبه که اعتیاد شما از نوع شدید نبوده
    و شرایط مالی و زندگی شما هم طوری بوده که به قول خودتون کنار جوب نبودین
    ولی به هر حال اعتیاد شما روی اعتبار خانواده و همسرتون تاثیر گذاشته.
    خیلی جاها بخاطرش احساسات بدی را تجربه کرده
    به هر حال خودتون هم قبول دارید که نکته تاریکی در زندگی شما بوده و خدا را شکر که الان سالهاست تمام شده
    ولی می خوام بگم
    مشکلات خانم شما با شما مال دیروز و امروز نیست
    ریشه داره. برید مشاوره و سعی کنید حلش کنید.

    فکر ارتباط همسرت با همکارش یا هر کس دیگه را هم تا جایی که می تونی کنترل کن.
    نذار ذهنت به اون سمت بره.
    فعلا فقط به مشاوره فکر کن. اونجا خیلی چیزها روشن می شه و وقت برای طلاق و فکرها و کارهای مخرب زیاده.


    با کمال عزیز موافقم
    ضعفی که در نوشته ها و احتمالا رفتار شما هست دافعه داره
    خانمها مرد اینقدر منفعل و مطیع و ضعیف را دوست ندارند

    به همسرت التماس نکن
    جلوش گریه نکن
    بیشتر ازت بدش می آد
    سلام خانم شیدا . ممنونم که تشریف دارید و راهنمایی میفرمایید. واقعا ممنونم و برام خیلی حیاتی هست . بعد از اشتراک در گفتگوی آزاد یه تایپیک درست کردم و اسم تایپیک اینجا هم نوشتم که مشاوران محترم بتونند به راحتی مشکلم رو پیدا کنند ولی متاسفانه هنوز جوابم رو ندادند و برام عجیبه . همسرم در مقابل درخواست من که میگم مثل قبل زندگی کنیم میگه نه . ( در پست های قبلی یادم رفته بنویسم که بعد از سه سال که موبایل هوشمند داره و واتزآپ نصب شده و همش عکس پروفایلش رو یه من و خودش میزاشت و یا پسرمون حالا یه متن خیلی عاشقانه نوشته) ولی در بعد هز درخواست من میگه همانطور که الان هستیم ادامه بدیم و دقیقا میگه که تو به راه خودت و من هم به راه خودم . این وسط پسرمون سایه پدر و مادر بالای سرشه. منم تو دلم میگم سایه همچین مادری ماییه ننگه نه رحمت.
    مادری که در طی سه ماه. فقط سه ماه هم عاشق میشه هم فاسق اسم مادر رو فقط آلوده میکنه. حیف اسم مادر.
    اگه بخوام برم مشاوره که فکر کنم برم فقط به این دلیل میرم که بتونم قبل از جدایی سکته نکنم و یه جوری با این مشکل روبرو بشم که پسرم بی پدر هم نشه. زشته اینجا این رو بگم . بخدا شرمم میاد . به حساب بدی نزارید تو رو خدا. ولی من در این ده دوازه سال مثل خیلی از مردای دیگه شرایط خیانت برام فراهم شد و میشه . هیچ وقت نتونستم با خودم کنار بیام و این کار رو بکنم. میدونم دیگه اون مهدی سابق نمیشم
    ازتون خواهش میکنم تنهام نزارید

  4. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام

    واقعا متاسفم خدا بهتون صبر و قدرت بده .
    اتفاقیه که افتاده ، نمیتونید زمانو به عقب برگردونید .

    یه کم از فکر کردن به این جزئیات آزاردهنده دور بشید تا بتونید تمرکز کنید و درست تصمیم بگیرید.
    2 حالت بیشتر نداره یا با همین خانم ادامه میدید یا طلاقش میدید ولی در هر دو حالت باید خودتونو اصلاح کنید، شما چرا اینقدر بهش اجازه میدید که تحقیرتون کنه؟ میدونید چقدر دارید به خودتون آسیب میزنید؟
    شما یه مرد هستید و نیاز به اقتدار دارید نباید هیچ کس بهش لطمه بزنه یعنی شما نباید این اجازه رو به کسی بدید.

    یه روزی اشتباهی کردید تموم شده رفته ، اشتباهتونو قبول کنید و پاش وایسید.

    پسر شما با یه مادر شاغلی که درصدی از باقی مونده وقتش هم درگیر کافی شاپ و مسافرت و .. هست ، زیر دست کی تربیت میشه؟ فرض کنید با همین خانوم ادامه دادید ، واقعا مادره خوبی برای فرزندش هست؟

    الان که دیگه مطمئن شدید فقط وقت مسلط شدن به خودتون و تصمیم گیریه التماس نکنید عذرخواهی نکنید اصلا حرفاتون بوی ضعف و حقارت نداشته باشه.
    همونطور که میبینید همسرتون گستاخ تر شده. پس احترام خودتونو نگه دارید.

    الان اینقدر روی اون جزئیات زوم نکنید ، ببینید میخواهید چیکار کنید؟ مشاوره میرید؟

    همسرتون حرفش اینه که جدا نشید ولی ایشونم روابط خودشو داشته باشه؟ طلاق بگیرید؟ چی؟ به جای التماس و.. بشینید ببینید درست ترین کار چیه.

    به خدا توکل کنید که از همه مهربون تره و بیشتر میدونه .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  5. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    alireza198 (شنبه 17 بهمن 94), mehdihn (سه شنبه 20 بهمن 94), اثر راشومون (شنبه 17 بهمن 94)

  6. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 آبان 00 [ 22:30]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    6,561
    سطح
    53
    Points: 6,561, Level: 53
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 120 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مثل بقیه دوستان نظر من هم اینه که اون اقتدار و ابهت مردانه رو پیش خانمتون از دست دادید. البته میدونم منظورتون این بوده که نخواستید خانمتون رو تو مخمصه قرار بدید و پاپیچش نشید ولی از اون ور بوم افتادید در واقع. اقتدار مردانه چیزی نیست که بگیم آزادی همسر رو ازش بگیریم.
    به واسطه همین نقطه ضعفی که خانمتون از شما پیدا کرده تونسته به خوبی سوهان روح شما بشه که با کارها و التماس های اخیرتون این مسیر رو براش بازتر کردید. به نظرم تصمیمتون هر چی که باشه ، درکنارش تصمیم بگیرین که من بعد در رفتارتون قاطعیت به خرج بدید.
    یه وقتی هست که آدم میگه سوختن و ساختن ولی یه زمانی هست که به قول دیالوگ معروف ، یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه!
    با این جزئیاتی که شما از حرکات و رفتارهای خانمتون تعریف کردید خلی بعیده که اولا سناریوی به این پیچیدگی رو به تنهایی چیده باشه و ثانیا اینکه پای شخص سومی در میان نباشه.
    البته برای اطمینان بیشتر ، بررسی پرینت اس ام اس های خانمتون رو فراموش نکنید حالا نمیدونم الان پلیس فتا میتونه مکاتبات تلگرام رو رهگیری کنه یا نه؟!
    انشاا... هر چی پیش میاد خیره

  7. #26
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,370 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    جناب مهدین گرامی.باتوجه به پستهای اخیر شما ،این تایپیک جزو بند۲۲قوانین همدردی شد.

    با توجه به تجارب گذشته ومشکلاتی که این تایپیکها ممکنه ایجاد کنه.این تایپیک بسته میشه.
    موضوع رو در انجمن خصوصی مطرح کنید وکمی صبوری کنید تا جواب شما بصورت تخصصی تر داده بشه.

    با تشکر
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  8. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    alireza198 (یکشنبه 18 بهمن 94), mehdihn (سه شنبه 20 بهمن 94)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.